نویسنده: دکتر شکوفه موسوی
بسیاری از والدین نمی توانند در برابر عملکرد تحصیلی فرزند خود برخورد درستی داشته باشند. خصوصیات و مهارت هایی که برای موفقیت تحصیلی لازم و ضروری است، یک شبه ایجاد نمی شوند. در واقع همه ی خصوصیات و مهارت های یک فرد، مانند اعتماد به نفس بالا، انگیزه ی قوی، پشتکار و استقامت، توانایی به تأخیر انداختن رفتارهای تکانه ای، مدیریت زمان و... حاصل تعامل پیچیده ای از مشخصات زمان تولد و تجربیات محیطی هستند که خود را به شکل باور، احساس و رفتار در شرایط مختلف زندگی نشان می دهند.
وقتی فردی برای کار خودش ارزش قائل نشود، تلاش های همسرش را به حساب نیاورد، برای خصوصیات مثبت واقعی دیگران ارزش قائل نشود و یا بر عکس فقط برای کارهای خودش ارزش قائل شود یا حسرت موقعیت دیگران را بخورد، نمی تواند در فرزند خود توجه به ارزش های درست، و انگیزه برای کسب و حفظ آن ارزش ها را ایجاد کند.
فرض کنید کارمندی همیشه کار خود را بی ارزش بپندارد و در حسرت زندگی یک مهندس باشد. پزشک داخلی دائم فکر کند پزشکان جراح درآمد بسیار بیشتری دارند. پزشک جراح حسرت زندگی تاجری را بخورد که تحصیلات ابتدایی هم ندارد ولی با یک تلفن زدن مبلغ هنگفتی به دست می آورد. در این مواقع از کار و ارزش مندی آن، چه چیزی در ذهن فرزندان آن ها نقش می بنند؟ یا برعکس کسی فقط و فقط برای خودش و کارهایش اهمیت قائل شود- اگردر جامعه ی پزشکی است، فقط رشته ی خودش را قبول داشته باشد و خود را از هعمه ی همکارانش بالاتر بداند. اگر معلم است تدریس هیچ کس را قبول نداشته باشد. اگر مهندس است درباره ی همکارانش بدگویی کند. اگر استاد است فقط عاشق نحوه ی تدریس خود باشد و اگر هنرمند است فقط برای رشته و کار خود سر تعظیم فرود آورد- نمی تواند الگوی خوبی برای فرزندش باشد.
والدین هستند که باید در لحظات، ساعات، روزها، ماه ها و سال های زیادی که فرصت دارند، قدم به قدم و ذره به ذره ارزش ها را به فرزندانشان بیاموزند. ما وقت و فرصت زیادی در اختیار داریم تا توجه آن ها را به هزاران فعالیت و باور و رفتار و اثر ارزشمند مثل خوش برخوردی صاحب مغازه ی سر کوچه، تلاش و کوشش نانوای محله، تحمل کارکنان خشک شویی نزدیک خانه مان که در گرمای تابستان کار می کنند، ظرفیت بالای معلم ها برای تدریس تعداد زیادی دانش آموز، موفق بودن مدیر مدرسه برای ساماندهی تعداد زیادی محصل و همین طور به کارهای ارزشمندی مثل شعر، نقاشی، یک باغچه ی قشنگ یک غذای خوب، یک خانه ی مرتب و... جلب کنیم.
در طول زندگی به او نشان دهیم که تلاش های بی شماری انجام می شود که ارزشمند است. او را به کسب ارزش های قابل دسترسی در سن خود تشویق کنیم. این که می تواند مهربانی به یک فرد نیازمند، کمک در کار خانه، توجه و همدردی با افراد محیط مثل هم کلاسی و معلم و... را تجربه کند. می توانیم به او این پیام را بدهیم که هزاران راه برای انجام کار خوب و ارزشمند وجود دارد.
دو دختر هم کلاسی کلاس چهارم دبستان در سال 1374 در مسابقات مختلف دانش آموزی شرکت کرده بودند. معصومه در مسابقه ی آموزشی رتبه ی اول را کسب کرد و بر هم کلاسی اش ماهور پیشی گرفت. ماهور هم در مسابقه ی تئاتر که در دبستان برگزار می شد رتبه ی اول را آورد. مادر ماهور، به عنوان جایزه، گلدان کوچکی برای هر دوشان خرید و به مدرسه برد. خانم مدیر تعجب کرد و گفت ولی معصومه از دختر شما پیشی گرفت. مادر جواب داد که معصومه در آینده پزشک حاذق، مهندس کارآمد یا معلم توانایی خواهد شد. او متعلق به کشور من است و من خوشحالم که روزی دست توانای او به من و دیگران کمک کند. مادر به دخترش نشان داد که برای کار او و توانایی او ارزش قائل است، اما ارزش های دیگران را هم از یاد نمی برد. حالا معصومه در دانشگاه تهران در یک رشته ی مهندسی تحصیل می کند. ماهور هم در پلی تکنیک درس می خواند. ممکن است سالی یک بار با هم برخورد کنند. در این برخوردها هوز هم آرزوی موفق شدن برای طرف مقابل و ارزش قائل شدن برای کارهای همدیگر وجود دارد.
این هم کاملاً درست است که گاهی اوقات والدین درست عمل می کنند ولی نتیجه ی درستی نمی گیرند. والدگری درست یکی از عوامل تربیت موفق است. عوامل متعددی در ایجاد نتیجه ی نهایی نقش دارند، در نهایت شرایط منفی و مثبت یا عوامل خطر و حمایت، روی هم تأثیر می گذارند و نتیجه ی نهایی را شکل می دهند. سهم والدگری بسیار بالاست، اما همه ی عوامل را شامل نمی شود. مسائلی مثل سرشت فرد، نحوه ی ارتباط او با والدین و معلمان و هم سالان، اطلاعاتی که از رسانه ها و تجربیات روزمره دریافت می کنند، همه و همه در شکل گرفتن شخصیت فرزند نقش دارند. با شناختن درست کودک و نوجوان و داشتن اطلاعات همه جانبه و دقیق درباره ی او، می توان این عوامل مختلف را شناسایی کرد. عوامل خطر را حذف کرد یا به حداقل رساند و عوامل حمایت را ایجاد کرد و افزایش داد.
به طور کلی می توان گفت وقتی والدین با مسائل درست برخورد نمی کنند، 1) ممکن است به این دلیل باشد که خودشان هم باور درستی راجع به موضوعات اساسی زندگی ندارند و باید به باورهای درست دست یابند. 2) ممکن است باور های شان درست باشد اما روش آموزش و اجرای آن را ندانند. در این زمان، باید مهارت را بیاموزند. 3) ممکن است باور و روش کارشان درست باشد، اما در فرزندشان نتیجه ندهد. در این زمان باید به عوامل بسیار زیادی که روی عملکرد فرزندشان مرثر است توجه و آن ها را پی گیری و حل کنند.
در هر سه مورد، بسته به شدت مشکل می توان از افراد دانا و باتجربه ای مثل معلمان و مربیان مدرسه یا مشاورین کمک گرفت. شاید هم لازم باشد کمک های تخصصی مثل مراجعه به روان شناس و روان پزشک دریافت کرد.
موفقیت تحصیلی دستور نهایی تمام تلاش های متنوع والدین و دانش آموز در طول دوره ی تحصیلی است. مسلماً عوامل زیادی در میزان دستیابی به آن نقش دارد. تلاش والدین عامل مهمی است، اما عوامل دیگر هم وجود دارد مثل: توانایی ها و خصوصیات فردی و تمایلات خود دانش آموز و نیز محیط آموزشی و تناسب این عوامل با هم دیگر. مثلاً محیط های آموزشی بسیار سخت گیر و بدون انعطاف ممکن است به بعضی از کودکان آسیب برسانند، یا ممکن است به بسیاری از دانش آموزان یک محیط و تربیت خاص بسیار مناسب و کمک کننده باشد. یعنی نه فقط برآوردن امکانات، بلکه تناسب داشتن آن امکانات و روش ها با شرایط دانش آموز هم مهم است.
یک پدر بسیار قوی و توانا، نمی تواند پسری خجول و گوشه گیر را تحمل کند. راهنمایی هایی که به او می کند ممکن است نه تنها کمکی به او نکند، بلکه برعکس او را سرخورده تر و دستپاچه تر و شرمنده تر کند. یا دختری بسیار صریح و قاطع که مادری خجالتی و بی دست و پا دارد، شاید اصلاً حرف های مادرش را جدی نگیرد. در محیط های آموزشی هم همین طور است. ممکن است بعضی دانش آموزان با قوانین بسیار خشک، مشکل داشته باشند و سرپیچی کنند یا برعکس در مکان هایی قوانین قاطع برای دفاع از دانش آموز ضعیف و کنترل دانش آموز متجاوز وجود نداشته باشد. همه ی این ها روی موفقیت تحصیلی دانش آموز اثر دارد و به همه ی این عوامل باید توجه کرد.
در طول تجربه ی کاری، والدین زیادی را دیده ام که علی رغم زحمت کشیدن و فداکاری و صرف کردن هزینه و انرژِی بسیار، نتوانسته اند در پرورش فرزندشان موفق باشند. تعدادی از این والدین خودشان از موفق ترین آدم های هم دوره و هم سن و سال خودشان هستند. من پزشکان متخصص و استادان دانشگاه زیادی دیده ام که نتوانسته اند ارزش هایی را که خودشان به دست آورده اند به فرزندشان منتقل کنند. این تجربه ی دردناکی است که پدر و مادر، موفق، مسئول، کارآمد باشند ولی فرزندان ناموفق، غیرمسئول و ناکارآمد. به راستی چرا؟ به نظر می رسد در بعضی خانواده ها ساخت سیستم ارزشی جوری نبوده که برای تلاش های دیگران ارزش قائل شوند. شاید فقط برای تلاش هایی ارزش قائل شده اند که بسیار چشمگیر و منحصر به فرد بوده است. واقعاً برای یک کودک چه فایده ای دارد که هر روز یک قهرمان المپیک یانفر اول المپیاد علمی یا یک نابغه یا یک غول اقتصادی را برایش مثال بیاوریم؟
در این صورت، او به دستاوردهای روزمره ای که دیگران کسب می کنند بسیار بی اعتنا می شود و از دستیابی به آن چه برایش به عنوان ارزش مطرح کرده ایم دلسرد می شود. بسیاری از مقابله جویی ها ناشی ازدلسردی و درماندگی است.
یاد لطیفه ای افتادم:
پدر: پسر جان! تو چرا درس نمی خوانی؟ وقتی ادیسون هم سن تو بود 250 تا اختراع کرده بود.
پسر: پدرجان! وقتی هم به سن شما رسیده بود 2500 تا اختراع کرده بود!
گفتن این که « چون ما نتوانستیم، شما سعی کنید تا موفق شوید.» اصلاً کارساز نیست. ما باید شکارچی ارزش ها باشیم. خیلی مهم است که برای تلاش کردن خود و دیگران ارزش قائل شویم و توجه فرزندان مان را هم به این موضوع جلب کنیم. پدر و مادری که هیچ کس را قبول ندارند و همه را زیر سؤال می برند، فرصت های بی شماری را که فرزندانشان برای همانندسازی با اطرافیان دارند، از آن ها می گیرند. والدین باید توجه فرزندان شان را برای یادگیری به هزاران مورد مثبت جلب کنند و ببینند که: چه قدر میز را با دقت می چیند، چه قدر خوب از لباسش نگه داری می کند. با همه ی خستگی چه قدر خوب طاقت می آورد، چه قدر با محبت با اطرافیان برخورد می کند. چه قدر با کوچکترها مهربان است، چه قدر دفترش را خوب نگه می دارد. چه قدر با دقت کارش را انجام می دهد، چه قدر با مشتری خوش رفتار است. چه قدر در دوستی باوفاست و...
والدین باید طوری رفتار کنند که فرزندان متوجه بشوند که آن ها هم می توانند به بسیاری از ارزش هایی که اطرافیان شان دارند دست یابند. این خوبی ها و امتیازات را در دیگران می بینیم و برای آن ها ارزش قائل می شویم. وقتی او بداند ارزش های خوب بی شماری در اطرافش وجود دارد و دنیا می تواند پر از تجربیات مثبت و باارزش باشد، انگیزه اش برای کسب این دستاوردها بیشتر می شود. مسئولیت پذیری و عمل کردن به وظایف، ارزش است. اگر این باور در دانش آموز نهادینه شود، درس را با انگیزه های درونی می خواند.
البته باید همراه با آموزش ارزش ها، پاداش و جایزه را نیز به خاطر داشته باشیم. قوی ترین ارزش های فردی، حتی در بزرگسالان هم، با پاداش های مادی پشتیبانی می شود. یعنی به کار بردن پاداش، جایزه و موقعیت های خوشایند بعد از تلاش کردن و انجام دادن تکالیف در کنار نظارت پی گیر والدین بسیار ضروری است.
والدین باید به کودک بیاموزند که در زندگی فرصت های زیادی برای انجام کارهای خوب وجود دارد. هر کسی کارش را خوب انجام دهد ارزشمند است. هدفِ تلاش کردن، انجام دادن مسئولیت های مثبت است.
درس خواندن مسئولیت دانش آموز است و تلاش های او هر نتیجه ای که داشته باشد برای والدین پربهاست.
منبع مقاله :
موسوی، شکوفه؛ (1386) موفقیت تحصیلی: نقش والدین در تحصیل فرزندان، تهران: نشر قطره، چاپ پنجم