نگرش توحيدي در برابر نگرش طبيعي

قرآن و علم

بعضي از فيلسوفان باستان ادعا مي کردند که جهان قديم است يعني ازلي و بلا اول است و قهراً حادث يا آفريده نيست. در يک تقسيم بندي اين عده را دهريه مي ناميدند. حتي در ميان عرب جاهلي هم اين انديشه طرفدار داشته است: وَقَالُوا
شنبه، 7 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قرآن و علم
قرآن و علم

 

نویسنده: بهاء الدین خرمشاهی




 

نگرش توحيدي در برابر نگرش طبيعي
بعضي از فيلسوفان باستان ادعا مي کردند که جهان قديم است يعني ازلي و بلا اول است و قهراً حادث يا آفريده نيست. در يک تقسيم بندي اين عده را دهريه مي ناميدند. حتي در ميان عرب جاهلي هم اين انديشه طرفدار داشته است: وَقَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ... (جاثيه، 24) (و گويند چيزي جز زندگي دنيوي در کار نيست، که بعضي زنده مي شويم و بعضي مي ميريم و جز روزگار ما را نابود نمي کند؛ و آنان را به اين امر علم نيست. چيزي جز پندار نمي بافند).
اما پيشرفت علم و فلسفه نشان داد که جهان مادي، نمي تواند قديم باشد. و نمي تواند علت مادي داشته باشد. زيرا آنچه مادي است، «ممکن» است (يعني مي تواند باشد و مي تواند نباشد) و علت جهان بايد فراتر از ممکن يعني واجب (ضروري) باشد. حتي علم بيش از فلسفه قائل بر اين است که ازلي خواندن موجود/ موجود مادي بي وجه است و همه چيز، يعني آنچه در جهان است، و خود جهان عمري و آغازي دارد.
عده اي از فلاسفه و دينداران به مبدأ غيرمادي براي جهان قائل شدند و رفته رفته اين مبدأ مادي طي تکامل فکري بشر و نيز وحي آسماني، روشن تر شد و ازلي و ابدي و زنده و صاحب اراده و علم در يک کلام «خدا» ناميده شد. اين انديشه ي توحيدي فقط چهار هزار سال سابقه دارد.
علم با آن که جهان را حادث (پديدآمده) مي داند ولي نه قائل به آفرينش جهان است و نه منکر آن. به عبارت ديگر قول به آفرينش جهان يک انديشه ي فلسفي و نيز يک عقيده ي ديني- اعتقادي است. ممکن است نظريه ي بيگ بنگ/ مهبانگ/ صيحه ي بزرگ کيهاني که علم مي گويد، بيان علمي نظريه يا عقيده ي آفرينش باشد که بعضي از فلسفه ها و اغلب اديان مي گويند.
بيگ بنگ يعني انفجار عظيم اوليه که جرثومه ي کيهان با کمترين جِرم و بيشترين چگالي در زماني از آن و اعشار ثانيه کمتر، بيشترين انبساط را مي بايد، هرچه باشد نحوه ي به وجود آمدن کيهان است، نه علت آن. مراد ما از بيان اين مقدمه، بيان اين رقم است که بيگ بنگ/ آفرينش/ انفجار کيهاني در 13 تا 10 ميليارد سال پيش رخ داده است. از عمر زمين حدوداً چهار ميليارد و ششصد ميليون سال مي گذرد. از عمر اجداد انساني- حيواني، کمتر از 2 ميليون سال مي گذرد. از عمر انسان هوشمند که شبيه به انسان امروزي است 120 تا 100 هزار سال مي گذرد. از تاريخ مدون و معلوم تمدّن و فرهنگ انسان فقط ده هزار سال مي گذرد. از عمر کشاورزي که در عهد نوسنگي پديد آمده حدوداً 9 هزار سال مي گذرد (در اين مقاله به مسئله ي کشاورزي بازمي گرديم).
جهان يا به هر حال منظومه ي شمسي خودکار مي گردد. به تعبير قرآني ماه و خورشيد و ستارگان همه مسخر امر الهي اند. خداوند طبيعت را پرورنده و خودکار و منظم آفريده است. يعني در زمين، روز و شب و ماه و سال با نظم شگرفي به نحو تکراري پديد مي آيد. نظم کيهاني و طبيعي تا حدي است که جهان را به حق به ساعت تشبيه کرده اند. همين نظم و ماه و طبيعت و خودکاري کاروبار آن باعث شده است که عده اي طبيعت گرا يا دهرگرا (روزگارگرا) باشند که به آن ها اشاره کرديم.
از سوي ديگر علم يا علوم طبيعي بر مبناي پژوهش طبيعت پديد آمده است. همين نظم و قاعده و قانون و سامان طبيعت را کشف کرده است و توانسته است و مي تواند که با تکيه به اين نظم و سامان في المثل خسوف و کسوف هاي ميليون ها سال بعد را با دقت پيش بيني کند.
تبيين پذيري رفتار طبيعت که به اصطلاح بر رابطه ي علّي (علّت و معلولي) استوار است باعث شبهه ي بعضي از انسان هاي گذشته و حال شده است. يعني ابر و باد و مه و خورشيد و فلک را خودمختار و علت العلل احوال و آثار جوي و طبيعي مي انگارند. يعني مي گويند باران و باد چگونه پديد مي آيند و خاک چگونه از تأثير موجودات ذره بيني بر صخره هاي ميليون ها سال پيش سطح زمين پديد آمده و از آميختن آب و خاک، گياه پديد مي آيد و غيره. به عبارت ديگر اين دهريه/ دهريان قديمي يا اصالت طبيعيان/ طبيعت گراهاي علم گراي جديد، نزديک بين هستند و داستان جهان و آفرينش و حتي کاروبار طبيعت را از نيمه، از نيمه ي دوم يا وسط تماشا و سپس تبيين مي کنند.
اما ما مسلمانان در قرآن کريم مي خوانيم که آب/ باران را خداوند از آسمان به امر خويش و به عنوان لطفي در حق بشر و نعمتي براي او بهبود و حتي امکان پذيري زندگي او مي فرستد. او فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى (شکافنده ي دانه و هسته) است (انعام، 95). باد را نيز او مي فرستد که ابرهاي آبستن و پربار را جابه جا مي کنند (رعد، 12؛ اعراف، 57). زمين مرده و پژمرده را اوست که احيا مي کند (روم، 24).
پديدآمدن کشاورزي يکي از انقلابي ترين دستاوردهاي علمي بشر، و به تعبير اهل اديان يکي از مهمترين نعمت هاو موهبت هاي خداوند به انسان است. تاريخ علم عادتاً همه ي کاروبارهاي علم و علمي را به بشر نسبت مي دهد. يعني معتقد است که کشاورزي يافته و دستاورد بشري است. و همين بشر مي تواند آبياري را که از لوازم کشاورزي است به فرمان آورد و به سامان گرداند. چنان که مي تواند ابرهايي را که نازا و بي باران هستند، بارور و زاياگرداند که ببارند، يا باران مصنوعي به راه اندازد که امروزه حتي در کشورهاي عقب مانده و نيمه توسعه يافته هم جزء عاديات روزمره ي کشاورزي و آبياري است. حال در اين آيات قرآني، با نگاه جديد، تأمل کنيد: أَفَرَأَيْتُمُ الْمَاء الَّذِي تَشْرَبُونَ؟ (آيا انديشيده ايد به آبي که مي آشاميد؟ آيا شما آن را از ابر فرو فرستاده ايد يا ما فرو فرستنده ايم؟ اگر خواهيم آن را تلخ و شور گردانيم، پس چرا سپاس نمي گزاريد؟ آيا انديشيده ايد به آتشي که مي افروزيد، آيا شما درختش را آفريده ايد يا ما آفريننده ايم؟ ما آن را پندآموزي ساخته ايم و توشه اي براي راهروان) (واقعه، 68-73). و در همين سوره، پيش از آياتي که نقل کرديم، درباره ي کشت و زرع مي فرمايد: أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ؟ (آيا انديشيده اي در آنچه مي کاريد؟ آيا شما آن را مي رويانيد يا ما روياننده ايم؟ اگر خواهيم آن را خرد و ريز گردانيم و شما حسرت زده شويد و گوييد ما غرامت ديدگانيم، بلکه ما بي بهرگانيم) (واقعه، 63-67).
هرچند که گفتيم انقلاب کشاورزي و کشاورزي انقلابي از مهم ترين رويدادهاي تمدن بشري است و در جنب کشف آتش و اختراع خط سه پديده ي بسيار مهم تمدن ساز و فرهنگ آفرين است، ولي خداوند سلسله جنبان اصلي آن هاست. کشاورز، دانه را اختراع نکرده است، بلکه يافته است. آب را هم اختراع نکرده است. بلکه در دسترس خود يافته است. همين طور خاک را. و به اصطلاح فقط اين ها را مونتاژ کرده است. يا از مونتاژ آن ها باخبرشده است. مهم اين است که دانه، رويان است يعني قابليت رويارويي و رشد دارد. مهم اين است که آب روان است. مهم اين است که آب و باد و خاک و دانه وجود دارند. و با هم تأثير و تأثر متقابل دارند. اگر نمي داشتند، اگر خداوند پيش آفريني نکرده بود، سطح زمين قاعاً صفصفاً بود. پس آبيار و کشاورز واقعي خداوند است و ما بخيه اي بر روي کار مي زنيم.
از مسئله ي کشاورزي و آب و آتش که طبيعي اند يا طبيعي مي نمايند، مهم تر، مسئله ي فن و فن آوري يا تکنولوژي است. با توضيحي که داديم بسياري از اين منظر قبول مي کنند که آبيار و کشاورز اصلي و واقعي و سلسله جنبان و کارگردان کارهاي طبيعي و طبيعت خداوند است، اما در قبول اين که کارهاي فني به خداوند ربط دارد، هنوز ترديد دارند. في المثل کشتي و کشتي سازي را در نظر بگيريم. پي بردن به اين که چيزهايي، مثل چوب در آب فرو نمي رود، و از آن جا به ساختن قايق و سپس کشتي و کشتي هاي کوه پيکر رهنمون شدن، هم از مراحل و تحولات اساسي و دوران ساز و تمدن آفرين تاريخ تمدن بشري است.
ولي خداوند کشتي ها را از آيات و نعمت هاي خود مي شمارد. و طبعاً و ظاهراً مايه ي تأمل و شگفتي است که کشتي ها مصنوع بشرند، پس چرا خداوند آن ها را به خود نسبت مي دهد؟ و مي فرمايد: «و او راست کشتي هاي بادبان برافراشته که چون کوه ها در دريا روانند». (الرحمن، 24). همچنين: «و از پديده هاي شگرف [= آيات] او کشتي هاست مانند کوه ها در درياها». (سوره ي شوري، 42). و در دنباله ي اين آيه، کليدي براي درست انديشي بشر و نگاه درستش به پديده ي دريانوردي به دست مي دهد: «اگر خواهد باد را نگه دارد، آن گاه آن ها بر روي آن [دريا] راکد مانند؛ در اين براي هر شکيباي شاکري مايه هاي عبرت است» (شوري، 34).
در جاي ديگر از قرآن کريم مي فرمايد: «آيا نينديشيده اي که خداوند آنچه در زمين است و کشتي ها را که در دريا به فرمان او رانند، براي شما رام کرد، و او [اجرام] آسمان را نگاه مي دارد که بر روي زمين نيفتد مگر به اذن او. بي گمان خداوند به مردم رئوف مهربان است» (حج، 65).
نگارنده ي اين سطور، در ترجمه ي خود از قرآن کريم، که داراي پانويس هاي تفسيري است، در پانويس و در شرح اين آيه و اين مشکل يا شبهه چنين آورده است. «در قرآن مجيد بارها کشتي ها را مسخّر انسان (ابراهيم، 32) و جزء نعمت ها و آيات الهي (لقمان، 31؛ شوري، 32) و حتي از آفريده هاي الهي شمرده است؛ چنان که فرمايد: «و از کشتي ها و چارپايان براي شما مرکب فراهم ساخت» (زخرف، 12) (نيز، الرحمن، 24؛ اسراء، 66). توجيهش اين است که خداوند خالق انسان است، و مخلوقات و مصنوعات انسان، مخلوق و مصنوع مع الواسطه ي خداوند شمرده مي شود. يعني خداوند مي توانست انسان را حيواني ابزارساز بيافريند [چنان که آفريده است]، يا مانند ساير حيوانات فاقد اين استعداد و قدرتش بگرداند. حال که انسان داراي اين استعداد و قدرت است، اعتبارش به حق تعالي باز مي گردد. چنان که اگر انسان ها در آينده ي نزديک، آدم آهني هاي ابزار ساز يا کامپيوترهاي کامپيوترساز پديد آورد، اعتبارش به انسان که پديدآورنده و برنامه ريز اول است باز مي گردد» (نيز---> قرآن کريم، ترجمه، توضيحات و واژه نامه از بهاء الدين خرّمشاهي، ص 340، در شرح آيه ي 65 سوره ي حج).
آنچه معروض افتاد جان کلام و چکيده ي نظريه و نگرش توحيدي و الهي، در برابر نظريه و نگرش طبيعي و مادي است. و با اين کليد، درهاي بسياري از مشکلات باز مي شود. في المثل گاه از بعضي از اشراف و غرب زدگان يا علم زدگان شنيده مي شد که در تمسخر بينش الهي يک مؤمن ساده به او مي گفتند «برو جانم اين تب را دعا و خدا قطع نمي کند. اين چرک را آنتي بيوتيک خشک مي کند». پاسخش اين است که خداوند که با حرف جهان را اداره نمي کند، بلکه اسباب آفرين است و با وسائط و اسباب کارها را انجام مي دهد. حال اين وسائط يا اسباب ممکن است هرچيز باشد. (و کلمه ي ايجادي «کن» است). و ملائکه و موجودات غيبي است، گاه هم پديده هاي طبيعي است. آنتي بيوتيک آفريده ي مع الواسطه يا غيرمستقيم خداوند است.
او به جاي آن که مستقيماً آنتي بيوتيک را بيافريند، انسان و ذهن علم گراي برنامه ريز آنتي بيوتيک ساز او را آفريده است. تازه انسان را هم نه بي واسطه، بلکه از همين آب و گل آفريده است. در پرتو اين نگرش بسياري از آيات دشوار قرآني را به آساني درمي يابيم. در آغاز سوره ي الرحمن مي فرمايد: ... خَلَقَ الْإِنسَانَ . عَلَّمَهُ الْبَيَانَ (انسان را آفريد. به او زبان آموخت). در اين جا هم وسائط بين اراده ي خداوند و زبان آموزي انسان را در نظر مي آوريم. خداوند به کسي بي واسطه زبان و سخنگويي نياموخته است، ولي ذهن انسان را چنان که برجسته ترين زبان شناس امروز غرب، چامسکي، مي گويد برنامه ريزي شده و داراي استعداد زبان آموزي آفريده است. يا در سوره ي علق مي فرمايد: ... اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ . الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (بخوان و پروردگار تو بس گرامي است. همان که با قلم [و کتابت انسان را] آموزش داد). در اين جا هم معلوم است که خداوند مستقيماً و بي واسطه قلم را به دست کسي نداده است. او انسان را علم آموز و علم آفرين و فرهنگ ساز و تمدن ساز آفريده است. يعني همه ي اين توانايي ها را به صورت استعداد در سرشت انسان نهاده است که هر يک به موقع خود بارور مي شود.

اشاره ي علمي ديگر در قرآن

با آن که قرآن رساله اي علمي نيست، و با آن که براي فهم يا اثبات اعجاز آن نبايد به علم جديد توسل کرد، اما يکي از وجوه اعجاز قرآن، اشارات علمي آن است. نظير توصيفي که از باد و باران، يا مراحل تشکيل جنين در قرآن آمده است که علم طبيعي آن روزگار، در عربستان قرن هفتم ميلادي، در حد فهم و دريافت اين گونه مسائل علمي نبوده است، و لامحاله حقيقت وحياني است. بعضي از اشارات علمي قرآن تا قرن ها بر مسلمانان و اهل علم آشکار نبوده است، نظير آيه اي که در اين يادداشت مطرح مي کنيم.
آيه ي دوم سوره ي رعد چنين آغاز مي شود: اللّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ... (خداوند کسي است که آسمان ها را بدون ستون هايي که آن ها را ببينيد برافراشت). مفسران قديم در فهم اين آيه اختلاف نظر دارند. گروهي بر آنند که «ترونها» (آن ها را ببينيد/ مي بينيد) به آسمان ها (سماوات) برمي گردد. و گروهي از جمله محيي الدين درويش نحو پژوه بزرگ قرآني معاصر آن را راجع به «عمد» (ستون ها) مي دانند. اگر راجع به آسمان ها باشد در بردارنده ي نکته ي مهمي نخواهد بود. زيرا معناي آيه چنين مي شود که او آسمان ها را بدون ستون برافراشت، و شما آسمان ها را مي بينيد و البته مي بينيد که بدون ستون است. اما معنا و برداشت دوم اين است که او آسمان ها را بدون ستون هايي که مرئي باشد و به چشم انسان بيايد، برافراشت يعني ستون هست اما ديده نمي شود. در قرائت اول يعني اصولاً ستوني در کار نيست که ديده شود. از قدرت خداوند برمي آيد که آسمان ها را بدون هيچ ستوني اعم از مرئي و نامرئي برافرازد. اما سنت خداوند اين است که به وساطت علل و اسباب (طبيعي) اراده و قدرت خود را اعمال مي کند. قدما تا عصر جديد در فهم اين آيه مشکل علمي داشته اند. زيرا نمي دانستند و نمي توانستند بدانند که اگر ستوني هست و نامرئي است آن ستون چيست؟ اما امروزه يعني پس از کشف نيوتون و استقرار قانون جاذبه ي عمومي اين مسئله جزء اطلاعات عمومي و همگاني است که جذب و دفع بين سيارات و ستارگان باعث قرارگرفتن ستاره ها و سيارات در فاصله ي معيني از همديگر و گرديدن آن ها يا بر محور خود، يا در مدار ثابت (حرکت وضعي و انتقالي) شده است. چيزي که هست اين نظم و نظام طبيعي و خود به خود نيست، بلکه وضع و نهاده ي الهي است. چنان که در سوره ي «يس» مي فرمايد: ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (اين اندازه آفريني خداوند پيروزمند داناست). براي تفصيل بيشتر---> ترجمه ي قرآن کريم، همراه با توضيحات و واژه نامه، به قلم بهاء الدين خرّمشاهي، ذيل همين آيه؛ همچنين کتاب هيئت و اسلام اثر کلاسيک نوين شادروان شهرستاني.

گوشه اي از روان شناسي صدا در قرآن

در قرآن کريم آيات و اشارات تأمل انگيزي درباره ي صدا وجود دارد. و چون روان شناسي امروزه از شاخه هاي علوم طبيعي است، اين نکات را در اين جا مطرح مي کنيم.
1. چند آيه هست که از صداي بلند و بي ملاحظه بانگ برداشتن انتقاد کرده است: وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ (و در راه رفتنت ميانه روي کن و صدايت را آهسته بدار، چرا که ناخوش ترين آوازها بانگ درازگوشان است) (لقمان، 19). در اين آيه و آيات نظير آن، خداوند پند و رهنمود اخلاقي در باب صدا بلند نکردن مي دهد. به ويژه اعراب (که نبايد با عرب ها اشتباه کرد. زيرا اعراب در عرف قرآن به اهل باديه که بي فرهنگ هستند اطلاق مي گردد) و ديگران که بي ملاحظه يا بي توجه هستند مي آموزد که وقتي در حضور پيامبر (صلي الله عليه وآله و سلم) هستند آهسته حرف بزنند و صدا بلند نکنند. از جمله: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ. إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ. إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ (اي کساني که ايمان آورده ايد صداهايتان را از صداي پيامبر بلندتر مسازيد؛ و در سخن با او، مانند بلند حرف زدنتان با همديگر، بلند حرف مزنيد، مبادا که اعمالتان تباه شود و آگاه نباشيد. بي گمان کساني که صداهايشان را نزد پيامبرخدا [آهسته و] پوشيده مي دارند، اينانند که خداوند دل هايشان را به تقوا پالوده است؛ ايشان از آمرزش و پاداشي عظيم برخوردارند. بي گمان کساني که تو را از پشت در حجره ها صدا مي زنند، بيشترشان نابخردند) (حجرات، 2-4).
2. مورد ديگر از توجه به صدا، در مورد همسران رسول الله است که خداوند به آنان پند و آموزش مي دهد که با بيگانگان (مرد اجنبي، ارباب رجوع پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و ديگران) کاملاً جدي حرف بزنند و لطافت و نرمي و نازکي را از صداي خود بگيرند، چرا که بيماردلان به خيالات خام و ناروا خواهند افتاد، و در مجموع اين در شأن همسران رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم) نيست که مواظب متانت صدا و حرف زدنشان نباشند. و در مجموع ايرادي اگر هست متوجه کژانديشان و بيماردلان است، نه همسران و حرم پاک رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم). در اين باره در سوره ي احزاب مي فرمايد: «اي زنان پيامبر شما همانند هيچ يک از زنان نيستيد [و برتر و مسئول تريد]؛ چون رعايت تقوي کنيد، پس در سخن نرمي نکنيد که فرد بيمار دل به طمع [خام] افتد؛ و سخني سنجيده بگوييد» (احزاب، 32).
3. مورد سوم در مورد مخالفان و منافقان است. مي فرمايد: «آيا بيماردلان پنداشته اند که خداوند هرگز حقد و حسدهايشان را آشکار نمي سازد؟ و اگر بخواهيم آنان را به تو مي نمايانيم، آن گاه ايشان را به سيمايشان مي شناسي، و آنان را از آهنگ سخنشان مي شناسي؛ و خداوند [ظاهر و باطن] اعمالتان را مي داند» (محمّد، 29-30). نکته ي ظريف اين است که خداوند به پيامبرش مي فرمايد که لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ (و آنان را از آهنگ سخنشان مي شناسي) و اين مبتني بر اين واقعيت روان شناختي انساني است که روح و روحيه و حالت روحي و رواني او در صدايش منعکس مي شود و ما امروزه از وراي سيم تلفن، يا امواج تلفن بي سيم، با آن که از طرف گفت و گوي خود کيلومترها يا فرسنگ ها يا حتي قاره ها فاصله داريم، از لحن صداي او، حالت روحي اش را تشخيص مي دهيم. يعني از چيزي و کيفيّتي که به محتواي کلام او مربوط نيست، بلکه به بافت صوت و صدا و طرز و لحن ادا مربوط است.
4. مورد ديگر که باز هم به روان شناسي انساني در مورد صدا مربوط است، اين است که آدم هاي ناامن و منافق آشفته خاطر که بر اثر نفاق و تظاهر، ناامني خاطر يافته باشند، ظاهراً آرام و باطناً بي قرارند، و هر صداي نابهنگامي آنان را دو چندان بيشتر از ديگران هراسان و آشفته و نگران مي سازد. «و چون ايشان را بنگري، بدن هاي ايشان تو را به شگفتي آورد؛ و چون سخن گويند به سخنانش گوش دهي، گويي آنان همانند الوارهاي تکيه داده بر ديوارند؛ و هر بانگي را بر ضد خويش مي انگارند، آنان دشمنند از آنان بر حذر باش؛ خداوند لعنتشان کند، چگونه بيراهه مي روند» (منافقون، 14).
منبع مقاله:
خرّمشاهي، بهاء الدين؛ (1389)، قرآن پژوهي (2)، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ نخست.



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.