زوال دولت هلند در خليج فارس با ظهور ميرمهنا بندر ريگي

بدون شک در تاريخ ايران، در برهه هاي خاصي از زمان شاهد به وجود آمدن تنش هايي بوده ايم. اين تنش ها بيشتر به انگيزه ي کسب قدرت صورت مي پذيرفته و وقوع آن ها را اغلب بايد در درون خاندان حاکم جستجو کرد. عمده ترين و
پنجشنبه، 30 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زوال دولت هلند در خليج فارس با ظهور ميرمهنا بندر ريگي
 زوال دولت هلند در خليج فارس با ظهور ميرمهنا بندر ريگي

 

نويسنده: کريم جعفري




 
- زوال دولت هلند در خليج فارس با ظهور ميرمهنا بندر ريگي
- مؤلف: خورشيد فقيه
- ناشر: نشر شروع، بوشهر، 1383.

مقدمه

بدون شک در تاريخ ايران، در برهه هاي خاصي از زمان شاهد به وجود آمدن تنش هايي بوده ايم. اين تنش ها بيشتر به انگيزه ي کسب قدرت صورت مي پذيرفته و وقوع آن ها را اغلب بايد در درون خاندان حاکم جستجو کرد. عمده ترين و شايع ترين تنش ها، جنگ بر سر جانشيني پس از مرگ شاه، تهاجم خارجي و... بود.
هجوم افغان ها خسارات زيادي به بار آورد و تا ظهور نادر شاه افشار و بهبودي اوضاع و حتي پس از مرگ او هرج و مرج ادامه پيدا کرد و اين مهمترين فرصت براي رقيبان مختلف بود تا به نوعي عرض اندام کنند. يکي از افرادي که از اين فرصتِ به وجود آمده استفاده کرد، مير مهناي بندر ريگي بود.
تاکنون قيام ميرمهنا با ابهامات زيادي روبرو بوده است. در مورد ميرمهنا تا به امروز کتاب ها و مقالات زيادي نوشته شده است که هر کدام از آن ها از ديدگاهي خاص وي را مورد نقد و بررسي قرار داده اند. نويسنده ي کتاب حاضر در مقدمه دلايل چندي براي نگارش آن ذکر مي کند. اول حس کنجکاوي که از کودکي همراه او بوده و آنچه که از ميرمهنا به عنوان يک اسطوره در ذهنش وجود داشته است؛ دوم عدم وجود يک کتاب محکم و مستدل درباره ي ميرمهنا؛ عدم شناخت واقعي ميرمهنا به عنوان يک شخصيت قهرمان و مبارز در حال حاضر. مؤلف به بررسي جغرافياي محلي ظهور ميرمهنا، سابقه ي خاندان وغايي که ميرمهنا از آن برخاست، سابقه ي طوايف و خاندان هاي حاکم در جنوب، بررسي علل حرکت ميرمهنا، اقدامات ميرمهنا و سرانجام او مي پردازد.
هر چند کتاب به صورت کلي اطلاعاتي در اختيار خواننده مي گذارد، اما با مطالعه ي دقيق کتاب به نکاتي چند برخورد مي کنيم که پرداختن به آن ها دور از فايده نخواهد بود. لازم به ذکر است که اين توضيحات در پاره اي از مسايل ديگر هم صدق مي کند و ذکر آن ها فقط در مورد کتاب حاضر نيست بلکه تمام نوشته هايي از اين دست را هم در بر مي گيرد.
1- نويسنده در پاورقي، کلمه « خشت » را براي تلفظ بر وزن « زشت » ذکر مي کند که پسنديده نيست و بهتر بود به جاي آن از اعراب گذاري استفاده مي کرد و ديگر آن که خشت شهر است نه روستا (1).
2- در کتاب به سفرنامه نئار خوس، درياسالار يوناني ارتش اسکندر اشاره شده که از سواحل درياي عمان و خليج فارس بازديد نموده است. نويسنده از اين موضوع در بيان قدمت بندر ريگ استفاده کرده، در حالي که در سفرنامه ذکري از بندر ريگ يا محلي نزديک آن نشده است. (2)
3- به نظر مي رسد راجع به جمعيت بندر ريگ اندکي مبالغه شده است. هر چقدر هم در زمان ميرمهنا بازرگانان و ديگر اقشار مردم به خارک مهاجرت کرده باشند، باز هم نمي توان رقم 10 تا 12 هزار نفر را براي جمعيت آنجا قطعي قلمداد کرد. نويسنده براي اين گفته ي خود مدرکي ذکر نمي کند. اين در حالي است که هم اکنون با گذشت 250 سال از ظهور و سقوط ميرمهنا، با گسترش روزافزون صنعت و تجارت و هم چنين سرمايه گذاري هاي وسيع، در جزيره ي خارک، که قدرت مهاجرت را از ساکنان آن گرفته، جمعيت ساکن و بومي آن به 10 هزار نفر مي رسد (3).
4- در مورد اهميت تجاري بندر ريگ در دوره ي مورد بحث، نويسنده ابتدا مطلبي را از فارسنامه ناصري نقل مي کند و سپس در ادامه مي آورد: « بديهي است در چنين بندري، وجود مراکزي جهت ذخيره سازي، عرضه و فروش کالا و يک بازار پررونق واقعيتي انکار ناپذير است » (4).
سؤال اينجاست که اين بندر چند نفر جمعيت داشته که شرکت هند شرقي هلند، انگليس و فرانسه کالاهاي خود را در مقياسي که نويسنده ذکر مي کند به آنجا وارد کنند و از بازار آن سود کلان ببرند. بندري که به قول خود نويسنده تا قبل از سلطه ي وغايي ها فقط چند کلبه ي چوبي داشت.
شايد بهتر بود که نويسنده به جاي بازاري پررونق از عنوان « بندري پررونق » استفاده مي کرد. در اينجا بد نيست به نکته اي اشاره کنيم و آن اين که يک بندر چگونه رونق مي گيرد و چه زماني به مرحله ي شکوفايي مي رسد؟ براي رسيدن به جواب، سه نقطه ي مهم بندري در سواحل شرقي خليج فارس که رونق به سزايي داشته اند را مورد بررسي قرار مي دهيم.
الف: در نزديکي بندر بصره ي کنوني به نام اُبُله وجود داشته که رونق خود را مديون بازار مصرف بزرگ پشت سرش، يعني تيسفون، پايتخت ساسانيان و ساير شهرهاي ميان رودان بوده است. بعد از حضور مسلمانان، بندر بصره جاي آن را گرفت که ابتدا دمشق و بعد هم بغداد بازار مصرف آن را تشکيل مي داد. اين دو بندر علاوه بر بازار پشت سرشان، راه هاي آبي و زميني همواري هم جهت دسترسي به آن بازارها در اختيار داشتند.
ب: در سده ي چهارم و پنجم هجري، بندر سيراف به اوج شکوفايي خود مي رسد، هر چند اين بندر قبل از اسلام هم رونق به سزايي داشت، اما با ايجاد حکومت آل بويه و کنترل بر سواحل شرقي و غربي خليج فارس و هم چنين مرکزيت شيراز، اين بندر به مرکز تجاري و اقتصادي بزرگي تبديل شد که راه هاي ارتباطي آن تا دورترين نقاط ايران هم کشيده شده بود.
ج: ملوک هرمز در جزيره ي هرمز کنوني و قبل از آن، در نزديکي ميناب، مرکز تجاري بزرگي را تشکيل دادند که تا هنگام هجوم و تسلط استعمارگران پرتغالي اهميت خود را حفظ کرد. ملوک هرمز به واسطه ي اينکه بازارهاي مصرف بزرگي چون کرمان، خراسان و حتي فارس را در پشت سر خود داشتند و هم چنين قدرت دريايي قوي، توانسته بودند بازرگاني پررونقي تشکيل دهند.
با نگاهي به اين سه بندر، در مي يابيم که درشکوفايي يک بندر چند عامل مهم دخيل است:
وجود يک بازار مصرف بزرگ در پشت سر يا به عبارت بهتر وجود داشتن خريداراني هميشگي، قدرت مالي و امکانات انساني جهت تأمين امنيت راه ها از مبدأ تا مقصد، وجود ناوگاني تجاري متعلق به بندرنشينان يا لااقل قدرتي که بتواند از آن ناوگان ماليات و عوارض گمرکي بگيرد، تساهل و تسامح در امور تجاري، و... حال در بندر ريگ کدام يک از عوامل اشاره شده وجود داشته که از آن بازاري پررونق ساخته است؟ به نظر مي رسد پس از هجوم افعان ها و حتي بعد از فرمانروايي کريم خان زند هنوز آن قدر امنيت تأمين نشده بود که کاروان هايي بتوانند کالاهاي خود را در معرض خطر قرار داده و وارد ايران کنند. آن روزگاري که نويسنده از بندر ريگ به عنوان دوران اوج رونق بندر ريگ ياد مي کند، ايران عرصه ي تاخت و تاز آزاد خان افغان، محمد حسن خان قاجار و کريم خان زند بود که بايد به اين ها خوانين لر و بختياري را هم افزود.
نکته ي بعد در مورد مسيرهايي است که کاروان ها بايد در داخل ايران طي مي کرده اند. نويسنده به دو مسير اشاره مي کند، يکي مسير دالکي - خشت و ديگري مسير ديلم. قابل ذکر است که در آن روزگار هرج و مرج که تمام خوانين با هم اختلاف داشته اند، چگونه امنيت اين دو راه تأمين مي گرديد؟ در ضمن بهتر است به اين دو راه، راه سومي را هم اضافه کنيم که اهميت بسياري داشته است و آن راهي بود که از ماهور ميلاتي - ارتفاعات دامنه جنوبي زاگرس در شمال استان بوشهر - مي گذشته است. اين راه با گذشتن از منزل هاي مختلفي به « بامنير » در شهرستان نورآباد فعلي رسيده و از آن جا به شيراز ختم مي شده است.
5- در صفحه ي 58، نويسنده ي محترم استحکام، تأثير و تداوم سلطه و نفوذ اعراب مسلمان را در بخش هايي از کناره هاي ساحلي خليج فارس و درياي عمان بيشتر و چشمگيرتر دانسته و اين استحکام را به خصوص در چند سده اول هجري ذکر مي کند.
لازم به توضيح است که اعراب پس از سلطه بر ايران، اغلب در عنصر ايراني ترکيب شدند، چنانکه از طوايف عرب که در دو سده ي اول هجري به خراسان رفته بودند، در سده هاي بعد خبري در دست نداريم. اين امر در مورد سواحل جنوبي بيشتر صدق مي کند. با مراجعه به کتب دريانوردي، بخصوص در پنج سده ي اول هجري، به اين نکته پي خواهيم برد که بيشتر دريانوردان علاوه بر اينکه نام ايراني دارند، حامل فرهنگ و زبان فارسي هم بوده اند. با نگاهي به نحوه ي گسترش اسلام در سواحل و جزاير اقيانوس هند، مشاهده خواهيم کرد که اين کار بيشتر توسط ايرانيان صورت پذيرفت. دليل آن هم وجود لغات بسيار زياد فارسي در زبان مردم اين نواحي است. در سده ي هشتم هجري هنگامي که ابن بطوطه از سواحل و بنادر چين ديدن مي کرد، به ملاحان چيني که اشعار سعدي شيرازي را زمزمه مي کردند، برخورد. در اين نکته نبايد شک کرد که تا حدود سه سده ي اخير اعراب حضور چنداني در سواحل شرقي خليج فارس نداشته اند و حتي تا قبل از کشف نفت براي امرار معاش به دشت هاي حاصلخيز ايران مي آمده اند تا گندم و مايحتاج ساليانه خود را تأمين کنند.
همچنين اعراب پس از ورود به ايران، در درون فلات ايران ساکن شدند و کمتر به حاشيه هاي بيروني بيروني فلات ايران رفتند. کدام فاتحي حاضر است آب و هواي خوب به همراه زمين هاي مرغوب استخر، دارابگرد و بيشاپور و شهر گور را رها کند و در سواحل گرم و شرجي و زمين هاي شوره زار و بي آب و علف زندگي کند؟ به استناد منابع تاريخي، مردم استخر پس از شورش هاي متوالي عليه اعراب، از آن جا بيرون رانده شدند و به سواحل دوردست خليج فارس آمدند. مردم بقيه شهرهاي آباد جنوب هم براي حفظ هويت خود همين رويکرد را در پيش گرفتند و پا به سواحل گذاشتند. آن ها بر رونق تجارت و دريانوردي منطقه افزودند و تجربه هاي گران بهايي به دست آوردند. چنانکه تا همين دو سده ي اخير يکي از مهمترين نقاط حضور زرتشتيان، سواحل جنوبي ايران بوده است.
6- نويسنده در نتيجه گيري از دلايل ذکر شده در مورد تأثير اعراب مي آورد: « شدت تأثير علل مشروحه ي بالا بر ساختارهاي رواني، اجتماعي، و فرهنگي مردم، تا زمان حکومت ايلخانيان مغول و انقراض حاکميت امپراتوري خلافت عباسي ادامه داشته است. زيرا پس از آن و به تدريج که حکومت هاي مستقل ايراني استقرار مي يابند، شرايط و اوضاع و احوال تغيير مي کند، به گونه اي که از آن به بعد، اعراب ساکن در حاشيه شرقي خليج فارس که اکثراً با اقوام ايراني ممزوج شده و نژادهاي مختلطي را به وجود آورده بودند، ناچار به پذيرش حکومت اقوام ايراني و منسوب به آنان گرديدند و در طول زمان ملت واحدي را تشکيل دادند ». (5)
در مورد حضور اعراب بايد گفت که پس از به قدرت رسيدن‌ آل بويه، اين بار عنصر ايراني بود که بر عنصر عرب غلبه داشت، هرچند آل بويه به دلايل سياسي خلافت بغداد را از بين نبردند، اما در تضعيف آن نقش مهمي ايفا کردند. مرکز قدرت آل بويه قلب فلات ايران، جنوب، جنوب غرب و سواحل خليج فارس بود. خليج فارس براي حکومت آل بويه حکم يک درياي داخلي را داشت و رونق بندر سيراف هم به همين دوران باز مي گردد. پس از آل بويه، سلجوقيان بزرگ، قراختاييان کرمان، اتابکان سُلغر، سپس آل اينجو و آل مظفر هر کدام به سواحل جنوبي خليج فارس به عنوان حريم امنيتي خود نگاه کرده اند و به هيچ عنوان اجازه نمي داده اند اين نقاط جولانگاه حريفان آن ها شود. اهميت خليج فارس و بنادر آن براي اين حکومت ها از چند جنبه بود که مهمترين آن حقوق گمرکي اخذ شده از اين سواحل و بنادر محسوب مي شد.
شايد بتوان آغاز حضور اعراب در سواحل شرقي خليج فارس را با آغاز حکومت صفويه و آغاز استعمار غرب همزمان دانست. اولي نظم را در فلات ايران برقرار ساخت و باعث رونق اقتصادي شد و دومي هم با دست گرفتن کنترل کشتيراني در خليج فارس و درياي عمان، اعراب را از تجارت پرسودي که داشتند محروم ساخت و در نتيجه اعراب براي امرار معاش راه مهاجرت را پيش گرفته و به سرزمين هاي شرقي خليج فارس که آباد بود پاي گذاشتند. تاريخ خاندان هاي حاکم بر شيخ نشين هاي خليج فارس هيچ کدام به قبل از سده 17 ميلادي باز نمي گردد. در ذيل به برخي از خاندان هاي مهاجر به ايران اشاره خواهيم کرد و خواهيم ديد که حضور آن ها از چه تاريخي است.
7- نويسنده تأکيد دارد که بعد از حمله مغول و تشکيل حکومت هاي ملي، اعراب در ايرانيان ادغام شدند و نژادهاي مختلطي را به وجود آوردند که حضور آن ها به قبل از اين تاريخ - حمله مغول - باز مي گردد. براي درک بهتر حضور اعراب در جنوب ايران بهتر است به خود کتاب مراجعه کنيم و با تاريخ برخي از خاندان هاي عرب آشنا شويم.
الف: آل مذکور - ظاهراً بين سال هاي 1148 تا 1156 ه.ق برابر با 1736 تا 1743م. (6)، يعني در اواخر حکومت صفويه.
ب: خانواده بني کعب - در اواخر سده ي شانزدهم يا اوايل سده ي هفدهم در قبان جاي گرفته بودند. قبان جايي ميان خورموسي ( بندر امام خميني کنوني ) و اروندرود است (7).
ج: طايفه ي بني معين - اين قبيله هنگام سلطنت شاه عباس صفوي در سال 1007 ه.ق از برنجد به سواحل خليج فارس مهاجرت کردند (8). نويسنده اشاره نکرده به سواحل شرقي يا غربي.
د: طايفه قواسم ( جواسم ) - پس از مرگ نادرشاه در سال 1743 ميلادي نفوذ و تسلط ايران در خليج فارس به ضعف گراييد و جواسم ميدان بي منازعه اي به دست آوردند. در سال 1760م. آن ها جزيره ي قشم را که در تصرف بني معين بود و لنگه و شيناس را تسخير نمودند (9).
و: خاندان آل نسور ( نصور ) - زمان دقيق ورود اين خاندان به ايران نيز به درستي معلوم نيست اما براساس روايات و برخي قراين تاريخي، مهاجرت اين خانواده به ايران را مي توان مقارن سلطنت شاهان صفوي دانست (10).
8- ارجاعات کتاب اغلب ناقص بوده، به طوري که در بيشتر موارد فقط نام کتاب ذکر شده و از ذکر صفحه خودداري شده است.
9- نوينسده در آغاز قصدش را از نوشتن کتاب روشن کردن برخي ابهامات دانسته، ولي در آخر موفق نشده است انگيزه ي اصلي قيام ميرمهنا را ذکر کند. اين که قيام ناشي از عقده هاي دروني، حس قدرت طلبي، يا حس بيگانه ستيزي ميرمهنا و يا اين که ترکيبي از هر سه مورد بوده به وضوح مشخص نشده است.
10- منابع و مآخذي که نويسنده ي محترم استفاده نموده، در برخي موارد اشکال دارد. به عنوان مثال کتاب قلعه پري نوشته ي بهرام افراسيابي يک رمان تاريخي است، نه منبع تاريخي. بهتر بود نويسنده به کتاب هايي چون حقايق الاخبار و نزهه الاخبار نوشته ي محمدجعفر خورموجي، کريم خان زند نوشته ي دکتر عبدالحسين نوايي هم رجوع مي کردند. ضمن اينکه مشخصات ناشر، تاريخ نشر، نوبت چاپ و محل چاپِ منابع نويسنده مشخص نشده است.
11- آقاي حسين فرامرزي، نويسنده ي کتاب خاندان نصوري هستند که کتاب شان چاپ شده است.
نويسنده ي کتاب زوال دولت هلند در خليج فارس ظهور ميرمهناي بندر ريگي تمام سعي و تلاش خويش را به کار گرفته تا از ديدگاه فردي جستجوگر، کنجکاو و محققي که دنبال يافتن حقيقت است، به ميرمهنا، محيط او و آنچه در اين محيط بر او گذشته نگاه کند. در اين رهگذر او توانسته لااقل در مورد شخص ميرمهنا نوشته اي را در برابر خواننده قرار دهد.
اميدواريم در چاپ هاي بعدي دست کم از غلط هاي چاپي خبري نباشد.

پي نوشت ها :

1- فقيه، خورشيد: زوال دولت هلند در خليج فارس با ظهور ميرمهناي بندر ريگي، انتشارات شروع، بوشهر، 1383، ص 20.
2- همان، ص 25.
3- همان، ص 30.
4- همان، ص 34.
5- همان، ص 59.
6- همان، ص 60.
7- همان، ص 65.
8- همان، ص 67.
9- همان، ص 71.
10- همان، صص 4-73.

منبع مقاله :
خيرانديش، عبدالرسول؛ تبريزنيا، مجتبي؛ ( 1390 )، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر اول و دوم )، تهران: خانه كتاب، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط