ابوالفتوح رازی از دودمانی بزرگ و در خاندانی نام آوار و پرآوازه برخاست. خاندان ابوالفتوح در شهر ری از خاندانهای بزرگ علم و دانش و فضیلت و پرهیزگاری بوده و همگی از داناترین و آگاهترین مردم به حدیث و رجال و دیگر دانشها به شمار می رفته اند، و در محضر درس برخی از آنان بیش از سه هزار نفر حاضر می شده اند. این عالمان همچنین از مبلّغان و مروّجان مذهب شیعه در میان مردم روزگار خویش بوده اند و بیشتر آنان به شغل و حرفه ی تدریس و وعظ و تذکیر اشتغال داشته اند و آثار متعدّدی در دانشهای گوناگون از خود بر جای نهاده اند.
میرزا عبدالله افندی از این خاندان با عنوان سلسله ای شناخته شده از عالمان شیعه که هر یک آثار گوناگون و نیکویی داشته، یاد کرده(1) و قاضی نورالله شوشتری این خاندان را « خاندان فضل و بزرگی» نامیده است.(2)
خاندان ابوالفتح همچنین یکی از خاندانهای بزرگ عرب تبار است که نسبت آنان به قبیله ی خزاعه می رسد.
قبیله ی خزاعه از قبایل شناخته شده ی تازیان است که در خود صحابه، راویان و عالمان بسیاری را پرورانده است و از میان آنان می توان به بُدیل بن ورقاءبن نوفل خزاعی اشاره کرد. وی از اصحاب رسول خدا(ص) و بزرگ قبیله ی بنی خزاعه بود که در روز فتح مکّه اسلام آورد، و در حجّةالوداع پیامبر(ص) را همراهی کرد.(3) ابوالفتوح ضمن بیان رویداد فتح مکّه در تفسیر سوره ی نصر به چگونگی اسلام آوردن او اشاره کرده است.(4) بدیل بن ورقاء از نیاکان ابوالفتوح است، و ابوالفتوح در تفسیر خود بن این موضوع تصریح می کند.(5)
بدیل هشت پسر به نامهای حبیب، نافع، عبدالله، عبدالرحمن، سلمه، عمرو، عثمان، و محمّد داشت که از بزرگان صحابه ی رسول و بسیاری از ایشان نیز از زمره ی مخلصان حضرت امیر(ع) بوده اند، و در رکاب آن حضرت در صفّین به درجه ی شهادت رسیده اند.(6)
بدیل و فرزندان او در نبردهای حنین، طائف، تبوک و در صلح حدیبیه نیز حضور داشته اند و هر یک به همراه پیامبر(ص) خدمات ارزنده ای را ارائه کرده اند.
برخی از تاریخ نگاران و تذکره نویسان، همچون محدّث نوری، و محدّث قمی در بعضی آثارش، نسب شیخ ابوالفتوح را به عبدالله بن بدیل می رسانند(7)، ذهبی نیز سلسله ی نیاکان او را به عبدالرحمن رسانده است(8)، ولی دیگران با استناد به سخن ابوالفتوح جایی برای تردید در مورد نسبت او به نافع بن بدیل باقی نمی گذارند؛ چرا که وی در تفسیر آیه ی 169 سوره ی آل عمران با اشاره به شهیدان چاه معونه از نافع بن بدیل بن ورقاء خزاعی نام می برد و خود را از فرزندان او معرّفی می کند.(9)
بدیل بن ورقاء تا غزوه ی حنین که در سال هشتم هجری روی داد زنده بود و اندکی پیش از درگذشت حضرت رسول در سنّ نود و هفت سالگی درگذشت، و پسرش نافع بن بدیل در سال چهارم هجری با افرادی نزدیک به هفتاد تن و به روایتی چهل تن از بزرگان صحابه ی حضرت رسول در واقعه ی چاه معونه به شهادت رسیدند و به همین مناسبت عبدالله بن رواحه در سوگ او مرثیه ای سرود.
شمار زیادی از این خاندانها به نام جدّ اعلای خود، بدیل بن ورقاء، به « بُدیلیان» شهرت یافته بودند و سمعانی ( درگذشت: 562) در کتاب الأنساب در نسب « بدیلی» و ابوالحسن بیهقی (ح 490-565) در تاریخ بیهق ضمن برشمردن خاندانهای قدیم آن ناحیه، برخی از بدیلیان را معرّفی کرده اند.(10) البته شیخ ابوالفتوح رازی و خاندان او گرچه از فرزندان بدیل بن ورقاء خزاعی بوده اند، ولی این نسل از فرزندان بدیل گویا به بدیلیان شناخته نبوده اند؛ زیرا در هیچ یک از منابع این نسبت به ابوالفتوح و یا یکی از اعضای خانواده ی او داده نشده است.(11)
گروهی از فرزندان بدیل بن ورقاء خزاعی در سده های نخستین به ایران کوچیدند و ابتدا در مناطق شمالی ایران، در نیشابور و سبزوار و پس از آن در شهر ری مسکن گزیدند، و چنین به نظر می رسد که اقامت این خاندان در ری در زمان جدّ دوم ابوالفتوح، ابوبکر احمدبن حسین بن احمد که با نسبت خزاعی و نیشابوری شناخته می شد، آغاز شده است.
دلیل کوچیدن او را به ری باید در پیدایش زمینه های مناسب و جاذبه های علمی در ری جست و جو کرد؛ زیرا ری در آن روزگار مرکز سیاسی و فرهنگی حکومت آل بویه بود و این امر گذشته از آنکه گسترش تشیّع را در این شهر به ارمغان آورد، موجب رونق دانش و ادب در این شهر شد و دانشمندان و ادیبان و شاعران بسیاری را در خود پروراند، که البته در این میان نباید نقش صاحب بن عبّاد (326-385) وزیر دانشمند و توانمند آل بویه را نادیده گرفت.
وی به خاندان پیامبر(ص) علاقه ی زیادی داشت و به دانشمندان و ادیبان توجّه بسیاری نشان می داد، به گونه ای که شمار زیادی از دانشمندان و شاعران از سراسر جهان با وی مکاتبه داشتند و برخی از آنان به ری دعوت شدند.
یکی از دانشمندانی که به دعوت صاحب بن عبّاد به ری دعوت شد و در همان دیار اقامت گزید، شیخ صدوق (311- 381) بود. او به احتمال میان سالهای 339 تا 347 وارد ری شد و چند کتاب، از جمله التوحید و عیون أخبار الرضا(ع) را در این ایّام و برای صاحب بن عبّاد نوشت و به او هدیه کرد.
شیخ صدوق در ری پایگاهی علمی برای فراگیری دانش بنا نهاد و خود به تدریس فقه و حدیث مشغول شد. بنا نهادن این پایگاه علمی در روی به دست شیخ صدوق بعدها زمینه ی حضور دانشمندان دیگری را در این دیار فراهم آورد که از جمله ابوبکر احمدبن حسین خزاعی نیشابوری است که با ورود او به ری این خاندان در ری ماندگار شدند.(12)
افزون بر این نیای دانشمند و فقیه ابوالفتح، در میان خاندان رازی دانشمندان و فقیهان و محدّثان دیگری نیز بالیده اند که در اینجا از آنان یاد می کنیم:
1. ابوبکر احمدبن حسین خزاعی نیشابوری
وی جدّ دوم ابوالفتوح و از شاگردان سیّدرضی ( درگذشت: 406)، سیّد مرتضی ( درگذشت: 436) و شیخ طوسی ( درگذشت: 460) است که در اواخر سده ی چهارم یا اوایل و اواسط سده ی پنجم می زیسته و چنانچه در برخی منابع آمده در ری به خاک سپرده شده است.(13)منتخب الدین رازی در الفهرست از او یاد کرده و کتاب الأمالی در اخبار در چهار جلد، و کتاب عیون الأحادیث، و الروضة در فقه، و السنن و المفتاح در اصول و مناسک را از آثار او بر شمرده و گفته است:
ما را از این کتابها شیخ امام سعید، ترجمان کلام خداوند متعال جمال الدین ابوالفتوح حسین بن علی بن محمّد بن احمد خزاعی رازی نیشابوری به نقل از پدرش و او نیز به نقل از پدرش آگاهانیده است.(14)
2. ابوالفتح محسن بن حسین بن احمد
او برادر ابوبکراحمد و عموی پدر بزرگ ابوالفتوح است. منتجب الدین از او با عنوان شیخ ثقه و حافظ و عادل یاد کرده و کتابهای الأمالی در احادیث، السیر، إعجازالقرآن، و بیان من کنت مولاه را بدو نسبت داده و افزوده است که ابوالفتوح رازی وی را از این آثار آگاهانیده است.(15)علامه امینی نیز در کتاب الغدیر از او یاد کرده و او را با توجّه به کتاب بیان من کنت مولاه از مؤلّفان حدیث غدیر بر شمرده است.(16)
3. ابومحمّد عبدالرحمن بن احمدبن حسین( مفید نیشابوری)
او عموی پدرابوالفتوح و پسرابوبکر احمد است که به « مفید نیشابوری» شهرت داشته است. وی از محدّثان بزرگی بود که برای شنیدن حدیث از موافق و مخالف به شهرهای گوناگون سفر کرد. کتابهای سفینة النجاة فی مناقب أهل البیت العلویات الرضویات، الأمالی، عیون الأخبرا، و مختصرات در مواعظ و زواجر، از آثار اوست.(17)عبدالجلیل رازی درباره ی او می گوید که طوایف اسلام به کتابها و گفتار و نوشته های او توجّه بسیاری دارند.(18)
مفید نیشابوری از شاگردان سیّدرضی، سیّدمرتضی، شیخ طوسی، سلار ( درگذشت: 448 یا 463)، ابن برّاج( در گذشت: 481) و کراجکی ( درگذشت: 449) بود، و از ایشان روایت کرده است.(19)
مفید نیشابوری از حلقه های اصلی نشر دانش شیعی عراق، به ویژه شیخ طوسی، در میان شیعیان ایرانی بوده است. وی پس از تحصیل به ری بازگشته و در آنجا مسجدی هم داشته است. دو شاگرد وی مرتضی و مجتبی فرزندان داعی بن قاسم حسنی بوده اند که منتخب الدین از طریق آنها از مفید نیشابوری اجازه ی روایت داشته است.(20)
اابن حجر عسقلانی نیز در شرح حال او می نویسد: وی از هناد نسفی (در گذشت: 465)، ابن المهتدی و ابن النقور بغدادی ( در گذشت: 470) حدیث شنید و برای شنیدن حدیث به شام، حجاز، و خراسان سفر کرد، و عمربن ابراهیم زیدی (442-539) و احمدبن عبدالوهّاب صیرفی و دیگران از او روایت کرده اند. ابن سمعانی گوید: برخی از مجالس املای او، از جمله مجلسی درباره ی اسلام ابوطالب، را در ری خوانده ام، و او بر طریقه ی شیعه بود، ولی احادیث بسیاری می دانست و بدان اشتیاق فراوان نشان می داد. یحیی بن طیّ او را یکی از داناترین و بصیرترین دانشمندان علم رجال و حدیث دانسته است و می گوید: درباره ی او گفته اند که بیش از سه هزارتن برای نگارش مجالس درس او حاضر می شدند. از او هیچ کس حدیثی نمی پرسید مگر آنکه وی درست را از نادرست باز می شناخت.(21)
ذهبی در تاریخ الإسلام تاریخ در گذشت مفید نیشابوری را 485 ذکر کرده است.(22) ابن عساکر از ورود مفید نیشابوری به دمشق در سال 459 خبر می دهد و حدیث و شعری نیز از او روایت می کند. نویسنده ی النقض هم حدیثی از او به سال 476 در ری نقل می کند که در مسجدش از او شنیده است.(23) بنابراین، گفته ی کسانی که سال در گذشت او را 445 دانسته اند، نمی تواند درست باشد.(24)
این اشتباه از آنجا ناشی شده است که در چاپهای قدیم لسان المیزان سال در گذشت مفید نیشابوری 445 ذکر شده است(25)، و دیگران با استناد به این تاریخ آن را تکرار کرده اند، ولی علامه شعرانی این تاریخ را صحیح نمی داند و می گوید: استادان وی همه پس از این تاریخ درگذاشته اند، افزون بر اینکه یکی از شاگردان او به تصریح لسان المیزان، عمربن ابراهیم زیدی است که در سال 442 در کوفه زاده شد، یعنی سه سال پیش از تاریخ در گذشت مفید نیشابوری و اگر عمربن ابراهیم در بیست سالگی او را در کرده باشد، باید مفید نیشابوری در سال 462 زنده باشد.
همچنین گفتنی است که ابوالفتوح از مفید نیشابوری روایت کرده است و اگر وی در سال 445 درگذشته باشد ممکن نیست شیخ ابوالفتوح او را دیده و از او روایت کرده باشد، مگر به واسطه. همچنانکه در میان استادان او از سیّد رضی که در سال 406 در گذشته یاد شده است، و اینکه مفید رازی هم شاگرد سیّدرضی باشد و هم استاد عمربن ابراهیم زیدی و در عین حال در اسل 445 درگذشته باشد، سخنی نیست که بتوان میان آنها سازگاری برقرار کرد.(26)
نکته ی دیگر آنکه ابوالفتوح در تفسیر خود از « ابومحمّد بن عبدالرحمن بن الحسینی الفارسی ثمّ الخزاعی» نام برده و از او با عنوان « شیخ ما رحمة الله علیه» یاد کرده است.(27) علامه ی شعرانی در تعلیقات خود او را همین ابومحمّدعبدالرحمن بن احمدبن حسین دانسته و در این باره نوشته است:
ظاهراً عمّ والد مؤلّف است. ابومحمّدعبدالرحمن بن احمدبن الحسین که نام احمد در نسب ساقط شده است، ... مؤلّف از وی علم فرا گرفته و بلاواسطه نقل می کند، و این عبارت هم شاهد صحّت دعوی ما است و آنکه در لسان المیزان گوید وی در 445 هجری درگذشت، صحیح نیست.(28)
4. ابوسعید محمّدبن احمدبن حسین بن احمدنیشابوری
او برادر مفید نیشابوری و پدر بزرگ ابوالفتوح است. علامه امینی او را به اشتباه جدّ مادری ابوالفتوح دانسته است.(29)منتجب الدین از او با عنوان شیخ مفید و حافظ و ثقه یاد می کند، و آثار او را این چنین بر می شمرد: الروضة الزهراء فی تفسیر( مناقب) فاطمة الزهراء، الفرق بین المقامین و تشبیه علیّ بذی القرنین، الأربعین عن الأربعین فی فضائل أمیرالمؤمنین، منی الطالب فی إیمان أبی طالب، و الملولی.(30)
ابوالفتوح در تفسیر خود از او و کتاب الروضة الزهراء یاد می کند و پس از ذکر چند حدیث در فضایل حضرت فاطمه(س) می گوید:
و این دو خبر از کتابی نقل افتاد که جدّ من خواجه امام سعید، ابوسعید جمع کرد، نام آن: الروضة الزهراء فی مناقب فاطمة الزهراء.(31)
ابن شهرآشوب نیز کتابهای التفهیم فی بیان التقسیم، الرسالةالواضحة فی بطلان دعوت الناصبة و مالابدّ من معرفته را از او دانسته است.(32)
شیخ عبدالجلیل رازی نیز او را از مفاخر علمای شیعه بر می شمارد.(33)
کتاب الأربعین عن الأربعینِ او در سال 1414 هجری قمری با تحقیق محمّدباقر محمودی به چاپ رسید، ولی محقّق، کتاب را به برادرِ ابوسعید، یعنی ابومحمّد عبدالرحمن بن احمد نسبت داده که با آنچه در منابع آمده سازگار نیست.(34) منتجب الدین نیز کتاب الأربعین خود را با استفاده از این اثر به نگارش درآورده است.(35)
بنا بر آنچه در همین کتاب الأربعین آمده، ابوسعید تا سال 444 زنده بوده، و این از روایتی که وی از ابوالقاسم عبدالعزیزبن محمّدبن عبدالعزیز نقل می کند، دانسته می شود.(36)
5. علی بن محمّدبن احمدبن حسین خزاعی
او پدر ابوالفتوح و یکی از استادان وی است که شرح حالی از او به دست نیامد، جز آنکه در اجازات از او نام برده شده و از بزرگان فضلاء بوده است.(37)عبدالجلیل رازی از او با عنوان «خواجه علی عالم رحمة الله علیه» یاد می کند و می نویسد: « او را پدرانی معروف و اعمامی مشهور بوده اند».(38) وی در جایی دیگر خواجه علی عالم را در ردیف عالمان و فقیهانی بر می شمرد که شیعیان را به ترک نام نهادن فرزندان خود به نامهای ابوبکر، عمر، و عثمان فراخوانده اند.(39)
گفتنی است هرجا ابوالفتوح از جدّش محمّدبن احمد روایت کرده، به واسطه ی پدرش بوده است،(40) و چنین به نظر می رسد که جدّ ابوالفتوح پیش از آنکه او درخور اجازه و اخذ حدیث باشد، از دنیا رفته است.(41)
خوانساری در روضات الجنّات احتمال داده شیخ زین الدین ابوالحسن علی بن محمّدرازی متکلّم که منتجب الدین از او نام برده،(42) همان علی بن محمّد پدر ابوالفتوح باشد.(43) امّا علامه قزوینی این احتمال را بسیار ضعیف می داند و می نویسد: اگر چنین می بود منتجب الدین بدون شکّ به این رابطه میان زین الدین و استاد خود ابوالفتوح رازی اشاره می کرد. افزون بر اینکه نسبت خزاعی همراه با نام زین الدین نیامده و دیگر تذکره نویسانی که از زین الدین علی بن محمّد رازی نام برده اند در این باره سخنی نگفته اند.(44)
آقا بزرگ تهرانی نیز دو کتاب دقائق الحایق و مسائل المعدوم را از آثار زین الدین ابوالحسن علی بن محمّدرازی می داند و او را پدر ابوالفتوح می نامد.(45)
6. فخرالدین ابوسعید احمدبن محمّدبن احمد خزاعی
منتجب الدین رازی او را عالمی صالح و ثقه نامیده و می نویسد وی برادر زاده ی ابوالفتوح است(46)، ولی در برخی منابع از او به عنوان خواهر زاده ی ابوالفتوح و ملقّب به جملگی یاد شده است.(47).7. زین الدین علی بن احمدبن محمّد
او دایی فخرالدین ابوسعید است، و منتجب الدین او را شیخ عادل و ثقه و فقیه دانسته است.(48)پی نوشت ها :
1. ریاض العلماء، ج2، ص 158.
2. مجالس المؤمنین، ج1، ص 489.
3. الطبقات الکبری، ج4، صفحات 220- 221.
4. روض الجنان، ج20، ص 446: « حکیم بن حزام و بدیل بن ورقاء بیامدند و اسلام آوردند و بیعت کردند. رسول -علیه السلام- ایشان را بفرستاد تا مردم را دعوت کنند و با اسلام خوانند.»
5. همان، ج5، ص 148؛ ج17، ص 354؛ ج20، ص 440.
6. مقالات قزوینی، ج1، ص 14؛ نیز بنگرید به: « خاندان ابوالفتوح رازی در یک نگاه»، احسان فتّاحی، آینه ی پژوهش، ش 94، صفحات 13-20.
7. خاتمة مستدرک الوسائل، ج3، ص 72؛ فوائد الرضویة، صفحات 146-147( نقل از مجموعه آثار، ج3، ص 169).
8. تاریخ الإسلام، ج33( حوادث 481-490)، ص 151.
9. روض الجنان، ج5، ص 148.
10. الأنساب، ج2، ص 117؛ تاریخ بیهق، ص 135.
11. مقالات قزوینی، ج1، ص 15.
12. بنگرید به: مجموعه آثار، ج1، صفحات 40-42.
13. بنگرید به: شناخت نامه ی حضرت عبدالعظیم حسنی و شهر ری، صفحات 412-422( نقل از: مجموعه آثار، ج3، ص 266).
14. الفهرست، ص 32.
15. همان، صفحات 101-102.
16. الغدیر، ج1، ص 154.
17. الفهرست، ص 75.
18. النقض، ص 108.
19. الفهرست، ص 75.
20. تاریخ تشیّع در ایران، ص 481.
21. لسان المیزان، ج3، صفحات 404-405.
22. تاریخ الإسلام، حوادث 481-490، ص 152.
23. النقض، ص 529.
24. علامه قزوینی نیز با استناد به لسان المیزان همین تاریخ (445) را سال درگذشت مفید نیشابوری دانسته و بر همین پایه شاگردی ابوالفتوح را نزد وی بسیار بعید شمرده است. او در این باره می نویسد: « ... و مرحوم حاجی میرزا حسین نوری در مستدرک الوسائل ( ج3، ص 489) نیز به همین عقیده است و مفید نیشابوری را در جزء مشایخ بلاواسطه ی ابوالفتوح رازی شمرده است، و این فقره فوق العاده مستبعد به نظر می آید؛ چه وفات مفید نیشابوری به تصریح ابن حجر، چنانکه خواهد آمد، در سنه ی 445 بوده است و اگر این تاریخ صحیح باشد عصر مفید نیشابوری بسیار مقدّم بر عصر مؤلّف خواهد بود، چه مؤلّف عصر شیخ طوسی، متوفّی در سنه ی 460 را ظاهراً درک نکرده بوده و همیشه به یک واسطه از او روایت می نماید. پس به طریق اولی عصر مفید نیشابوری، متوفّی در سنه ی 445 را نباید درک کرده باشد». بنگرید به: مقالات قزوینی، صفحات 18-19.
25. این اشتباه در چاپهای جدید این اثر تصحیح و سال در گذشت مفید نیشابوری 485 ذکر شده است. بنگرید به: لسان المیزان، ج4، ص 246 ( نثل از: آینه ی پژوهش، ش 94، ص 15).
26. بنگرید به: مجموعه آثار، ج9 ( تعلیقات علامه شعرانی)، ص 8.
27. بنگرید به: روض الجنان، ج12، ص 254.
28. بنگرید به: مجموعه آثار، ج10 ( تعلیقات علامه شعرانی)، ص 855.
29. الغدیر، ج7، ص 401.
30. الفهرست، ص 102.
31. روض الجنان، ج4، ص 319 ( ذیل تفسیر آیه ی 42، سوره ی آل عمران).
32. معالم العلماء، ص 116.
33. النقض، ص 183.
34. مجموعه آثار، ج1، ص 35.
35. الذریعة، ج1، ص 432.
36. الأربعین، ص 64 ( نقل از: آینه ی پژوهش، ش 94، ص 16).
37. بنگرید به: خاتمة مستدرک الوسائل، ج3، ص 488.
38. النقض، ص 108.
39. النقض، ص 442.
40. روضات الجنّات، ج6، ص 78.
41. مجموعه آثار، ج1، ص 47.
42. بنگرید به: الفهرست، ص 79.
43. روضات الجنّات، ج6، ص 78.
44. مقالات قزوینی، ص 23.
45. الذریعة، ج8، ص 234؛ ج20، ص 368.
46. الفهرست، ص 37.
47. أعیان الشیعة، ج6، ص 125.
48. الفهرست، ص 93.
باهر، محّمد؛ (1389)، پیشوای مفسّران، تهران، همشهری، چاپ اول، بهار 1389