جلوه هایی از پشتکار و تلاش شهدا
ارتباط با پدر از طریق نامه و نقاشی
شهید موسی نامجوی
تلاش بی وقفه
شهید محمد بروجردی
وقتی از او خواستم که بیشتر به منزل بیاید و به ما هم رسیدگی کند، در جواب گفت: « شما هیچ وقت از ذهن من دور نمی شوید، اما چه کنم که مسئولیت انقلاب سنگین تر است.»
اواخر سال 58 بود. مردم مسلّح و با دست خالی و به هر طریق ممکن که می توانستند با ضد انقلاب درگیر شدند و هر لحظه هم پیروزیهای شگفت آوری می آفریدند. قبول این مسئله برای ضد انقلاب غیرممکن بود و آنها که اوضاع را خطرناک و علیه خود می دیدند، تصمیم به از بین بردن افراد مسلّح که علیه آنها برخاسته بودند کردند. تا به این طریق در دل مردم مسلمان منطقه وحشت ایجاد کنند. تا حدودی هم موفق شدند. مردم به شهرها و روستاهای مختلف مهاجرت کردند. آنها به شهرهای همدان، باختران و زنجان رفتند. بروجردی به محض با خبر شدن از مسئله بین آنها رفت و برایشان صحبت کرد و از وضعیت بد مقر گفت. تا این که با تلاش زیاد موفق شد هجرت آنها را به جهاد و مقابله با دشمن تبدیل کند. درواقع سازمان پیشمرگان کرد از همان سال رشد کرد و وارد عمل شد. همه ی اینها در نتیجه زحمتهای شبانه روزی و بی وقفه ی بروجردی بود.(2)
هر کاری می کرد ولی ناشناخته
شهید مصطفی شاکری
بعد از چند روز متوجه شدم که همشهری ما می باشد و این باعث شد که با هم انس بیشتری بگیریم. ایشان از فرصتها استفاده می کرد و مرا راهنمایی می کرد و البته همه ی بچه ها را تشویق می کرد و زیاد هم به عبادت می پرداخت. بعد از چند روز فرمانده گردان متوجه می شود که ایشان مصطفی شاکری یکی از فرماندهان محورهای لشکر ویژه ی شهدا می باشد که چند گردان را در شبهای عملیات هدایت می کرده است. از ایشان خواست که فرماندهی یا جانشینی گردان را بپذیرد، ولی ایشان وقتی دید او را شناخته اند، خداحافظی کرد و رفت و دیگر او را ندیدیم، تا اینکه سالها بعد وقتی در کنگره ی شهدا کار می کردم، فهمیدم که شاکری یکی از سرداران جنگ و همرزمان شهید کاوه بوده است که همیشه می خواسته گمنام بماند و خدمت کند.
او بعداً در کردستان به شهادت رسید(3).
تعمیر ماشین در حال صرف غذا
شهید محمد خلیل ثابت رأی
ماشین بین راه خراب شد. تعمیر ماشین مدتی طول کشید. بیخوابی و گرسنگی بر ما فشار آورده بود، ولی برادر ثابت همچنان استوار و پایدار مانده بود و همانطور کار می کرد. آنچنان به کار و فعالیت عشق می ورزید که در حالی که به صرف غذا مشغول بود، در زیر اتومبیل رفته بود و آن را تعمیر می کرد.(4)
انعکاسِ حماسه ها
شهید غلامرضا رهبر
- « بسم الله الرحمن الرحیم- بسم الله القاصم الجبّارین، امت مسلمان و قهرمان ایران! فرزندان دلاور شما شب گذشته در عملیاتی ظفرآفرین، حماسه آفریدند و...»
و دقایقی بعد، همراه با شور و شوقی که در دلها به وجود می آورد، خبر پیروزی رزمندگان اسلام را اعلام می کرد.
رهبر، همیشه اولین نفری بود که با اکیپ خود به قرارگاه مرکزی می آمد و رمز، نام، ساعت شروع و مراحل عملیات را ضبط و ثبت می کرد. او قبل از شروع عملیات، خود را به مقر لشکرهای عمل کننده می رساند و آنچه را که بین رزمندگان می گذشت، از نوشتن وصیتنامه و طلب حلالیّت، مراسم عزاداری و شور و شوق ناشی از توفیق شرکت در عملیات و همچنین آخرین پیامهای آنها به مردم شهید پرور را ضبط و ثبت می کرد.
رهبر در کنار مسئولان و فرماندهان، به پیشرفت عملیات توجه وافر داشت و اخبار انهدام ادوات جنگی، تصرّف قرارگاهها و... را می نوشت. او صبح روز عملیات، قبل از طلوع آفتاب، خود را به خط اول و منطقه ی درگیری می رساند و گزارش جامعی تهیه می کرد. به خاطر همین فعالیتها، همیشه در گزارشهایش، بهترین و کم نظیرترین صحنه های جنگ را منعکس می کرد. در حقیقت، رهبر، ابراهیم وار وارد آتش نمرودیان می شد؛ بدون این که از سلاح و تجهیزات نظامی بهره ای داشته باشد. تنها سلاحش دوربین فیلمبرداری بود که به وسیله ی آن، درگیری سپاهیان اسلام با متجاوزان را از نزدیکترین فاصله ی ممکن ثبت می کرد.(5)
پی نوشت ها :
1. از زبان صبر، صص 194-193.
2. از زبان صبر، صص 61-62.
3. از جبهه تا دانشگاه، صص 45-46.
4. ترمه نور، ص 71.
5. روایت عشق، صص 127-128.
(1390)، سیره شهدای دفاع مقدس ( پشتکار و تلاش) ، تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ اول.