سیاه‌و‌سفید زندگی موسولینی

یهودای کمونیست‌ها ، پیشوای تراژیک ایتالیا

بدون‌شک، تاریخ قرن بیستم بی ذکر نامی از «بنیتو موسولینی» فرمانده حزب فاشیست ایتالیا و سرنوشت عجیب و سیاه و سفید او، روایتی ناقص خواهد بود. موسولینی در حد فاصل تولد و روی کار آمدن شکوهمندانه‌اش تا آن مرگ فجیع
پنجشنبه، 2 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
یهودای کمونیست‌ها ، پیشوای تراژیک ایتالیا
 یهودای کمونیست‌ها ، پیشوای تراژیک ایتالیا

 






 

سیاه‌و‌سفید زندگی موسولینی

بدون‌شک، تاریخ قرن بیستم بی ذکر نامی از «بنیتو موسولینی» فرمانده حزب فاشیست ایتالیا و سرنوشت عجیب و سیاه و سفید او، روایتی ناقص خواهد بود. موسولینی در حد فاصل تولد و روی کار آمدن شکوهمندانه‌اش تا آن مرگ فجیع و البته عبرت‌انگیز، نمایانگر یک زندگی سیاسی به تمامی معنای قرن بیستمی آن بود: ناسیونالیسم، قدرت، رقابت و بحران. در این متن، ده گوشه از زوایای زندگی او را مرور می‌کنیم.

[1] موسولینی به‌شدت به مادرش علاقه داشت. هرچند هیچگاه به مانند او ارزش‌های مذهبی را مراعات نکرد. عکس‌هایی که از مادرش به جا مانده نشان می‌دهد که شکل و شمایل موسولینی، و به‌ ویژه چانه و فک درشت و نیرومند آن که چندی بعد به رایج‌ترین سوژه‌های کاریکاتوریست‌ها تبدیل شد به چه کسی رفته است. با این همه او چهره‌ای جذاب و گیرا داشت. از همان آغاز که داشت تمرین سیاست می‌کرد، موهای سیاه پرپشت و سینه ستبرش، شمایل یک رهبر تمام‌عیار را به وجود آورده بود. برای همین بود که روزی زنی مجسمه‌ساز گفت: «چنین به نظر می‌رسد که تمامی سرش از بناگوشش آغاز شده و پیش رفته است.
 یهودای کمونیست‌ها ، پیشوای تراژیک ایتالیا
موسلینی و مادرش
[2] بنیتو موسولینی، به طور اتفاقی یک سیاستمدار پرهیجان نشد. او در یکشنبه، بیست و نه ژوئیه 1883 به دنیا آمد. پدرش «الساندرو موسولینی» در منطقه‌ای که از نظر تاریخی یک ناحیه انقلابی شناخته می‌شد، یک انقلابی آنارشیست بود. برای همین هم نام پسرش را به پاسداشت «بنیتو خوارز»، قهرمان انقلابی مکزیک، «بنیتو» گذاشت. موسولینی سر پر سودایی داشت. او به هنگام مخالفت با جنگ ایتالیا و عثمانی بر سر طرابلس، به مخالفت برخاست و به آن اندازه خشمگین و معترض بود که در مقااله‌ای نوشت: «پرچم ایتالیا را باید توی پِهِن انداخت.» این جمله او را به زندانی کرد.
 یهودای کمونیست‌ها ، پیشوای تراژیک ایتالیا
بنیتو خوارز؛ قهرمان انقلابی مکزیک
[3] مشی سیاسی موسولینی با «سوسیالیسم» آغاز شد. او در هفده سالگی در حزب سوسیالیست نام‌نویسی کرد و هفته‌نامه‌ای که در آغاز کار تاسیس کرد «نبرد طبقاتی» نام داشت. او پس از آزادی از زندان انتشار هفته‌نامه را از سر گرفت. نوشته‌های او خیلی زود توجه سوسیالیست‌های حرفه‌ای ایتالیا را به خود جلب کرد. او را به میلان فراخواندند و سردبیری روزنامه «آوانتی» را به او دادند. روزنامه آوانتی -یعنی «به پیش»-، ارگان رسمی حزب سوسیالیست ایتالیا بود. با این همه جنگ جهانی اول، نقطه جدایی او با سوسیالیست‌ها بود. بنیتو خواهان ورود ایتالیا به جنگ بود و تقاضای بی‌طرفی دولت از سوی سوسیالیست‌ها را درست نمی‌دانست. او خود نیز به جنگ رفت و زخم هم برداشت. یک خمپاره در سنگرش منفجر شد و چهل و چهار ترکش آن پیکرش را درید. سوسیالیست‌ها او را «خائن» و «یهودا» خواندند و به نماد «خون‌بها» سکه‌های پول به سویش پرتاب کردند. با پایان جنگ، موسولینی دیگر یک سوسیالیست نبود و به یک ملی‌گرای دوآتشه تبدیل شده بود.
 یهودای کمونیست‌ها ، پیشوای تراژیک ایتالیا
موسولینی در سربازیِ جنجال‌برانگیز
[4] روز بیست و سوم مارس 1919 میلادی، تالار استیجاری «اتحادیه بازرگانان و پیشه‌وران میلان»، مأوای یارانی بود که یک خبر مهم را به جهان می‌دادند: «حزب فاشیست ظهور کرده بود.» گروه جدید موسولینی «فاشی دی‌کومبا تیمنتو» نام داشت. این عنوان، نام تبر اصلی رومی‌ها بود که مظهر قدرت آن‌ها به شمار می‌آمد. دسته‌های فاشیست خیلی زود پشت سر هم پیدا شد. اونیفورم و شعار درست کردند و البته یک سلام مخصوص.
 یهودای کمونیست‌ها ، پیشوای تراژیک ایتالیا
دسته‌های جوان فاشیست
[5] کافی بود که با انفجار بمبی در یک تماشاخانه، موسولینی و حزبش که پشت درهای مجلس مانده بودند امیدوار شوند. کمونیست‌ها هفده نفر را با این بمب کشته بودند و فاشیست‌ها با پوشیدن جامه سیاه مسئولیت انتقام را بر عهده گرفتند. شاید این همان جرقه انقلابی بود که به قول موسولینی با «چماق‌ها» درست شد. قدرت‌نمایی فاشیست‌ها درهای مجلس پانزدهم مه 1921 را به روی آن‌ها گشود. رهبر و سی و پنج‌ یار او، نماینده مردم شدند. موسولینی با سخنرانی‌های آتشین و ادعاهای سرزمینی‌اش در دل‌های ناامید و حسرت‌زده تاریخی ایتالیایی‌ها جا باز کرد.
 یهودای کمونیست‌ها ، پیشوای تراژیک ایتالیا
موسولینی در جمع یارانش
[6] بحران دولت، ایتالیا را به بن‌بست کشاند. موسولینی انتظار داشت جایگاه خوبی در دولت داشته باشد ولی خیلی آسان نادیده گرفته شده بود. ناراضی به برلین رفت و بعد سه ماه، در حالی که «گتر» (نوعی چکمه) سفید به پا کرده بود سر و کله‌اش پیدا شد. او حرف ساده و روشنی داشت. در جمع فاشیست‌های ناپل در اکتبر 1922 به همگان گفت: «من به شرف خود سوگند می‌خورم که اگر حکومت را با صلح و مسالمت به فاشیست‌ها ندهند، آن را به زور خواهیم گرفت.» او حتی پیش‌تر برنامه خود را اعلام کرده بود؛ او جمهوری نمی‌خواست و طرفدار پادشاهی بود. این حرف‌ها التیامی بود بر ترس‌های امانوئل سوم، شاهنشاه ایتالیا و به او می‌رساند که «ترسی به دل راه نده، فاشیست‌ها قدرت را می‌خواهند با تو کاری ندارند.» شاه، ارتش را از واکنش نگه داشت و موسولینی را به نخست وزیری منصوب کرد. موسولینی، حکومتش را آغاز کرده بود.
 یهودای کمونیست‌ها ، پیشوای تراژیک ایتالیا
موسولینی و یارانش؛ چندی پس از به‌دست گرفتن دولت
[7] دام جنگ جهانی پهن شده بود. موسولینی بدون هیتلر، چیزی نداشت. نیروی هوایی او اثبات کرد که کاری نمی‌تواند انجام دهد. نیروی دریایی هم بی‌کار و بی‌استفاده در بندرها مانده بود. شاهکار تیربارهای ضدهوایی‌اش هم فقط یک چیز بود: سقوط «ایتالو بالبو» یکی از چهار تفنگدار حزب فاشیست ایتالیا! برای همین لطیفه‌ای سخت در آن روزها رایج شده بود. می‌گفتند: «روزی هیتلر و موسولینی در اتاق ناهارخوری ترن مخصوص خود نشسته بودند و ناهار می‌خوردند. در اثنای صرف غذا، هیتلر عذرخواهی کرد و گفت یک دقیقه دیگر بازمی‌گردد. همین که هیتلر بیرون رفت، موسولینی یک بطری شراب برداشت و خواست در آن را باز کند. تا در را باز کرد، شراب به شدت بیرون زد و چوب‌پنبه به چشم موسولینی خورد و سر و صورتش را آلوده کرد. هنگامی که هیتلر بازگشت و دوچه را در آن حال دید گفت: «ای بابا... دوچه، این خیلی بده... همین که پنج دقیقه ولت کنم کتکه رو می‌خوری!»
 یهودای کمونیست‌ها ، پیشوای تراژیک ایتالیا
برخی معتقدند موسولینی بدون هیتلر هیچ بود
[8] موسولینی از پیری وحشت داشت. قدغن کرده بود که مطبوعات به روز تولد او اشاره‌ای کنند. میوه زیاد می‌خورد و وزن کم می‌کرد. با شمشیربازی و اسب‌سواری و اسکی و تبرزنی و شنا و تنیس و اتومبیل‌سواری می‌خواست نشان دهد که هنوز جوان است و سرزنده. افسران سالخورده را در خیابان‌ها پشت خود راه می‌انداخت و رژه می‌رفتند. او درباره هیتلر هم حدس‌هایی می‌زد. در یکی از دیدارها به چیانو دامادش گفت: «من فکر می‌کنم که این آلمانی (هیتلر) برای اینکه رنگ‌پریدگی خود را بپوشاند سرخاب به صورتش می‌مالد.» آن‌ها هنگامی که از هم خداحافظی کردند بسیار متاثر بودند و در چشم‌های هیتلر اشک جمع شده بود.
 یهودای کمونیست‌ها ، پیشوای تراژیک ایتالیا
موسولینی و ویلن‌اش که از لندن خریده بود
[9] افرادی مانند موسولینی خیلی زود محل و نمونه آزمایشگاهی تفاسیر سیاسی شدند. از سوی دیگر هم خیلی‌ها به دنبال خط و ربط‌های تفکر و عملکرد او در نظریات فلسفی افرادی مانند «فردریش نیچه» افتادند. گویی که نیچه اندیشه «ابرمرد انسانی» را تالیف کرده بودند تا روزی کسی مانند موسولینی از روی دست آن‌، فرمانروایی دوچه را سامان دهد. خیلی‌ها هم –آن‌هایی که روان‌شناسی را با سیاست می‌آمیختند- گفتند که موسولینی یکی دیگر از قدکوتاه‌های بدترکیب تاریخ است که از قضای روزگار قدرت به دستشان افتاده و حالا برای جبران «نقص» خود و انتقام از سرکوفت‌های اجتماعی، دارند کینه خود را ابزار سیاست می‌کنند. نظریه‌پرداز شاخص این گروه «ویلهلم رایش» است. اما بدون شک مغز متفکر فاشیست‌ها کسی نبود جز «جیووانی جنتیله». جنتیله عمده برنامه‌ها و طرح‌های فاشیست‌ها را نظریه‌پردازی می‌کرد و مبانی اندیشه‌ای آن را قوام می‌بخشید.
 یهودای کمونیست‌ها ، پیشوای تراژیک ایتالیا
جیووانی جنتیله؛ نظریه‌پرداز حزب فاشیست
[10] میلان هم به دست مخالفان موسولینی افتاده بود. نیمه شب روز بکشنبه بیست و نهم آوریل سال 1945 بود که پیکر بنیتو موسولینی به «پیاتسال لورتو» در میلان آورده شد. هنوز مدت زمان زیادی از وقتی که پیشوای ایتالیا با یک مسلسل دستی به رگبار بسته شده بود نمی‌گذشت. مردم اطراف جسد او جمع شده بودند. این شاید یکی از وحشتناک‌ترین استقبال‌ها از یک سیاستمدار و رهبر نظامی بود که انتظار موسولینی را می‌کشید. جماعت تنها به جسارت به بدن موسولینی بسنده نکردند بلکه جنازه «کلارا پتاچی» معشوقه او را نیز به همراه جسدهای پانزده عضو ارشد دیگر حکومت فاشیست‌ها، زیر دست و پا بردند. فریاد می‌زدند و به بدن‌ها اهانت می‌کردند. جوانی از راه رسید و جمجمه موسولینی را زیر پا لگدمال کرد. اجساد، دیگر تهوع‌آور و زننده شده بود و کینه این جماعت هم زننده‌تر از آن می‌شد. تا پیش از ظهر، این جشن شادی ادامه داشت. اجساد را از نرده‌های ساختمان یک کارخانه گاز، برعکس آویختند. در این هنگام پیرزنی جلو آمد و پس از آنکه آب دهان بر آن‌ها انداخت، با شلیک گلوله سر موسولینی را نشانه گرفت. تنها پادرمیانی اسقف «شوستر» بود که اجساد لگدکوب‌شده و متلاشی را از زیر دست و پا در آورد.
 یهودای کمونیست‌ها ، پیشوای تراژیک ایتالیا
اجساد متلاشی موسولینی و کلارا پتاچی
منبع مقاله : مشرق نیوز

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما