تجارت کهن

اگر محافل رهبري عرب در دولت اموي با فعاليت مردم بازرگان، با نفرت و تحقير علني برخورد مي کردند، ايرانيان برعکس حتي در زمان ساسانيان در اين زمينه، شهرت داشتند، هرچند که به هيچ وجه در زمره اقوام نوعاً
شنبه، 7 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تجارت کهن
 تجارت کهن

 

نويسنده: برتولد اشپولر
مترجم: مريم اميراحمدي



 

اگر محافل رهبري عرب در دولت اموي با فعاليت مردم بازرگان، با نفرت و تحقير علني برخورد مي کردند، ايرانيان برعکس(1) حتي در زمان ساسانيان در اين زمينه، شهرت داشتند، (2) هرچند که به هيچ وجه در زمره اقوام نوعاً تاجر در شرق به شمار نمي آمدند. از لحاظ فعاليت بازرگاني ميان اقوام ايراني، سغديان(3) که ارتباط طولاني و گسترده اي با «جاده ابريشم» نيز داشتند، به خصوص ممتاز بودند.(4) دامنه ي فعاليت تجاري اينان از محل موسوم به سغدق(بعدها سدق؛ به روسي «سروژ») واقع در کريمه تا چين گسترش داشت.(5) در خود ايران در برخي نواحي يهوديان نيز واسطه تبادل کالا بودند.(6) و به يمن اين فعاليت با همه نقاط- حتي با مغرب زمين- (7) ارتباط بسيار گسترده اي برقرار مي کردند. در بعض مناطق، بخشي از شهرها (مثلاً بخشهايي از اسپهان)، با وجودي که ديگر يهوديان در آنجا سکونت نداشتند، همچنان به اسم آنان خوانده مي شد.(8) حتي در بخارا، شوشتر(9) و ديگر نقاط(10) يهوديان اغلب در تجارت فعاليت داشتند.
ايرانيان نيز شخصاً به هيچ وجه تجّار نالايقي نبودند.(11) مردم فارس و بخشي از بصره- که بيشتر ايرانيان در آن سکونت داشتند- علاوه بر اعراب جنوب به عنوان تجاري ماهر، ميان محافل مسلمان شناخته شده بودند.(12) آنان به زودي مهاجرنشينهايي در جدّه (بندر نزديک مکّه)، در شهرهاي بندري سوريه و نيز در مصر به وجود(13) آوردند. همچنين بخش عظيمي از رفت و آمدهاي دريايي به هند، اندونزي و خاور دور در دست تجّار ايراني بود که البتّه به زودي در خارج در کنار اعراب به عنوان مجتمع(مسلمان) ظاهر شدند.(14) قابليّت ايرانيان در زمينه ي تجارت زماني رشد يافت که گسترش قلمرو اسلام برخي از محدوديتهاي سياسي را که از قبل به وجود آمده بود، برطرف کرد. اگرچه در آن زمان مانند دوران(15) بعد کاروانهاي تجاري مي توانستند حتي از مرزهاي دولتهاي متخاصم سياسي هم گذر کنند، (16) با اين همه، شرکتهاي تجارتي علاقه مند بودند که در کشورهاي بيگانه، خود را به عنوان فرستادگان رسمي قلمداد کنند، چنانکه مثلاً در چين همواره اينطور رفتار مي کردند.(نحوه برخورد شارلماني[کارل کبير] با فرستادگان معروف هارون الرشيد فقط در منابع غرب ذکر شده است).(17) همچنين رقابت با ديگر اقوامي که در کار تجارت قابليت کافي داشتند(18)(از جمله يونانيان مسيحي که بعدها توانستند فعاليت خود را تا جيرفت کرمان توسعه دهند)، بر ايرانيان تأثير مثبت گذاشت. اهميّت ويژه ي اين امر در اين بود که در قوميت ايراني- از نظر زبان- به تدريج ملل ديگري ظاهر شدند. نخست بخشي از قوميت يهود- گروه هايي از يهوديان در اينجا مانند جاهاي ديگر و زمانهاي ديگر- تغيير مذهب داده و مسلمان شده بودند، و بعد بيشتر از همه سغديان که به ويژه در زمان سامانيان و سلجوقيان، از نظر زباني ايراني شدند و از آن زمان خود را متعلق به اين ملّت دانستند. البتّه بدون اينکه با اين کار استعداد تجاري موروثي خود را از دست داده باشند.
بدين ترتيب بيش از همه تجارت مهمّ چين در مسير «جاده ابريشم» به دست «ايرانيان» افتاد که به وسيله برگزيدگان صاحب مقام ايغوري(19) در دوران آغازين قرون وسطي(و حتي در زمان اولين فرمانروايان مغول) به اوج خود رسيد. به همين ترتيب تجارت، از طريق راهي که دائماً توسط قفقازيها پرخطر شده و بيش از همه از خوارزم و گرگان گسترش يافته بود، توسط ايرانيان به شرق اروپا رفت؛ (20) خوارزميان حتي از آن زمان، طي قرنها از نظر زباني ايراني شدند. از جانب ديگر نزد اقوام «غيرمتمدن» آسياي ميانه در مرزهاي خراسان نيز «تجارت خاموش» نقش مهمي را دارا بود.(21)
اگر ما به علت توجه ناکافي اغلب نويسندگان به اين گونه مسائل، درباره آداب و رسوم تجارت در مرکز امپراتوري، بين النهرين و يا مصر اطلاعات ناقصي داريم، (22) در مورد ايران حتي اطلاعات ما از آن هم کمتر است. ما فقط مي دانيم که تجّار لباس مشخصي مي پوشيدند، (23) و از لحاظ محل کار، در بازارها (مانند صنعتگران) قسمت معيني به آنان اختصاص مي يافت؛ همچنين در مکانهاي کوچک، بازارهاي هفتگي تشکيل مي دادند(24) که در آنها اغلب زنان به عنوان فروشنده ظاهر مي شدند(25) چنانکه محلهاي فروش و صنعتگري(قيصريه)(26) آن زمان (قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي) نيز آن را ثابت مي کند.
اقتصاد پولي پيشرفته و شبکه حمل و نقل قديمي خوب ساخته (براي آن زمان) در قرن سوّم و چهارم هجري قمري/ نهم و دهم ميلادي(تنها چيزي که ما از آن به خوبي آگاهيم) مجدداً منجر به شکوفايي مراکز بزرگ تجاري و ايجاد انبارهاي عمده شد، که تا حدي در دوران پيش از اسلام از اهميّتشان کاسته شده بود، و اکنون به علت افزايش دارايي اقشار رهبري به سرعت توسعه يافت. اين مراکز به مکانهايي منقسم مي شد که بيش از همه براي حمل و نقل در داخل ايران و نيز در بين مسلمانان اهميت داشت، مانند اهواز، شوشتر(براي پارچه)(27)و نيز رامهرمز(د)، (28) که همگي در خوزستان و در مرز بين النهرين و ايران واقع بودند و موقعيت بسيار مناسبي(29) براي رفت و آمد کاروانهاي تجاري داشتند. اين مراکز در جهت شرق (در فارس) تا ارّجان و ماهِ روبان و نيز کازرون و (در شرق) تا دارابگرد امتداد مي يافتند و محصولات از فارس، و حتي از ماوراء بحار(به طور يکسان) در آنها انبار مي شد.(30) در شمال اين مراکز نيز يهوديه- اسپهان انبار بزرگي براي جبال، فارس و خراسان، به ويژه براي کالاهاي کتاني و ابريشمي، گياهان رنگين(زعفران) و ميوه بود؛ در صيمره در کوههاي زاگروس به خصوص خرما و گردو و فندق و امثال آن انبار مي شد.(31) اسپهان نه فقط رابط بين النهرين بود بلکه وظيفه ارتباط داخل ايران را نيز برعهده داشت.(32) انبار بزرگ شرق نيشاپور(براي گرگان، قومس، و ري، و نيز براي کالاهاي جنوب ايران و همچنين کالاهاي هندي)(33) بود.
در جيرفت کرمان (و نيز در بغداد/ سامره به طور مرتب) در انبارها براي خنک نگاهداشتن پاره اي محصولات، برف به کار مي رفت. خرما، گردو و فندق و امثال آن و نيز مرکبات از خراسان و سيستان، انبار مي شد.(34) وظيفه ي تهيه برف در شمال را ماهِ روکان نزديک ساوه (در جبال) برعهده داشت که آب آن معروف بود و کاروانيان مي توانستند در آنجا به حدّ کافي آب مناسب فراهم کنند.(35)
اما وظايف بيشتر به اقتضاي داشتن شرايط طبيعي را، سيرجان(براي کرمان)،(36) طوس-طابران،(37) گا(هي)گرم[جاجرم، مترجم] (براي مناطق نزديکش)، (38) هرات(براي رفت وآمد کاروانها از فارس به خراسان)، (39) قاين(براي کوهستان)، (40) و بعد سرخس (براي شهرهاي اطراف خراسان)(41) و سرانجام پَسا[=فسا](براي ميوه هاي بلخ)(42) برعهده داشتند.
علاوه بر انبارهاي عمده داخل کشور، که کلّ آن براي تجارتهاي بزرگ نقش برجسته اي دارد، ابتدا بنادر دريايي و سپس شهرهاي بزرگ تجاري و «بين المللي» در کار تجارت حائز اهميّت بود. ايران، همان گونه که معروف است، با وجود داشتن ارتباط وسيع با دريا، به علت نقصان رودخانه هاي قابل کشتيراني، نامساعد بودن آب و هوا، و خطرات محلي، قادر نبود از اين ارتباط استفاده مناسب به عمل آورد. بدين سبب تجارت دريايي ايران با وجود زمينه ي بسيار وسيع و فوق العاده قابل توجهي که داشت، در مقايسه با ديگر نواحي بزرگ واقع در کناره درياي مديترانه(43) و يا حتي در مقايسه با بصره که به وسيله ي رودخانه هاي خود با بغداد و سامره ارتباط پيدا مي کرد، به طور کلي در مقايسه با بين النهرين اهميّت چنداني نيافت. به دنبال بصره، (44) بنادر بزرگي مانند گناوه(45) و سيراف و نگيرم(46) [نجيرم-مترجم] نيز رو به انحطاط نهادند و به نحوي که تمام وقت از نظر واردات و صادرات) غيرفعال بودند؛ و از قرن پنجم هجري قمري/ يازدهم ميلادي نيز به تدريج به کلّي از رونق افتادند. برخلاف آن هرمز و جزيره ي کيش(قيس) واقع در بخش غربي آن در قرون بعدي پيشي گرفتند و به شکوفايي مهمي دست يافتند. مراکز تجاري انتهاي خليج فارس که توسط دريا از حملات غارتگران در خشکي هاي اطراف کاملاً محافظت مي شد، از نظر طبيعي انبارهاي بزرگي براي کليه رفت و آمدها در اين آبها (و نه فقط براي کرمان)(47) و طبيعتاً «پيش بندرهايي» براي بصره به شمار مي آمدند. گردانندگان اين مراکز تجاري با وجود بيگانگي از محيط ايران، دروازه هاي اصلي ايران به درياي آزاد را (در وهله ي اول به هند-بعد به جنوب عربستان)(48) به وجود مي آوردند. تجّار به علت آب و هواي غيرقابل تحمّل آنجا به طور پراکنده در مجتمع هاي ويلايي همسايگان سکونت مي کردند.(49)
امّا با قطع نظر از موضوع ارتباط با ماوراء بحار، اين موضوع اهميت داشت که ايران بزرگترين سرزمين عبوري به مرکز آسيا و نيز(از راه زميني) به هندوستان و چين بود. براي هندوستان، بُست(50)(با سيستان و فارس به عنوان بازار فروش) و غزنه و کابل(51) به منزله واسطه ي ارتباط با خراسان و شمال ايران به شمار مي آمد. واردات از هندوستان عبارت بود از روسري و لباسهاي کتاني، انواع دستمال، کنف، ابريشم، نخود، گندم، جو و ارزن. صادرات بدانجا شامل برده(ترک و غيره)، تجهيزات و لباسهاي زرهي و نيز سلاح هاي خوب بود.(52)
در شمال پيکند، بخارا و سمرقند(53) ارتباط با آسياي شرقي و مياني را در سراسر جاده ابريشم برقرار مي کردند، و از گرگان (54) به ويژه از خوارزم، رفت و آمد به سرزمين ولگا(به خزران، ولگاي بلغارستان و اسلاو شرقي) در جريان بود. خزراني ها فقط سريشم ماهي(غيسا) صادر مي کردند، امّا همچنين واسطه معاملات جيوه، عسل، موم، پوست قيمتي(به خصوص پوست سمور و روباه) و پوست معمولي، با دو قبيله ديگر ساکن در آن نواحي(55) و نيز با مُردوين ها(56)(؟) بودند. آنان در عوض براي خود پنبه، ابريشم، و نيز لباس و ميوه(به خصوص گردو و فندق)(57) از سمرقند وارد مي کردند. از سالهاي 61-60هـ/81 /680م اعراب قيمتهاي متداول را به نصف تقليل دادند؛ (58) امّا اين امر مدت زيادي برقرار نماند.شهرهاي تجارتي همچنين مراکز عمده انتقال فرهنگ آسياي مقدم و اسلام به مناطق دوردست بود.(59)
علاوه بر فعاليت انتقال دهي انبارهاي بزرگ، تجارت توليدات بومي ايران، که طبيعتاً براي رونق اقتصاد داخلي و رفاه صنعتگران، و تاجران مواد غذايي و سرانجام براي مالکان مزارع بزرگ و کشاورزان اهميت فوق العاده اي داشت، برقرار بود. در مرحله ي اول صدور پارچه هاي بومي نقشي اساسي ايفاء مي کرد، (60) که در آن تقريباً کليه شهرهاي بزرگ ايران در شرق و شمال سهم داشتند، امّا از ميان آنها خراسان، خوارزم و طبرستان و سپس ري، قزوين و قم پيشگام بودند.(61) در حالي که جنوب و غرب از اين لحاظ هيچ گونه پيشرفتي نداشتند. صدور منسوجات، که اغلب به اسم خاص هر شهر و متخصصان آن خوانده مي شد، گاه به گاه تا اروپا نيز گسترش يافت.-(62) ابريشم و کالاهاي ابريشمي در وهله ي اوّل نواحي واقع در مسير جاده ابريشم سمرقند، (63) مرو، (64) نيشاپور، (65) گرگان، و آمل در طبرستان، (66) و همچنين از هرات و نواحي جنوبي سوس، رامهرمز(د) شيراز و پسا(67)) مي آمد. ارسال پنبه و کالاهاي کتاني در اصل به همان شکل از مناطق توليد؛ (68) حوالي سمرقند و چاچ، (69) مرو، (70) نيشاپور(71) و ري(72) و بالاخره از قهستان، (73) يزد و بم(م) در کرمان صورت مي گرفت.(74)
به همين قرار ارسال خز و پوست نيز طبيعتاً به محلّ وجود آنها بستگي داشت: در شرق بخارا، بلخ، گرگان، و سپس خوارزم(سمور، سنجابهاي کوچک، راسو، روباه طلايي، بُز اغلب با منشايي از سرزمينهاي ولگا)، ابيورد و فسا، و علاوه بر آن قزوين(خورجين هايي از پوست) و همدان(روباه و سمور).(75) در مورد ارسال و صدور قالي نيز چنين بود: در شرق خوارزم، بخارا، برخي از نقاط خراسان و قهستان(همچنين سجاده)، و بعد در سواحل جنوبي درياي خزر، گرگان، روذيان(در طبرستان)(گليم)، گيلان و دشت مغان، و سرانجام در اهواز و نيز دارابگرد و پَسا در فارس.(76)
از منسوجات کوچک، طناب از طوس و سيستان(77)(اما به طور کلي، کتان از مصر به ايران وارد مي شد)، (78) و دستمال از پسا مي آمد.ارسال توليدات چرمي شامل زين و ديگر اجناس چرمي از چاچ(از ترکان اخذ کرده بودند) و نيز از انبير در گوزگان، چرم ساغري(کيمخت) از آبسکون(در ساحل شرقي درياي خزر)، (79) دهنه و رکاب از سمرقند و قم، پوشش زين و ديگر لوازم مربوط به زين از اردبيل و نواحي اطراف آن(80) و نيز از ماهِ روبان، مَشک از طارم(جنوب دارابگرد) و از دشت مغان انجام مي گرفت.(81) براي بند کفش طوس، (82)براي بند شلوار خوزستان، (83) و براي سوزن و شانه، ري مراکز توليد بودند.(84) صابون(در ايران) از بلخ، ترمذ و ارّگان(85)[=ارّجان]. مرهم از سابور(86) مي آمد، گلاب و عرق خرما، که شهرت فوق العاده اي داشت، از گور در فارس، (87) و ديگر مواد معطّر از آذربايجان بود.(88) ختل و بدخشان نقاطي بودند که از طريق آنها مُشک از تبت(که به ويژه پرارزش بود)، (89) و نيز از هندوستان و چين، همچنين از نواحي ترکان آسياي ميانه وارد مي شد.-(90)موم از خوارزم(91) عسل هم از همانجا و نيز از ارّجان و فُرگ در فارس، اشنويه در آذربايجان همچنين از اسپهان بود.-(92) بالاخره زعفران و ساير مواد رنگي زرد از نهاوند، پسا، همدان، قم و طبرستان؛ (93) نيل از فارس(از طريق کرمان)، جيرفت و کابل(که اغلب کاملاً منشايي هندي داشت) صادر مي شد.(94)
از ميان موادّ غذايي، که به نقاط ديگر ارسال مي شد- و مازاد نياز محلي بود- نقش مهمّ را اين مواد داشتند، روغن(بيش از همه از کنجد) و چربي(از خوارزم، مرو، بلخ، ابيورد و نسا، همچنين از طبرستان، و سرانجام از ارّجان و دارابگرد)؛ (95) خشکبار مانند کشمش، پسته، گردو، فندق، بادام، انجير و انار(از هرات و حوالي آن، مرو، بلخ، خوارزم، بيهق نزديک نيشاپور، و بعد از قزوين، برخي نقاط جبال، اشنويه در آذربايجان و سرانجام ماه(ر) روبان و دارابگرد در فارس)(96) ميوه (از مرو: هندوانه؛ دامغان؛ قزوين، ديلم، بالاخره اسپهان، شوشتر، بروجرد و اهواز)، (97) و به خصوص خرما(در وهله ي اوّل کرمان، و نيز سيستان، کازرون و به طور کلّي فارس و نيز خوزستان)، (98) و بالاخره شکر و اجناس شکرين(هرات- انتقال کالاهاي تجاري خراسان- بعد خوزستان- به ويژهه سوس و عسکر مُکرَّم- بعد طارم در فارس و دارابگرد- هر دو براي شربت- و نيز ارّجان)(99) بود. به عنوان ادويه، انقوزه (خلتيث: Asafoetida) و هليله(اهليلج Myrobalan) و نيز مرزنگوش=آويشن(Majoran) از سيستان و ترمذ(100) و يا از نواحي کابل، (101) زيره از جيرفت، (102) و گون= اسطر غالوس(Astragalus)(با ريشه اي شيرين به عنوان خوردني لذيذ) از مرو ارسال مي شد.(103)
برعکس، محصول غلّات (در طوس، بيهق، سرخس)، (104) برنج (در بلخ و هرات، و همچنين در اصطخر، سيراف و وَلوالج)(105) و نخود(در ولوالج)(106) به ندرت(غير از محلهاي ذکر شده اخير) به جاي ديگري ارسال مي شد: محصولات مورد نظر غالباً فقط براي مصرف داخلي اختصاص مي يافت و طبعاً نمي توانست با انبارهاي غلّه مصر و بين النهرين رقابت مي کند، همچنين صدور گوسفند و گاو ( از خوارزم، از ولگا- بلغارستان، مرو، اشنويه و واردات از اغزها)(107) و گوشت نمک سود(از کوهستان)(108) ناچيز بود؛ بالعکس مهمتر از آن ارسال ماهي(خشک شده) (يک بار از آبسکون و گيلان از درياي خزر، بعد از خوارزم از درياچه آرال و از ماهِ روبان و دارابگرد از خليج فارس)بود.(109) مرواريد فقط از خليج فارس(سيراف)، (110) و نه از درياي خزر ارسال مي شد.-(111) صدور اسب(نه براي تغذيه)(از طريق خراسان از ترکستان و نيز از اردبيل و حوالي آن در نزديکي دشت مغان)(112)از اهميّت اقتصادي زيادي برخوردار نبود، بلکه بيشتر فروش شتر باکتريايي که از قديم فوق العاده معروف و پرارزش بود، (از بلخ، سمرقند و سرخس).(113) کاملاً رونق داشت.-باز شکاري از ولگا-بلغارستان را خوارزم معامله مي کرد، اما انواع ديگر باز را از نسا و ابيورد مي آوردند.(114)
واردات برده از شرق(ترکي و گاه نيز اسلاوي) در خوارزم، فرغانه، اسپيجاب و برخي نواحي مرزي خراسان تمرکز يافته بود(115)و-پس از پايان جنگهاي مرزي در اين نقاط و نيز در افغانستان-اساساً شکل واسطه اي و دلالي به خود مي گرفت با اين وجود با انقراض سامانيان، مناسبات با شمال به پايان رسيد؛ امّا سکه هاي قراخاني دولت جديد قرلق ها در ماوراء النهر، هنوز کم و بيش در شرق اروپا يافت مي شود.(116)
توليدات معادن آن هم فقط به مقدار جزيي بلاواسطه صادر مي شد: طلا از ماوراء النهر نقره از فرغانه و طخارستان، آهن از نزديکي هرات، سرب (و همين طور گوگرد و زرنيخ) از بلخ،(117)نفت از باکو با کشتي به طبرستان و گرگان آورده مي شد(118)؛ جنوب غربي ايران از اين لحاظ هنوز هيچ نقشي نداشت.
مواد معدني، اغلب در کارهاي صنعتي به مصرف مي رسيد و بدين گونه در ايجاد زمينه ي اصلي براي رونق اقتصادي در ايران ياري مي کرد، امّا همچنين صادرات آن- و نيز صادرات چوب و کالاهاي چوبي- اهميت داشت. اسلحه (از فرغانه و اسپيجاب، آذربايجان و خوارزم: بيشتر به صورت مبادله با محصولات ترکي، از جمله تيرهاي چوبي، (119) و کمان)، (120) ديگر و سطلهاي مسي(از سمرقند، ري، طارم در فارس)(121) و ترازو(از سيراف) و بالاخره لوازم و اثاثه خانه(از قم و ري)،(122) و همچنين از مناطق اصلي توليد چوب از پوشنگ(جنگلهاي کوهستاني!)، سمرقند، مازندران(123)(چوب خلنگ[ابلق]) (124) و افغانستان(که چوب سراسر خراسان را تأمين مي کرد).(125) خوارزم نيز به عنوان محل تجارت چوب شرق اروپا مورد استفاده بود.(126)
کاملاً طبيعي است که با چنين موقعيتي، مناطق توليد و صدور کالا، با يکديگر مطابقت يابند: صنعت و کشت و زرع از يک جهت و تجارت از جهت ديگر در ايران مانند جاهاي ديگر با يکديگر آميخته بودند.

پي نوشت ها :
 

1. Mez 442.
2. Christen se 123f
تجارت کهن 3. سغديها به عنوان يکي از اقوامي که در تجارت، تخصص ويژه داشتند، مشهور بودند. به عنوان نمونه نگاه کنيد به کتاب الاغاني/ قاهره، ج3، ص 138.
4. رجوع کنيد به: Spuler,Mittelasien 315-317
5. ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ1، ص 365-و نيز:
Paul pelliot: Le Cha Tcheou Tou Fou T' ou king" et la Colonie sogdienne de la région du lob Nor, im Journal Asiaitique XI,R.Bd,VII.(1-VI.1916),S.III-123,Barthold, Christ 32.
6. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 400.
7. Mez442f.
8. مقايسه کنيد با مبحث«يهوديان» ص 392 جلد اول کتاب حاضر.
9. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 409؛ ابن مسکويه: تجارب الامم، ج5، ص 408. Mez444
10. مقايسه کنيد با مبحث «يهوديان» ص 392 جلد اول کتاب حاضر.
11. «مردم ايران تجارت را دوست دارند»، گفته ي Huei-ch' ao/Fuchs در S.450 است.
12. Mez 448.
13. Mez 448f.
14. رجوع کنيد به مبحث«کشتيراني» در کتاب حاضر.
15. رجوع کنيد به: (S.156 Anm 8 مانند)Spuler, Goldene Horde s.389
16. در سال 82هـ/701 م گروهي از آنايان عرب پس از دستگيري غيرمنتظره در نزديکي کَش، خود را به عنوان تاجر وانمود کردند (با اطمينان که بدينگونه، مراعات لازم در حق آنان به عمل مي آيد. در حقيقت ترکان به گرفتن لباسي از کتان و يک کمان قناعت مي کردند: ابن اثير: الکامل، ج4، ه 182.
17. F.W.Buckler: Harunu'l-Rashid and Charls the Great,Cambridge/Mass.1931.
(اين موضوع را Walther Bjärkman در: OLZ1933,SP.636-695 رد کرده است).-. Franke,Ext.16.
18. ارمنيان در آن زمان جزو آنها به شمار نمي آمدند Mez 450.
19. Mez 444 mit Anm.3[با پاورقي شماره 3].
20. رجوع کنيد به Mez 443f.
21. مسعودي: مروج الذهب، ج4، ص 93.
22. Mez 453.-,663-684 نگاه کنيد به قابوس نامه/ديتز.
23. اصطخري: مسالک الممالک، ص 138.
24. حدودالعالم، ص 136(سال 982م؛ پريم در طبرستان)؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 405 و بعد.
25. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 356 (بيار شرق دامغان).[Streck-in EI,II 706f]
26. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 412(رامهرمز)(د)، ص 433(کازرون؛ سال 375هـ/982م)-رجوع کنيد
Mez 452 und Maximilian
27. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 409، 411، 416؛ حدودالعالم، ص 131.
28. حدودالعالم، ص 130.
29. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 416.
30. ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 49؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 433، حدود العالم، ص 127(همه در پايان قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي)؛ ناصرخسرو: سفرنامه، ص 91.
31. اصطخري: مسالک الممالک، ص 200.
32. ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 152؛ اصطخري: مسالک الممالک، ص 199؛ ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 362 و بعد.
33. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 315.- مختصري راجع به تجارت خوارزم در اينجا ارائه شده است: Gafurov 177-182.
34. اصطخري: مسالک الممالک، ص 166.
35. ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 364 و بعد- حمل و نقل ميوه هاي نگاهداري شده به وسيله برف از خوارزم: ثعالبي: لطايف المعارف، ص 129.
36. حدودالعالم، ص 124.
37. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 319.
38. حدودالعالم، ص 102(سال 982).
39. اصطخري: مسالک الممال، ص 265.
40. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 321.
41. اصطخري: مسالک لممالک، ص 273.
42. ابن حوقل: مسالک الممالک، چ2، ص 281.
43. انديشه Henri Pirennes درباره تغيير تجارت درياي مديترانه به دنبال پيشروي مسلمانان(که در اينجا بدان پرداخته نمي شود) و نيز نياز روم شرقي که سياست تجاري در شمال و شمال شرقي را به اجراء درآورد، مباحثي است که مؤلف ذيل، مورد بررسي قرار داده است:
Alexander Eck: La Méditerannée et Europe Occidentale",in der Revue Historique de Sud-Est Européen XVIII,(Bukarest 1941),S.31-48.
در جاده شمال-جنوب نيز اعراب پس از استيلا بر ايران مداخله کردند، به طوري که پس از شناخت درياي خزر، ارتباطاتي با خزران برقرار کردند و تجّار خود را تا بلغار در کنار ولگا فرستادند. در آنجا به نرمانها برخوردند که عازم ولگاي سفلي بودند: همان کتاب ص 36.
44. قبل از بصره، اُبُلّه به عنوان پيش بندر تجارت چين بود، طبري: تاريخ 1، ص 2384(در حدود سال 16هـ/637م).
45. ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 49؛ حدودالعالم، ص 127.
46. اصطخري: مسالک الممالک، ص 153، ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 49؛ حدودالعالم، ص 127.-kremer,C.G.II276(با مراجع آن)؛ Franke II 550-553,III,428-31,Franke,Ext.13f
47. اصطخري: مسالک الممالک، ص 166؛ ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 311؛ حدودالعالم، ص 124.
48. Benjamin von Tudela: The itinerary of Rabbi Benjamin of Tudela,hrsg.V.A.Asher(London 1841),I.p.89.
49. اصطخري: مسالک الممالک، ص 166؛ ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 49 و بعد.
50. اصطخري: مسالک الممالک، ص 245؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 318؛ حدودالعالم، ص 110.
51. اصطخري: مسالک الممالک، ص 280؛ ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 450؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 304؛ حدودالعالم، ص 111.
52. ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 450؛ حدودالعالم، ص 110 و نيز: Benjamin von Tudela,I,89
53. رجوع کنيد به طبري: تاريخ2، ص 1186(سال 87هـ/706م).-يکي از تجار مهمّ پيکند براي آزادي خود پيشنهاد تحويل پارچه هاي ابريشمي به قيمت 1000000 درهم را کرد. همان جا، ص 1188.- بارتولد، نظرياتي راجع به تجارت ماوراء النهر ارائه مي دهد:
Barthold,Turk,235f.(بر اساس مقدسي)
54. ابن خرداذبه: کتاب المسالک و الممالک، ص 154؛ مسعودي: مروج الذهب ص 15-Mez 443.
55. اصطخري: مسالک الممالک، ص 221، 223، 226: احسن التقاسيم، ص 325؛ ثعالبي: لطايف المعارف، ص 128 و بعد.-
Tolstov,Civ.241f,Barthold, vorl62,139.-
تاريخ بيهق [قبل از سال 558هـ/1163 م؛ StoreyII 353f](گزارشي درباره فرستادگان ولگا- بلغارستان در بيهق در سال 315هـ/1024م؛ رجوع کنيد به:
Vladimir Minorsky."Les édudes historiques sur la perse depuis 1935"[in den Acta Orientalia XXI,1950/1,S.108ff],S.112.
[نسخه اي از اين اثر در دسترس من نبود]. درباره اهميت اين تجارت براي اسلاوشرقي تحقيق شده است:
Band I,3.Aufl.(kiev 1913),s.296-299تاريخ اکراين و روس)Mychajlo Hruševśkyj: Istorija Ukraīny-Rusi Krymśky I 80-83(بر اساس مقدسي، ص 26-323)
Abraham(Albert)Elijahu(-Avraam Jakovlevič)Harkavy(
تجارت کهن arkavi):Skazanija musul' maniskich Pisatelej o (St.Petersburg 1870),S.193.-(سنتهاي نويسندگان مسلمان درباره اسلاوها و روسها)شف slavjanach i russkich
Georggacob: Welche Handelsartikelbezogen die Araber im Mittelalter aus den nordisch-baltischen Ländern? 2.Aufl.(Berlin 1891).
56. اگر حداقل بتوان «ارثه» را يکي از سه سرزمين روسها دانست، نزد ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 397 ارزه=مردوين ها است، رجوعع کنيد به:
Barthold Spuler: "Die Mordwinen,vom Lebeslauf eines Wolgafinnischen Volkes",S.91(in der ZDMG100.1950,S.90-111).
57. ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 141؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 325.-Mez 444.
58. طبري، تاريخ2، ص 394.
59. Bar thold,Vorl.139.
60. تاجران ادويه و پارچه به طور کلي ثروتمندترين تاجران بودند: مقدسي: احسن التقاسيم ص 413.
61. طبري: تاريخ 2، ص 1321(سال 98هـ/7-716م)؛ ابن فقيه: کتاب البلدان، ص 50، 212، 253 و بعد؛ يعقوبي: کتاب البلدان، ص 277، 279؛ ثعالبي: لطايف المعارف، ص 97، 110 و بعد، 114، 116، 119 و بعد، 129، 132؛ اصطخري: مسالک الممالک، ص 93، 153 و بعد، 166، 199، و بعد، 213-210، 223-221؛ 255، 263، 275؛ ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 150؛ ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 49، 258-256، 281، 293، 311 و بعد، 362 و بعد: 381-379، 433، 436، 450؛ مقدسي: احسن التقاسيم: ص 308-304؛ 325-315، 353، 367، 395 بعد، 412-405، 425، 428، 442، 470؛ حدودالعالم، ص 132-127؛ 142-139؛ حمزه اصفهاني: تاريخ سني ملوک الارض و الانبيا، ص 52 و بعد؛ مسعودي: مروج الذهب، ج2، ص 185 و بعد، عقدالفريد، ج3، ص 361.Survey III1995-1998.
نقشه کارگاههاي پارچه بافي همان مآخذ، ص 2162، که همچنين حاوي محلهاي صنعتي در دورانهاي بعد نيز بود.
62. در اين باره رجوع کنيد به:
Wilhelm Heyd:Histoire du com merče dans le Levants,(Stuttgart 1923),II700.
G.S.Golin: Latin,"Siglatum" in Romanica XVI 1930S.178-190,418.
63. رجوع کنيد به: طبري: تاريخ2، ص 1188.
64. اصطخري: مسالک الممالک، ص 263، 282؛ ثعالبي: لطايف المعارف، ص 119؛ ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 436 (از اينجا نيز کرم ابريشم وارد کشور مي شده است).-درباره پرورش ابريشم آنجا رجوع کنيد به:
Aleksandr Jurévič Jakubovskij in der EI,Erg,Bd.S.159-162,bes.S.160.
65. اصطخري: مسالک الممالک، ص 282.
66. اصطخري: مسالک الممالک، ص 212 و بعد. ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 381: مقدسي: احسن التقاسيم، ص 367؛ حدودالعالم، ص 134؛ ابن اثير: الکامل، ج11، ص 26-Krymśkyj I114.
67. ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 256؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 416، 442، 463؛ ثعالبي: لطايف المعارف، ص 119.-Schwarz II 50 f
68. رجوع کنيد به مبحث«صعتگري» در کتاب حاضر.
69. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 325.
70. اصطخري: مسالک الممالک ص 263؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 324.
71. اصطخري: مسالک الممالک، ص 255؛ ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 433.
72. اصطخري: مسالک الممالک، ص 210؛ ابن حوقل: المسالک و الممالک، 379 و بعد.
73. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 395 و بعد.
74. اصطخري، مسالک الممالک، ص 275.
75. اصطخري: مسالک الممالک، ص 153، 166؛ ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 312؛ حدودالعالم، ص 125.
76. اصطخري: مسالک الممالک، ص 271؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 324 و بعد، 396.
77. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 324 و بعد، 367، 416، 442؛ حدودالعالم، ص 134، 137.-
Arthur Upham Pope: "The art of Carpet making",A: History im: Survey III 2257-2430.
(در اينجا، نوشته هاي ديگر).- نقشه صفحه 2430 به طور کلي به قرون بعدي اشاره مي کند.
78. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 324(در اينجا از الياف درخت تابيده مي شد).
79. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 422.
80. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 325؛ حدودالعالم، ص 107، 134.- درباره کيمخت رجوع کنيد به: ابن فضلان: سفرنامه/ چاپ طوغان، ص 124-122 و پارگراف ضميمه 15ب.
81. اصطخري: مسالک الممالک، ص 351؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 325.
82. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 442، حدودالعالم، ص 142.
83. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 325.
84. حدودالعالم، ص 130.
85. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 396.
86. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 324؛ 442؛ ثعالبي: لطايف المعارف، ص 121.
87. اصطخري: مسالک الممالک، ص 153؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 442.
88. اصطخري: مسالک الممالک، ص 153؛ ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 298 و بعد؛ حدودالعالم، ص 127.- Schwarz II 58
89. ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 351.
90. يعقوبي/Tanb ص 366-364؛ اصطخري: مسالک الممالک، ص 279 و بعد؛ ابن حوقل؛ المسالک و الممالک، چ2، ص 337؛ حدودالعالم، ص 112.- Barthold,Christ,39f.
91. مقدسي، احسن التقاسيم، ص 325.
92. ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 157؛ ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 336؛ 365؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 325؛ 425؛ 442.
93. اصطخري: مسالک الممالک، ص 200؛ ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 367 و بعد؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 296، 442؛ طبري: تاريخ2، ص 1321(سال 98هـ/17-716م).
94. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 470.
95. ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 157؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 324 و بعد، 442.
96. اصطخري: مسالک الممالک، ص 153، 211، 266؛ ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 336؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 318؛ 324 و بعد، 442، 448؛ حدودالعالم، ص 102، 130؛ ناصرخسرو: سفرنامه، ضميمه فرانسه Anhang,frz,S.275.
97. ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 156؛ اصطخري، مسالک الممالک، ص 165، 211، 262؛ ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 267 و بعد، 436؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 353: 405، 410، 442، 465.
98. اصطخري: مسالک الممالک، ص 154؛ ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 298 و بعد؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 324، 463.
99. اصطخري: مسالک الممالک، ص 95، 153 و بعد؛ ابن حوقل، المسالک و الممالک، ج2، ص 258، مقدسي:احسن التقاسيم، ص 324، 442: حدودالعالم، ص 130.
100. ابن حوقل: المسالک و الممالک، ص 418؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 324.
101. يعقوبي: کتاب البلدان، ص 281؛ بيهقي: تاريخ، ص 129(در حدود سال 411هـ/1020م: تخم اسپرغم).
102. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 470.
103. اصطخري: مسالک الممالک، ص 263؛ ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 436(به علاوه: BGA IV 179).
104. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 318، 324.
105. اصطخري: مسالک الممالک، ص 267، 272؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 324، 443.
106. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 324.
107. اصطخري: مسالک الممالک، ص 282، 305-303؛ ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 336؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 324 و بعد:
108. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 384.
109. اصطخري: مسالک الممالک، ص 154؛ ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 298 و بعد؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 325، 428؛ حدودالعالم، ص 134، 137.
110. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 442.
111. حدودالعالم، ص 218.
112. اصطخري: مسالک الممالک، ص 282؛ ابن حوقل: المسالک و المماک، چ2، ص 351؛ مقدسي؛ احسن التقاسيم، ص324 و بعد.
113. اصطخري: مسالک الممالک، ص 280؛ ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 450؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 324.
114. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 324 و بعد.
115. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 325.
116. Krymśkyj I88.
و نيز رجوع کنيد به صفحات بعد پاورقي 505 در کتاب حاضر و اثر Jakimowiczs که مشخصات کتاب شناسي آن درهمان پاورقي ذکر شده است.
117. ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 448 مقدسي: احسن التقاسيم، ص 324.
118. مسعودي: مروج الذهب، چ2، ص 25.
119. ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 351؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 325.
120. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 396.
121. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 325؛ 395 و بعد؛ 442.
122. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 396، 470؛ ابن فقيه، کتاب البلدان، ص 254.
123. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 307 و بعد، 325.
124. اصطخري: مسالک الممالک، 212؛ ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ1، ص 272.
125. اصطخري: مسالک الممالک، ه 268.
126. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 325.

منبع مقاله :
اشپولر، برتولد؛ (1386)، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي(جلد دوم)، ترجمه ي مريم ميراحمدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ پنجم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما