نگاهی به اوضاع سیاسی- فرهنگی دولت مؤحدون

حرکت دینی محمد بن عبدالله تومرت ملقّب به المهدی در میان قبایل بربر بلاد مغرب مهمترین جنبش مهدوی گری مبتنی بر الگوی سنی در نیمه اول قرن ششم هجری به شمار می آید؛ جنبشی که به تکوین دومین نظام سیاسی مقتدر بربر با
چهارشنبه، 28 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهی به اوضاع سیاسی- فرهنگی دولت مؤحدون
نگاهی به اوضاع سیاسی- فرهنگی دولت مؤحدون

 

نویسندگان:
دکتر سید اصغر محمود آبادی (1)، رضا بینقی (2)
منبع:راسخون




 

چکیده

حرکت دینی محمد بن عبدالله تومرت ملقّب به المهدی در میان قبایل بربر بلاد مغرب مهمترین جنبش مهدوی گری مبتنی بر الگوی سنی در نیمه اول قرن ششم هجری به شمار می آید؛ جنبشی که به تکوین دومین نظام سیاسی مقتدر بربر با عنوان مؤحدون بعد از مرابطون انجامید. دولت مؤحدون اگر چه در نهایت بعد از شکست در نبرد عقاب دیگر نتوانست به حیات سیاسی سابق خود ادامه دهد، ولی در بعد تمدنی و فرهنگی توانست صبغه ی درخشانی از خود به یادگار گذارد. این امر میسّر نبود مگر در سایه ی تشویق و حمایت سلاطین مؤحدی ازعلما و دانشمندان و شعراء و ساخت کتابخانه ها و مدارس در نقاط مختلف سرزمینهایی که بر آنها حکومت می کردند.

کلید واژه ها:

اندلس، مؤحدان، مسیحیت، جنگها.

مقدمّه

دوره ای که در تاریخ تحت عنوان حکومت مؤحدان مشهور شده است، فاصله ی زمانی بین سالهای524 تا 667هجری(1130-1269م) را در برمی گیرد که بربرها توانستند حکومتی را بر مبنای ایده ی مهدویت در شمال افریقا و اندلس تشکیل دهند.
درین مقاله سعی برآنست تا شمّه ای از وضعیت اندلس درین دوره ی زمانی، برخوردها و تنازعاتی که فیما بین حاکمان حکومت مؤحدون و پادشاهان و امرای مسیحی حاکم درنقاط مختلف اندلس جریان داشت، همچنین مختصری راجع به وضعیت اقتصادی و فرهنگ و تمدن در این دوره به نگارش درآید. نکاتی را که میتوان به عنوان سؤالات تحقیق مطرح میکرد: آیا مؤحدان توانستند تسلط و سیطره ی مطلق خود را همچنانکه در قسمتی ازشمال افریقا اعمال کردند درمورد اندلس هم اعمال کنند؟ یا اینکه برعکس این پادشاهان و امرای مسیحی منطقه بودند که توانستند باغلبه برمؤحدان زمینه های سقوط حکومت هم مؤحدان و هم مسلمانان را از اندلس فراهم کنند.

تشکیل حکومت مؤحدان

درسال514ھ، شخصی محمدنام ملقب به ابن تومرت (ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن تومرت) ازاهل سوس در افریقای غربی بین بربرهای ساکن در کوههای شمال افریقا ظهور کرد، او از نسل عرب امّا منسوب به یکی از قبایل بربر و مورد قبول آنان بود. درجوانی به مشرق سفرکرد و درخدمت اساتید مختلفی چون غزالی، ابوبکرطرطوشی و دیگران تحصیل فقه و فلسفه نموده بود، در بازگشتش به میهن خود از رخوت و سستی اخلاقی که بین طبقات حاکم حکمفرما بود و احترام زیادی که عوام به حکّام می گذاردند متنفر گردیده بین اهالی وحشی آن نواحی نظاماتی وضع نمود و خود را همان مهدی اعلام داشت که ظهورش را پیامبر(ص) پیشگوئی کرده بود، چیزی نگذشت که پیروان بسیاری به اطرافش گرد آمدند.
ابن تومرت برای نیابت خود جوانی را بنام عبدالمؤمن که فرزند تاجر متولی بود انتخاب کرد، پیروان و مریدان وی خود را المؤحدین نامیدند. به تدریج قوای این مؤحدون رو به ازدیاد گذاشت و طولی نکشید که با تصرف خاک دولت مرابطون خود دولت وسیعی تشکیل دادند.عبدالمؤمن ماه صفر سال534ھ را صرف جنگ با مرابطین کرد تا آنکه در سال541ھ. دولت آنان ساقط گردید و بندرگاهها را درتمام سواحل بلاد مرابطین محاصره کرد(3).

اوضاع اندلس پس ازسقوط مرابطین

اوضاع جزیره ی اندلس در پایان کار ابولحسن علی بن یوسف به شدّت آشفته بود. امور مملکت او مختل گردید و موجب بیچارگی و وابستگی مرابطون به بیگانگان شد، زیرا آنها همواره در عیش و نوش و خوشگذرانی بسر می بردند و پیروی از زنان را پیشه ی خود ساخته بودند و امور مملکت خود را به دیگران واگذار کرده بودند. اکثر مرزهای کشور به تصرف مسیحیان درآمده بود، قیام ابن تومرت درسوس این بحران را شدّت بخشید و باعث شد که علی بن یوسف از امور جزیره غافل شود. بزرگان جزیره با مشاهده ی ضعف قوای مرابطین، والیان آنها را از شهرهای خود دور کردند و خود اداره ی امور رابدست گرفتند و اندلس به حالت اول خود قبل ازسقوط بنی امیه برگشت.
بلاد افراغه همچنان تحت تسلط شاه آراگون ( آلفونس اول) بود و او ازین فرصت استفاده کرده و سرقسطه و بسیاری شهرهای نواحی آنرا تصرف نمود. در بلنسیه و مرسیه و سراسر شرق اندلس کار شورش بجایی رسید که مردم، یکی از بزرگان لشکر بنام عبدالرحمن بن عیاض را به امارت خود برداشتند، او فردی صالح و مستجاب الدعوه بود، زمانیکه سلاح بدست می گرفت، هیچکس را یارای مقابله با او نبود، نصارا در مورد این مرد می گفتند: این صد مرد جنگی است.
تا زمانیکه ابن عیاض زنده بود، نصارا از شهرهای مسلمین عقب رانده شدند و شرق اندلس تحت سیطره وی بود، پس از فوت او شخصی که همیشه همراه و ملازمش بود یعنی محمد بن سعد معروف به ( ابن مردنیش) به جانشینی انتخاب شد و این شخص تا زمان مرگش (568ﻫ) همچنان حاکم شرق اندلس باقی ماند.
در شهرالمریه بعد ازاخراج مرابطین توسط مردم شهر از آنجا، آنها شخصی بنام عبدالله بن محمد معروف به ابن الرمیمی(4) را بعنوان حاکم انتخاب کردند و او تا زمان هجوم نصارا از خشکی و دریا به المریه -که به قتل و غارت اموال و اسارت و کشتن زنان و فرزندان آنها منجر شد(5)- امور المریه را در دست داشت.
غرناطه و اشبیلیه همچنان در اطاعت مرابطین باقی ماند. در غرب اندلس شخصی بنام احمد بن قسی ادعای مهدویت کرد، او در دژ مارتله قیام کرد ولی در نهایت دستگیر و نزد عبدالمؤمن فرستاده شد که بخشیده شد(6).

اندلس در دوره ی حکومت عبدالمؤمن (524-558ھ /1130-1163)

دعوت مؤحدون مغرب اقصی را فرا گرفت. اعیان و بزرگان مغرب و اندلس به آنها پیوستند. بسیاری از شهرهای اندلس مانند جزیره ی الخضراء، رنده، اشبیلیه، قرطبه، غرناطه توسط شخصی بنام ابوحفص عمرآینتی فتح شد و مردم مغرب و اندلس به اطاعت آنها گردن نهادند.
عبدالمؤمن با استفاده ازین شرایط، با جماعت انبوهی از پیروان خود به جزیره اندلس رفت، ابتدا درشهر سبته فرود آمد سپس از دریا گذشت و در کوه معروف جبل الطارق که او آنرا (جبل الفتح) نامید، اقامت کرد. در مدت چند ماهی که درآنجا اقامت داشت چندین کاخ ساخت و شهری بنا کرد بنام فتح ، که تا امروز باقی است. و ازین نقطه هیأتهایی را جهت اخذ بیعت به شهرهای مالقه، غرناطه، رنده، قرطبه، اشبیلیه و شهرهای اطراف آنها فرستاد. روزی در کنارآن کوه اجتماع بزرگی از رجال مغرب و اندلس تشکیل داد که تمام اعیان و بزرگان و سرداران شهرهای مختلف اندلس در حضور او گرد آمدند که مانند این گردهمایی در عهد هیچیک از شاهان پیش ازو رخ نداده بود و این نخستین بار بود که شاعرانی که خواهان خواندن اشعار خود در جمعی بودند، در چنین جلساتی دعوت می شدند. از جمله ی این شعراء میتوان به محمد بن حبوس فاسی، الأصم مروانی ابن الطلیق، الرصافی الرفاء اشاره کرد.
عبدالمؤمن در مدت زمانیکه کنار کوه فتح اقامت داشت به رتق و فتق امور مربوط به اندلس می پرداخت، و اشخاصی را بعنوان حاکمان شهرهای مختلف اندلس منصوب کرد، از جمله تلمسان و توابع آن را به ابوحفص عمرآینتی، فاس و توابع آن را به ابولحسن علی، بجایه را به ابو محمد عبدالله، سبته، جزیره ی خضراء و مالقه را به پسر دیگرش ابوسعید عثمان داد.(7)
عبدالمومن پس از تصرف بخشی از جزیره، انبوهی از نیروهای عرب و مصامده -قبیله ای که عبدالمومن را دررسیدن به قدرت یاری کردند- را درآنجا مستقر کرد و خود به مراکش بازگشت. این وقایع یعنی حرکت عبدالمومن بطرف جزیره و بازگشتش از آنجا در سال 538 رخ داد(8).
عبدالمومن پس ازحدود 33 سال سلطنت پیروزمندانه در سال 558ھ (1163م) وفات یافت. مردی شجاع و خردمند و فرزانه بود به صاحبان دانش و هنرعلاقه ی خاصی داشت و آنها را تشویق می نمود، علوم و فنون درتمام امپراطوری وی مخصوصاً در اندلس رونقی تمام داشت. چنانکه ابن ابی ذرع توصیفش کرده(9) زبانی گویا داشت و آگاه به جدل بود، در اصول بسیار آگاه وحافظ حدیث و روایت و متبحر درعلوم دینی وعقلی بود. استاد نحو، لغت و قرائت بود با تواریخ و سیره ها آشنایی کامل داشت و ادیب و شاعر نیز بود.

اندلس دردوران ولایت یوسف بن عبدالمؤمن (558-580ھ /1163-1184م)

پدرش ابتدا برادرِ بزرگتریوسف، محمد را به جانشینی انتخاب کرد ولی، وی آدم لاابالی وخوشگذرانی بود به همین خاطر پس از 45 روز سلطنت توسط بزرگان دولت و بخصوص دو برادرش یوسف و عمراز قدرت کنار و یوسف بجایش به قدرت نشست(10).
یوسف بن عبدالمومن، درسال565 برادرش ابوحفص عمر را مأمور جنگ با نصارای اندلس کرد. او در رأس سپاهی20هزار نفره جدا از داوطلبانی که حضورداشتند حرکت کرد. موحدین به طلیطله و نواحی آن حمله بردند و زنان را به اسارت درآوردند و اموال را به غنیمت گرفتند، آنگاه سپاهیانش با سرافرازی و پیروزمندی بازگشتند.
درسال580 یوسف خود با سپاهی جرّار متشکل از قبایل عرب افریقا که شامل زناته، مصموده، غماره، صنهاجه و اوربه عازم جنگ با مسیحیان اندلس گردید. دلیل حرکت او این بود که به یوسف خبر رسیده بود که آلفونسو به قرطبه، غرناطه، رنده، مالته و دیگر شهرها حمله کرده است.
سپاه یوسف در بندرگاه کوه فتح (جبل الطارق) فرود آمد، سپس بسوی جزیره ی خضراء وبعد بسوی اشبیلیه حرکت کرد و شهر شنترین را درغرب اندلس تصرف کرد، آنگاه سپاه موحدین به شهر اشبونه (لیسبن، پایتخت پرتقال کنونی) حمله کردند ولی مسیحیان توانستند گروهی از سپاهیان مؤحدون را بطرف خود کشانند و شب هنگام اعلام کردند که یوسف شبانه درحال بازگشت به مغرب از دنیا رفته است و بدین ترتیب موفق شدند که صفوف سپاه مؤحدین را بهم ریخته و سپاه شروع به فرار کردند درین گیرودار مسیحیان توانستند خود را به خیمه ی یوسف رسانده و6 تن از محافظان و 3 تن از کنیزانش را به قتل برسانند خود یوسف هم بر اثرچند ضربه نیزه ای که بدواصابت کرده بود مجروح شد. مسلمین وقتی که فهمیدند جریان بازگشت یوسف شایعه ای بیش نبوده بازگشتند وتوانستند بر دشمن غلبه کنند. ولی یوسف اندک زمانی بعد براثر شدّت جراحات وارده در راه جزیره ی خضراء در سال580ھ درگذشت.
یوسف بن عبدالمومن یکی ازبزرگترین خلفای مؤحدین ازنظر دانش دوستی و دانش پروری و بزرگداشت رجال خویش بود. او به جمع آوری کتب ازسراسراندلس و مغرب میپرداخت و ازین لحاظ شهره بود. اخبار بسیاری در مورد عرب ، چه در دوره ی اسلامی و چه قبل از اسلام می دانست. با صاحبان نحو و عالمان به قرآن و زبان عربی از جمله استاد متخصص لغوی ابو اسحاق ابراهیم بن عبدالملک، معروف به ابن مُلکون، در ارتباط بود و علوم دینی را فرا گرفت و سرآمد شد. ذکر شده او کتاب صحیح بخاری را حفظ بود. بسیاری از اجزاء فلسفه را فرا گرفت و به علم طب پرداخت، بیشتر کتاب (ملکی) بخش نظری آنرا فرا گرفت. درباراوهمچنین محل رفت وآمد دانشمندان وعلما بود(11)

اندلس در روزگار یعقوب بن یوسف بن عبدالمؤمن و جنگ أرک (595-580ھ /1199-1184م)

یوسف درسال580 فوت کرد و پسرمعروفش یعقوب که در ایّام او امپراطوری مؤحدین به عالیترین درجه ارتقاء یافت جانشین وی گردید. او را سلطانی عاقل و لایق و مهذّب توصیف می کنند. جنگ موفقانه ی او با آلفونسوی نهم بالأخره به متارکه ی 5 ساله انجامید. هنوز این مدت سپری نشده بود که ارتش آلفونسو از زیادی نفرات داوطلب آنطرف کوههای پیرنه مغرور شده اندلس را تسخیر نموده هر چه در پیش رویشان بود بطور وحشیانه ای مورد قتل وغارت قرار دادند.(12)
یعقوب پس ازشنیدن خبر حمله و نقض پیمان نصارا، از آفریقا عبورکرده به سمت اندلس رفت، نصارا با جمع آوری نیروهایی از سرتا سر نقاط مسیحی نشین سپاه عظیمی را جهت مقابله با مؤحدون تدارک دیده بودند. دو سپاه در محلی بنام أرک (آلارقوس) مجاور بدایوز با هم برخورد کردند و مسیحیان دچارشکست فاحشی شدند که میگویند علاوه بردادن30هزار اسیر حدود146هزار نفرهم تلفات داشته اند.(13) بقیه ی لشکر مسیحیان به کلات قالاتراوه متواری شدند و در آنجا به قلعه بندی پرداختند ولی در آنجا هم از سوی مسلمین مورد حمله قرارگرفتند. آلفونسو به طلیطله فرارنمود، درآنجا جهت تدارک جبهه ی جدیدی بر علیه مسلمین با سلطان المحاد همکاری نموده مجدداً سپاه عظیمی فراهم آورد، ولی اینبار هم شکست بدی خورد، شهرهای قالاتراوه، وادی الأقصر، مادرید، اسلونا، سالامانکا و شهرها و قلاع دیگری که هم در اسپانیا و هم در پرتقال بدستش افتاده بود دوباره مسخرگردید. درسال592ھ یعقوب طلیطله را محاصره نموده کاملاً تحت انقیاد درآورد. آنوقت مادر آلفونسو به اتفاق همسران و دخترانش ازشهر بیرون رفته با چشمان گریان از فاتح استدعای بخشیدن شهر رانمودند. یعقوب نه تنها درخواستشان را اجابت کرد بلکه شرط احترام را بجا آورد و با اعطای جواهرات و هدایای گرانبهای دیگر آنها را مرخص نمود.
یعقوب پس از رهایی مادرید از محاصره ی آراگونیها، که به طرز شرم آوری با ورود وی فراری شده بودند به اشبیلیه مراجعت کرد، مدت یکسال را درآنجا ماند. درین مدت با رسولانی که امرای مسیحی جهت درخواست صلح فرستاده بودند و مورد قبول هم واقع شد پیرامون شرایط صلح گفتگو و مذاکراتی که لازم بود بعمل آورد، نیزسروصورتی به حکومت اندلس داد. دراواخر سال593ھ به قلمرو آفریقایی خود مراجعت و تا زمان فوتش در سال595 در همانجا بود. (14)

رابطه ی یعقوب و صلاح الدین ایّوبی

پس ازفتح بیت المقدس توسط صلاح الدین ایوبی، صلیبیها پی درپی شروع به ارسال ناوگانهایشان به اسکندریه کردند. ازینرو صلاح الدین جهت مقابله ی بهتر با صلیبیان به فکر درخواست کمک از یعقوب المنصورِ مؤحدی افتاد، وهدایایی شامل دو قرآن و صد درهم روغن نبات و...به همراه نامه ای نزد سلطان المؤحدی فرستاد. اینکه چرا یعقوب پاسخ مثبتی به تقاضای صلاح الدین نداد به دو علت میتواند باشد: (یک) صلاح الدین در نامه اش یعقوب را امیرالمسلمین مورد خطاب قرار داده بود، حال آنکه یعقوب انتظار داشت او را امیرالمومنین خطاب کند. هرچند در ظاهر یعقوب عکس العملی نسبت به این موضوع نشان نداد. (دو) به دلیل آمادگی پیوسته ی سپاه مؤحدی جهت مقابله با مسیحیان اندلس احتمال دارد که یعقوب از ارسال ناوگان دریایی خود، خودداری کرده باشد. و این دلیل دوم به واقعیت نزدیکتراست، چرا که بعد از دوسال ازین جریان یعقوب اولین حمله خود را به اندلس انجام داد(15).

شخصیت یعقوب المنصور

یعقوب سلطانی بود فوق العاده رئوف و مهربان؛ اهل علم و دانش دوست، بطوریکه یکی از نویسندگان قدیم در موردش میگوید: «علما را ازین جهت حفظ و حراست می نمود که خود عالم بود و آداب و رسوم را بدین جهت محترم می داشت که خود متدین وپارسا بود». (16) ارتش وی دارای تربیت و نظم و انظباط خوب و حکومتش استوار وعادلانه بود. در قلمرو خود در هر شهری بیمارستان و نوانخانه (دارالعجزه) بپا نمود تا بیماران و معلولین درآنجا مورد توجه قرار گیرند. او زیاد صدقه می داد، هر سال گزارشی در مورد ایتام شهر به او می دادند. از جمله کارهای او این بود که هر سال کودکان یتیم را به محلی نزدیک کاخ می بردند و آنها را ختنه می کردند و به هر بچه یک مثقال طلا و لباس و قرص نان و انار می دادند(17).
ابن رشد حکیم و عالم طبیعیات که قاضی قرطبه بود نیزدرین عصر حیات داشت – هر چند که درسال 592 حضرات ملا نمایان از عقاید فیلسوفانه ی او نزد سلطان یعقوب شکایت نموده وی را به زندان انداختند. او اهتمام زیادی به بنای ساختمانهای مختلف داشت. در طول حکومت او هر شهر یا کاخی که بود او دستور می داد آنرا تعمیر کنند.

اندلس دردوره ی الناصرلدین الله و نبرد عقاب (595-610ھ /1184-1212م)

یعقوب المنصور با پسرش محمد به خلافت پس ازخود بیعت کرد و پس ازمرگ پدرش در ربیع الأول سال 595 با وی تجدید بیعت شد. الناصر تفاوت بسیاری با پدرش در اخلاق و رفتار داشت، و چون شخصی عیاش و نالایق بود مقدمّه ی سقوط امپراطوری المؤحدین و به تبع آن مسلمین را در اسپانیا فراهم آورد.
اولین پیامد مرگ یعقوب از سرگیری حملات توسط مسیحیان بود، آلفونسو نهم قسطیلیه، اطراف اشبیلیه و قرطبه را با سپاه عظیمی اشغال و با شمشیر و آتش ویران ساخت و زنان و اطفال را به اسارت گرفت.
ناصرشروع به جمع آوری نیرو از رعایای خود درافریقیه، مغرب و اندلس کرد، سپس در نهم شعبان سال 607 از مراکش بیرون آمد و پس از گذر از دریا در جزیره ی طریف مستقر شد و از آنجا به اشبیلیه رفت.
ناصر در بدو ورود به اشبیلیه دست به اقدام ناشیانه ای زد که به قیمت ایجاد آشوب و بی نظمی در سپاهش برایش تمام شد و آن کشتن فرماندار شهر قالاتراوه (یوسف بن قارص) به جرم تسلیم شهر به آلفونسو بود. همزمان گروهی از صلیبیان که توسط صلاح الدین شکست خورده بودند خود را به اندلس نزدیک می کردند و از آنطرف هم پاپ اینوسان سوم فرمان جنگ صلیبی را اعلام نمود، رودریک اسقف بزرگ طلیطله که جهت استمداد از پاپ به روم رفته بود، در همه جا جنگ مذهبی را برعلیه مسلمین تبلیغ می نمود(18).
ناصر سپاهش را به 5 گروه تقسیم کرد: 1.اعراب 2.قبایل بربر شامل زناته، غماره، مصامده، صنهاجه و..3.داوطلبان 4.سپاه اندلس 5.مؤحدین. به هر گروه دستورداد در یک نقطه ی اندلس فرود آیند و این به جهت ترس افکندن در دل مسیحیان بود واتفاقاً نتیجه داد چرا که بلافاصله پادشاه بمبلونه به همین خاطر تسلیم شد و امان طلبید، ناصر نیز او را امان داد و اکرام کرد(19).
اشتباه دیگری که ناصر بعد از کشتن یوسف بن قارص انجام داد، محاصره ی بیهوده ی دژ «سلبطره» بود که تنها یک راه صعب العبور داشت؛ که البته ناصر درین مورد حیاتی تسلیم رأی وزیرش ابوسعید بن جامع شد و رأی یکی از پیران باتجربه را مبنی بر عدم محاصره نپذیرفت، به همین سبب در مدت 8 ماهی که محاصره بطول انجامید (20) لشکرش خسته و آذوقه کمیاب شد؛ این خبر که به سمع مسیحیان رسید جسورتر شدند و قلعه ی «رباح» را از چنگ فرمانده مؤحدین « ابوحجاج، یوسف بن قادس» بیرون آوردند و او با مردانش گریختتند. ناصر هم در مقابل این اقدام نصارا مقابله به مثل کرد، بر دژ سلبطره هجوم برد آنرا تصرف کرد. آنگاه دو سپاه در دژ «عقاب» با هم برخورد کردند؛ مسیحیان به یکی از نیروهای داوطلب مؤحدی حمله کردند آن را نابود ساختند، ناصر گریخت در حالیکه صدهزار کشته بجای نهاد. این واقعه ی شوم در پانزدهم صفر سال 609 ھ رخ داد. این رخداد، شاهدی بر پایان یافتن همزمان سلطه ی مسلمانان در مغرب و اندلس و حاکی از نزدیکی سقوط دولت مؤحدی است که مدتی بعد از آن فرو پاشید(21).

پیامدهای نبرد عقاب

الناصر سال بعد از شکست عقاب، در مراکش ازغم و اندوه درگذشت. (610ھ 1214م) شکست عقاب ضربه ی شدیدی بود و پی آمدهای مؤثّری در نزدیک ساختن پایان حکومت مؤحدین در مغرب و اندلس داشت. «پس قدرت مسلمانان در مغرب و اندلس ازین هنگام به بعد از میان رفت و از آن پس هیچ پرچمی به یاری آنان بلند نگردید»(22).
بعد از الناصر پسر 16 ساله اش ابویعقوب یوسف دوم به ولایت رسید، درین زمان وزیران، امیر خردسال را سرپرستی میکردند. پس از او عبدالواحد یوسف بن عبدالمومن (برادریعقوب المنصور) که پیری سالمند بود به ولایت رسید و چون توان اداره ی امور را نداشت به نفع عادل (بن یعقوب منصور) از حکومت کناره گرفت. بسیاری از مؤحدین از بیعت با عادل خودداری ورزیدند و آتش فتنه در مغرب و اندلس شعله ور شد.
آنگاه برادرش مأمون که در آنزمان حاکم اشبیلیه بود مردم را بسوی خود دعوت کرد و شورشها در مغرب و اندلس برپا شد. اینجا بود که مأمون به مؤحدین و اصول آنها که منبعث از اندیشه های ابن تومرت بود بی اعتقاد شد و آغاز به لعن مهدی بن تومرت کرد و از مرتبه و اصول وی کاست و وجوب بازگشت به مذهب تسنن را اعلام داشت. در روزگار مأمون ، وحدت کلمه مؤحدین از میان رفت، برخی با او و برخی با یحیی بن ناصر که دولت مؤحدین در دوره ی او پایان یافت همراه شدند(23).
بعد از مأمون فرزندش رشید به حکومت رسید؛ در روزگار وی بود که قبیله ی مرین ظهورکردند و در جنگ رشید از آنان شکست خورد. پس از رشید ابولحسن السعیدعلی (بن مأمون المنصور) به حکومت رسید که با بنی مرین پیمان صلح بست. چیزی نکشید که ”بنی ریان“ حکمرانان تلمسان او را کشتند و پس ازو ابوحفص عمر ملقب به (یعقوب) حکومت رسید، ولی هنوزمستقرنشده بود که شورشی برعلیه اوایجاد شد و او مجبورشد با مرینیها هم پیمان شود؛ آنها هم نقض عهد کردند و او را در سال 667 ترورکردند. این پایان دولت مؤحدون درمغرب اقصی بود و دولت مرینی بجای آن روی کار آمد(24).

مختصری در باب وضعیت اقتصادی و فرهنگی- تمدنی مؤحدون

الف: اوضاع اقتصادی

غلبه ی مؤحدین بر دشمنانشان در داخل و خارج، این امکان را برای آنها فراهم آورد که آرامش و امنیت را در سراسر قلمروشان برقرار سازند. خلفای آنان رابطه ی میان برقراری امنیت و اوضاع اقتصادی را درک کردند و به دنبال این، عبدالمؤمن با راهزنان به شدّت برخورد کرد؛ چنانکه ابن نویری به نقل از ابن شداد روایت می کند که: «عبدالمؤمن نگهبان یکی از محله های نزدیک بجایه را به سبب به سرقت رفتن کالای یکی از بازرگانان مهدیه از دم تیغ گذراند».(25) یوسف و منصور نیز این سیاست را دنبال کردند. به دنبال این امنیت، کشاورزی توسعه و بازرگانی گسترش یافت؛ صنعت پیشرفت کرد و درآمدهای دولت فزونی یافت و دولت به حدی از شکوفایی اقتصاد رسید که اهل مغرب نظیر آنرا ندیده بودند.
شکّی نیست که گسترش زمینهای دولت و تنوع آب و هوای آن، نقش اساسی در این توسعه داشت، امّا بزرگترین نقش را سیاست دولت ایفا می کرد؛ زیرا خلفا تعداد زیادی باغ احداث کردند (26) و مردم را به توسعه ی کشاورزی تشویق نمودند، و گاهی ارتش را در درو و برداشت محصول شرکت می دادند و از کشاورزی، در مقابل شورشها و آشوبها حمایت می کردند.
توسعه ی صنعتی، هم در بهره برداری از معادن و فلزّات، هم در صنعت کشتی سازی و در تولید سلاح و صنایع کشاورزی به ویژه فراورده های نسّاجی، تولید شکر و روغن متجلی شده بود. (27) همگام با این نهضت کشاورزی و صنعتی، گسترش در تجارت داخلی و خارجی نیز حاصل شد و با بخش شرقی جهان عرب و سرزمین سودان و اروپا به تجارت پرداختند و قراردادهای تجاری منعقد کردند.

ب: وضعیت فرهنگی- تمدّنی

از جمله شاخصه های مؤحدین در دوران شکوفایی، گسترش کارهای عمرانی بود؛ به این گونه که به راهها رسیدگی و تعدادی پل احداث کردند، شهرهای جدیدی ساختند، شهرهای قدیمی را ترمیم کردند، تعدادی مسجد، مدرسه و بیمارستان ساختند. همچنین در هنرهای زیبا، همچون کارهای تزئینی و کاشی کاری و ساختن استحکامات و چراغهای دریایی جلوه گر بود. همانند همتایان خود در شرق (رشید و مأمون عباسی) و سلاطین اموی اسپانیا، به آبیاری کشور وامنیت خاطر بازرگانان و مسافرین توجّه خاصی داشتند؛ شهرهای امپراطوری خود را با ابنیه و عمارات قشنگ و عالی آراستند، مثلاً یعقوب المنصور در بازگشت از نبرد آلارتوس چون علاقه ی بسیاری به ساختمان سازی داشت، دستور داد در ساحل رود بزرگ اشبیلیه دژی بزرگ برای او بنا کنند و در داخل آن چندین کاخ و خانه بسازند. او این دژ را دژ گشایش نامید. رصدخانه ی معروف اشبیلیه نیز که حالا جرار نامیده می شود پس از جنگ آلارتوس بدست او بنا شد. (مسیحیان اسپانیا آنرا به جرس خانه تبدیل کردند)(28)
در بعد علمی نیز باید گفت که یکی از خصوصیات بارز عصر مؤحدین شکوفایی و گوناگونی علوم بود؛ این امر میسّر نبود مگر در سایه ی تشویق خلفا و سادات بنی عبدالمؤمن. در این دوره مغرب جهان اسلام در دانشهای گوناگون نظیرِ تاریخ، جغرافی، سیاحتنامه ها، تصوف، فلسفه و پزشکی به حدی از پیشرفت رسیده بود که قبلاً به خود ندیده بود. جهت پی بردن به گوشه ای از این شکوفایی علمی، مختصری از دو تن فیلسوفان مشهور این دوره ابوبکر بن طفیل و ابن رشد اشاره می شود.
ابوبکر بن طفیل از علمای بزرگ دربار ابویعقوب بود، او از بزرگترین فلاسفه ی اسلام است که در همه ی شاخه های فلسفه تحقیقاتی دارد. جماعتی از محققان در دانش فلسفه از جمله ابن باجه نزد او درس خوانده اند. او نوشته های بسیاری در فلسفه، طبیعیات و الهیات دارد. از جمله رسائل او کتاب حی بن یقظان، کتابی کوچک با معنی بسیار است، که هدف آن بیان «پیدایش نوع انسان در دیدگاه ابن طفیل» است. از دیگر علمای مشهور دربار یوسف ابولولید بن رشد از فلاسفه ی مشهور بود. او برعکس فلاسفه ی شرق که دیدگاههای فلسفی شان تابع اعتقادات کلامی شان بود فلسفه ی خالص ترِ ارسطویی را ترویج می کرد و هر چیزی که بر خلاف فلسفه ی ارسطو بود از نظر او باطل بود. تفاوت دیگر او با فلاسفه ی شرق تلقی مثبت تر او از رابطه ی بین دین و فلسفه بود. ابن رشد عمیقاً معتقد بود که هم فلسفه و هم دین، هر دو حقیقت دارند و این پایه و اساس زندگی وی بود که در آن تحریر کتب فلسفی و وظایف یک قاضی هر دو را بر عهده داشت. با ابن رشد، فلسفه در اسپانیای اسلامی به آخرین حد کمال خود رسید. در مورد رابطه ی دین و فلسفه، برعکس ابن سینا و فارابی دیدگاهش بر این بود که این دو کاملاً از هم جدا بوده و نباید فلسفه را در خدمت دین یا بالعکس دین را در خدمت فلسفه قرار داد. از دیدگاه او هر کسی در مورد فلسفه چیزی جز مطالب ارسطو بگوید نادرست است. از او آثار زیادی عمدتاً درتفاسیری که بر کتابهای ارسطو نوشته باقی مانده، ولی در عالم اسلام کتاب تهافه التهافه که در جواب تهافه الفلاسفه ی غزالی نوشت از همه مشهورتر می باشد(29).

نتیجه

دولتی که بنام مؤحدان در تاریخ شمال افریقا و اندلس شکل گرفت، با متحد کردن قبایل مختلف بربر وعرب و همچنین مردم بومی اندلس که مسلمان شده بودند و بنام مؤلدون نزد مسلمانان شهره بودند توانست به مدت یک قرن ونیم دیگر سلطه ی مسلمانان را که از اواخر قرن اول هجری در اندلس برپا شده بود تداوم بخشد؛ البته هر چند در قیاس با حکومت امویان اندلس و بخصوص دوران شکوهمندعبدالرحمن سوم مؤحدین موفقیت کمتری داشتند. امّا اهمیت واقعی حکومتی که مؤحدین موفّق به تشکیل آن شدند، زمانی بهتردرک می شود که با دوره ی بعد از پایان حکومتشان سنجیده شود؛ چرا که بلافاصله بعد از سقوط آنها ما دیگر خبری از توفّق سابق مسلمین دراندلس نمی بینیم؛ به جز یک مورد استثناء که حکومتی بود که خاندان بنی نصر در غرناطه تشکیل دادند و به مدت دو قرن و نیم دیگرتوانستند در برابرمسیحیان مقاومت کنند، در سایر نقاط این مسیحیان بودند که زمام امور را بدست گرفتند و دیگرحکومتی مثل مؤحدان وجود نداشت تا دربرابر آنان مقاومت کند.

پی‌نوشت‌ها:

1- استاد تمام گروه تاریخ دانشگاه اصفهان
2- دانشجوی دکتری تاریخ اسلام دانشگاه اصفهان
3. ابراهیم حسن، حسن؛ تاریخ سیاسی اسلام؛ (از سلاجقه تا سقوط دولت موحدین)، ترجمه عبدالحسین بینش، مؤسسه فرهنگی آرایه، ج4، چ اول، 1374، ص 232 به نقل از ابن ابی زرع؛ روض القرطاس؛ ج2، ص 128.
4. ابن الرمیمی از خاندان اموی اندلس بود منصوب به رمیمه از روستاهای قرطبه.
5. ابن اثیر، عزالدین علی؛ الکامل فی التاریخ؛ ترجمه ی ابولقاسم حالت، مؤسسه مطبوعات علمی، جلد20، ص371.
6. مراکشی، عبدالواحد بن علی؛ المعجب فی تلخیص اخبار المغرب؛ ترجمه و تحقیق: محمد رضا شهیدی پاک، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، چاپ اول، پاییز1390، ص 146-144.
7. ابن اثیر، عزالدین علی؛ الکامل فی التاریخ؛ ترجمه ی ابولقاسم حالت، مؤسسه مطبوعات علمی، ج 20 (وقایع سال55 هـق.)، ص 311-310.
8. همان. ص154. ولی ابن اثیراین وقایع را در ذیل سال 541 ذکر میکند (ج9ص342) و حسن ابراهیم حسن به نقل از ابن ابی زرع در سال 558 ذکر می کند. (حسن ابراهیم حسن؛ تاریخ سیاسی اسلام؛ ج4، ص 231 به نقل از ابن ابی زرع؛ روض القرطاس؛ ج2، ص 165-164) نقل ابن ابی زرع نمی تواند صحیح باشد چون که سال 558 سال فوت عبدالمومن می باشد.
9. ابراهیم حسن، حسن؛ تاریخ سیاسی اسلام؛ (از سلاجقه تا سقوط دولت موحدین)، ترجمه عبدالحسین بینش، مؤسسه فرهنگی آرایه، ج4، چ اول، 1374، ص 232 به نقل از ابن ابی زرع؛ روض القرطاس؛ ج2، ص170،172.
10. مراکشی، عبدالواحدبن علی؛ المعجب فی تلخیص اخبارالمغرب؛ ترجمه وتحقیق: محمدرضا شهیدی پاک، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، چاپ اول، پاییز90، ص 162.
11. همان. ص 163.
12. علی، امیر؛ تاریخ عرب و اسلام؛ ترجمه سید محمد تقی فخرگیلانی، نشریات کمیسیون معارف، چاپ اول،1320، ص510
13. ابراهیم حسن، حسن؛ تاریخ سیاسی اسلام؛ (از سلاجقه تا سقوط دولت موحدین)، ترجمه عبدالحسین بینش، موسسه فرهنگی آرایه، ج4، چ اول، 1374، ص 232 به نقل از ابن اثیر؛ الکامل؛ ج12، ص 48.
14. علی، امیر؛ تاریخ عرب و اسلام؛ ترجمه سید محمد تقی فخر گیلانی، نشریات کمیسیون معارف، چاپ اول،1320، ص511
15. ابراهیم حسن، حسن؛ تاریخ سیاسی اسلام ؛(از سلاجقه تا سقوط دولت موحدین)، ترجمه عبدالحسین بینش، موسسه فرهنگی آرایه، ج4، چ اول، 1374، ص 239-238.
16. علی، امیر؛ تاریخ عرب و اسلام؛ ترجمه سید محمد تقی فخر گیلانی، نشریات کمیسیون معارف، چاپ اول،1320، ص512.
17. مراکشی، عبدالواحدبن علی؛ المعجب فی تلخیص اخبارالمغرب؛ ص 195
18. همان،ص512.
19. ابراهیم حسن، حسن؛ تاریخ سیاسی اسلام؛ (ازسلاجقه تاسقوط دولت موحدین)، ترجمه عبدالحسین بینش، موسسه فرهنگی آرایه، ج4، چ اول، 1374، ص 242.
20. همان. به نقل از سلاوی؛ الأستقصاء؛ ج2، ص 198.
21. مراکشی، عبدالواحدبن علی؛ المعجب فی تلخیص اخبارالمغرب؛ ترجمه و تحقیق: محمد رضا شهیدی پاک، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، چاپ اول، پاییز90، ص 232.
22. ابراهیم حسن، حسن؛ تاریخ سیاسی اسلام؛ (ازسلاجقه تاسقوط دولت موحدین)، ترجمه عبدالحسین بینش، موسسه فرهنگی آرایه، ج4، چ اول،1374، ص243. به نقل از سلاوی؛ الأستقصاء؛ ج2، ص200.
23. همان به نقل ازسلاوی؛ الأستقصاء؛ ج2، ص 215.
24. مراکشی، عبدالواحد بن علی؛ المعجب فی تلخیص اخبار المغرب؛ ترجمه و تحقیق: محمد رضا شهیدی پاک، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، چاپ اول، پاییز90، ص 236.
25. عمرموسی، عزالدین؛ دولت مؤحدون درغرب جهان اسلام؛ ص 52.
26. همان.
27. همان. ص 53.
28. علی، امیر؛ تاریخ عرب و اسلام؛ ص 512.
29. وات، مونتگومری؛ اسپانیای اسلامی؛ ترجمه ی محمدعلی طالقانی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1359، ص 164،166.

کتابنامه
1. ابراهیم حسن، حسن؛ تاریخ سیاسی اسلام؛ (ازسلاجقه تاسقوط دولت موحدین)، ترجمه عبدالحسین بینش، موسسه فرهنگی آرایه، ج4، چ اول،1374.
2. ابن اثیر، عزالدین علی؛ الکامل؛ ترجمه ی ابولقاسم حالت، موسسه مطبوعات علمی، چ دوم،1371.
3. علی، امیر؛ تاریخ عرب واسلام؛ ترجمه سید محمد تقی فخر گیلانی، نشریات کمیسیون معارف، چاپ اول،1320.
4. عمر موسی، عزالدین؛ دولت موحدون در غرب جهان اسلام؛ ترجمه صادق خورشا، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، قم، چاپ اول، بهار1381.
5. مراکشی، عبدالواحد بن علی؛ المعجب فی تلخیص اخبار المغرب؛ ترجمه و تحقیق: محمد رضا شهیدی پاک، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، چاپ اول، پاییز90.
6. وات، مونتگومری؛ اسپانیای اسلامی؛ ترجمه ی محمدعلی طالقانی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1359.



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
گزارش یک جنگ
play_arrow
گزارش یک جنگ
مسئول رسانه‌ای حزب‌الله: سیدحسن نصرالله در محل حمله نبوده و در سلامت است
play_arrow
مسئول رسانه‌ای حزب‌الله: سیدحسن نصرالله در محل حمله نبوده و در سلامت است
وحیدی، فرمانده پیشین نیروی قدس سپاه در شبکه خبر: هر فرمانده‌ای شهید می‌شود فرمانده‌ای دیگر به میدان می‌آید
play_arrow
وحیدی، فرمانده پیشین نیروی قدس سپاه در شبکه خبر: هر فرمانده‌ای شهید می‌شود فرمانده‌ای دیگر به میدان می‌آید
جمله مهم رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس روی آنتن شبکه خبر: اسرائیل با اقدام امروز، دروازه جهنم را به روی خود باز کرد
play_arrow
جمله مهم رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس روی آنتن شبکه خبر: اسرائیل با اقدام امروز، دروازه جهنم را به روی خود باز کرد
نظامیان صهیونیست به کدام مناطق در لبنان حمله کردند؟
play_arrow
نظامیان صهیونیست به کدام مناطق در لبنان حمله کردند؟
ترک مجمع سازمان ملل هنگام سخنرانی نتانیاهو
play_arrow
ترک مجمع سازمان ملل هنگام سخنرانی نتانیاهو
صندلی‌های خالی هنگام شروع سخنرانی نتانیاهو
play_arrow
صندلی‌های خالی هنگام شروع سخنرانی نتانیاهو
تشییع پیکر شهید شم‌آقایی پس از ۴۲ سال فراق
play_arrow
تشییع پیکر شهید شم‌آقایی پس از ۴۲ سال فراق
روحیه انقلابی پدر شهید ابوصالح
play_arrow
روحیه انقلابی پدر شهید ابوصالح
تصاویر آخرالزمانی از حملات اسرائیل به ضاحیه
play_arrow
تصاویر آخرالزمانی از حملات اسرائیل به ضاحیه
آیا برای تحویل جسد جانباختگان معدنچیان طبس، مبلغی از خانواده‌ها دریافت شده است؟
play_arrow
آیا برای تحویل جسد جانباختگان معدنچیان طبس، مبلغی از خانواده‌ها دریافت شده است؟
عملیات آواربرداری در حومه جنوبی بیروت
play_arrow
عملیات آواربرداری در حومه جنوبی بیروت
فرار صهیونیست‌ها به سمت پناهگاه‌ها در حیفا
play_arrow
فرار صهیونیست‌ها به سمت پناهگاه‌ها در حیفا
تصویری جدید از انفجار امروز در ضاحیه بیروت
play_arrow
تصویری جدید از انفجار امروز در ضاحیه بیروت
حمله صهیونیست‌ها به ضاحیه بیروت
play_arrow
حمله صهیونیست‌ها به ضاحیه بیروت