ده خاطره از شهيد حجت الاسلام مصطفي رداني پور

یک گوشه ی هنرستان کتاب خانه راه انداخته بود؛ کتاب خانه که نه ! یک جایی که بشود کتاب رود و بدل کرد، بیش تر هم کتابهای انقلابی و مذهبی . بعد هم نماز جماعت راه انداخت، گاهی هم بین نماز ها حرف می زد. خبرش بعد
چهارشنبه، 15 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
موارد بیشتر برای شما
ده خاطره از شهيد حجت الاسلام مصطفي رداني پور
ده خاطره از شهيد حجت الاسلام مصطفي رداني پور

 






 

1) یک گوشه ی هنرستان کتاب خانه راه انداخته بود؛ کتاب خانه که نه ! یک جایی که بشود کتاب رود و بدل کرد، بیش تر هم کتابهای انقلابی و مذهبی . بعد هم نماز جماعت راه انداخت، گاهی هم بین نماز ها حرف می زد. خبرش بعد مدتی به ساواک هم رسید.
2) مادر نشسته بود وسط حیاط ، رخت می شست.مرتضی آمد تو . گفت « یا الله ، مادر چند تا نقاش آورده م، خونه را ببینند. یه چادر بنداز سرت.» با لباس شخصی بودند . خانه را گشتند. حسابی هم گشتند. چیزی پیدا نکردند. مصطفی همان روز صبح عکس ها و اعلامیه ها با خودش برده بود.وقت رفتن گفتند « مراقب جوون هاتون باشین یه عده به اسم اسلام گولشون می زنن. توی کارهای سیاسی می اندازنشون. خراب کار می شن.»
3) گلوله ی توپ خانه ی خودی ، درست صد متری سنگر ، روی یک لوله ی نفت خورده بود و آتش بود که هوا می رفت. دیده بان قهر کرده بود . نمی آمد توی سنگر . از دست خودش ، ازدست مصطفی،از دست همه دلگیر بود. می گفت « من دیگه دیده بانی نمی دم. از اولش هم گفتم بلد نیستم. حالا بفرما. اگه یه خورده این ورتر خورده بود،می افتاد رو سر بچه ها . من چی کار باید می کردم؟» مصطفی می گفت« کوتاه بیا. دیگه کاریش نمی شه کرد. اگه تو نیایی کسی رو نداریم جات واسته. خواست خدا بوده . تو که کم نذاشتی.»
4) تیر خورده بود. مهماتش تمام شده بود . افتاده بود کنار جاده . بلندش کردم. انداختمش روی شانه ام . از زمین و آسمان آتش می ریخت. دولا شده بودم که تیر نخورد. تمام راه را دولا دولا دویدم. میگفت « نذار بدون اسلحه بمونم. من رو یه گوشه بذار . برو برام مهمات جورکن.» ترکش خورده بود توی کمرش. خون ریزیش شدید شده بود ، اما چیزی به من نگفته بود . بهداری هم نمی توانست کاری بکند. باید می رفت عقب بیمارستان صحرایی. حمایلشرا پرازگلوله کرد. آرپی جی زا گرفت توی دستش . خودش را کشید جلو. چند تا تانک را نشانه گرفت . بههیچ کدام نخورد. گرد و خاک بلند شد. نمی توانست جایش را عوض کند . خاک ریز را زیر آتش گرفتند . بی هوش شده بود. بردندش عقب. نفهمیده بود.
5) شب جمعه ، دعای کمیل می خواند . اشک همه را در می آورد . بلند می شد. راه می افتاد توی بیابان ؛ پای برهنه. روی رملها می دوید . گریه می کرد. امام زمان را صدا می زد. بچه ها هم دنبالش زار می زدند. می افتاد . بی هوش می شد. هوش که می آمد،می خندید. جان می گرفت. دوباره بلند یمشد. می دوید ضجه می زد. یابن الحسن یابن الحسن می گفت. صبح که می شد، ندبه می خواند. بیابان تمامی نداش. اشک بچه ها هم.
6) ماه رمضان را خانه آمده بود . به علی می گفت« امسال ماه رمضون از خدا اهدی الحسنیین را خواستم ؛ یا شهادت یا زیارت.» هر شب با موتور علی می رفتند دعای ابوحمزه . هر سی شب! وقتی دعا را می خواندند، توی حال خودش نبود . ناله می زد. داد می کشید. استغفار می کرد. از حال می رفت. از دعا که بر می گشتند ، گوشه ی حیاط ، می ایستاد نماز شب می خواند. زیر انداز هم نمی انداخت . هنوز دستش خوب نشده بود؛ نمی توانست خوب قنوت بگیرد. با همان حال ، العفو می گفت. گریه می کرد. می گفت« ماه رمضون که تموم بشه، من هم تموم می شم.»
7) تا آن روز امام را ندیده بودم.دل توی دلم نبود. منتظر بودیم تا نوبتمان بشود. روی پا بند نمی شدم. در اتاق که با شد، هر دو از جا پریدیم . نفهمیدم چه طوری خودم را رساندم .گوشه ی چادرم را انداختم روی دست امام . بعد دست امام را سفت گرفتم.، می بوسیدم، به سر و صورتم می کشیدم. امام من را نگاه می کرد. سرم را انداخته بودم پایین، ولی سنگینی نگاهش را حس می کردم. خطبه ی عقد را که خواندند ،مصطفی گفت« آقا ما رو نصیحت کنین.» امام برگشت به من نگاه کرد و گفت « از خدا می خوام که به ت صبر بده.»
8) پایش را که از ماشین پایین گذاشت، چشمش افتاد به حجله ی رسول ،درست سر خیاان . بغض کرد. صورتش داغ شد . انگار غم عالم یخت توی دلش. عروس را از ماشین پیاده کرد. همه کف میزدند. کل می کشیدند. داد می زد«مگه شما نمی دونید؟ امشب شب سال رسوله.» گریه می کرد. داد می زد. تو حال خودش نبود. بلند گو را گرفت دستش .انگار شب قبل ازعملیات استو دارد برای بچه ها اتمام حجت میکند. اشک همه را در آورد . می گفت «امشب شب عروسی من نیست. عروسی من وقتیه که توی خونخودم غلت بزنم.»
9) ماشین آمده بود دم در ،دنبالش .پوتین هایش راواکس زده بودم. ساکش رابستهبودم. تازهسه روز بودکه مرد زندگیم شده بود. تند تند اشک های صورتم راب پشت دست پاک می کردم. مادر آمد . گریه می کرد. – مادر حالا زود نبود بری؟ آخه تازه روز سومه. علی آقا گوشه ی حیاط گریه می کرد. خودش هم گریه ش گرفته بود. دستم راگذاشت توی دست مادر،نگاهش را دزدید. سرش راانداخت پاین و گفت « دلم می خواد دختر خوبی برای مادرم باشی.»
دستم راکشید، بردگوشه ی حیاط . گفت «این پاکت ها را به آدرس هایی که روشوننوشته م برسون.وقت نشد خودم برسونمشون زحمتش میافته گردن تو.» پول هایی که برای کادوی عوسیش جمع شده بود، تقسیم کرده بود . هر پاکت برای یک خانواده ی شهید.
10) بعداز نماز استخاره کردیم و زدیم به تپه ی برهانی . حاج حسین بچه ها را فرستاد بروند جنازه ها را بیاورند . سری اول صد و پانزده شهید آوردیم.مصطفی نبود . فردا صبح بیست و پنج شیهد دیگر آوردیم. باز هم نبود . منطقه دست عراقی ها بود. چند بار دیگر هم عملیات شد،ولی مصطفی برنگشت که برنگشت. جنگ که تمام شد ، رفتیم دنبالشان روی تپه ی برهانی؛ توی همان شیار. همه جای تپه را گشتیم.؛ نبود ! سه نفر هم راهش پیدا شدند، ولی از خودش خبری نشد.

منبع مقاله :
یادگاران، کتاب ردانی پور، انتشارات روایت فتح.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
ژنرال اردنی: آنچه این روزها در غزه می‌گذرد پیاده‌سازی دقیق سیاست‌های مشترک کاخ سفید و اسرائیل است
play_arrow
ژنرال اردنی: آنچه این روزها در غزه می‌گذرد پیاده‌سازی دقیق سیاست‌های مشترک کاخ سفید و اسرائیل است
قیمت سکه چرا کاهش یافت؟
play_arrow
قیمت سکه چرا کاهش یافت؟
حکم برکناری پزشکیان برای دبیری
play_arrow
حکم برکناری پزشکیان برای دبیری
خلاصه بازی نوجوانان ایران 1 - کره شمالی 1
play_arrow
خلاصه بازی نوجوانان ایران 1 - کره شمالی 1
ویدیوی کنفدراسیون فوتبال آسیا از نمایش آکروباتیک بازیکن تیم ملی زیر ۱۷ سال ایران در مقابل کره شمالی
play_arrow
ویدیوی کنفدراسیون فوتبال آسیا از نمایش آکروباتیک بازیکن تیم ملی زیر ۱۷ سال ایران در مقابل کره شمالی
زد و خورد شدید مدیر رسانه‌ای هوادار با عوامل ملوان پس از بازی امروز
play_arrow
زد و خورد شدید مدیر رسانه‌ای هوادار با عوامل ملوان پس از بازی امروز
مربی سپاهان توسط سرپرست آلومینیوم مصدوم و راهی بیمارستان شد
play_arrow
مربی سپاهان توسط سرپرست آلومینیوم مصدوم و راهی بیمارستان شد
خلاصه بازی مس رفسنجان 0 - نساجی مازندران 0
play_arrow
خلاصه بازی مس رفسنجان 0 - نساجی مازندران 0
خلاصه بازی آلومینیوم 1 - سپاهان 1
play_arrow
خلاصه بازی آلومینیوم 1 - سپاهان 1
اعتراض باشگاه سپاهان با انتشار ویدیویی به تصمیم داور در اعلام پنالتی برای آلومینیوم
play_arrow
اعتراض باشگاه سپاهان با انتشار ویدیویی به تصمیم داور در اعلام پنالتی برای آلومینیوم
گل مردود پرسپولیس توسط عیسی آل کثیر
play_arrow
گل مردود پرسپولیس توسط عیسی آل کثیر
خلاصه دیدار پرسپولیس صفر - استقلال خوزستان صفر
play_arrow
خلاصه دیدار پرسپولیس صفر - استقلال خوزستان صفر
سرمایه گذاری برای آخرت ( پاداش‌های معنوی و اخروی صله رحم)
سرمایه گذاری برای آخرت ( پاداش‌های معنوی و اخروی صله رحم)
قیمت مشاوره امور  پژوهشی مانند پایان‌نامه و تز دکتری افزایش نیافته است
قیمت مشاوره امور پژوهشی مانند پایان‌نامه و تز دکتری افزایش نیافته است
آب زاینده‌رود امروز به زمین‌های شرق اصفهان می‌رسد
play_arrow
آب زاینده‌رود امروز به زمین‌های شرق اصفهان می‌رسد