برای رابطه ی بهتر با نوجوانان

از تجربه های نوجوانی تان کمک بگیرید

می دانم اغلب والدینی که این عنوان را می خوانند، می گویند: «دوره ی نوجوانی ما دوره ی قدَرقُدرتیِ والدین، تصمیم گیری آن ها و تمکینِ ما بود. دوره ای که آن ها تعیین تکلیف می کردند و ما باید می شنیدیم و می پذیرفتیم. دوره ای که
جمعه، 5 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از تجربه های نوجوانی تان کمک بگیرید
 از تجربه های نوجوانی تان کمک بگیرید

 

نویسنده: دکتر شکوفه موسوی




 

 برای رابطه ی بهتر با نوجوانان

می دانم اغلب والدینی که این عنوان را می خوانند، می گویند: «دوره ی نوجوانی ما دوره ی قدَرقُدرتیِ والدین، تصمیم گیری آن ها و تمکینِ ما بود. دوره ای که آن ها تعیین تکلیف می کردند و ما باید می شنیدیم و می پذیرفتیم. دوره ای که ما نه تنها جرئت بیان خواسته های مان را نداشتیم بلکه حتی گاه جرئت نمی کردیم به آن ها فکر کنیم.»، «دوره ی ما دوره ی تحمل کردن ها، طاقت آوردن ها، سخت کوشی ها، قناعت کردن ها و انتظار کشیدن ها بود. اما نوجوانان امروز، بی صبر، عجول، پر توقع و اسرافکارند. هر چه بیش تر می خواهند، کم تر تلاش می کنند. هر چه توقعات شان بیش تر است، صبرشان کم تر است. هر چه در جر و بحث و مخالفت زیاده روی می کنند، در سپاس گزاری و قدردانی امساک می کنند» و ..
بسیاری از والدین می گویند: «ما نسل سوخته ایم؛ در نوجوانی ما پدرسالاری حاکم بود و در میانسالی مان فرزندسالاری حاکم است.»، «ما نسل بالِ مرغ خوریم. نوجوان که بودیم، رانِ مرغ مال بزرگترها بود و حال هم که خودمان بزرگ شده ایم، مال کوچک ترهاست.» و از این دست حرف ها که بسیار گفته می شود.
من نوجوانی خود را به خوبی به یاد دارم و رفتار والدینم را در آن زمان به خاطر می آورم. و از سوی دیگر والدگری را در نوجوانیِ فرزندانم به خوبی لمس کرده ام. با آن که والدین من نه مستبد بودند و نه خودمحور و شاید از بهترین نمونه های والدگری در زمان خود به حساب می آمدند، تفاوت های چشمگیری بین رفتار من و آن ها وجود داشت و دارد. بسیاری از اوقات پدران و مادران ما که پدربزرگ ها و مادربزرگ های فرزندان ما هستند، وقتی ما را با فرزندان مان مقایسه می کنند، خدا را شکر می کنند که در این دوره، بچه دار نشده اند و مجبور به بزرگ کردن فرزندان این دوره نبوده اند!
از همه ی این حرف ها که بگذریم، بهتر است تغییرات همه جانبه ای را که در کل جامعه رخ داده و ما قادر به عوض کردن آن ها نیستیم، ببینیم و بپذیریم. حسرت گذشته را خوردن و سرکوفت زدن و سرزنش کردن فرزندان نتیجه ی مثبتی ندارد، ضمن این که آن چه برای ما ملموس و شمخصی است، برای آن ها غیرملموس و غیرقابل درک است. آن ها چیزی از آن دوره نمی دانند و حتی نمی توانند تصورش را بکنند که سختی های نسل قبل شان چه بوده است.
شاید می پرسید پس چگونه از تجربه ی خود برای کمک به آن ها استفاده کنیم؟
شباهت هایی در رفتار آن دوره ی ما با رفتار فرزند نوجوان مان وجود دارد. آن ها هم مثل نوجوانیِ ما دوست دارند اظهار وجود کنند، مورد احترام باشند و به رسمیت شناخته شوند. می خواهند آن ها را جدی بگیریم، به آن ها اطمینان کنیم و فرصت حرف زدن و پیشنهاد دادن به آن ها بدهیم؛ نه در قالب جر و بحث بلکه در قالب موقعیت های مشورتی، تا بتوانند نقش موثری در زندگی و تصمیم گیری ها داشته باشند. آن ها هم مثل آن دوره ی ما می خواهند دوست شان داشته باشیم، برای شان احترام قایل شویم و در مورد مسائل مختلف با آن ها مشورت کنیم. آنان توقع دارند پادشاه خانه مثل ولیعهدی ارزشمند با آنان رفتار کند، چون برای آن تربیت می شوند که روزی به پادشاهی رسند.
به تجربه ی آن روزها برگردید، او ولیعهد ارزشمند شماست، برای پادشاهی آماده اش کنید.
منبع مقاله :
موسوی، شکوفه؛ (1387)، رابطه ی والدین و نوجوان (با نوجوان خود چگونه رفتار کنید؟)، تهران: نشر قطره، چاپ چهارم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط