نگاهي به فلسفه سياسي جلال الدين دواني

روابط مطلوب در جامعه

محقق دواني اسباب قوام جامعه سياسي و ضرورت هاي آن را ذکر مي کند. به نظر او، اين اسباب و ضرورت ها، با کمال انسان گره خورده اند و انسان موجودي است که در عالم آفرينش استعداد رشد و کمال يافتن را دارد و داراي
پنجشنبه، 20 شهريور 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روابط مطلوب در جامعه
روابط مطلوب در جامعه

 

نويسنده: مرتضي يوسفي راد




 

نگاهي به فلسفه سياسي جلال الدين دواني

محقق دواني اسباب قوام جامعه سياسي و ضرورت هاي آن را ذکر مي کند. به نظر او، اين اسباب و ضرورت ها، با کمال انسان گره خورده اند و انسان موجودي است که در عالم آفرينش استعداد رشد و کمال يافتن را دارد و داراي استعدادها و توان مندي هاي بالقوه اي است که در يک حرکت، از نقصان به کمال و در بستر وجود عوامل و لوازم رشد در جامعه آن ها به فعليت مي رسند. وي کمال فرد را به حضور وي در جامعه و ايجاد روابط و همکاري در تأمين نيازهاي يکديگر و اعمال عدالت بر آن روابط و همکاري ها مي داند؛ به عبارت ديگر از نظر دواني، اول و آخر رشد و کمال انسان يافتن هويت جمعي است و به ميزاني که فرد از اين هويت جمعي فاصله بگيرد رشد و کمال کمتري دارد و به ميزاني که هويت جمعي خود را بيشتر کند از کمالات بيشتري برخوردار است.
به نظر دواني، محبت مي تواند پيوندهاي اجتماعي افراد جامعه را قوي و مستحکم کند، به طوري که به يک وحدت حقيقي در ميان افراد جامعه تبديل شود. وجود علقه و علاقه ميان افراد جامعه روابطي را ايجاد مي کند که صرفاً در حد تأمين نيازهاي مادي و زندگي طبيعي تعريف نمي شود، بلکه موجب و موجد روابطي مي شود که افراد جامعه در نيازهاي کمالي خود بدان احتياج دارند و چنين روابطي به مراتب از روابطي که بر مبناي رعايت عدالت شکل مي گيرد، قوي تر است. وجود محبت در ميان افراد جامعه و پيوندي که محبت در ميان آن ها ايجاد مي کند، افراد جامعه را از رعايت عدالت در ميان روابط شان بي نياز مي کند. محبت مقتضي رفع هر نوع « دوگانگي » در ميان افراد جامعه است. از طريق محبت ميزان و روح هويت جمعي بسيار قوت مي گيرد و افراد جامعه کمتر به فکر منافع خود مي افتند، بلکه منافع ديگري را بر خود مقدم مي دارند، به حدي که در حق او ايثار مي کنند؛ به عبارت ديگر، بين خود و ديگري جدايي نمي بينند تا در صدد باشند منافع خود را بر منافع ديگري ترجيح دهند.
پس، محبت موجد وحدتي است که شبيه به وحدت طبيعي در اشياي عيني مي باشد و عدالت که مقتضي « دوگانگي » است، وحدتي است که افراد آن با شرايطي دور هم جمع شده و شبيه به وحدت صناعي ايجاد کرده اند. بنابراين، در ديدگاه فلسفي دواني هر آنچه طبيعي باشد بر آنچه تصنعي است تقدم ذاتي دارد، پس محبت نيز بر عدالت تقدم و برتري دارد. وي به تناسب شأن و منزلتي که براي محبت در قوام و ثبات و پايداري جامعه قائل است، به نظر بعضي از حکما که محبت را نه تنها سبب قوام جامعه، بلکه سبب قوام و ثبات همه عالم موجودات و انتظام آنها مي دانند، اشاره مي کند. به اعتقاد اين حکما، همه موجودات به محبت ديدن و محبت کردن تمايل دارند. بدين شکل دواني اصول و قواعدي را که حکمت اشراق، حاکم بر هستي مي داند، به حيات انساني تسري مي دهد. اينان نگاه اشراقي و وحدت وجودي خود را به عالم جمادات، نباتات و حيوانات نيز تسري مي دهند و به حرکت ارادي افلاک قائل اند و مبدأ آن را عشق جوهري عقلي افلاک مي دانند و معتقدند که مراتب کمال و نقصان موجودات به ميزان ظهور انوار محبت بستگي دارد، زيرا محبت سايه وحدت، و مقتضي بقا و کمال مي باشد. برخي ديگر از حکما فراتر از اين که قوام موجودات به محبت باشد، بر آن اند که محبت در ماهيت جميع کاينات سريان يافته است، زيرا در واقع عشق يکي از صفات کماليه وجود دهنده ( خداوند ) است و هر موجود بسته به قابليت اش از صفت کماليه برخودار است. (1)

انواع محبت

محقق دواني به تناسب شأن محبت در جامعه و روابط اجتماعي، بحث مبسوطي را در مورد انواع و مراتب محبت ارائه مي دهد. وي محبت را به دو نوع تقسيم مي کند: يکي، محبت طبيعي هم چون محبت مادر به فرزند خود و ديگر، محبت ارادي نظير محبت شاگرد به معلم خود. محبت ارادي که اراده شخص در ايجاد آن نقش دارد، در راه کسب کمال صورت مي گيرد، اما بسته به نوع معرفت از آنچه کمال آور است، گاه کسب لذت و گاه نفع طلبي و گاه کسب خيرات و گاه ترکيبي از اين سه، منشأيي براي اراده بر محبت کردن و محبت شدن مي گردند. به اعتقاد دواني، محبت ناشي از لذت زود مي آيد و زود هم از بين مي رود و محبت ناشي از نفع طلبي دير مي آيد و زود از بين مي رود اما محبت ناشي از کسب خيرات و تعاون در آنها و وصول به کمالات حقيقي زود مي آيد و دير از هم مي پاشد و محبت ناشي از ترکيبي از اين سه نوع دير مي آيد و دير هم مي رود. ايشان انس و الفت در ميان افراد جامعه را براي حيات و بقاي جامعه ضروري مي داند، اما صداقت را از آن جهت که کمتر در ميان همه افراد جامعه رخ مي دهد لازم نمي شمارد.
رابطه ديگري که در رديف محبت و صداقت مطرح مي شود، عشق است که اخص از آن دو مي باشد. علت عشق اگر افراط در طلب لذت باشد « عشق مذموم » و « عشق بهيمي » است و اگر افراط در طلب خير باشد « عشق محمود » و « عشق نفساني » مي باشد. نوع رابطه ميان عالمان از نوع صداقت است که منشأ آن، محض خير و نيکي به يکديگر مي باشد. چنين رابطه اي بدان جهت که خير امر ثابت است، مصون از هرگونه تغيير و زوال پذيري مي باشد.
از نظر دواني، چون بدن انسان از طبايع مختلف ترکيب يافته و ميل هر يک از آنها مخالف ميل ديگري است، پس توانايي درک کامل لذت جسماني را ندارد، اما نفس انساني به جهت اين که جوهر بسيط است و از تضاد مبرا مي باشد، توانايي درک لذت خالص نفساني و معنوي را که لذت حکمت باشد، دارد. بنابراين، بالاترين و مهم ترين مراتب محبت لذات حاصل از حکمت است که « عشق تام » يا « محبت الهي » نام دارد. چنين عشقي زماني حاصل مي شود که آيينه دل صيقل خورده شده و تمامي شبهات مرتفع گرديده و جاي آن، يقين و التفات کامل به حق تعالي پر شده باشد، به طوري که هستي وجود خود را در انوار قاهره تجليات الهي محو گرداند و به مقام وحدت که نهايت مقامات است، برسد و اين مرتبه « حق اليقين » است.
وجه ديگري که محقق دواني در دوام محبت اهل خير ذکر مي کند، آن است که در سرشت انسان تمايل به انسانيت نهاده شده است و چون انس طبيعي از خواص انسان است و کمال هر چيزي در ظهور خاصيت طبيعي نوع او مي باشد، پس کمال انسان در ظهور اين خاصيت طبيعي اوست. چنين خاصيتي موجب مي شود که فرد در جامعه به همنوع خود در ايجاد اُنس و الفت و محبت کردن و محبت ديدن روي آورد.
دواني با اين تحليل از ماهيت انسان و گرايش هاي طبيعي وي، منشأ ديگري را در مدنيت انسان و پيدايش تمدن ذکر مي کند. وجود چنين گرايش طبيعي در انسان موجب مي شود که محبت يکي از محسنات عقلي به شمار آيد و از نظر عقل مستحسن باشد و شارع بر آن تأکيد کند و از حکمت هاي درون احکام بسياري مثل امر شارع به نماز جماعت روزي پنج بار، نماز جمعه، نماز عيدين و موقف در حج ميان جميع افراد امت اسلامي باشد. (2) بنابراين، محبت اهل خير منشأ هم ارتباط جاني و جسمي و هم ارتباط روحاني و معنوي مي شود و اين ارتباط، خالي از منازعات و ملامت ها و تعارض ها مي باشد اگر چه بيشتر محبت ها ميان اکثر مردم مبتني بر لذت يا منفعت است نه خير و نيکي، و افراد کمتري از محبت خير برخوردارند.

مراتب محبت

محقق دواني بعد از ذکر انواع محبت، به ارزش گذاري و قضاوت ميان محبت هاي مختلف بر مي آيد و مراتبي را از اين حيث براي آن بر مي شمارد. وي اعلي مرتبه محبت را محبت خداوند مي داند که منبع خيرات و کمالات است. وصول به اين مرتبه جز از طريق معرفت به دست نمي آيد، لذا فقط از عهده عارف رباني به قدر توانايي او در درک صفات جماليه و جلاليه خداوند بر مي آيد و حکما آن را فوق مراتب سعادت انساني دانسته اند و ارسطو آن را سعادت تام مي خواند. (3)
مرتبه بعدي، محبت والدين به فرزند است. محبت معلم نسبت به شاگرد در اين رديف قرار دارد و حتي بالاتر مي باشد، زيرا اگر پدر سبب بلاواسطه وجود جسماني فرزند است، معلم سبب کمال و تربيت روحاني فرزند مي باشد و با چنين مناطقي محبت شارع و پيامبر، هادي حقيقي و مکمل هدايت خداوند است و بعد محبت خلفاي راشدين و ائمه دين اولي مي باشد.
مرتبه سوم محبت، محبت ميان رعيت و سلطان است. دواني اين مرتبه را از مرتبه دوم ( محبت پدر به فرزند ) مهم تر مي داند و معتقد است بدون سياست ورزي سلطان و ايجاد محيطي امن و آرام، امکان بهره وري از پدر و محبت و خيرات او متصور نيست و اگر پدر به تدبير و سياست فرزند مي پردازد سلطان سياست پدر و فرزند، هر دو، را متکفل است.
مرتبه چهارم، محبت آناني است که در جامعه جزء عالمان و عارفان محسوب مي شوند و به نوعي در کارها و نيازمندي هاي افراد جامعه مشارکت دارند.
محقق دواني مي گويد: بايد که مراتب فوق را در محبت ورزيدن رعايت کرد و الاّ موجبات ظلم و فساد و خيانت در صداقت را فراهم مي سازد و فساد آن از خيانت در اموال بدتر است. (4) اين نظر، مباني ديگر فلسفي دواني را که عالم را سلسله مراتبي مي داند و به تناسب آن براي افراد جامعه نيز مراتبي قائل است، بيان مي کند.
محقق دواني اهل خير را از حيث منشأ رو آوري به خير، به سه دسته تقسيم مي کند. وي ابتدا قول حکما را نقل مي کند که بر آن اند: برخي مردم داراي طهارت قلبي و اصلي و نجابت فطري هستند که تعداد اينان کم مي باشد؛ بعضي خصلت دسته اول را ندارند اما با فکر و تأمل در عواقب کارهاي زشت، از رذايل دوري مي کنند که اينان نيمي از افراد جامعه را تشکيل مي دهند و برخي ديگر با وعده و وعيدهاي داده شده از سوي شارع، از رذايل دوري مي گزينند که اينان اکثر افراد جامعه را شامل مي شوند. دواني دسته اول را « اخيار بالطبع »، و دسته دوم را « اخيار به تعليم »، و دسته سوم را « اخيار به شرع » تلقي مي کند و در ميان اين سه دسته، دسته اول را اشراف از دو دسته ديگر مي داند و اينان همان ابرار و انبيا هستند. (5)

پي نوشت ها :

1. اخلاق جلالي، حاشيه مولوي محمد عبدالغفور، ص 239.
2. همان، ص 244-245.
3. اخلاق ناصري، ص 276.
4. اخلاق جلالي، ص 250-252.
5. همان، ص 259-260.

منبع مقاله :
يوسفي راد، مرتضي؛ (1387)، انديشه سياسي جلال الدين دواني، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.