ضوابط شفاف و غیرشفاف در تولید برنامه های دینی تلویزیون ایران

در این مقاله تلاش شده است که از میان سه منظر برای بررسی تلویزیون؛ یعنی مخاطبان، محتوای برنامه و نظام تولید، با بررسی نظام تولید برنامه های دینی تلویزیون، ضوابط شفاف و غیرشفاف برنامه های دینی آشکار شود. بستر یا
دوشنبه، 19 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ضوابط شفاف و غیرشفاف در تولید برنامه های دینی تلویزیون ایران
 ضوابط شفاف و غیرشفاف در تولید برنامه های دینی تلویزیون ایران

 

نویسندگان:
دکتر مهدی منتظرقائم (1)
بشیر معتمدی (2)


 

چکیده

در این مقاله تلاش شده است که از میان سه منظر برای بررسی تلویزیون؛ یعنی مخاطبان، محتوای برنامه و نظام تولید، با بررسی نظام تولید برنامه های دینی تلویزیون، ضوابط شفاف و غیرشفاف برنامه های دینی آشکار شود. بستر یا چارچوب نظری این بررسی نیز تئوری هژمونی است که کنترل از طریق اجماع فرهنگی را پی می گیرد. روش نیل به این مقصود، مطالعه کیفی است که در آن از سویی اسناد سازمان صدا و سیما بررسی گردیده و از سوی دیگر با دست اندرکاران تولید برنامه های دینی در سطوح مختلف مصاحبه عمقی صورت گرفته است تا از مجموع آن بتوان به چشم اندازی در این رابطه دست یافت. از مجموعه مباحث می توان نتیجه گرفت که ضوابط برنامه های دینی در آغاز صرفاً شامل نبایدهای حوزه های مختلف دینی اعم از اعتقادات، اخلاق و احکام می شود؛ اما در ادامه ضوابط خودساخته ای در برنامه های دینی ساری و جاری می شود که تثبیت هژمونی مورد نظر را به ذهن متبادر می سازد.
کلیدواژگان:
تلویزیون، هژمونی، برنامه های دینی، ضوابط.

مقدمه

پیوند رسانه و دین به آغاز پیدایش دین باز می گردد. از یک سو دین اساساً «پیامی» است که از جانب خداوند برای انسان ها آمده است و از سوی دیگر رسانه را وسیله ای می دانند که حامل «پیام» است. پس این دو در گذر زمان همواره در تعامل با یکدیگر بوده و رسانه های مختلفی در طول تاریخ در خدمت دین قرار داشته اند که عمدتاً شامل رسانه های سنتی و ارتباطات میان فردی می شدند. افزون بر این همواره عالمان دینی این دغدغه را داشته اند که چگونه می توانند پیام دین را بهتر به مخاطبان خود بگویند.
اما ظهور وسایل ارتباطی جدید همچون مطبوعات، رادیو، تلویزیون و سرانجام اینترنت، چالش میان رسانه و دین را وارد مرحله جدیدی کرده است که ابعاد بسیار گسترده ای دارد. این چالش عمدتاً از آنجا ناشی می شود که رسانه های جدید به واسطه اینکه در بستر فرهنگ و تمدن غرب شکل گرفته اند، اقتضائات خاصی دارند که در بعضی موارد با ماهیت دین سازگار نیست. افزون بر این، چنین رسانه هایی به دلیل ویژگی های تکنولوژیک، امکان ارائه همه محتواهای دینی را ندارند.
در این میان، پیدایش انقلاب اسلامی در ایران و تشکیل حکومت اسلامی که دو رسانه رادیو و تلویزیون را در اختیار گرفت، پیوند رسانه و دین را وارد مرحله نوینی کرد؛ طوری که طرح مباحث دینی را در همه اشکال و صُور آن در این دو رسانه فراهم ساخت و درنتیجه در طول سال های پس از انقلاب در برنامه های دینی شاهد فراز و نشیب های فراوانی در قالب متفاوت بوده ایم. اما ابهام اینجاست که در سال های گذشته چه سیاست ها و رویکردهایی در برنامه های دینی وجود داشته است، و جهت گیری های برنامه های دینی چه دینی را در برابر مخاطب به نمایش می گذارد؟ در میان این سیاست ها و رویکردها، ضوابط برنامه های دینی تلویزیون اهمیت ویژه ای دارند؛ چرا که نشان دهنده ی چارچوب ها و بسترهایی اند که برنامه سازان دینی در آن محدوده می توانند به برنامه سازی بپردازند. از همین رو می تواند بیانگر نگرش مدیران و سیاست گذاران تلویزیون به برنامه های دینی باشد. این مقاله نیز در پی پاسخ گویی به همین مسئله است که چه ضوابطی در برنامه سازی دینی باید رعایت شود؟ آیا این ضوابط شفافیت لازم را دارند که برنامه ساز بتواند محدوده برنامه سازی خود را به راحتی بشناسد یا برنامه ساز به علت ضوابط غیرشفاف و سلیقه ای دچار سردرگمی می شود؟ اساساً چه نوع ضوابطی شفاف و چه ضوابطی غیرشفاف اند؟ پاسخ به این پرسش ها، نیازمند بررسی جایگاه سازمان تلویزیون در کل ساختار نظام سیاسی است. جایگاه و اقتصاد سیاسی سازمان در سیاست ها و رویکردها به دین و برنامه های دینی تأثیرگذار است. از همین رو اینکه سازمان، ساختاری دولتی داشته باشد یا خصوصی و یا نوع نظام مدیریت در نوع سیاست ها و رویکردها تأثیر می گذارد. در واقع آنچه وضعیت رسانه تلویزیون را در ایران پیچیده تر می کند، روابط سه جانبه میان دین، دولت و وسایل ارتباط جمعی است که در آن یک نظام مذهبی می خواهد رسانه عمومی داشته باشد، و این تلویزیون عمومی را با حوزه دین پیوند دهد. بنابراین در این مقاله تلاش می شود سیاست ها و رویکردهای تلویزیون به برنامه های دینی در حوزه ضوابط این برنامه ها با عنایت به این جایگاه و ساختار بررسی تا مشخص شود که چه نوع برنامه های دینی و با چه مشخصاتی به مخاطبان عرضه می گردد؟

ادبیات نظری

1. محورهای سه گانه مطالعات تلویزیونی:

صاحب نظران رسانه، تلویزیون را از سه منظر مطالعه می کنند. این سه منظر یا به تعبیر دالگرن سه بُعد منشور، شامل صنعت (تولید)، مجموعه ای از متون دیداری-شنیداری و نیز یک تجربه اجتماعی-فرهنگی (مخاطبان) است. (3)

منظر اول:

منظری است که در آن به تولید تلویزیون پرداخته می شود. در تولید به سازمان رسانه ای به منزله جایگاه معینی توجه می گردد که در آن فرآورده های رسانه تولید می شود. در این بخش، مفاهیم نهاد، سازمان و ارتباط گر در یک نظم سلسله مراتبی با یکدیگر در پیوندند. علاوه بر آن، برای مطالعه فعالیت تولید رسانه ای باید به سطوح اعمال نفوذ و قدرت نیز توجه کرد. (4) مک کوایل به نقل از دیمیک (5) و کُیت، (6) نه سطح اعمال نفوذ و قدرت را تشخیص می دهد که از جمله شامل فراملی، ملی، صنعت، فراسازمانی، محلی، گروه های رسمی و غیررسمی درون سازمانی و سطح فرد می شود. (7)
در واقع در بُعد تولید به شرایط تولید، یعنی شبکه های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، تکنولوژیکی و اقتصادی که امکان تولید محتوای تلویزیون را فراهم می کنند اشاره دارد. از همین رو برای فهم شرایطی که بر فعالیت های سازمانی و نقش ارتباطگر جمعی اثر می گذارند، باید به مشاهده و بررسی روابط با جامعه، روابط با مشتریان، صاحبان و عرضه کنندگان، روابط با منابع، روابط در درون سازمان بین انواع مختلف نقش ها و روابط با مخاطبان پرداخت. (8)
در نگاه جامع تر، سیاست گذاری ها، مالکیت، بنیان گذاران، نحوه کنترل و نظارت، مسائل فنی و تکنولوژیکی، رقبا، متخصصان حرفه ای و نحوه اعمال مدیریت، همگی در چگونگی شکل گیری تولید تلویزیونی اثرگذار و نیازمند بررسی و مطالعه اند. در عین حال که این عوامل در مجموعه ای از اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ملی و بین المللی قرار می گیرند که در نهایتْ بافت تولید تلویزیونی را شکل می دهند. (9)
پس آنچه بر صفحه تلویزیون ظاهر می شود، نه تنها محصول زنجیره ای از تصمیم گیری ها و مراحل عملی تولید، بلکه محصول اوضاع کلان حاکم بر نهاد رسانه نیز هست. از همین رو تولید تلویزیونی را می توان نقطه تلاقی نیروهایی دانست که از پویایی، ویژگی های ساختاری، چارچوب های حرفه ای-تخصصی کارکنان شاغل در آن و صد البته اقتصاد سیاسی سرچشمه می گیرند. (10)

منظر دوم:

در این منظر، متن تلویزیونی مدنظر است. مشهورترین و در دسترس ترین گواه فعالیت رسانه های جمعی، آثاری است که آنها تولید و پخش می کنند. به همین دلیل است که این آثار بیش از سایر جنبه های دیگر رسانه ها، توجه پژوهشگران و مفسران را به خود جلب کرده است. این مجموعه، مطالب گسترده، متنوع و دگرگون شونده را برحسب قرارداد «محتوای رسانه های جمعی» خوانده اند. (11)
بنابراین مطالعه و تحلیل برنامه، تلاش دارد به این سؤالات پاسخ دهد که چگونه معانی در متن تلویزیونی هستی می یابد؛ چگونه معانی به روابط میان بیننده و متن وابسته می شوند و آخر اینکه چگونه بافت تولید و فضای بیرون از متن می تواند بر معانی متون تلویزیونی اثر بگذارد. (12)

منظر سوم:

در بعد سوم به مخاطبان تلویزیون پرداخته می شود. در واقع بسیار مهم است که بدانیم مخاطبان برنامه های تلویزیونی چه معنایی را از محتوای تلویزیون دریافته اند و سپس بدانیم چه تأثیری را در مخاطبان گذاشته است. بینندگان با آنچه در صفحه تلویزیون ظاهر می شود تماس برقرار و آن را تفسیر می کنند. از همین رو برنامه تلویزیونی از این طریق با تعامل اجتماعی، در دنیای اجتماعی مخاطبان مشارکت می کند و در طیف وسیعی از گفتمان ها حضور می یابد و در معرض تأویل های پیاپی قرار می گیرد. (13) بررسی مخاطبان از زوایای مختلف و بر اساس نظریات گوناگون قابل پیگیری است و می توان آنها را با تکیه بر مکان، نوع رسانه، نوع محتوا، ژانر و زمان مصرف رسانه ای ارزیابی کرد.
در این تحقیق، رویکرد اول؛ یعنی بررسی نظام تولید به منزله رویکرد اصلی مدنظر قرار گرفته و تلاش شده است که از این منظر ضوابط برنامه های دینی در ساختار تلویزیون بررسی شود؛

2. هژمونی:

منشأ مفهوم هژمونی (14) به لنین (15) برمی گردد؛ اما این مفهوم در کانون صورت بسط یافته ای از تحلیل گرامشی (16) از سرمایه داری غربی قرار دارد. (17) آنتونیو گرامشی، فیلسوف نئومارکسیست ایتالیایی، هژمونی را به صورت اعمال قدرتی معنوی با تکیه بر اخلاق و اندیشه تعریف می کند و آن را از آنچه متکی بر قدرت فیزیکی است تفکیک می کند. (18) او معتقد بود که طبقه حاکم، نه تنها از طریق استفاده از خشونت و اجبار اعمال قدرت نمی کند، بلکه سعی دارد تا سلطه اش با رضایت همراه باشد. از منظر وی نهادهایی چون خانواده، مدرسه، مذهب و رسانه های جمعی در ایجاد «سلطه همراه با رضایت» نقشی کلیدی ایفا می کنند. این سلطه همراه با رضایت یا رهبری فکری و اخلاقی، مستلزم اشتراک مجموعه ای از انگاره ها و ارزش ها برای شماری از بخش های جامعه است. (19) از همین رو فیسک (20) تئوری هژمونی را فرآیندی تعریف می کند که با آن به گروه تابع اجازه داده می شود تا با سیستمی که گروه غالب آنها را تابع قرار داده است، موافقت کند. (21)
باید توجه داشت که ماهیت هژمونی، ماهیتی فرهنگی است و به عبارت دیگر، هژمونی، کنترل از طریق اجماع فرهنگی است. (22) به تعبیر دیگر، هژمونی هم چیزی سوای اقتصاد، سیاست و ایدئولوژی است و هم دربرگیرنده آنها و از همین رو بر سرتاسر حوزه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژیک یک جامعه تسلط دارد. (23)
بنابراین هژمونی در دیدگاه گرامشی، زمینه ایدئولوژیک و فرهنگی سلطه طبقه متوسط به منظور دستیابی به اجماع و وفاق عمومی است. (24) از این منظر، می توان به پیوند این تئوری با رسانه های جمعی پی برد؛ چراکه نهادهای جامعه مدنی درپایه ریزی هژمونی در جامعه نقش مهمی دارند که دربرگیرنده نهادهای کلیسا، مدرسه، رسانه ها و اشکالی از فرهنگ عامه است. (25) ویلیامز (26) بر این اعتقاد است که امر هژمونیک از سه فرآیند فرهنگی سنت ها، نهادها و صف آرایی ها ترکیب می یابد. از نگاه او سنت ها به طور مستمر از سوی دولت های ملی تأسیس و بازتأسیس می شوند و تولید و بازتولید مادی آنها به نحو وسیع بر نهادهایی چون رسانه های جمعی مبتنی است. (27)
بدین ترتیب آثار منتشر شده به دست وسایل ارتباط جمعی را نمی توان فقط انتقال دهنده ایدئولوژی خاصی دانست که مردم را اقناع کرده، نظریه های خاصی را به آنها تلقین می کند، بلکه رسانه ها ابزار ناآگاهانه سلطه هژمونیک هستند و تأثیری به مراتب گسترده تر و ژرف تر دارند؛ طوری که اساس عقیده مردم درباره ی خودشان و جهان؛ یعنی «جهان بینی» آنها را شکل می دهند. (28) از این منظر است که هال (29) به نقش رسانه ها در آفرینش و تقویت تصوراتی خاص از جهان و ایجاد موقعیت های سیاسی و اقتصادی و برآوردن رضایت ها اشاره می کند (30) و معتقد است رسانه ها تمایل دارند تفسیرهایی را بازتولید کنند که در خدمت طبقه مسلط باشند. (31)
بنابراین نسبت تئوری هژمونی و رسانه های جمعی را می توان در بیان هال خلاصه کرد. هال با تأکید بر مفهوم هژمونی به وضعیتی اشاره می کند که برخی از گروه های اجتماعی، «اقتدار اجتماعی» را بر اساس گروه ها اعمال می کنند. (32) آنگاه هال توضیح می دهد که رسانه ها از طریق به کارگرفتن زبان ویژه عمومی و با ادعای بیان کردن صدای عمومی، در خدمت تقویت یک دیدگاه اجتماعی اند و از همین رو ایدئولوژی مسلط، نوعاً با عنوان قرائت مرجح در متن رسانه ها ثبت می شود. (33)

روش تحقیق

همان طور که صاحب نظران گفته اند شناخت علمی میسر نخواهد شد مگر زمانی که با روش شناسی، درست صورت گیرد. بر این اساس، روش شناسی مطالعه منتظم و منطقی اصولی است که تفحص علمی را راهبری می کنند. (34)
در تحقیق حاضر از روش های کیفی (35) برای پیشبرد تحقیق بهره گرفته شده است؛ چرا که فرض روش تحقیق کیفی این است که واقعیت بر اساس تعاملات افراد با دنیاهای اجتماعیشان ساخته می شود. (36) در واقع پژوهش کیفی تنها در مرحله توصیف باقی نمی ماند و تنها به شرح و توصیف روابط علی و معلولی بسنده نمی کند، بلکه محقق در پی فهم چرایی چنین روابطی و کشف لایه ها و روابط نامحسوس بین عوامل علی و معلولی و تبیین آنهاست. (37) بنابراین پژوهش کیفی در پی یافتن «چرایی» و «چگونگی» رویدادهاست. بر همین اساس پندلتون (38) سه ویژگی کلی را برای پژوهش کیفی متصور است:
الف) دیدگاهی کل گرا دارند و سعی می کنند پدیده ها و کمیت خودشان را درک کنند، به جای آنکه یک درک کامل از فرد، برنامه یا موقعیت خاص داشته باشند؛
ب) یک دیدگاه استنتاجی دارند؛
ج) رویکرد اکتشافی در محیط طبیعی دارند. (39)
در این گونه تحقیقات، محقق اولین وسیله جمع آوری داده ها و تحلیل آنهاست و بیشترین ارتباط را با فرآیند تحقیق دارد. روش تحقیق کیفی به محقق این اجازه را می دهد که در فرآیند تحقیق دخالت مستقیم داشته باشد و در عمل متقابل مشاهده کند، بپرسد و گوش دهد. همچنین این گونه روش ها به محقق این امکان را می دهد که در موضوع و مباحثی که مطالعه می کند، عمیق تر شود. (40) بنابراین پژوهش های کیفی با تأکیدی که بر رویکرد «کل نگر» دارند، از دیگر روش ها متمایز می شوند. (41)
سازمان تلویزیون را می توان با روش های مختلفی ارزیابی کرد؛ اما در این تحقیق، از روش کیفی در مطالعه تلویزیون استفاده شده است؛ زیرا هدف تحقیق در شکل تبیینی آن، شناسایی و تحلیل نیروها و شبکه هایی است که در نظام تولید تلویزیونی مؤثرند و در شکل توصیف آن، مستندسازی روند سیاست گذاری تا برنامه سازی تولید است. (42)
از همین رو روش کیفی برای فهم این فرایند مناسب ترین روش به نظر می رسد و می توان از طریق مراجعه به اسناد و مدارک سازمان و مصاحبه های عمقی با مدیران و دست اندرکاران، به درک جامع از روند و نظام برنامه سازی و سیاست گذاری در کلان و در حوزه برنامه های دینی دست یافت.

روش گردآوری اطلاعات

در تحقیقات جمع آوری اطلاعات یکی از مهم ترین برهه هاست. در هر تحقیق، محقق در صدد جمع آوری اطلاعات است؛ اما هر پژوهشی، روش یا روش های خاص خود را می طلبد، از همین رو آن را همه سازوکارهایی می دانند که محقق برای جمع آوری اطلاعات از آنها استفاده می کند.
روش های اصلی برای جمع آوری اطلاعات در تحقیق کیفی، شامل مصاحبه های عمقی، بررسی اسناد و مدارک، مشاهده همراه با مشارکت، مشاهده مستقیم، مشارکت در تحقیق و شواهد و مدارک فیزیکی می گردد. (43) در تحقیق حاضر، از دو روش گردآوری خاص این گونه تحقیقات استفاده شده است که در ذیل به توضیح آن می پردازیم:

اسناد:

اطلاعات اسنادی، یکی از روش هایی است که می توان به صورت غیرواکنشی و بدون مزاحمت، اطلاعات موجود را از انواع مختلف مدارک استخراج کرد و از آنها در تحقیق بهره برد. این تحقیق نیز از روش بی بهره نبوده و انواع اسناد را برای درک فرایند تولید برنامه های دینی ارزیابی کرده است:
-قانون اساسی؛
-مجموعه بیانات امام خمینی رحمه الله و مقام معظم رهبری درباره صدا و سیما؛
-برنامه های توسعه پنج ساله دوم، سوم و چهارم؛
-مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی درباره صدا و سیما؛
-گزارش بودجه های سالانه صدا و سیما مصوب مجلس؛
-اساس نامه سازمان صدا و سیما؛
-اصول سیاست های سازمان صدا و سیما؛
-قانون خط مشی کلی و اصول برنامه سازی در سازمان صدا و سیما؛
- اسناد داخلی سازمان صدا و سیما؛
-ضوابط ناظر بر تولید، تأمین و پخش برنامه های دینی مصوب اداره کل طرح و برنامه معاونت سیما؛
-مصوبات دبیرخانه شورای معارف.
بدیهی است از هر سند، نامه یا مکاتبه ای که به روند انجام تحقیق مدد می رساند نیز استفاده شده است.

مصاحبه های عمقی:

یکی از ویژگی های روش کیفی، توجه به تکنیک مصاحبه است. تکیه بر مصاحبه نیز بر این مبناست که بسیاری از سیاست ها و استراتژی های تولید، باتوجه به فردی که مسئولیت خاصی در این رابطه دارد، به نحو خاصی اجرا می شود و از همین رو چگونگی تولید، تنها از زبان این مسئول قابل دریافت است؛ ضمن آنکه بسیاری از سیاست ها و اصول، سیاست های نانوشته ای است که به صورت ناخودآگاه، به دست همه کسانی که در امر تولید دست اندرکارند، آن را رعایت می کنند. از همین رو برای فهم چنین سیاست هایی باید از تکنیک مصاحبه بهره برد؛ زیرا تکنیک مصاحبه راه اصلی رسیدن به واقعیت های چندگانه است. (44) و نقش مهمی در زمینه جمع آوری اطلاعات ایفا می کند. (45)
مصاحبه انواع مختلفی دارد. ساروخانی، مصاحبه را به سه دسته باز، نیمه باز و بسته تقسیم می کند در مصاحبه باز، پاسخ گو در بیان پاسخ و پاسخ جو در طرح آن، آزادی کامل دارند. اما مصاحبه های نیمه باز و بسته باید صرفاً موضوع های معینی را مطرح کنند؛ ضمن آنکه در مصاحبه بسته، الزامات پرسش گر ایجاب می کند که هر پرسشی را در رده بندی خاص و جای خود مطرح کند. (46) مارشال و راسمن از بُعد دیگر، مصاحبه ها را به سه دسته گفت و گوی غیر رسمی، مصاحبه کلی یا عمومی و مصاحبه استاندارد شده و آزاد تقسیم کرده اند. (47)
مصاحبه استاندار شده یا آزاد، مصاحبه باز است که در پی کشف دیدگاه های مصاحبه شونده است و از همین رو اطلاعاتی که فرد یا جامعه مورد تحقیق به پژوهشگر می دهد، ارزشمند و مفید تلقی می شود. (48) همچنین پژوهشگران در مقام ترجیح مصاحبه آزاد و باز بر مصاحبه بسته، معتقدند که اولاً این نوع مصاحبه به پاسخ گویان اجازه می دهد تا با شیوه های منحصر به فردشان جهان را تعریف کنند؛ ثانیاً به پاسخ گویان اجازه می دهد قضایاهای مهمی را مطرح کنند که در برنامه تحقیق گنجانده نشده اند. (49)
در این تحقیق نیز از مصاحبه به منزله ابزار جمع آوری اطلاعات استفاده شده است. در مصاحبه با تهیه کنندگان برنامه های دینی در پی کشف ضوابط و معیارهایی هستیم که آنها باید در تولید برنامه های دینی رعایت کنند. در مصاحبه با مدیران گروه های معارف سیما نیز دیدگاه آنان را درباره انواع ضوابط، چیستی آن و محدوده های برنامه سازی دینی جویا شدیم. بر همین اساس با افراد ذیل مصاحبه شده است:
فرشاد منجزی، تهیه کننده برنامه های معارف شبکه یک؛
سیدعلی موسوی سجاسی، تهیه کننده برنامه های معارف شبکه دو؛
سیدعبدالمجید رکنی، تهیه کننده برنامه های معارف شبکه سه؛
حسین رحیم زاده، مدیرگروه معارف شبکه یک؛
انوشه گیلانی نژاد، مدیرگروه معارف شبکه دو؛
رضا کاشانی، مدیر گروه معارف شبکه سه؛
شهاب الدین عباسی، کارشناس گروه معارف شبکه چهار و نماینده مدیر گروه؛
مجید شاه حسینی، مدیر سابق گروه معارف شبکه یک؛
علی اصغر دارایی، مدیر سابق گروه معارف شبکه چهار؛
عبدالله متقی زاده، مدیر پژوهش های برنامه ای مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما.
در مجموع با ده نفر مصاحبه عمقی صورت گرفته است. سپس همه مصاحبه ها به طور کامل پیاده شده است. برای استنتاج از مصاحبه ها، پاسخ های مختلف مصاحبه شوندگان به یک سؤال در ذیل همان سؤال مشترک قرار گرفته است و سپس از مجموعه پاسخ ها نتیجه گیری شده است. در مواردی که پاسخ ها متفاوت بوده است، از طریق مقابله با اسناد سعی شده است که ابهام رفع و واقعیت آشکار گردد. در عین حال تلاش شده است که همه نظرات مصاحبه شوندگان تا حد امکان در متن تحقیق منعکس گردد. از همین رو با بررسی مصاحبه ها، می توان به دریافتی کلی و جامع از ضوابط تولید برنامه های دینی در سازمان صدا و سیما رسید. در ذیل محورها و سؤالات مصاحبه ها می آید:
1. سیاست گذاران، مدیران و تهیه کنندگان برنامه های دینی چه ضوابطی را در برنامه های دینی اعمال می کنند؟
2. چه ضوابط مکتوبی در سازمان در این زمینه وجود دارد؟
3. آیا ضوابط غیرمکتوبی نیز در برنامه های دینی اعمال می شود؟
4. ضوابط مکتوب و غیرمکتوب چه محدوده ای را برای برنامه سازان ترسیم می کنند؟
5. ضوابط، بیانگر چه نوع نگرشی به برنامه های دینی است؟

شرایط کلان تولید

شناخت حوزه کلان تولید از این رو حائز اهمیت است که شرایط پیشینی و نظام های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بر ساختار تولید تأثیر می گذارند و از همین رو تولید یک برنامه تلویزیونی از یک طرح آغاز نمی شود، بلکه کل ساختار سازمان، تعاملات سازمان با نهادهای بیرونی و جایگاه سازمان در نظام حکومتی، همگی بسترساز شرایط تولیدی خاصی هستند. از این رو شناخت این بستر کلان تولید، راهنمای فهم فرایند تولید در تلویزیون است.

1. مالکیت سازمان صدا و سیما

برای شناخت کامل نحوه کار وسایل ارتباط جمعی، میزانی از آگاهی درباره مالکیت رسانه های جمعی ضروری است. (50) در اصل 44 قانون اساسی ایران، نظام اقتصادی جمهوری اسلامی ایران، بر پایه سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی معرفی شده است. در این اصل، در ذیل معرفی بخش های دولتی این نظام اقتصادی، در کنار بانک داری، بیمه، صنایع مادر و... رادیو و تلویزیون را نیز به صورت مالکیت عمومی و در اختیار دولت عنوان کرده است. بنابراین در ایران، رادیو و تلویزیون مالکیت دولتی دارد و به لحاظ اقتصاد سیاسی، مالکیت این سازمان رسانه ای در اختیار نظام سیاسی است.

2. نحوه ی انتخاب رئیس سازمان

رئیس سازمان صدا و سیما طبق اصل 110 قانون اساسی که به وظایف و اختیارات رهبر اشاره می کند، به دست رهبر نصب یا عزل می گردد. بنابراین صدا و سیما زیر نظر رهبری است و ریاست سازمان صدا و سیما در کنار فرماندهان نظامی، ریاست قوه قضائیه و فقهای شورای نگهبان به دست ایشان انتخاب می شود. بنابراین به نظر می رسد سازمان صدا و سیما در نظام جمهوری اسلامی ایران در حکم یک دستگاه تبلیغی برای انتقال اندیشه ها و افکار نظام به عامه مردم تلقی می شود.

2. اقتصاد سازمان

یکی از عناصر مهم هر سازمان رسانه ای، نحوه ی تأمین بودجه آن است؛ چرا که نشان دهنده بستر اقتصادی برای یک تولید فرهنگی است. (51) اقتصاد سازمان صدا و سیما نیز از این جهت حائز اهمیت است. در ماده 22 اساسنامه سازمان صدا و سیما منابع مالی و اعتبارات آن معرفی شده است:
الف) درآمدهای ناشی از واگذاری حق پخش و توزیع محصولات و ارائه خدمات سازمان به اشکال مختلف.
ب) عواید حاصل از اجرای قانون توسعه شبکه تلویزیونی کشور؛
ج) درآمدهای ناشی از فعالیت های تولیدی و سود مربوط به آنها؛
د) وجوه دریافتی از محل بودجه کل کشور و سایر وجوهی که به عناوینی دیگر از طرف دولت در اختیار سازمان گذاشته می شود؛
هـ) اعتبارات از محل بودجه عمرانی کشور؛
و) درآمدهای ناشی از اجرا و پخش برنامه های تبلیغاتی و پیام های بازرگانی؛
ز) کمک های نقدی و غیرنقدی اشخاص حقیقی و حقوقی؛
ح) عواید دیگری که طبق قانون یا مقررات دیگر به سازمان تعلق می گیرد.
سازمان صدا و سیما سالانه بودجه پیشنهادی خود را به مجلس شورای اسلامی تقدیم می کند. بودجه سازمان پس از بررسی های لازم در مجلس و کمیسیون های مرتبط، تعیین و تصویب می شود، و دولت موظف به پرداخت آن است. بنابراین محل اصلی تأمین بودجه سازمان صدا و سیما دولت است و از این لحاظ صدا و سیما وابستگی اقتصادی به دولت دارد.

4. سازمان صدا و سیما از منظر سیاست گذاری های کلان کشوری

در اصل 175 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، درباره صدا و سیما این گونه آمده است:
«در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، آزادی بیان و نشر افکار با رعایت موازین اسلامی و مصالح کشور باید تأمین گردد».
بنابراین قانون اساسی، هدف و جهت گیری خاصی را برای صدا و سیما تعیین نکرده است، بلکه تنها به این امر توجه داده شده که آزادی بیان و نشر افکار باید در این سازمان تأمین گردد و صدا و سیما ملزم است در این جهت گام بردارد؛ البته با رعایت دو شرط موازین اسلامی و مصالح کشور. در واقع برای آزادی بیان چارچوبی را در نظر گرفته است.
در برنامه چهارم توسعه مصوب 1383 «مقابله با تهاجم فرهنگی» به عنوان وظیفه اصلی صدا و سیما قلمداد شده است. در بخشی از ماده 109 این طور آمده است:
«دولت مکلف است به منظور تعمیق ارزش ها، باورها و فرهنگ معنویت و نیز حفظ هویت اسلامی-ایرانی، اعتلای معرفت دینی و توسعه فرهنگ قرآنی اقدام های ذیل را انجام دهد:
ب) گسترش فعالیت های رسانه های ملی و ارتباط جمعی در جهت مقابله با تهاجم فرهنگی، سالم سازی فضای عمومی، اطلاع رسانی صحیح و تحقق سیاست های کلی برنامه چهارم، با فراهم آوردن زمینه های مناسب انتشار گزارش های عملکرد دستگاه ها و افزایش امکان دسترسی جامعه به آموزش های عمومی، فنی حرفه ای، ترویجی و آموزش های عالی از طریق شبکه های صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران».
در برنامه های دوم و سوم توسعه نیز وظایفی همچون تأکید بر ارزش های اسلامی، تقویت تفکر و گرایش های اسلامی و تشویق به انجام فرایض دینی، تلاش برای تحقق عدالت اجتماعی، رشد فضایل بر اساس اخلاق اسلامی، معرفی و ترویج شخصیت، اخلاق، افکار و آثار امام خمینی، هدایت جوانان و نوجوانان در عرصه های ایمان مذهبی، فرهنگ خودی، خلاقیت، علم، هنر، فن و تربیت بدنی برعهده صدا و سیما نهاده شده است. از همین رو صدا و سیما در مجموعه سیاست های کلان کشور، وظیفه هدایتگری و ترویج ارزش ها را برعهده دارد.
در مجموع به نظر می رسد که مالکیت سازمان، نحوه انتخاب ریاست سازمان، اقتصاد سازمان و جایگاه سازمان در سیاست گذاری های کلان کشوری، همگی نشان دهنده نقش سازمان در تثبیت موقعیت نظام است. ضوابط برنامه های دینی نیز در چنین سازمانی اعمال می شود و بنابراین نگاه و رویکرد به این برنامه ها را بهتر تبیین می کند.

ضوابط برنامه سازی دینی

ضوابط برنامه های دینی می تواند روشنگر این مطلب باشد که از منظر اسناد و دید دست اندرکاران امر تولید چه بایدها و نبایدهایی در این زمینه وجود دارد و از مجموعه فیلترهایی که وجود دارد چه دینی قابلیت عبور دارد که در نهایت در برابر چشمان بینندگان قرار می گیرد؟

ضوابط مکتوب:

در جزوه ای که همه ساله مرکز طرح و برنامه ریزی سازمان صدا و سیما با عنوان «اهداف، محورها، اولویت ها و سیاست های تولید، تأمین و پخش» منتشر می کند، ضوابط برنامه های دینی مشخص شده است. در آخرین نسخه آن که مربوط به سال 1384 است، مجموعه ضوابط ناظر بر تولید، تأمین و پخش برنامه های دینی و معارف اسلامی نیز به چشم می خورد که در ذیل آنها را از نظر می گذرانیم؛
«2-19-1. هیچ یک از برنامه های رسانه نباید در خصوص مسائل و امور دینی دچار سطحی نگری و ترویج گرایش ها و رفتارهای بی اساس و غیرمستند گردد؛
2-19-2. برنامه ها نباید دین را در حوزه امور فردی تعریف کند و نباید نسبت به حکومت دینی، اصل ولایت دینی و اصل ولایت فقیه، گرایش مخاطبان را تضعیف کند؛
2-19-3. برنامه های معارفی نباید برای تنها یک قشر خاص یا یک سطح خاص از اطلاعات یا سن خاص تهیه شود، بلکه باید تنوع لازم، تمامی افراد جامعه را پوشش دهد؛
2-19-4. برنامه های معارفی نباید تنها در طبقه «ج» و «د» تهیه شود، بلکه باید در طبقات «ب» و «الف» نیز برنامه سازی شود؛
2-19-5. برنامه ها نباید به سطح گرایش و معلومات فعلی مخاطبان بسنده کند، بلکه باید در مسیر رشد آنها گام بردارند؛
2-19-6. مطالب برنامه ها به ویژه در مناسبت ها نباید تکراری جلوه کند، بلکه باید حداقل با تغییر قالب و ادبیات برنامه و یا ارائه اطلاعات جدید یا گرایش عمیق تر، مخاطب را جذب نماید؛
2-19-7. برنامه ها باید مراجعه به کارشناس دینی را نهادینه کرده و از دعوت افراد غیرکارشناس در مسائل دینی یا کارشناس ضعیف یا کارشناسانی که قدرت ارتباط با مخاطب را ندارند، بپرهیزد؛
2-19-8. برنامه های معارفی در عین تقویت ایمان مردم به ماورای ماده، عالم غیب و قدرت بی انتهای تصرف خداوند، نباید موجب عزلت گزینی، صوفی گری و یا گرایش به مکتب های انحرافی و متظاهر به عرفان شود؛
2-19-9. مجری این برنامه ها باید ظاهر و رفتاری کاملاً اسلامی داشته و معروف به تدین و وقار باشد؛
2-19-10. برنامه ها باید اسلام را دینی غالب و احکام و ارزش ها و توصیفات آن را حاکم بر کلیه مناسبات فردی و اجتماعی معرفی کند؛
2-19-11. برنامه ها نباید نسبت به شبهات و مسائل روز، بی تفاوت عمل کند، بلکه باید راهنمای مخاطبان در این گونه مسائل باشد؛
2-19-12. برنامه ها باید مردم را با تاریخ انبیا و اولیای الهی آشنا کند و تحریفات تاریخی را برملا سازد؛
2-19-13. در اعیاد و مناسبت های شاد، این برنامه ها نباید به موسیقی های حرام یا مشکوک یا مطالب سخیف آغشته شود؛
2-19-14. معادگرایی باید در بین برنامه های معارفی، جایگاه واضح و پرحجمی داشته باشد؛
2-19-15. برنامه ها باید مردم را به عبادات دسته جمعی، به ویژه نماز جماعت فراخواند؛
2-19-16. برنامه ها باید وجدان اجتماعی مردم را تقویت کند و توجه و حساسیت آنان را نسبت به امور اجتماعی، امر به معروف و نهی از منکر، تولی و تبری ارتقا بخشد؛
2-19-17. برنامه ها باید به الگوسازی در زمینه های مختلف توجه ویژه داشته باشد».
همان طور که ملاحظه می شود در بسیاری از این ضابطه های برنامه های دینی، مشکل کلی گویی به چشم می خورد. در واقع به رغم اینکه ضوابط مکتوب اند، به روشنی و به طور مشخصی تبیین نشده اند. برای نمونه در نخستین بند از این مجموعه تأکید شده است که برنامه ها نباید دچار سطحی نگری و ترویج گرایش ها و رفتارهای بی اساس و غیر مستند شود. اما آیا تعریف مشخصی از گرایش ها و رفتارهای غیرمستند در دست هست؟ در جای دیگر آمده است که برنامه های معارفی نباید برای تنها یک قشر خاص یا یک سطح خاصی از اطلاعات یا سن خاصی تهیه شود یا برنامه ها نباید به سطح گرایش و معلومات فعلی مخاطبان بسنده کند. آیا تهیه کننده ای که می خواهد برنامه سازی کند، می تواند استنباطی از این نوع ضوابط داشته باشد؟ در واقع برنامه ساز هر برنامه ای بسازد، می تواند آن را مطابق با این بند معرفی کند. بنابراین از یک سو این کلی گویی، برنامه ساز را دچار اشکال می کند و از سوی دیگر برنامه های دینی در بستر مشخصی شکل نمی گیرد.
غیر از این دستورالعمل های کلی و عموماً حاوی عبارات مبهم که امکان برداشت های متفاوت را میسر می کند، ضوابط دیگری طی سالیان گذشته وجود نداشت. تا اینکه در سال 1383 دستورالعمل هایی درباره «دهه ی محرم» تدوین شد که درباره ی نوع پخش عزاداری ها و مراسم محرم به اجرا درآمد. شاه حسینی، مدیر سابق گروه معارف شبکه یک با عنوان یکی از دست اندرکاران تهیه این ضوابط، آن را نخستین دستاورد کارگروه مناسبت های دینی معرفی می کند و درباره نحوه تدوین آن می گوید:
«آقای ضرغامی تازه آمده بود. آن سال، محرم در پیش رو بود، و ایشان خیلی نگران بود که برنامه های محرم چه جوری می شد. آقای میرباقری را به عنوان نماینده خودش در حوزه معارف سازمان گذاشته بود. آن موقع ایشان آمد و گفتند که اقای ضرغامی نگران است و حضور تک تک دوستان می رفتند... . اجمالاً صحبت های مفصلی در آن جلسات (کارگروه مناسبت های دینی) شد. اولین خروجی، بحثی بود که نظر جمعیِ دوستان بود، و من تنظیم کردم. تایپ شد و برای آقای ضرغامی رفت تحت عنوان «باید و نبایدهای برنامه سازی محرم 83» که خیلی بحث دقیق و ریزی بود. بیست تا بایدها و بیست تا نبایدها که باید چکار کرد و از چه کارهایی باید پرهیز شود. کاملاً اجرایی، دقیق و منضبط که محرم آن سال از نظر کیفی، محتوایی و اجرایی، برنامه های خوبی روی آنتن داشتیم.»
وی درباره دیگر مصوبات این کارگروه نیز توضیح می دهد:
«بعد از بایدها و نبایدهای برنامه سازی محرم، مصوباتمان در حوزه «ماه مبارک رمضان» بود و در واقع بایدها و نبایدهای ماه مبارک رمضان بود که خیلی کار سخت تری هم بود که این هم تنظیم شد و ایشان هم عیناً ابلاغ کردند. چیز دیگری نیز تحت عنوان «سال پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم» و هم چنین مقررات و مصوبات «ایام فاطمیه» [تصویب شد]... یکی دیگر از مصوبات کارگروه، مناسبت های دینی و از برون دادهای به دردبخور، برنامه سازی راجع به «مهدویت» بود. هم آسیب شناسی این برنامه ها که آسیب هایش چیست و هم رویکردهای آتی و سیاست های آتی این برنامه ها چی باید باشد که این هم از خروجی های خوب آن کارگروه بود».
شاه حسینی به یکی از کارهای نیمه تمام این حوزه نیز اشاره می کند:
«یکی از کارهایی هم که شروع شد آنجا و تا حد زیادی هم پیش رفت «برنامه سازی طنز در حوزه دینی» و در واقع «برنامه سازی ویژه اعیاد» بود که این در واقع نقطه اصلی ضعف برنامه های معرفی سازمان است. کارهای خوبی و بحث های نظری خوبی در کارگروه مناسبت های دینی شد؛ ولی این قسمت شادی دینی در حد صورت جلساتی است که چیزی مصوب و ابلاغ نشده و برای کسی هم ارسال نشده است».
همان طور که گفته شد، کارگروه مناسبت های دینی که به گفته شاه حسینی، «تنها اتاق فکر معارف سازمان» بود تعطیل شد تا عملاً دیگر اتاق فکری در حوزه معارف نباشد. در این چند سال اخیر می توان یکی از عملکردهای مثبت در حوزه برنامه های مناسبت دینی سیما را تدوین چنین ضوابطی دانست. به این دلیل که پیش از آن، کاملاً آشفتگی در این حوزه مشهود بود. برای درک این آشفتگی و فهم ضرورت تدوین این ضوابط، توضیحات تکمیلی شاه حسینی شنیدنی است:
«هر مدیری، متناسب با سلیقه شخصی خودش به عزاداری اهتمام داشت. آن شیوه ای که خودش فکر می کرد درست است. حتی گاهی مدیر هم در این باب نظری نمی داد، سلیقه یک تهیه کننده بود که تعیین می کرد چه چیزی روی آنتن برود یا نرود. گاهی اوقات از این هم نازل تر می شد. فلان کارمند سازمان، فلان عضو حراست مثلاً با تهیه کننده ای تماس می گرفت و می گفت شما بیا حسینیه محل ما، تکیه محل ما، ما خیلی عزاداری ویژه ای داریم. بیا آنجا. تهیه کننده، خودش کاره ای نبود. یکی از بچه های حراست او را می برد جایی که تکیه محلش را از طریق آنتن تلویزیون نشان دهد. وضعیت این جوری بود، و ما برای اینکه از این وضعیت خلاص شویم، آمدیم و یک سری ضوابط تعیین کردیم. بعضی ها برای اینکه کار رسمی تر شود، می آمدند عزاداری های مسجد بلال را پوشش می دادند. مثلاً فکر می کردند اگر عزاداری در مسجد بلال صورت بگیرد، دیگر از رسمیت رسانه ای برخوردار است. ولی در واقع این طور نبود. یعنی مداح وقتی می آمد در مسجد بلال می خواند، همان روضه هایی را می خواند که بیرون می خواند. اگر در آن خرافه ای یا تحریفی بود یا بدآموزی بود، همه آنها را در آنجا عرضه می کرد و تلویزیون هم آنها را به صورت زنده پخش می کرد. قدم اول آمدیم و گفتیم پخش هر گونه عزاداری زنده فعلاً ممنوع. یک کنترلی صورت بگیرد روی بحث عزاداری ها و یک مداح با عواطف حسی خودش در لحظه تصمیم نگیرد که روی آنتن چه بگوید.»
بنابراین تدوین این سیاست ها به ویژه برای مناسبت های دینی قدمی مثبت شمرده می شود که پس از سال ها در سیما برداشته شده و توانسته است تا حدودی اوضاع آشفته پیشین را سر و سامان دهد. امتیاز اصلی این ضوابط این است که شفافیت لازم را دارد، و تهیه کننده به طور مشخص می داند که در چه محدوده ای باید برنامه تولید کند. ضمن آنکه تلاش شده است این ضوابط در چارچوب دین باشد و سلیقه های شخصی به آن راه نیابد.

‌ضوابط غیرمکتوب:

در بخش پیش ضوابط اعلام شده مرکز طرح و برنامه ریزی سازمان بررسی شد؛ اما معلوم شد که این ضوابط در حد کلیات باقی ماند. از این رو بررسی محتوایی مطالب عنوان شده به دست دست اندرکاران تولید، می تواند در این زمینه راه گشا باشد و حدود و ثغور این ضوابط و همچنین ضوابط نانوشته را آشکار سازد.
در واقع غیر از این ضوابط مکتوب، هر کدام از مدیران و تهیه کنندگان معارفی، پیش فرض هایی از بایدها و نبایدها معارفی دارند که بعضی از آنها نشان دهنده برداشت شخصی آنهاست و همین امر موجب محدودیت های غیرمتعارف در حوزه برنامه سازی می شود. مروری بر بعضی از بایدها و نبایدهای غیرمکتوب، ابعاد آن را بیش از پیش روشن می سازد.
گیلانی نژاد، مدیر گروه معارف شبکه دو در همان آغاز با بیان نکته ای عدم شفافیت این ضوابط را آشکار می سازد:
«گاهی اوقات رئیس سازمان یا مثلاً معاون سیما، آنها نظراتی داشته باشند یا گفته باشند، آنها هم لحاظ می شود».
این نکته نشان می دهد که مرزهای برنامه سازی به دلیل اینکه به صورت واضح درنیامده و در حد کلیات باقی مانده است، امکان جابه جایی فراوانی را با توجه به سلیقه مدیران فراهم می کند و همین امر موجب می شود که برنامه سازی دینی دچار محدودیت های بعضاً متناقضی شود یا تهیه کنندگان را دچار سردرگمی کند. گیلانی نژاد در جای دیگری از سخنانش نیز به سلیقه ای بودن ضوابط اشاره می کند:
«هرگروهی، برای خودش بایدها و نبایدهایی دارد. هر مدیری برای خودش شاخصه های فکری دارد. ارزیابی های خاص خودش را دارد و اندیشه های خاص خودش را دارد. لذا فلان مدیر که هست، به بعضی نکات بیشتر رسیدگی می کند یا تبلیغ می کند. مدیرگروه دیگری می آید، باز آن بر اساس چیزهای دیگر، ولی در یک بستر دارند می روند؛ اما قوت ها و ضعف ها همیشه تأثیر دارند».
گیلانی نژاد، سپس دو ضابطه «معیارهای کلی اسلام» و «منافع ملی» را مطرح می کند. وی در تشریح «معیارهای اسلام» توضیح اندکی می دهد:
«نبایدهای خاص، یک وقت نبایدهای فکری است. ما نباید کاری کنیم که دشمنان خودمان را تبلیغ کنیم یا بعضی از جیزهایی که در اندیشه غیرقرآنی است باید طرد شود».
وی غیر از موارد اندیشه ای، موارد ظاهری را نیز یادآور می شود:
«در آن طرف هم یک سری چیزهای ظاهری است که در پوشش و آرایش هست. در نوع نگاه کردن حتی می تواند باشد که اینها را مواظب هستیم خدای نکرده چیز مشکل داری نباشد».
رحیم زاده، مدیرگروه معارف شبکه یک، در تشریح بیشتر «معیارهای کلی اسلام»، آنها را «نبایدهای فقهی» می داند:
«نبایدها هم همان نبایدهای فقهی است. آنجاهایی که به نحوی دین تحذیر و منع کرده و مقید کرده که در این حوزه ها ورود پیدا نکنید. حوزه محرمات، حوزه بعضی از امور خلاف شأن و خلاف عرف، اینها مجموعه نبایدهای ما هست. آنجایی که برخلاف ظواهر اسلام، برخلاف مُر اسلام و برخلاف عقاید و ضروریات دینی است، در این حوزه ها نباید ورود کرد».
موسوی سجاسی، تهیه کننده گروه معارف شبکه دو، با تفکیک «شرع» و «اخلاق» نبایدهای این دو حوزه را یادآور می شود:
«این اصول و ضوابط برمی گردد به محدوده شرع. هیچ مفهوم غیر شرعی در وهله اول نباید باشد. مرتبه بعد، موضوع اخلاق است. هیچ موضوع غیراخلاقی ‍[نباید باشد]، نتیجه غیراخلاقی نباید داشته باشد».
متقی زاده، مدیر پژوهش های برنامه ای مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، درباره موارد اخلاقی نمونه هایی ذکر می کند:
«مثلاً مجموعه ارزش های اخلاقی ما به سمت و سوی این است که انسان با حیا و ادب رشد پیدا می کند. اما اگر یک برنامه ای هنجار آن ادب و حیا را شکست، بحث حجاب که یک هنجار دینی است، این هنجار رعایت نشد، این برنامه، این قسمتش را حداقل باید حذف کنیم و کنترل کنیم... برنامه ای که دروغ گویی را رواج می دهد... این برنامه ها، برنامه های دینی نیستند، بلکه باید جلویش گرفته شود».
وی به مرزهای اعتقادی هم اشاره می کند و با مثال هایی آنها را تشریح می کند:
«مثلاً اگر یک برنامه ای با اهداف دینی سازگاری نداشته باشد این برنامه ها را باید غیرقابل پخش زد. یعنی برنامه ای که می گوید اصلاً قیامتی نیست. برنامه ای که می گوید خدایی نیست. برنامه ای که دارد انسان را از این ساحت حقیقی خودش دور می کند و به یک ساحت غیرحقیقی می رساند... اهداف دین توسط یک سلسله هنجارهایی تحقق پیدا می کند. اگر این هنجارها شکسته شد، اینها باید جلویش گرفته شود».
در واقع ضوابطی که عوامل تولید مطرح می کنند، ناظر به همان سه حوزه اعتقادات، اخلاق و احکام است که در این میان حوزه احکام به دلیل رویکرد فقهی سازمان پررنگ تر است. چنانکه شاه حسینی به آن اشاره می کند و البته آن را مرتبط به گروه معارف نمی داند:
«خیلی از ضعف ها هم به دلیل نابلدی کارشناسان مربوط در بیرون گروه معارف اتفاق می افتد. مثلاً به کارشناس تأمین برنامه یاد دادند که مواظب حجاب باش، لباس ها اگر از این حد بازتر بود، تو بگیر و نذار پخش شود. ولی به او نمی گویند اندیشه غلط دینی یعنی چه؟»
اما کاشانی، مدیرگروه معارف شبکه سه، معیار دیگری برای حوزه برنامه های دینی مطرح می کند که افزون بر اینکه سلیقه ای بودن این حدود را دوباره به ذهن متبادر می کند، لایه های دیگری از محدودیت را نمایان می سازد:
«... ما الان از دو جهت در معرض آسیب هستیم. یک معرض پیرایه هایی که به دین بسته شده و نام دین بر آن نهادند. اینها را گاه می بینیم دارد ترویج می شود... یک هجمه ای هم از سوی «روشن فکری» [بوده] و همیشه خطری بوده که متوجه دین شده است. تمام اصول و اساس دین را با اندیشه های فردی و گروهی خودشان و آن بایدها و نبایدهایی که برای خودشان در شکل خوبش مبنای عقلی دارد می آیند حوزه دین را تفسیر می کنند و سره را از ناسره جدا می کنند. ما باید از این دو جنبه، مسیرمان را حفظ کنیم و اصلاح کنیم و نگذاریم».
عبارت «روشن فکری» در مجموعه ضوابط سازمان نیامده است و به تعبیری برداشتی است که یک مدیر معارفی، خود برای حوزه برنامه سازی دینی قائل است. عباسی، کارشناس گروه معارف شبکه چهار و نماینده مدیرگروه، معتقد است که به تعبیر او «دگراندیشان» اساساً نمی آیند طرحی را به سازمان بدهند که آنها رد کنند. نگاه گروه به دین را هم سنتی و متعارف معرفی می کند. ولی او معیار «علمی بودن» را به عنوان ضابطه برنامه های دینی اعلام می کند؛ ضابطه ای که تا حدود زیادی مبهم و غیرمشخص می نماید:
«اگر طرح به لحاظ محتوایی، مروج نگاه مردودی از دین باشد، طبیعی است رد می شود. اگر طرح نگاه مثبتی به یک مقوله دینی داشته باشد؛ اما کیفیت علمی، ارزش علمی و عیار علمی آن کم باشد آن هم حذف می شود».
همچنین در حوزه دین با برداشت های متفاوتی مواجه هستیم که البته هیچ کدام نافی اصول اصلی دین نیستند؛ اما به هر حال تفکرات مختلفی هستند که در یک چارچوب واحد قرار می گیرند. در این حالت کدام یک از این تفکرات اجازه طرح می یابند؟ موسوی سجاسی، تبیین این مطلب را عهده دار می شود:
«اگر یک اصل دینی را می خواهیم مطرح کنیم، حتماً بایستی مبتنی بر آیات و روایات مستدلی باشد نه هر روایتی، نه هر برداشت از آیه ای و نه حتی هر تفسیری. تفاسیر بالاخره متعدد است. بنابراین روی وجه اقوم ماجرا باید تکیه کنیم. این یکی از بهترین اصولی است که در چارچوب تهیه برنامه های دینی باید لحاظ شود».
بیان این نکته از چند جهت اهمیت دارد: اول اینکه محدودیت بیشتر برای برنامه سازان دینی را نمایان می سازد. این خود موجب عدم خلاقیت و نوآوری در حوزه دین می شود و امکان فراتر رفتن از چارچوب های خودساخته ذهنی را فراهم نمی کند؛ دوم آنکه حوزه «سلیقه ای بودن» این ضوابط را بیش از پیش آشکار می سازد. به راستی این «وجه اقوم» امور دینی چیست و چه کسی می تواند آن را تشخیص دهد؟ دارایی، مدیر سابق گروه معارف شبکه چهار هم به عدم امکان ارائه دیدگاه های متفاوت در حوزه دین اشاره می کند و سلیقه ای بودن آن را یادآور می شود:
«ممکن است با یک نوع برداشت خاص یا یک نوع تفسیری که دارد صورت می گیرد مخالفت باشد... فرض کنید الان کسان دیگری که جور دیگری دین را می فهمند، دست اینها باشد، یک طور دیگر برنامه دینی ساخته می شود... کدام احادیث، کدام داستان ها، کدام چیزها را می آورد؟ آنکه با فکر خودش سازگار است».
دارایی، «عرف جامعه» را دلیل بر عدم امکان طرح مباحث مختلف دینی می داند که خود نشان دهنده محدودیت خلاقیت در این حوزه است. ضمن ‌آنکه معیار یا ضابطه دیگری به نام «عرف جامعه» نیز برای برنامه های دینی در نظر گرفته می شود، امری که به شدت به سلیقه مدیران وابسته است که چه مطالبی را مطابق عرف جامعه می دانند و چه مطالبی به نظر آنها عرف جامعه را به هم می ریزد. اما آیا این محدودیت ها و ضوابط، تنها ناشی از سلیقه مدیران یا عرف جامعه یا مسائلی این چنین است؟ محدودیت ها و مرزهایی که رکنی، تهیه کننده گروه معارف شبکه سه، بیان می کند حاکی از اموری است که فراتر از سلیقه این مدیر یا آن مدیر است:
«فرض کنید بحث مد، بحث حجاب... همه اینها از یک سطحی فراتر نمی رود. مثلاً ما الان در تلویزیون برنامه ای می سازیم 26 قسمتی [که] سه قسمت در مورد حجاب است. فلسفه حجاب، فلسفه اسلام از نظر پوشش، تفاوت آزادی و حجاب. پنج تا سؤال مشخص است که کارشناس محترم صحبت می کند تمام می شود. دفعه بعد هم می آییم دوباره همین سه تا را می سازیم».
وی درباره ضوابط مخاطبان و کارشناسان هم می گوید:
«در حوزه های نظری الان یک مقدار در اظهارنظر مخاطب آزادی دادیم، تازه آن هم سانسور می کنیم؛ ولی در اظهارنظر کارشناس اصلاً آزادی نمی دهیم. کارشناسی را انتخاب می کنیم که حرف ما را بزند. حالا اینکه کی گفته حرف ما درست است، این خودش مقوله ای است... اینها سلیقگی است».
رکنی با طرح مثال هایی این به اصطلاح «سلیقه ها» را تشریح می کند:
«... در بحث معارفی، ما هر کارشناسی که می آوریم باید با مدگرایی مخالف باشد. هر کسی می آید باید با جهانی سازی مخالف باشد. با محدودکردن اینترنت موافق باشد. اصلاً چیزهایی است که نمی دانم که کی تصویب کرده که این جوری باشد... در بحث معارفی، اگر کسی بخواهد حیطه وظایف روحانیت را نقد کند، جایی این را ننوشته. بگردید ننوشته؛ ولی نمی گذارند که مثلاً کاستی ها [بیان شود]».
بنابراین رکنی حیطه هایی از محدودیت ها را بیان می کند که نه جزو اصول دین است و نه محدوده های شرع و اخلاقْ به معنای عام را شامل می شود و نه وجه اقوم تفسیر دینی است، بلکه صرفاً در ظاهر سلیقه ای است که اعمال می شود.
نگاه جست و جو گر به این موضوعات مشخص می سازد که مقولات ممنوعه، صِرف یک سلیقه نیست، بلکه مواردی است که خدشه بر آنها تزلزل در «هژمونی دینی» را در پی دارد. بنابراین شاید مهم ترین علت این ضوابط، نگرانی از مخدوش شدن «هژمونی دینی» باشد؛ چرا که پایه های مشروعیت حکومت ایران بر مبنای دین شکل گرفته است و از همین رو تلویزیون سعی می کند از طریق تثبیت فرهنگ مورد نظر که از آن تعبیر به هژمونی دینی می شود، امکان اعمال قدرت خود را از دست ندهد. اگر هژمونی را به معنای اعمال قدرتی معنوی با تکیه بر اخلاق و اندیشه بدانیم، (52) آنگاه درمی یابیم که چرا سیاست گذاران و مدیران سازمان به مباحثی که به نوعی این هژمونی یا به تعبیری این اندیشه مسلط را زیر سؤال برد، اجازه طرح نمی دهند. بنابراین مباحثی نظیر مد، حجاب، روحانیت و هر مبحث دیگری که مشمول این حیطه می شود، فراتر از سلیقه های متفاوت، جزو خطوط قرمز به شمار می آید و شاید تنها تفاوت سلیقه، در این مسئله باشد که کدام مبحث، شکننده هژمونی است و کدام مبحث، چنین نتایجی را در پی ندارد.
چنین رویکردی را درباره شبهات نیز شاهدیم. به راستی شبهات دینی حتی به فرض پاسخ گویی کامل، آیا اجازه طرح در تلویزیون می یابند؟ از نظر متقی زاده جواب مثبت است؛ اما به این شرط که شبهه تقویت نشود:
«در یک بحث شبهه دینی، طوری باید ورود و خروج داشته باشیم که آن شبهه تقویت نشود. بلکه پاسخ به آن شبهه داده شود. طوری شبهات مطرح شود که پاسخ به شبهات داده بشود. سؤال طوری مطرح شود که پاسخ سؤالات داده شود. نه اینکه یک سفره خیلی گسترده ای باز بشود که قابلیت جمع شدن را نداشته باشد. یعنی در هر برنامه دینی، باید طوری برنامه ریزی شود که [به] آن به اصطلاح معارف دینی لطمه وارد نشود و به باورهای دینی مردم لطمه وارد نشود، بلکه باعث تقویت باورها شود.»
اما منجزی، تهیه کننده گروه معارف شبکه یک، محدودیت دیگری در طرح شبهات، مطرح می کند که حاکی از تنگ تر شدن حلقه طرح شبهات است:
«شما نمی توانید افکار و اندیشه هایی را که امکان دارد در جامعه و مخصوصاً در نسل جوان، ایجاد شبهه بکند [مطرح بکنید] چون تلویزیون تایم دارد و محدود است، و لذا شما نمی توانید همه حرف ها را به نتیجه برسانید... پس شما مجبورید به یک مجموعه سؤالاتی بسنده کنید که بتوانید در یک تایم خیلی کم بتوانید حداقل نتیجه گیری را انجام دهید.... شما دنبال یک موضوعاتی نروید که امکان دارد یک برنامه دو قسمت بشود یا سه قسمت بشود که این هم خودش دغدغه است. چون امکان دارد من بتوانم برنامه قسمت اول را ببینم، ولی برنامه قسمت دوم را نبینم. امکان دارد برنامه دوم را ببینم، برنامه اول را ندیده باشم که هر کدام از اینها مشکل ساز خواهد بود».
بنابراین هر شبهه ای حتی اگر به صورت کامل پاسخ داده شود، اجازه طرح نمی یابد؛ مگر سؤالات محدودی که بتوان از آن نتیجه دلخواه را به دست آورد. همین نگرانی های متعدد و زیاد از طرح شبهات که با بهانه هایی این چنینی امکان طرح نمی یابند، حکایت از نگرانی دارد که آن نگرانی چیزی نیست جز تزلزل هژمونی دینی که سازمان، مأموریت فرهنگی خود را مقابله با آن می داند. اگر کسی یک قسمت را نبیند، ممکن است آن هژمونی مورد نظر سازمان، در ذهن و فکر او خدشه بردارد و این برای نظام سیاسی خطر شمرده می شود. دارایی با طرح مثالی این نوع نگاه را بیشتر تبیین می کند:
«یک وقتی ممکن است کسی مثل شهید مطهری باشد و بگوید: یک نفر باید درس بدهد که خودش هم معتقد باشد که اصلاً بهترین فلسفه، فلسفه مارکس است. یک مرتبه دیگر می گوید یک نفر بیاید که مارکس را خوب فهمیده باشد؛ ولی معتقد نباشد که مارکس، بهترین فلسفه است؛ ولی بیاید درس بدهد. [مرتبه دیگر] یک کسی ممکن است بیاید و بگوید یک کسی باید مسلمان باشد و معتقد باشد که فلسفه اسلامی، بهترین فلسفه است و فلسفه مارکس را بخواند که نقدش کند. یک مرحله ای هم داریم که [می گوید] اصلاً نباید حرف فلسفه مارکس را زد. اگر یادش نکنی، اسمش را نبری از بین می رود».
وی همین مثال را به ضوابط برنامه های دینی تسری می دهد و می گوید:
«در بایدها و نبایدها هم همین طور است. یک وقت یک نفر ممکن است بیاید و بگوید این نوع مباحث نباشد. یک کسی بگوید فلان مباحث چون الان در امریکا هم این مباحث را دارند می کنند نباشد. مشکل عرفان های جدید را ما الان طرح نکنیم. [اگر] نقدش کنیم، آن وقت در نقدش، ممکن است خود این نقد، یک جور تبلیغ بشود. یک مقدار اینها سلیقه ای است. اگر شما قاعده کلی بگیرید نیست».
برخلاف نظر دارایی که معتقد است این موارد سلیقه ای است، دقیقاً نشان از همان هژمونی دارد که مطرح شد. از همین رو طرح شبهات نیز با این بهانه که خودِ طرح آن شبهه ممکن است تبلیغ به شمار آید، اساساً اجازه طرح نمی یابد و بنابراین یا شبهات اصلاً مطرح نمی شود یا به صورت بسیار جزئی و محدود که به قول منجزی بتوان در وقت کم پاسخ داد و به نتیجه مطلوب رساند.
در این میان، دارایی به ضابطه ای اشاره کرد که به صورت مکرر در دغدغه های دست اندرکاران تولید دیده می شد و می تواند مؤید همین دیدگاه «نگرانی از تزلزل هژمونی» باشد. «عرفان های جدید»، ضابطه ای است که برنامه سازان به شدت به جلوگیری از پرداختن به این مقوله اصرار می ورزیدند. گیلانی نژاد، یکی از نخستین افرادی است که به این حوزه می پردازد:
«[الان] عرفان های عجیب و غریب زیاد هست، تا آن جایی که سیر و سلوک و ریاضت را طور دیگری دارند معنی می کنند. الان بعضی ها این طوری فکر می کنند. آیا ما می خواهیم که وارد چنین عرصه هایی شویم؟ نه، ما اصلاً چنین چیزهایی را دوست نداریم».
عباسی هم با طرح همان استدلالی که نباید اساساً مسائلی مطرح شود، برای طرح نمونه به بحث های «عرفانی» یا به تعبیر او «صوفیگری» اشاره دارد:
«در عمل و به تجربه در تولید به این نتیجه می رسیم که اساساً نقد در همه حوزه ها جاری نیست و نباید بشود؛ یعنی شما بهترین نقد این است که اساساً مطرحش نکنی. شما مثلاً بگویید انجمن های صوفیگری در ایران. به قول شما می خواهیم نقد کنیم؛ ولی می خواهیم اسمشان را نیاوریم و نشانشان هم ندهیم؛ باندهایشان را هم نشان ندهیم؛ طرف دارانشان را هم نشان ندهیم؛ پس چی را داریم نقد می کنیم؟ شما اگر انجمن های صوفیگری را مطرح بکنید، نفس آن تبلیغ است».
متقی زاده نیز درباره کنترل های لازم، دوباره «مباحث صوفیگری» را شاهد مثال می آورد:
«نمونه داشتیم، سی میلیون هزینه کردند. یک برنامه ساختند. ترویج صوفیگری بود. اصلاً از اول تا آخر این بود. شبکه به ما داد و گفت نظارت کن. نظارت کردیم و دیدیم از ابتدا تا انتهایش این قابل پخش نیست. از مرید و مریدبازی... تا آخر بحث که می رود [همین است]».
شاید دلیل این تأکید زیاد، نخست این باشد که ایشان خواهان آن هستند که مباحث خارج از چارچوب دین مطرح نشود. اما اگر رویکرد سازمان به دین را که گرایش فقهی یا شریعت وار است یادآور شویم، درمی یابیم که مباحث «عرفانی» این چنینی، شاید به نوعی تضعیف کننده «هژمونی دین فقهی» باشد، و از همین رو رویکرد نفی آن با این شدت و حدت برای جلوگیری از خدشه دار شدن به چنین هژمونی شکل گرفته باشد.
بنابراین در بیان «معیارهای کلی اسلام» در ظاهر این است که هر چیزی که خارج از دین است نباید مطرح شود تا لطمه به ضروریات دین نخورد. اما وقتی به کند و کاو بیشتر می پردازیم، این معیار اصلی و درست به معیارهای سلیقه ای با عناوین کلی و مبهمی چون «روشن فکری»، «علمی»، «عرف جامعه» و نظایر آن تسری می یابد. در نتیجه پا را از سلیقه صِرف فراتر نهاده و در پی تثبیت هژمونی است.
افزون بر این، معیار دیگری که به آن اشاره شد «منافع ملی» بود. متقی نژاد در تشریح این معیار به طرح مثال رو می آورد:
«مثلاً دامن نزدن به اختلافات دینی؛ مثلاً بین شیعه و سنّی، چیزی گفته نشود که باعث اختلافات قومی وغیره شود. یا اینکه مباحث امنیتی کلان کشور مورد خدشه واقع نشود».
اگر در این معیار، صرف «نپرداختن به اختلافات شیعه و سنّی» با عنوان منافع ملی نگاه شود، رویکرد مثبتی است که برای برنامه های دینی با توجه به اقلیت سنّی در کشور لازم به نظر می رسد.

نتیجه گیری

در مجموع به نظر می رسد که اولاً ضوابط برنامه های دینی در بخش مکتوب بسیار ناچیز است، و اسناد تدوین شده و منسجمی در این بخش وجود ندارد، و همین امر سبب می شود که امکان اعمال سلیقه شخصی مدیران بیشتر بشود؛ ثانیاً این ضوابط مکتوب نیز به غیر از سیاست های برنامه سازی مناسبتی، به طور عمده کلی گویی شده است که عدم شفافیت این ضوابط را در پی دارد.
در بخش غیرمکتوب نیز ضوابط در آغاز صرفاً شامل نبایدهای حوزه های مختلف دینی اعم از اعتقادات، اخلاق و احکام می شود که محدوه شفاف و مشخصی را بیان می کند؛ اما در ادامه، ضوابط خودساخته ای در برنامه های دینی ساری و جاری می شود که عناوین آن حاکی از برداشت شخصی است. نمونه چنین برداشت های شخصی را می توان در طرح شبهات یا مباحث عرفانی نیز دید که در مجموع غیرشفاف بودن ضوابط برنامه های دینی را نشان می دهد.
اگر وضعیت سازمانی صدا و سیما و جایگاه آن در ساختار سیاسی را در نظر آوریم و اقتصاد سیاسی آن را لحاظ کنیم، درمی یابیم که این ضوابط غیرشفاف، ریشه در هژمونی دارد که سازمان در پی تثبیت آن است. به تعبیر دیگر رابطه سه جانبه دین، دولت و سازمان سبب شده است که سازمان تلاش خود را معطوف به حفظ هژمونی دینی مورد نظر کند که این تلاش به روشنی در ضوابط غیرشفاف برنامه های دینی آشکار می گردد.

پی‌نوشت‌ها:

1. استادیار گروه ارتباطات دانشگاه تهران.
2. کارشناس ارشد ارتباطات.
3. پیتر دالگون، تلویزیون و گستره عمومی، ترجمه: مهدی شفقتی، ص 46.
4. دنیس مک کوایل، درآمدی بر نظریه ارتباطات جمعی، ترجمه: پیروز اجلالی، ص 199.
5. Dimmick.
6. Coit.
7. درآمدی بر نظریه ارتباطات جمعی، ص 199.
8. همان، ص 205.
9. همان، صص 204 و 205.
10. تلویزیون و گستره عمومی، ص 48.
11. درآمدی بر نظریه ارتباطات جمعی، ص 249.
12. Bignel, Jonathan, An Introduction to Television Studies, London: Routledge,2004,p: 16.
13. تلویزیون و گستره عمومی، ص 70.
14. ‌Hegemony.
15. Lenin.
16. Gramsci.
17. نورمن فرکلاف، تحلیل انتقادی گفتمان، ترجمه: فاطمه شایسته پیران و دیگران.
18. مسعود پدرام، «ایدئولوژی، هژمونی و سلطه در رسانه ها»، فصل نامه رسانه، سال پانزدهم، شماره پیاپی 57.
19. Laclau, Ernesto & Mouffe, Chantal, Hegemony and Socialist Strategy, London: Verso,2000.
20. Fiske.
21. Fiske, J. (1987) ,Television Culture, London: Methuen,1987, p:4.
22. «ایدئولوژی هژمونی و سلطه در رسانه ها»، ص 83.
23. تحلیل انتقادی، گفتمان، ص
24. «ایدئولوژی، هژمونی و سلطه در رسانه ها»، ص 83.
25. Durham, Meenakshi Gigi,& Kellner, D.M, Media and Culturd Studies, Keywords, Blackwell Publishers, 2001, p:7.
26. Williams.
27. Stevenson, Nick, Understanding Media Culture, London: Saye Publication,2002.
28. آرتور آسابرگر، روش تحلیل رسانه ها، ترجمه: پرویز اجلالی، ص 89.
29. Hall.
30. Hardt, Hanno, Critical Communication Studies, London: Routledge,1992.
31. «ایدئولوژی، هژمونی و سلطه در رسانه»، شماره پیاپی 57.
32. محمدمهدی زاده، «مطالعات فرهنگی، ره یافتی انتقادی به فرهنگ و جامعه نو»، فصل نامه رسانه، سال یازدهم، بهار 1389، ش 1.
33. «ایدئولوژی، هژمونی و سلطه در رسانه»، شماره پیاپی 57.
34. ریمون کیوی و کامپنهور لوک وان، روش تحقیق در علوم اجتماعی، ترجمه: عبدالحسین نیک گهر، صص 11 و 12.
35. Qualitative Inquiry.
36. Snyder, Warren E, Perceptions on the Diffusion and Adoption of Skill Soft ®, an e-Learning Program: A Case Study of a Military Organization, Dissertation Ph.D.at,2003.
37. برات استیک، هنر پژوهش موردی، ترجمه: محمدعلی حمید رفیعی، ص 56.
38. Pendelton
39. مهدی رنجبر رمضانی، دروازه بانی در روزنامه ها: بررسی تغییرات در اخبار اخذ شده از خبرگزاری ها، پایان نامه کارشناسی ارشد، ص 83.
40. Weaver, Starlin D., Using portfolios to Assess Learning in Chemistry: One School's story of Evolving Assesment Practice, Dissertation Ph.D. at Error! Hyperlink refrence not valid,1997,p: 12.
41. هنر پژوهش موردی، ص 61.
42. مریم ابریشم کار، تولید سازمان صدا و سیما، برنامه سازی ویژه نوجوانان، پایان نامه کارشناسی ارشد، ص 58.
43. کاترین مارشال و راسمن گرجن بی، روش تحقیق کیفی، ترجمه: علی پارسائیان و محمد اعرابی، ص 109؛ باقر ساروخانی، روش های تحقیق در علوم اجتماعی، ج1، ص 303.
44. هنر پژوهش موردی، ص 84.
45. روش تحقیق کیفی، ص 111.
46. روش های تحقیق در علوم اجتماعی، ج1، ص 214.
47. روش های تحقیق کیفی، ص 112.
48. همان.
49. دیوید سیلورمن، روش تحقیق کیفی در جامعه شناسی، ترجمه: محسن تلاشی، ص 222.
50. ورنر سورین و جیمز تانکارد، نظریه های ارتباطات، ترجمه: علیرضا دهقان، ص 495.
51. دومینیک استریناتی، نظریه های فرهنگ عامه، ترجمه: ثریا پاک نظر، ص 28.
52. «ایدئولوژی، هژمونی و سلطه در رسانه ها».

فهرست منابع :
الف) فارسی
1. آسابرگر، آرتور، روش های تحلیل رسانه ها، ترجمه: پرویز اجلالی، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها، 1383.
2. ابریشم کار، مریم، تولید سازمان صدا و سیما: برنامه سازی ویژه نوجوانان، پایان نامه کارشناسی ارشد به راهنمایی دکتر منتظر قائم، دانشگاه تهران، 1384.
3. استریناتی، دومینیک، نظریه های فرهنگ عامه، ترجمه: ثریا پاک نظر، تهران، گام نو، 1384.
4. استیک، برات، هنر پژوهش موردی، ترجمه: محمدعلی حمید رفیعی، تهران، دفتر پژوهش های فرهنگی، 1379.
5. پدرام، مسعود، «ایدئولوژی هژمونی و سلطه در رسانه ها»، فصل نامه رسانه، سال پانزدهم، بهار 1383، شماره پیاپی 57.
6. دالگرن، پیتر، تلویزیون و گستره عمومی، ترجمه: مهدی شفقتی، تهران، سروش، 1380.
7. رنجبر رمضانی، مهدی، دروازه بانی در روزنامه ها: بررسی تغییرات در اخبار اخذ شده از خبرگزاری ها، پایان نامه کارشناسی ارشد به راهنمایی دکتر منتظرقائم، دانشگاه تهران، 1384.
8. ساروخانی، باقر، روش های تحقیق در علوم اجتماعی (جلد 1)، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1375.
9. سورین، ورنر و جیمز تانکارد، نظریه های ارتباطات، ترجمه: علیرضا دهقان، تهران، دانشگاه تهران، 1381.
10. سیلورمن، دیوید، روش تحقیق کیفی در جامعه شناسی، ترجمه: محسن ثلاثی، تهران، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، 1381.
11. فرکلاف، نورمن، تحلیل انتقادی گفتمان، ترجمه: فاطمه شایسته پیران و دیگران، تهران مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها، 1379.
12. کیوی، ریمون و لوک وان کامپنهود، روش های تحقیق در علوم اجتماعی، ترجمه: عبدالحسین نیک گهر، تهران، توتیا، 1385.
13. مارشال، کاترین و گرجن بی راسمن، روش تحقیق کیفی، ترجمه: علی پارسائیان و محمد اعرابی، تهران، دفتر پژوهش های فرهنگی، 1377.
14. مک کوایل، دنیس، درآمدی بر نظریه ارتباطات جمعی، ترجمه: پرویز اجلالی تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها، 1382.
15. مهدی زاده، محمد، «مطالعات فرهنگی، رهیافتی انتقادی به فرهنگ و جامعه نو». فصلنامه رسانه، سال یازدهم، شماره 1، بهار 1379.
ب) لاتین
1. Bignel,Jonathan, An Introduction to Television Studies, London: Routledge, 2004.
2. Durham,Meenakshi Gigi. & Kellner,D.M.Media Media and Culturd Studies, Keywords, Blackwell Publishers,2001.
3. Edgar, A.& Sedwick,P.The Key Consepts, Cultural Theory, London: Routledge,1999.
4. Fiske,J,Television Culture,London: Methuen,1987.
5. Hardt, Hanno, Critical Communication Studies, London: Routledge,1992.
6. Holland, Patricia,The Television Handbook,First Published 1997, London: Routledge,2000.
7. Laclau, Ernesto & Mouffe, Chantal, Hegemony and Socialist Strategy, London: Verso,2000.
8. Synder, Warren E, Percetption on the Diffusion and Adotpion of Skill Soft, an e-Learning Program: A Case Study of a Military
Organization, Dissertation Ph.D. at http://scholar.lib.vt.edu/these/2003.
9. Stevenson, Nick, Understanding Media Culture, London: Saye Publication 2002.
10. Weaver, starlin D., Using portfolios to Assess Learning in Chemistry: One School's story of Evolving Assessment Practice, Dissertation Ph.D.at http://Scholar.lib.vt.edu/these/1997.
ج) اسناد
1. شورای معارف، بایدها و نبایدهای برنامه های ویژه محرم 1385، ثبت در دبیرخانه شورای معارف.
2. شورای معارف، جدول موضوع روضه های محرم 1385، ثبت در دبیرخانه شورای معارف.
3. شورای معارف، دستورالعمل اجرایی ماه رمضان سال 1385، ثبت در دیرخانه شورای معارف.
4. شورای معارف، دستورالعمل اجرایی ویژه مناسبت های رجب و شعبان در شبکه های سیما، ثبت در دبیرخانه شورای معارف.
5. شورای معارف، دستورالعمل ها، بایدها و نبایدهای ویژه محرم 1384، ثبت در دبیرخانه شورای معارف.
6. شورای معارف، ملاحظات کلی، وضعیت موجود، برنامه های پیشنهادی و جدول پیشنهادی برنامه های اذان گاهی، ثبت در دبیرخانه شورای معارف.
7. شورای معارف، ویژگی های زیرنویس معارفی در ایام محرم و صفر سال 1385، ثبت در دبیرخانه شورای معارف.

منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان؛ (1390)، مجموعه مقالات دومین همایش بین المللی «دین و رسانه» «رسانه دینی، دین رسانه ای»، قم: مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، چاپ اول



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما