هنجارها و ضمانتهاي اجرايي

ما اغلب از قواعد اجتماعي يا هنجارها پيروي مي کنيم زيرا، در نتيجه اجتماعي شدن، اين کار براي ما به صورت عادت در آمده است. براي مثال، قواعد مربوط به زبان را در نظر بگيريد. استفاده از زبان به معناي دانستن انواع مختلف
جمعه، 17 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هنجارها و ضمانتهاي اجرايي
هنجارها و ضمانتهاي اجرايي

 

نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري




 

ما اغلب از قواعد اجتماعي يا هنجارها پيروي مي کنيم زيرا، در نتيجه اجتماعي شدن، اين کار براي ما به صورت عادت در آمده است. براي مثال، قواعد مربوط به زبان را در نظر بگيريد. استفاده از زبان به معناي دانستن انواع مختلف قواعد دستور زبان و گفتار است. بيشتر اوقات، ما صرفاً از اين قواعد استفاده مي کنيم بدون آنکه لزوماً توجهي به آنها داشته باشيم، زيرا آنها را در اوايل دوران کودکي ياد گرفته ايم. تنها زماني که بعداً مي کوشيم به يک زبان خارجي تسلط پيدا کنيم درمي يابيم که حتي براي اينکه بتوانيم جملات ساده را به طور صحيح صحبت کنيم بايد قواعد زيادي را ياد بگيريم. هنجارهاي حاکم بر کنش متقابل در برخوردهاي اجتماعي، که توسط گافمن مورد بحث قرار گرفته اند، مثال ديگري را فراهم مي سازند. حفظ حالتهاي بي توجهي مدني نسبت به غريبه ها، استفاده از آداب داني در گفتگوهايمان با دوستان، يا پيروي از اسلوبهايي که ميان برخوردها «علامت مشخصه» برقرار مي کنند- همه ي اينها را ما معمولاً بي آنکه حتي بفهميم که متضمن قواعد و روشهاي مشخصي اند، انجام مي دهيم.
ما اغلب با اين اعتقاد آگاهانه از هنجارهاي گوناگون پيروي مي کنيم که رفتاري را که هنجارها در برمي گيرند موجه است. براي مثال، اين موضوع در مورد هنجارهاي رفتار عبور و مرور که پيشتر ذکر گرديد صدق مي کند. رانندگان مي پذيرند که بايد قواعدي را مانند راندن در سمت صحيح خيابان يا توقف در هنگامي که چراغ راهنمايي قرمز است رعايت کنند زيرا اگر اکثريت رانندگان بيشتر اوقات از اين گونه قواعد پيروي نمي کردند، خيابانها حتي از آنچه اکنون هستند، بسيار خطرناکتر مي شدند.
در مورد بعضي جنبه هاي ديگر رفتار عبور و مرور- مانند محدوديت سرعت- توافق کمتري ديده مي شود. بي گمان، اکثريت رانندگان مي پذيرند که نوعي محدوديت سرعت براي حفظ يکديگر، دوچرخه سواران و عابران پياده ضروري است. اما اتومبيل سواران معدودي دقيقاً اين محدوديتها را محترم مي شمارند. احتمال دارد اگر بدانند يا حدس بزنند که يک اتومبيل پليس در نزديکي آنهاست در چارچوب اين محدوديتها رانندگي کنند، اما به محض اينکه مطمئن شوند که پليسي ديده نمي شود، بسياري از رانندگان سرعتشان را خيلي بيشتر از حداکثر قانوني افزايش خواهند داد.
اين مثال توجه ما را به سوي برخي جنبه هاي بسيار مهم همنوايي و کجروي معطوف مي سازد. همه هنجارهاي اجتماعي با ضمانتهاي اجرايي همراه هستند که از آنها در مقابل ناهمنوايي حمايت مي کنند. ضمانت اجرايي، هر واکنشي از سوي ديگران نسبت به رفتار يک فرد يا گروه است که هدفش تأمين اطاعت از هنجار معيني باشد. ضمانتهاي اجرايي ممکن است مثبت باشند (دادن پاداش براي همنوايي) يا منفي (تنبيه براي رفتاري که همنوايي نمي کند). آنها همچنين ممکن است رسمي يا غيررسمي باشند. ضمانتهاي اجرايي رسمي(1) در جايي وجود دارند که گروه معيني از مردم يا سازماني که وظيفه اش تأمين اطاعت از مجموعه هنجارهاي خاصي است وجود داشته باشد. ضمانتهاي اجرايي غيررسمي(2) واکنشهاي کمتر از سازمان يافته، و بيشتر خود به خودي نسبت به ناهمنوايي هستند.
انواع اصلي ضمانت اجرايي رسمي در جوامع امروزي ضمانتهاي اجرايي هستند که در نظام کيفري که دادگاهها و زندانها نماينده آن هستند مشاهده مي شوند. بديهي است پليس سازماني است که مسئول آوردن متخلفين به پاي ميز محاکمه و حبس احتمالي آنهاست. بيشتر تخلفات رانندگي با جريمه يا از دست دادن گواهينامه کيفري داده مي شوند؛ اين مجازاتها براي تأمين اينکه رانندگاني که دانسته از مقررات راهنمايي سرپيچي مي کنند کاملاً مراقب پليس باشند کافي است. جريمه، حبس يا اعدام کلاً انواع ضمانتهاي اجرايي رسمي منفي هستند. ضمانتهاي اجرايي رسمي مثبت براي پاداش دادن به رفتارهاي مربوط به عبور و مرور زياد نيستند- اگرچه گاهي پاداشهاي مهارت در جاده يا رانندگي خوب براي برانگيختن اطاعت از قوانين و مقررات به رانندگان داده مي شود. اما ضمانتهاي اجرايي رسمي مثبت در بسياري از حوزه هاي ديگر زندگي اجتماعي يافت مي شوند- براي مثال، دادن مدال براي شجاعت در نبرد، درجه يا ديپلم به نشانه ي موفقيت علمي، يا پاداش براي اجراي نقش برجسته در رويدادهاي ورزشي.
ضمانتهاي اجرايي غيررسمي، مثبت يا منفي از ويژگيهاي معمولي همه ي زمينه هاي فعاليت اجتماعي است. ضمانتهاي اجرايي مثبت شامل "آفرين" گفتن به کسي، يا لبخندي حاکي از قدرداني نسبت به شخصي يا دستي به شانه ي او زدن است. نمونه هاي ضمانتهاي اجرايي غيررسمي منفي سخن گفتن به شيوه اي توهين آميز، سرزنش کردن، و دوري جستن از فرد معيني است. اگرچه ضمانتهاي اجرايي رسمي معمولاً از ضمانتهاي اجرايي غيررسمي برجسته تر و نمايان ترند، ضمانتهاي اجرايي غيررسمي در تأمين همنوايي نسبت به هنجارها اهميت اساسي دارند. به دست آوردن تأييد خانواده، دوستان و همکاران، يا تمايل به احتراز از مورد تمسخر واقع شدن، شرمنده شدن يا مورد قبول قرار نگرفتن، اغلب بيش از پاداشها يا تنبيه هاي رسمي بر رفتار مردم تأثير مي گذارد.

قوانين، جرايم و مجازات

قوانين هنجارهايي هستند که توسط حکومتها به عنوان اصولي که شهروندانشان مي بايست از آنها پيروي کنند تعريف شده اند و عليه کساني که از قوانين پيروي نمي کنند از ضمانتهاي اجرايي رسمي استفاده مي شود. هر جا که قانون وجود دارد. جرم نيز وجود دارد، زيرا ساده ترين تعريف جرم عبارت است از هر شيوه ي رفتاري که قانون را نقض مي کند. ماهيت رفتاري که مجرمانه در نظر گرفته مي شود، اهميت نسبي جرايم مختلف و شيوه هاي کيفر دادن فعاليتهاي مجرمانه توسط مقامات دولتي- هر يک به گونه اي قابل ملاحظه در طول دو يا سه قرن گذشته تغيير کرده است. دلايل اين امر را مي توان در جانشيني جوامع سنتي مبتني بر اجتماع محلي روستايي، به وسيله ي نظامهاي اجتماعي صنعتي، که در آن اکثر مردم در مکانهاي ناشناس تر شهرهاي کوچک و بزرگ زندگي مي کنند، جستجو کرد.

جرايم در دوران پيش از صنعتي شدن

در اروپاي پيش از صنعتي شدن بزرگترين جرايم، جرايمي که بالاترين کيفرها را دريافت مي کردند، ماهيت مذهبي داشتند، يا جرايمي بودند که عليه اموال و دارايي فرمانروا يا اشراف صورت مي گرفتند. اين گناهان امروز يا اصلاً جرم تلقي نمي گردند، يا به عنوان تخلفات جزئي تصور مي شوند. بدعت در دين (اعلام عقايد مذهبي غير از مسيحيت) تجاوز به مقدسات (سرقت اموال کليسا يا خسارت زدن به آنها) و حتي کفرگويي (نام خدا را بيهود بردن، يا برخلاف مسائل مذهبي سخن گفتن) براي زماني طولاني در بسياري نقاط اروپا کيفر مرگ داشت. شکار يا ماهي گيري، بريدن درختها يا بوته ها، يا چيدن ميوه، در زمينهاي شاه يا اشراف توسط مردم عادي نيز از گناهان بزرگ به شمار مي رفت (هرچند که در اين موارد عملاً کيفر مرگ هميشه اجرا نمي گرديد).
قتل يک فرد عادي توسط ديگري عملاً مانند اين قبيل جرايم با اهميت تلقي نمي گرديد و متهم اغلب مي توانست صرفاً با پرداخت مبلغ معيني پول به خويشاوندان مقتول کفاره جنايت را بدهد. اما خانواده مقتول گاهي، با کشتن قاتل، خودشان عدالت را اجرا مي کردند. يکي از مسائل اين شيوه ي مجازات- که اغلب به خونخواهي(3) معروف بود- اين بود که خانواده ي قاتل اوليه در آن صورت ممکن بود مقابله ي به مثل کند و اين امر به الگويي از قتلهاي متعدد منجر شود. در نواحي چندي، مانند جنوب ايتاليا، رويه ي خونخواهي تا قرن بيستم ادامه يافته است (و هنوز به عنوان يک شيوه ي اجراي "عدالت" ميان "خانواده هاي تبهکار" رقيب در آمريکاي امروز از آن استفاده مي شود).

دگرگوني در شيوه هاي مجازات

پيش از اوايل قرن نوزدهم، خواه در اروپا يا آمريکا، از زنداني کردن براي کيفر دادن جرم به ندرت استفاده مي گرديد. بيشتر شهرهاي کوچک و بزرگ يک زندان محلي داشتند، اما اين زندانها معمولاً بسيار کوچک بودند، و نمي توانستند بيش از سه يا چهار زنداني را در هر زمان نگهداري کنند. شبها افراد مست را در آن نگه مي داشتند تا "مستي از سرشان بپرد" يا گهگاه به عنوان جايي که افراد متهم در انتظار محاکمه به سر مي بردند از آن استفاده مي کردند. در شهرهاي بزرگتر اروپايي، زندانهاي نسبتاً بزرگي وجود داشتند، بيشتر افرادي که وارد اين زندانها مي شدند، جنايتکاران محکوم به مرگ بودند که در انتظار اعدام به سر مي بردند. اين مؤسسات با زندانهايي که به تعداد زياد از آغاز قرن نوزدهم به بعد ساخته شدند بسيار متفاوت بودند. انضباط در زندان سست بود يا وجود نداشت. گاهي کساني را که بنا بود اعدام شوند به سياه چال مي انداختند، و تا زماني که آنها را براي اعدام مي بردند هيچ کس جز زندانبان را نمي ديدند، اما اغلب جو زندان با معيارهاي امروزي به گونه ي شگفت انگيزي آزاد و آسان بود.
جاناتان اتول(4)، مورخ جرايم، زندگي در نيوگيت(5)، يکي از زندانهاي قديمي لندن، را توصيف کرده است. اين زندان جاي شلوغ و پرجنب و جوشي بود و در بيشتر اوقات روز مملو از ملاقات کنندگان بود. در سال 1790 يکي از محکومين مجلس رقصي در زندان برپا کرد، که ظاهراً رويدادي غيرعادي نبود:
چاي در ساعت 4 بعدازظهر همراه با موزيک ويلنها و فلوتها صرف شد، و بعد از آن مهمانان تا ساعت 8 بعدازظهر که شام سرد داده شد رقصيدند. مهماني در ساعت 9، ساعت معمولي براي بستن زندان به پايان رسيد. (Athol, 1954, p.66)
شکلهاي اصلي کيفر دادن مجرمان تا قرن نوزدهم در کنده گذاشتن افراد، شلاق زدن، داغ کردن با آهن گداخته، يا به دار آويختن بود. اين مجازاتها معمولاً در برابر عموم اجرا مي گرديد و مردم بسياري براي تماشاي آن گرد مي آمدند. برخي از اعدامها هزاران نفر را به خود جلب مي کرد. کساني که بنا بود به دار آويخته شوند ممکن بود سخناني ايراد کرده اعمال خود را توجيه کنند يا خود را بي گناه اعلام کنند. جمعيت بسته به ارزيابيشان از ادعاهاي متهم با هلهله کردن و هورا کشيدن او را تشويق مي کردند و يا با هو کردن و صداي هيس درآوردن تنفر خود را نشان مي دادند.

زندانها و آسايشگاهها

خاستگاه زندانهاي امروزي نه در زندانها و سياه چالهاي دورانهاي پيشين، بلکه در خانه هاي کار (که به "بيمارستان" نيز معروف بودند) است. خانه هاي کار در بيشتر کشورهاي اروپايي از قرن هفدهم پديد آمدند؛ در دوره اي که فئوداليسم در حال فروپاشي بود و بسياري از دهقانان نمي توانستند روي زمين کار پيدا کنند، و بنابراين آواره و سرگردان مي شدند. در خانه هاي کار به آنها غذا داده مي شد، اما مجبور بودند بيشتر وقت خود را در اين مؤسسات بگذرانند، و سخت کار کنند. اما خانه هاي کار علاوه بر اين به صورت مکانهايي درآمدند که گروههاي ديگري نيز چنانچه کسي حاضر نبود در خارج از آنها مراقبت کند، وارد آن مي شدند: بيماران، سالمندان، افراد عقب مانده از نظر ذهني و بيماران رواني.
طي قرن هجدهم، زندانها، آسايشگاهها و بيمارستانها به تدريج از يکديگر مجزا گرديدند. (Doerner, 1981; McConville, 1981) اصلاحگران با مجازاتهاي قديمي مخالفت کردند، و محروميت از آزادي را شيوه ي مؤثرتري براي مقابله با فعاليتهاي تبهکارانه دانستند. با توسعه ي حقوقِ آزادي فردي در چارچوب نظام سياسي کلي جامعه، قتل به عنوان بزرگترين جرم شناخته شد، زيرا کشتن فردي ديگر در واقع حمله نهايي به حقوق فردي است. از آنجا که تصور مي شد زندان در آموختن عادت به انضباط و همنوايي به مجرمان مؤثر است، انديشه ي مجازات افراد در برابر عموم رفته رفته از ميان رفت. براي مثال، اعدامها به جاي اينکه به نمايش گذاشته شوند، از ديد عموم پنهان نگهداشته شدند. (در خلال قرن بيستم بيشتر کشورهاي غربي مجازات مرگ را به کلي ملغي کرده اند- بعضي از ايالات آمريکا از اين لحاظ استثناء هستند).
با گذشت زمان رفتار ديوانگان نشانه ي نوعي بيماري در نظر گرفته شد، مفهوم بيماري رواني نخستين بار در اواخر قرن هجدهم پديدار گرديد و در قرن نوزدهم کاملاً جا افتاد. ديوانگي «درمان شدني» گرديد و در حوزه ي تخصص پزشکي در آمد. از آنجا که از اين پس ديوانگي به عنوان بيماري در نظر گرفته مي شد (به جاي اينکه مانند قبل نوعي عقب ماندگي ذهني يا تسخير روح توسط اجنه و شياطين تلقي شود)، درمان آن را تنها در صلاحيت پزشکان دانستند. هنوز ممکن بود افراد را برخلاف اراده شان در آسايشگاهها قرار داد، اما اکنون براي اين منظور گواهي پزشکان لازم بود.

پي‌نوشت‌ها:

1. formal sanctions
2. informal sanctions
3. blood feud
4. Jonathan Athol
5. Newgate

منبع مقاله:
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.