الگوهای سبک زندگی در ایران

بحث و بررسی در مورد سبک های زندگی در ایران متاثر از بحث در مورد طبیعت "سبک زندگی" و جایگاه آن در علوم اجتماعی و به طور خاص در جامعه شناسی است. بدین لحاظ در این مقاله در ابتدا، ضمن بیان تعریف اجمالی از
شنبه، 10 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
الگوهای سبک زندگی در ایران
 الگوهای سبک زندگی در ایران

 

نویسنده: دکتر تقی آزاد ارمکی(1)




 

مقدمه

بحث و بررسی در مورد سبک های زندگی در ایران متاثر از بحث در مورد طبیعت "سبک زندگی" و جایگاه آن در علوم اجتماعی و به طور خاص در جامعه شناسی است. بدین لحاظ در این مقاله در ابتدا، ضمن بیان تعریف اجمالی از "سبک زندگی"، جایگاه آن در جامعه شناسی و نقد و نظرهای مرتبط بیان خواهد شد و در ادامه از انواع سبک های زندگی در ایران بحث خواهیم کرد.
الگوهای سبک زندگی، هنوز به لحاظ مفهومی و تجربی در ایران در میان اصحاب نظر، جایگاه مشخصی نیافته است. بدین لحاظ هر نوع بحث و گفتگویی در این زمینه در عین حال که می تواند رهگشا باشد، می تواند موجبات بدفهمی را نیز فراهم کند. بنابراین در این نوشتار درصدد ارائه الگوی سبک زندگی ایرانیان نیستیم، و فقط انواع سبک های زندگی در ایران را مورد بحث و واکاوی قرار خواهیم داد.

1- "سبک زندگی" چیست؟

در مورد "سبک زندگی" تعابیر متعدد ارائه شده است. به عنوان مثال در یک تعریف "سبک زندگی" به عنوان الگویی از کنش اجتماعی که تمیزدهنده افراد (ذکائی، 1386: 23) و گروه های اجتماعی از یکدیگر تعبیر شده است. در این تعریف تاکید بر «الگوی کنش اجتماعی» وجه تمایز دهنده این مفهوم با دیگر مفاهیم چون طبقه اجتماعی است. در تعریف دیگری آمده است: "سبک زندگی" راه و روش زندگی است که بیان کننده ایستارها و ارزشهای یک فرد یا یک گروه می باشد(والت، 2002).
به دلیل تفاوت افراد و گروه های اجتماعی از یکدیگر میلیون ها تعریف از "سبک زندگی" وجود دارد البته اگر افراد شبیه یکدیگر باشند و گروه های اجتماعی از یکدیگر متمایز نباشند(فرض محال)، ما به اندازه جمعیت بشری "سبک زندگی" نخواهیم داشت.
"سبک زندگی" از مفاهیم امروزین علوم اجتماعی است که مورد استفاده بسیاری دارد. بعد از طرح مفهوم "سبک زندگی" و محبوبیت آن نزد نسل جدید محققان، در مقایسه با مفاهیم قشربندی اجتماعی و طبقه اجتماعی، نقدهای بسیاری بر آن وارد شده است. عده ای این مفهوم را مبهم دانسته اند و در مقابل عده ای در دفاع از مفهوم قشربندی اجتماعی مفاهیم اساسی مطرح شده به واسطه مدافعان "سبک زندگی" از قبیل عادت های مصرف، لباس پوشیدن، غذا خوردن، سخن گفتن، مسافرت رفتن، گذران اوقات فراغت، و ... ارائه کرده اند(ویلت، سی، والتر، 2002).
این مفهوم طی چندین دهه اخیر و به طور خاص با مطالعات پیر بوردیو و پیروان او مورد توجه بیشتری قرار گرفته است. وی در کتاب «تمایز» به نقد دیدگاه طبقاتی با محوریت اقتصاد پرداخته است. او جامعه معاصر را جامعه تمایز بر اساس وجود انواع سرمایه های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی می داند. بدین لحاظ جامعه موردنظر بوردیو هم پیچیده تر و هم توسعه یافته تر از جامعه ای است که مارکس و وبر از آن سخن گفته اند. او رمز بقاء و توسعه جامعه جدید را بر تمایزهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی می داند تا صرفاً تمایزهای اقتصادی. بوردیو برای بیان این معنی از نظام مفهومی جدیدی از جمله: ذائقه، میدان، انواع سرمایه و به طور خاص سرمایه فرهنگی و "سبک زندگی" استفاده کرده است.
نکته ای که در بحث "سبک زندگی" به عنوان یک رویکرد در فهم جامعه مدرن معاصر مطرح است، فقدان وحدت و یکپارچگی بر اساس نوع طبقه اجتماعی است. بدین لحاظ در جامعه معاصر، افراد و گروه های اجتماعی متفاوت وجود دارند که برآیند ناخواسته رفتارهای آنها، سامان جامعه را بازگو می کند. افراد و گروه های اجتماعی که با تحقیق فرآیند هویت یابی از یکدیگر متمایز شده اند، قصد و فرصت و نیازی در تضاد و درگیری با یکدیگر نداشته از طرف دیگر آنها قصد ندارند تا در انزوای کامل نیز بسر ببرند. بدین لحاظ افراد و گروه های اجتماعی در جریان تعامل درون اجتماعی بر دو فرآیند تمایزها و پیوندهای سامان یافته، قرار گرفته و عاملیت خاص دارند.
مرکزیت بحث "سبک زندگی"، فرد و گروه تمایز یافته است. با قدری مسامحه می توان بحث های موجود در مورد "سبک زندگی" را با نظریه تورستین وبلن در مورد طبقه مرفه مرتبط دانست. او مدعی است که اعضای ثروتمند جامعه امریکایی می کوشند "سبک زندگی" طبقات بالای کشورهای اروپایی را تقلید کنند. آنها ثروت بدست آمده را به اشکال متعدد رفتاری و کرداری به نمایش می گذارند. این رفتار را وبلن با عبارت «مصرف متظاهرانه» یاد کرده است.
مرکزیت یافتن مصرف چه به صورت متظاهرانه و یا واقعی آن بر عرصه تولید جامعه مدرن غلبه یافت و مردم شهرهای بزرگ تلاش عمده شان مصرف کالاهای ارائه شده به وسیله فروشندگان شد. مرکزیت یافتن مصرف مردم در شهرهای مدرن، توام با سبک های جدید زندگی گردیده و هر یک بر دیگری اثرگذار شد.

2- دنیای مدرن و "سبک زندگی"

"سبک زندگی" مفهومی است که برای فهم شرایط جدید پیش آمده در زندگی افراد در شهرهای بزرگ به کار برده می شود؛ زیرا شهرهای بزرگ و جدید با ساختارهای بیشتر مصرفی و تفریحی سامان یافته، و افراد و گروه های اجتماعی در آن نه برای کار و تلاش بلکه برای مصرف و نمایش ارائه نوع زندگی جدید آمده اند. آنها برخلاف سنت قدیمی که برای رفع خستگی به میدان اصلی شهر می آمدند، در شهر مستقر شده تا از زندگی جدیدی دفاع کنند؛ زیرا در دوره مدرن دیگر از تهاجم های گسترده دشمن خبری نیست. بدین لحاظ نیاز به طراحی برج و بارو برای مقابله با حملات غافلگیرانه افراد ناشناس نیست. در مقابل اگر هم دشمنی هست، دشمن شناخته شده است و با همه افراد زندگی می کند. دشمن بشر معاصر همراه با انسان معاصر زیست می کند. فرد معاصر با وجود اینکه می داند مصرف کالاهای ارائه شده برای او کار بیشتری را می طلبد ولی احساس می کند هویت او در خرید کالا و مصرف آنی است. بدین لحاظ عنصری که تمایز بخش بین کار و زندگی، کار و مصرف، کار و سود از مصرف کالا و امثال آن وجود داشته باشد، دیده نمی شود.

3- تحول مفهوم "سبک زندگی"

اساسی ترین مفهومی که ما در این مقال در پی بیان آن هستیم، شناسایی "سبک زندگی" و در نهایت شناسایی الگوهای موجود "سبک زندگی" در ایران است. قبل از ورود به بحث اصلی توجه به نکات و اصول زیر ضروری به نظر می رسد:
بدون اینکه به سنت خاص فکری و نظری تعلق داشته باشیم امکان ارائه بحث دقیقی وجود ندارد. این اصل در مورد الگوی "سبک زندگی" در ایران بیشتر صادق است؛ زیرا کسانی که بحث از "سبک زندگی" می کنند به نوعی متعلق به جامعه شناسی پست مدرن، جامعه شناسی بعد وبری، جامعه شناسی نیمو زیملی، و جامعه شناسی وبلنی هستند. البته همه کسانی که در این زمینه بحث می کنند از رویکرد واحدی متاثر نیستند. وبلنی بودن، مانند وبری بودن و مارکسی شدن و پست مدرن بودن نیست، هرچند که معارض با یکدیگر هم نیستند. بنابراین آشنایی و تعلق به این سنت که حداقل متفاوت از سنت جاری جامعه شناسی تجربی آمریکایی و جامعه شناسی نظری- فلسفی اروپایی است، ضروری است. در این سنت اصل بر بیان آمار اجتماعی یا ارائه بحث های مطول نظری و مفهومی نیست. جامعه شناس باید به محیط پیرامونی اش توجه داشته باشد و از میزان تغییرات ایجاد شده نیز بتواند روایت دقیقی ارائه دهد. پس تعلق به سنت خاص جامعه شناسی غیرتجربی، غیرآماری، و غیرفلسفی و تخیل گرایانه، می تواند به شناسایی شرایط جدید در جامعه معاصر برسد.
در صورت بی توجهی به اصل فوق، به توهم و خیال بافی دچار خواهیم شد، به ویژه برای ما ایرانیان که اکثرا به لحاظ نظری از دور، دست بر آتش مدرنیته داریم، منشا توهم زایی بیشتر می شود. از سوی دیگر، وارد شدن در میانه بحث نه تنها هیچ وقت برای ما ایرانیان فایده ای نداشته بلکه موجب ضرر و زیان هم شده است. به نظر می رسد مثل گفتگو در باب مدرنیسم، مدرنیته، پست مدرن و امثال آن، بحث از "سبک زندگی" نیز به همان سرنوشت دچار خواهد شد؛ زیرا بیش از اینکه بهره ای از بحث مدرنیته ببریم، بدون کمترین ملاحظه ای وارد آن شد. نمی دانیم کجای آن هستیم. در بحث "سبک زندگی" هم احتمالاً سرنوشت ما همین خواهد بود بنابراین باید احتیاط کنیم واین بحث را با حوصله انجام دهیم تا به راه حل برسیم.
بدون تعجیل برای ارائه راه حل صحیح تر، بهتر است بیشتر بحث و تأمل کنیم زیرا تاملات سنجیده در هر زمینه ای می تواند بخشی از تاریخ نظری ما ایرانیان شده و برای ما باقی بماند.
بحث "سبک زندگی" در موقعیتی در جهان غرب شکل گرفت که آن جامعه به لحاظ اجتماعی و ساختاری به ثبات رسیده بود؛ بدین معنی که تا حدود زیادی سرانجام حوزه اندیشه، عمل سیاسی و رفتارهای اقتصادی معلوم بود. به عبارت دیگر، باور به ثبات و ثبات خواهی روشن و معلوم بود. یکی از صفات این جامعه تا حدود زیاد با ثبات، طبقاتی بودن آن است. از نظر همه کسانی که در حوزه علوم اجتماعی کار می کنند، جامعه غرب جامعه ای کاملاً طبقاتی است، بنابراین چون جامعه ای کاملاً طبقاتی است، ارائه بحث و گفتگو معطوف به منافع گروه ها و طبقات بوده و بازخورد معین و مشخص دارد. به عنوان مثال وقتی در جهان غرب (به طور خاص در کشور انگلیس) حوزه جدیدی به نام مطالعات فرهنگی مطرح شد، طرفداران و مخالفان آن مشخص شدند و هم بحث جایز بود و هم نقد آن. بدین لحاظ است که اجازه انتشار بسیاری نانوشته، تاسیس رشته، استخدام استاد، تالیف کتاب، تاسیس انجمن، تاسیس کرسی و سالن برای سخنرانی، پرداخت پول برای انجام پژوهش و بسیاری از کارهای مرتبط با مطالعات فرهنگی صادر شد و نقد آن هم ممکن شد. عده ای موافق و عده ای مخالف بحث شدند و تالیف و تحقیق بسیار در این زمینه شروع شد. به قدری بازار مطالعات فرهنگی گرم شد که حوزه بین المللی را تحت تاثیر قرار داد و بیشتر دانشگاه های کشور مختلف طی سالهای پس از آن (بعد از دهه 1950) تا امروز متوجه این رشته شده و مدعی و مخالف آن گردیدند. اما در مقایسه اگر به جامعه ایرانی نگاه کنیم، بدون اینکه درک روشنی از این رشته داشته باشد عَلَم مخالفت با آن برداشته و عده ای مأمور سرکوب آن شده و از مرگ مطالعات فرهنگی تاسیس نشده و اخراج اساتید این رشته دم می زنند و فشار و سرکوب نسبت به این افراد روا می دارند و آنقدر فشار و حرمان افزون می شود که دین، اخلاق، علم، دانش و سابقه علمی و پژوهشی این افراد مورد شک جدی قرار می گیرد.
مطالعات فرهنگی، "سبک زندگی"، مصرف، و بسیاری از دیگر بحث های تازه مطرح شده در این مرز و بوم، سابقه ای بس طولانی دارد؛ هرچند که طی دو دهه گذشته در ایران مطرح شده است. سابقه روشن و معین این بحث ها به دهه بیست و سی قرن بیستم برمی گردد اما توجه همه جانبه به آن به دهه های 1970 به بعد برمی گردد.
بحث در مورد "سبک زندگی" به عنوان بخشی از ادبیات علوم اجتماعی معاصر- که بعضاً در ادبیات پست مدرن و گاه در حوزه مطالعات فرهنگی مطرح می شود- جدید است. اما اساس این بحث در غرب معطوف به شرایط بسیار ویژه یک جامعه با ثبات است، جامعه ای که به یک معنادارای سازوکارهای طبقاتی است. به این معنی که تکلیف مؤلفه های ساختاری و نظام اجتماعی روشن است.
نکته دیگر که مرتبط با نکته پیشین است، تحول معرفت شناختی ایجاد شده و مشروعیت بخشی به این بحث است. در مقابل این سوال که بحثی چون "سبک زندگی" از کجا و تحت چه شرایطی حاصل شده است، لازم است کمی به تاریخ اندیشه اجتماعی توجه شود. ما در تاریخ اندیشه اجتماعی با دوره ای روبرو هستیم که در آن مناقشه جدید در مورد ماهیت امر اجتماعی در مقایسه با امر سیاسی، امر اقتصادی، و امر فرهنگی ایجاد شده است. در آغاز به لحاظ تاریخی به دوره ای می رسیم که تمایزپذیری امر اجتماعی از دیگر امور وجود نداشته است؛ دوره ای که در آن چیزی به نام امر اجتماعی و امر فرهنگی و جامعه موجود نبود و به رسمیت شناخته نمی شد. این مورد مشخصاً در عصر کلاسیک و عصر قبل از دوران مدرن قابل مشاهده است.
افلاطون، ارسطو، فارابی و به طور کلی بیشتر متفکران این نسل کسانی هستند که کمتر سخن از امر اجتماعی و فرهنگی دارند و اگر هم چیزی می گویند به حوزه سیاسی اشاره دارند و بیشتر به دولت، حکومت، حاکم و قدرت می پردازند. اگر در موقعیت هایی با این اندیشه ها روبرو هستیم می توانیم به بحث مفهومی در مورد جامعه اشاره کنیم و آنجا که محوریت با امر اجتماعی است بها و اهمیت کمتری به امر سیاسی داده می شود. در حالیکه در گذشته (فلسفه اجتماعی کلاسیک) کاملاً معکوس است و محوریت با امر سیاسی است تا امر اجتماعی. در دوره ماقبل مدرن تحولات در حوزه دولت، حکومت، دربارها و گروه های سیاسی و ذی نفوذ در دنیا و نظام قبیله ای اتفاق می افتد، اما در دوره معاصر امر اقتصادی بیشتر اهمیت دارد و عمده تحولات در حوزه اقتصاد، جامعه و سازمان اقتصادی اتفاق می افتد و در واقع جهان مدرن و مدرنیته با جدی شدن اقتصاد و تبلور و عینیت یافتن امر اقتصادی خود را نشان داد و وارد دوره جدید گردید.
کسانی مثل مارکس که در این حوزه بحث کرده اند تولد و حیات تمام عیار امر اقتصادی را جشن می گیرند و اعلام می کنند مدرنیته ماهیتی اقتصادی دارد و سازوکارهای آن اقتصادی است تا سیاسی، اجتماعی و فرهنگی. از همین منظر، مارکسیسم مورد نقد قرار می گیرد و بحث های انتقادی در جهان شکل می گیرد. بر این اساس، جامعه یک وضعیت غشایی و پوسته ای دارد و شامل اعتقاد به مؤلفه ها، متغیرها و عناصر اقتصادی است و به دنبال این وضعیت است که یک سری از متفکران مثل وبر و وبلن- که اساساً فاقد این نوع نگاه هستند و یک نقد اجتماعی از امر سیاسی می کنند- ظهور کرده و به دفاع از جامعه ای که ماهیت فرهنگی و اجتماعی دارد، می پردازند.
زمان تولد جامعه مدرن بعد از جنگ جهانی اول است. در جامعه مدرن امر فرهنگی و اجتماعی نسبت به امر سیاسی و اقتصادی مرکزیت دارد. این امر متعلق به دوران معاصر است؛ معاصر به معنای 60 و 70 سال اخیر در غرب؛ یعنی زمانی که جامعه دچار دگرگونی می شود و پس از آن امور اجتماعی و فرهنگی در مقابل امر سیاسی و اقتصادی بیشتر اهمیت می یابند و مؤلفه های جدیدی بروز می کنند که به یکی از آنها اشاره شد؛ نظام طبقاتی. طبقاتی بودن عمده ترین عنصر جامعه غربی است نظام جامعه طبقاتی یعنی جامعه ای که سازوکارهای طبقاتی آن معین و مشخص است. وضعیت جامعه از لحاظ طبقه بالا، متوسط و پایین معلوم است و جامعه با سامان یافتن چیزی تحت عنوان "نظام طبقاتی" هویت و سازوکار پیدا می کند. آیا جامعه قدیم قبل از دوران مدرن طبقاتی نبود؟ در دوره فئودالیزم و یا دوره قبل از جنگ جهانی اول چطور؟ پاسخ مثبت است اما باید گفت که آن جامعه طبقاتی تنها دارای دو طبقه بود. طبقه مسلط و طبقه توده و در واقع چیزی تحت عنوان طبقه متوسط به معنی کنونی آن تقریباً در آن زیست نمی کرد و حضور نداشت. اتفاقی که در دوره جدید صورت گرفت؛ شکل گیری طبقه متوسط با هویت معین است. در دوره معاصر حجم و وزن این طبقه بسیار زیادتر شد و شایستگی برای استقرار و حیات پیدا کرد. به زعم ما افراد و متفکرانی مانند مارکس، خیانتشان به بشریت از بابت دفاع از کمونیسم نیست حتی توجه به مفهوم عدالت و تبعیض برای او اعتبار است بلکه اشکال ایشان در حذف نادرست طبقه متوسط است و نادیده گرفتن این طبقه از طرف هر کس در دنیای مدرن خیانت است. از این بابت ما مارکس را نقد می کنیم و به طور جد معتقدیم مارکس عدم شایستگی اش به عنوان یک متفکر اجتماعی در این است که سهم طبقه متوسط را کاهش می دهد و پس از او دیگران هم گرفتار اشتباه شده و تحرکات اجتماعی را این گونه تبیین می کنند. کسانی که بیشتر از عدالت اجتماعی دم می زنند و یا آنهایی که بحث از توزیع و نابرابری می کنند، به نظر می رسد اساساً به لحاظ معرفت شناسی سهم طبقه متوسط را حذف می کنند و به یک معنا کسانی هستند که عنصری تحت عنوان جامعه مدرن را به رسمیت نمی شناسند.
آنچه گفته شد هم جایگاه دانشگاهی دارد و هم جایگاه تجربی اما با وجود اینکه باید بیشتر در میان دانشگاهیان به این بحث پرداخت، ولی طرح آن به لحاظ عملی نیز خالی از فایده نیست و تعهدآور است؛ زیرا وقتی یک جامعه، مدرن می شود و مدنیت پیدا می کند و امر اجتماعی و فرهنگی بر امر اقتصادی و سیاسی غلبه می یابد مفهومی روشن و اعتدالی از جامعه به وجود می آید. به عبارت دیگر، جامعه مدرن به رسمیت شناخته می شود؛ جامعه ای با سازو کارهای طبقاتی و محوریت و کانونیت عنصری به نام طبقه متوسط. این طبقه متوسط در جامعه معاصر، کارها، نقش ها و فواید و البته مضراتی هم دارد، بدین معنی که جامعه پیشامدرن یک جامعه قابل جمع شدن بود اما جامعه جدید قابل جمع شدن نیست. جامعه جدید خیلی باز شده و به اصطلاح جامعه ای پست مدرن است؛ جامعه ای که محوریت آن با طبقه متوسط، گروه ها و انسان مدرن آزاد شده است. جامعه ای با مرکزیت طبقه متوسط مسائلش فراوان است؛ زیرا این جامعه خیلی بسط و توسعه یافته بنابراین کانون تحولات بوده و بسیار دچار دگرگونی می شود. در این جوامع اگر محلی حوزه تولید و بنگاه اقتصادی می شود جایی نیز برای حوادث اجتماعی فرهنگی می توان در نظر گرفت، بنابراین در جوامع مدرن نقش مدیران و برنامه ریزان رفته رفته کمرنگ می شود و آن گاه نقش و مرکزیت به طبقه متوسط داده می شود و به لحاظ نظری و مفهومی یک اتفاق عمده می افتد که همانا ظهور "انسان مدرن" است. انسانی که کمتر بیگانه، کمتر انزواطلب و سرانجام کمتر عصیان گر و شورشی است. با اینکه متفکران گذشته تصورشان از انسان همان انسان مدرن بود و از آن سخن می گفتند، ولی هیچ یک از متفکران دوره قبل از جنگ جهانی اول به طور شفاف و روشن از انسان مدرن سخن نمی گفتند. انسانی که خود، کانون تصمیم، نیاز و عمل است؛ یعنی یک نوع حضور و ظهور نسبتاً اجتماعی و فرهنگی دارد تا، ظهور اقتصادی و سیاسی و این انسان با انسان پیشامدرن متفاوت است. در نتیجه می توان مدعی شد که تحت تحولات اشاره شده دو اتفاق عمده، هم به لحاظ مفهومی و نظری و هم به لحاظ تجربی و اجتماعی افتاده است. اول شفافیت یافتن جامعه مدرن به معنای جامعه طبقاتی با سهم آفرینی و سهم داشتگی طبقه متوسط است و دوم، بحث انسان مدرن است؛ انسانی تعیین کننده و اثرگذار.
با توجه به نکات فوق، در مورد ایران می توان به نکاتی چند دست یافت: اول، در ایران اگر «بحث» پذیرفته شود، «نقد» را هم باید به رسمیت شناخت. دوم، جامعه ایران یک جامعه کاملاً طبقاتی است. سوم، وقتی می توانیم از جامعه ایرانی دفاع کنیم که نظام طبقاتی اش را به رسمیت بشناسیم. چهارم، آنها که نظام طبقاتی ایران را به رسمیت نمی شناسند جامعه ایرانی را به رسمیت نمی شناسند. پنجم، در کانون نظام طبقاتی جامعه ایرانی دغدغه طبقه متوسط جدی ترین مساله است و عنصر طبقه متوسط بیشتر تعیین کننده است. برای مثال «انقلاب مشروطه» یکی از اتفاق های مهم جامعه ایرانی است. کسانی که در باب انقلاب مشروطه تعیین کننده هستند نه طبقه پایین و نه طبقه بالا بلکه طبقه متوسط هستند. این طبقه هم بنیان های تغییر را طراحی می کند و هم عامل تغییر می شود. بنابراین باید به طور فرامارکسی به این بحث پرداخته شود. مقصود از این نوع نگاه محوریت دادن به طبقه متوسط است تا طبقه متمول. ششم، در جامعه ایرانی هم به لحاظ اندیشه ای و هم به لحاظ تجربی و عملی طبقه متوسط مرکزیت پیدا کرده است. هفتم، در ادبیات جامعه ایرانی هم سعی شده است طبقه متوسط نادیده و مورد غفلت قرار گیرد. هشتم، جامعه ایرانی جامعه ای نسلی شده است و ساماندهی این جامعه نیز به لحاظ نسلی میسر می شود. نهم، سامان یافتن جامعه ایرانی به لحاظ جنسیتی است و در پی آن نگرش ها، مناقشات و رفتارهای جنسیتی و دهم سرانجام بحث شهری بودن و شهروندی. این موارد مؤلفهای جدیدی هستند که در جامعه ایران سرباز زده اند. اگر این موضوعات و بحث ها را با هم جمع کنیم و در یک منظر ببینیم آن گاه فلسفه اجتماعی جدیدی شکل می گیرد و در آن بحث از "سبک زندگی" و مصرف معنی می یابد.
ما برای عمل اجتماعی ایرانیان امروزی چهار مبنا در اختیار داریم: یکی کانون طبقاتی است، دوم، نسل، سوم جنسیت، و چهارم شهری شدن به معنای مفهوم مدرن جامعه شهری که من تصور می کنم. این معنی در بیان بسیاری از اندیشمندان غربی هم دیده می شود. از جمله باکاک می نویسد:
«شهرهایی چون برلین، پاریس، گلاسکو، نیویورک و شیکاگو، از دهه 1890 تا آغاز جنگ جهانی اول، شبکه حمل و نقل خود را گسترش و فروشگاه های مرکزی بزرگ را توسعه دادند. پاریس توسط هاوسمان تبدیل به شهر بلوارها شد، بلوارهایی نه تنها برای استفاده سربازان به منظور کنترل شورش های فقرا، بلکه همچنین برای پرسه زنانی که خیابان ها را گز کنند، لباس هایشان را به نمایش بگذارند و به تماشای ویترین فروشگاه ها بپردازند. زیمل ناظر بر برلین واخر سده نوزدهم بود، شهری که با مهاجران جدیدی که به ویژه از شرق، از جمله لهستان برای زندگی در آن می آمدند، در حال ورم کردن بود. زیمل در مقاله اش «کلان شهر و حیات ذهنی» بحث می کند که شهر مدرن «یک هویت فضایی با نتایج جامعه شناختی نیست، بلکه هویتی جامعه شناختی است که به گونه ای فضایی شکل گرفته است». شهرها در اطراف مرکز حکومت، یا اطراف صنایع خاص، از فولادسازی گرفته تا نخ ریسی شکل می گیرند. فروشگاه ها و امکانات تفریحی شهرها، همچون نمایش خانه ها، سالن های موسیقی، استادیوم های ورزشی و بعدها سینماها همگی برای ارضای نیازهای اجتماعی و روانی ساکنین شهرها و شهرستان های به تازگی بورژوا شده زیاد شدند (باکاک، 1381: 24-23).
به نظر می رسد در عمل ما ایرانیان، اثرگذاری طبقه خیلی مهم تر از سایر موارد است. پس از آن به ترتیب، نسل، جنسیت و بحث شهر مدرن است؛ یعنی اگر اولویت در باب اثرگذاری کانون ها و مبناها برای ایرانیان قائل شویم می توان گفت: حوزه طبقاتی خیلی تعیین کننده تر است و نسل، جنسیت و بحث شهر مدرن است؛ یعنی اگر اولویت در باب اثرگذاری کانون ها و مبناها برای ایرانیان قائل شویم می توان گفت: حوزه طبقاتی خیلی تعیین کننده تر است و نسل، جنسیت، سپس شهر مدرن و شهری بودن عناصر بعدی هستند؛ زیرا بسیاری مواقع مدنیت و شهری بودن بیشتر اختیار می شود تا انتساب به جنس، نسل یا طبقه ای خاص از سوی دیگر پیش از حضور در حوزه طبقاتی، نسلی و جنسیتی، «شهری» هستیم.
عامل پیوستگی همه این عناصر در دنیای معاصر ایرانی «مصرف» در جامعه است و مصرف محل بروز سبک های متعدد زندگی است. این معنی را باکاک در کتاب مصرف به خوبی بازگو کرده است:
همان طور که گفتیم؛ نوشته های این دو جامعه شناس (وبلن و زیمل) به دلیل دو جنگ جهانی و ظهور فاشیسم در اروپا به دست فراموشی سپرده شد. با از سرگیری مطالعه و تحلیل مصرف، در دهه 1980 جامعه شناسان یک بار دیگر به آثار آنان علاقمند شدند. وبلن و زیمل، در زمانی که فروشگاه های بزرگ جدید برای اولین بار افتتاح شده بودند، جامعه شناسی خود درباره شیوه های زندگی در جوامع غربی را آغاز کردند. این فروشگاه های بزرگ، زیر یک سقف به خریداران خود انواع کالاها را عرضه می کردند، از خواروبار، اسباب و اثاثیه، پوشاک، ظروف سفالی، ظروف آشپزخانه گرفته تا وسایل الکتریکی جدیدی که به صورت انبوه برای بازار مصرف تولید می شدند. هرچند خواروبارفروشی، قصابی، ماهی فروشی، نانوایی و سبزی فروشی در نواحی خرید محلی وجود داشتند اما فروشگاه های مرکزی نسبت به فروشگاه های محلی امکان انتخاب بیشتری را فراهم می کردند. فروشگاه های بزرگ مرکز شهر، همه در زمانی به وجود آمدند که ترامواها، اتوبوس های برقی، و راه آهن برای بردن مردم از حومه های دورافتاده به مرکز شهر ساخته شدند.
در مقایسه با جامعه غربی تقدم و تأخری در عمل ما مشاهده می شود با این توضیح چه روایت در باب جامعه غربی چه در باب جامعه ایرانی از یک تغییر موقعیت سخن می گوییم و آن این است که جامعه ای که در دوره معاصر با آن روبرو هستیم ماهیتی جدید با مرکزیت امر اجتماعی فرهنگی، سیاسی و اقتصادی دارد که در غرب هم دیده می شود. اما در جامعه ایرانی یک اتفاق ناخواسته افتاده است بدین معنی که آنچه بدست آورده ایم-برخلاف مغرب زمین- بعد از بحران در نظام سرمایه داری نیست، بلکه همراه با بحران اخلاق و اندیشه است. به عبارت دیگر، آنچه ما بدست آورده ایم با بحران تولید و سرمایه داری همراهی نکرده است. با این حساب ما داریم از جامعه سخن می گوییم، از اموری تحت عنوان امور اجتماعی و فرهنگی. در جامعه جدید جایی برای اتفاقات جدید همچون مد، مصرف، رفاه، تجملات، پوشش، آرایش، اهمیت بدن، تفریح، لذت و در نهایت انواع سبک های زندگی در نظر گرفته می شود.

4- چیستی "سبک زندگی" در ایران

با توجه به توضیحات فوق، به جایگاه نظری، تجربی و واقعی "سبک زندگی" رسیدیم. اکنون زمان آن فرا رسیده که مشخص شود "سبک زندگی" چیست و چگونه منشا اثرگذاری بر نظام اجتماعی و فرهنگی ما می گردد؟ در اینکه "سبک زندگی" از کجا بدست آمده است می توان به فضای مفهومی فوق اشاره کرد اما چیستی "سبک زندگی" را باید در یک تطور تاریخی دنبال کرد به عنوان مثال اگر ما به خیابان ولی عصر، شهرک غرب، ایران زمین، خیابان پاسداران، خیابان نارمک، خیابان انقلاب نگاه کنیم و ببینیم که جامعه چگونه عمل می کند، با وجود اینکه مشاهده عینی حاضر، روشی مناسب در جهت فهم شرایط جدید جامعه شهری است، ولی بیان کننده همه واقعیت نیست، به بیان دیگر اگر رویکرد تاریخی به موضوع نداشته باشیم امکان درک نحوه سامان یافتن و ظهور جامعه معاصر ایرانی را نمی یابیم و از این مشاهده چیزی به لحاظ برنامه ریزی اجتماعی استخراج نخواهیم کرد. به نظر می رسد آنچه که برای ما اهمیت دارد بحث تعهد اجتماعی و تعهد سیاسی است. این متعهد بودن توجه به شرایط پیرامونی را که مرتبط با گذشته تاریخی و شیوه تحول جامعه ایرانی است را بیشتر نمایان می کند و از این دیدگاه است که ماهیت و انواع "سبک زندگی" جامعه ایرانی بدست می آید.
این نوع بحث، الگوهای "سبک زندگی" ما ایرانیان را بیشتر متعهد به امر اجتماعی و فرهنگی می کند تا متعهد به امر سیاسی و اقتصادی. به عبارت دیگر بشر امروز بیشتر مدعی ساماندهی و مدیریت جامعه به لحاظ اجتماعی و فرهنگی است تا انتضام جامعه به لحاظ سیاسی و اقتصادی.
اینک در بیان چیستی "سبک زندگی" باید به مؤلفه ها و کانون های عمل جامعه ایرانی معاصر برگردیم. لازم به تذکر است که این بحث اساساً بحث تمایزهاست؛ بدین معنی که ما با یک مقوله و مفهومی به نام تمایزهای اجتماعی و فرهنگی روبرو هستیم و آن وقت از وضعیتی سخن می گوییم که امکان تبدیل شدن به سه حوزه یا دو سطح از جامعه (طبقه بالا و طبقه پایین) ممکن نیست. بنابراین اساساً"سبک زندگی" شیوه های بیان کننده تمایزهای اجتماعی و فرهنگی است. یادآور می شود این شیوه ها در جامعه ایرانی متأثر از چهار عنصر طبقه، نسل، جنسیت و شهری بودن است. این چهار عنصر نیز با هم تلفیق و در هم تنیده می باشند؛ بدین معنی که این طور نیست که دوران طبقاتی بودن جامعه ایرانی تمام شده باشد و یا نسلی بودن تنها ویژگی این جامعه می باشد.
در نتیجه این درهم تنیدگی، حضور نیروهای جدید اجتماعی معنی می یابد نیروهایی که در بازار مصرف یک سری فعالیت ها انجام می دهند و ضمن اثرگذاری در عرصه خرید و فروش، متن زندگی اجتماعی ایرانیان را سامان می دهند. بنابراین یک وضعیت تلفیقی بین این مؤلفه ها و چهار عنصر مزبور به وجود می آید و اینجاست که انسان ایرانی به عنوان فرد مدرن ایرانی ظهور می کند و به شکلی خاص خود را در وضعیت های مختلف نشان می دهد.
اکنون انسان مدرن ایرانی به دنبال تمایز است، تمایزهایی که تنها جنبه طبقاتی ندارد، بلکه دیگر انواع تمایز را همراه خود دارد، اینک تمایزهایی طبقاتی بین روستایی و شهری نیست. با نگاهی به شناسنامه های افراد می توان فهمید که چقدر آدم پسوند اسم هایشان را حذف کرده اند!
حال اگر سؤال شود که اساساً یک تیپولوژی یا سنخ شناسی متفاوت در باب "سبک زندگی" جامعه ایرانی وجود دارد، یعنی آیا می توانیم بگوییم که سه، چهار، ده یا پانزده سنخ متعدد در باب "سبک زندگی" در ایران وجود دارد یا ندارد؟ پاسخ منفی است و جامعه ایرانی تاکنون به یک چنین موقعیتی نرسیده است تا بر اساس آن بتوانیم به قضاوتی روشن در باب انواع سبک های زندگی در آن نائل شویم.
یکی از اصلی ترین ویژگی های سبک های زندگی جامعه ایرانی «تکثر» آن است. یعنی ما در یک وضعیت تکثر گونه ای در حوزه عمل اجتماعی روبرو هستیم که شمارش انواع سبک های زندگی در آن میسر نیست، همچنین در طول تاریخ معاصر سعی در سرکوب طبقه متوسط و حذف سبک های جدید زندگی داشته ایم. بدین دلیل است که ویژگی دوم سبک زندگی ایرانی «در سایه بودن» آن است لذا با فعال سازی طبقه متوسط، سبک های جدید زندگی وارد می شود و در مقابل با محدود کردن جامعه به لحاظ طبقاتی و تقلیل جامعه آن به دو طبقه متمول و فقیر سبک های زندگی در سایه قرار گرفته و گسترش می یابد.
سبک های زندگی ایرانی خیلی متأثر از خانواده و دین است، این سبک ها، زیست سایه وار در کنار و درون نظام خانوادگی و دینی داشته در عین حال که صفت دینی و عام دارند، به دلیل وجود انواع خانواده ها، متکثر می شوند.
بعضی از سبک های زندگی ما سازوکار دینی دارد و برخی دیگر ساختار خانوادگی همچنین بعضی از سبک های زندگی فراطبقاتی و برخی دیگر متعلق به گروه های اجتماعی خاصی است. این موارد انواع گوناگون سبک ها و صورت های زندگی در ایران است، به عنوان مثال اینک برای نحوه گذراندن اوقات فراغت روش های متفاوتی وجود دارد، خود نشان از سبک های متفاوت زندگی در ایران دارد.

5- نتیجه گیری

با وجود اینکه مفهوم "سبک زندگی" به طور ضمنی در اندیشه و آراء ماکس وبر، تورستین و وبلن وجود دارد، ولی حیات آن متعلق به دو دهه اخیر و متاثر از آثار پیر بوردیو و تحول در نظام طبقاتی و شکل گیری زندگی شهری با جوانان و نسل جدید است. همان طور که اشاره شد، "سبک زندگی" در موقعیت مدرن(شهری) با محوریت طبقه متوسط، زنان، جوانان، و مصرف محقق شده است. در این صورت در جامعه ای که سرکوب گری طبقه متوسط به عنوان سیاست دنبال می شود، سبک های زندگی در سایه شکل گرفته و در مقابل با قدرت یافتن طبقه متوسط، سبک های اشاره شده امکان بروز و ظهور یافته و جامعه دچار تحول خواهد شد.
با این وجود "سبک زندگی" جامعه ایرانی دارای الگویی خاص می باشد؛ تکثر، محوریت مصرف و طبقه متوسط، خانواده، دین، انسان مدرن و زندگی شهری، صفات و ویژگی های اصلی این "سبک زندگی" هستند. با توجه به این ملاحظات است که می توان از "سبک زندگی" ایرانیان با توجه به پیشینه تاریخی و فرهنگی یاد کرد.

پی نوشت ها :

1. استاد گروه جامعه شناسی دانشگاه تهران.

فهرست منابع تحقیق:
الف) منابع فارسی
1- آزاد ارمکی، تقی، «زندگی روزمره در ایران»، زندگی روزمره، قدرت، و فرهنگ، تهران: جهاد دانشگاهی، تهران، 1386.
2- باکاک، رابرت، مصرف، ترجمه خسرو صبری، تهران: شیرازه، 1381.
3- بهار، مهری، اصول و مبانی مطالعات فرهنگی، تهران: انتشارات سمت، 1386.
4- ذکائی، محمدسعید، فرهنگ مطالعات جوانان، تهران: مؤسسه انتشارات آگاه، 1386.
ب) منابع انگلیسی
1- Simon J. Wiiliams,Theorising class, health and lifestyles: can Bourdieu help us?
2- Willet, C. Walter,(2002), "Balancing Life-style and Genomics Research for Disease prevention, science, 26 April 2002, vol 296. no. 5568,pp. 695-698."

منبع مقاله :
زیر نظر: سیدرضا صالحی امیری؛ به اهتمام: ابراهیم حاجیانی؛ (1386)، الگوهای سبک زندگی ایرانیان، تهران: مجمع تشخیص مصلحت نظام، مرکز تحقیقات استراتژیک، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما