نويسنده: مرتضي يوسفي راد
نگاهي به فلسفه سياسي جلال الدين دواني
محقق دواني بعد از آن که وجود جامعه را براي رشد و کمال انسان و ظهور و بروز استعدادها و گرايش هاي کمال خواهي وي ضروري مي داند و لوازم چنين جامعه اي و اسباب و لوازم رشد کمالات انسان را ايجاد الفت و محبت ميان افراد جامعه، و وجود سياست را به منظور تنظيم امور جامعه، و تعليم علم مدني را براي رعايت عدالت ذکر مي کند، به احکام مدينه به عنوان جامعه سياسي مي پردازد. ايشان ابتدا تمدن را به عنوان آثار جوامع و مظهر سياست ها و فرهنگ ها و آداب و رسوم، به دو نوع تقسيم مي کند که ماهيت هر يک با ديگري کاملاً متفاوت است. محقق دواني اين جا بر مشرب فيلسوفان مشي کرده و در مورد اين دو نوع تمدن به حسب ماهيت خير و شرّ آنها مي گويد: اگر سبب شکل گيري تمدني، امور و اسباب و نهادها و مؤسسات و امکان هايي باشد که اهداف، سياست ها و ابزارهاي شان خير و رواج خيرات است، جامعه سياسي اي که به واسطه آنها شکل مي گيرد، فاضله است. تعبير دواني « مدينه فاضله » (1) است، اما مدينه اي که وي آن را به تبع فيلسوفان سلف خود استعمال مي کند. تمام ارکان يک جامعه و دولت و نظام سياسي را در بر مي گيرد. چنين جامعه و دولتي واحد مي باشد، چون هر آنچه خير و کمال است از حق منشأ شده و وجود يافته است و حق واحد است و در آن تکثر راه ندارد.اما اگر سبب شکل گيري تمدن و اسباب و لوازم آن شرّ و رواج شرور باشد، به طوري که ماهيت همه آنها و هدف شان شر باشد، در اين صورت جامعه سياسي ماهيتي غير فاضله مي يابد و آنچه شکل گيرد. « مدينه غير فاضله » نام دارد. (2) جامعه و دولت غير فاضله ماهيت اش شر است و چون شرور منشأهاي متعدد دارد، بر حسب منشأ شکل گيري انواع مختلفي مي يابد. به نظر محقق دواني ، جوامع و دولت هاي غير فاضله به لحاظ اسباب شکل گيري شان به سه نوع تقسيم مي شوند: نخست، آن که رو آوري افراد جامعه به يکديگر، ايجاد روابط سياسي و نهادهاي لازم آن، سياست گذاري ها و تعيين حاکم بر مبناي نيازها و گرايش هاي قواي غضبي و شهوي باشد و قوه نطقي و عاقله هيچ گونه نقشي در اين امور نداشته باشد. دولت و نظام سياسي حاصل از اين نوع ترکيبات، جاهله مي باشد و محقق دواني به ملاحظه جامعه سياسي و ارکان و لوازم آن به « مدينه جاهله » تعبير مي کند. (3) و به تعبير خواجه طوسي، موجب نوعي از « تمدن » مي شود. (4)
نوع ديگر، آن که سبب و غرض شکل گيري و پيدايش جامعه سياسي و ارکان و لوازمات آن از قبيل سياست، حاکم، نهادهاي سياسي - اجتماعي و ماهيت روابط سياسي تأمين کننده ي نيازهاي قواي شهويه و غضبيه باشد، اگر چه در اداره و تدبير امور از قوه عاقله استفاده مي شود تا بيش از پيش قواي شهويه و غضبي بهره برند. بنابراين، در چنين جامعه اي قوه عاقله افراد و قواي تدبيري جامعه در جهت اغراض دو قوه ديگر به کار مي روند. چنين جامعه سياسي همراه با نهادها و ارکان هاي حکومتي آن، « مدينه فاسقه » نام دارد.
نوع سوم، آن که آنچه سبب اجتماع و ايجاد روابط و تأسيس نهادها شده، عقايد باطل است. چنين جامعه اي دچار جهل مرکب شده و آنچه را که فضيلت نيست، فضيلت مي داند و بر اساس فضايل موهومي به ايجاد روابط و نهادهاي لازم آن مي پردازد. خواجه طوسي منشأ رو آوري به عقايد و نظرهاي باطل را دو امر دانسته، مي گويد: يا در اصل فطرت اينان نقصان و ضعفي وجود دارد يا چون قوه فکري و عقلي آنها مغلوب گرايش هاي قواي ديگر شده، قدرت تمايز حق و باطل و صحيح و فاسد را ندارند. (5)
ويژگي هاي مدينه فاضله ( جامعه و دولت مطلوب )
غايت نگري فيلسوفان مسلمان و از جمله محقق دواني، آنان را بر آن مي دارد که جوامع و دولت ها را بر اساس اهداف و غايات آنها طبقه بندي کنند. دواني اساس و بنيان پيدايش، شکل گيري، تمدن سازي و سياست گذاري جامعه مطلوب خود را بر شناخت و کسب کمالات و سعادات و اصولي که به آنها منجر مي شود و شناسايي و دوري از رذايل مي داند. جامعه مطلوب وي از ويژگي هاي ذيل برخوردارند: 1. افراد آن در عمل و نظر داراي وحدت در هدف و غايت مي باشند؛ 2. طبقات معرفتي آن عبارتند از: فضلا، اهل ايمان، اهل تسليم، عوام الناس ( مستضعفان )؛ 3. همگان از حق شهروندي برخوردارند؛ 4. همگان از رياست فاضله به قدر استعدادشان بهره مند مي شوند. افراد چنين جامعه و دولتي هم در کسب اصول اعمال صالح تلاش دارند و هم در اعتقادات صحيح و حق مشترک اند و همگي معارف اعتقادي شان واحد است و اگرچه در اشخاص و حالات و روحيات اختلاف دارند، در سيره عملي شان بر حسب اعتقادات و اعمال شايسته و نيک وحدت نظر دارند. آنچه در اعمال و افکار اين افراد برجستگي بيشتري دارد، آن است که به يک غايت مي انديشند و به يک غايت مي روند تا بدان نايل آيند. بنابراين، اينان در درک و معرفت از مبدأ و معاد عالم و امور مربوطه به آن دو که از مهمات حکمت و شريعت است، به اجمال با يکديگر اشتراک دارند، اگر چه در کيفيت و ميزان آن در يک مرتبه معرفتي نيستند. افراد جامعه سياسي مطلوب دواني اگر چه به اجمال در درک امور مربوط به مبدأ و معاد مشترک اند، در تفصيل مسائل آن دو ميزان معرفت به آنها بسيار متفاوت مي باشند.دسته اي، به جهت برخورداري از معارف عميق و دقيق از مبدأ حقيقي، صفات جلال و جمال، کيفيت صدور موجودات از مبدأ و مراتب وجودي از عالم اعلي تا عالم سفلي و معاد آن گونه که حقيقت مطلب است و اعتقاد به اين نوع معارف از وراي صور مخيله و معاني موهومه، از تأييد الهي برخوردارند و از تعلقات طبعي و آثار آن به دور مي باشند. اينان از بزرگان اولياي الهي و استوانه هاي حکما به شمار مي آيند. (6)
دسته دوم، آناني هستند که قوه تعقلي دسته اول را ندارند و نمي توانند حقايق را به دور از رنگ و صورت و هيئت و شکل و محل و کيفيت آنها تصور نمايند. اينان حقايق را از طريق معاني موهومه درک مي کنند، اگر چه قائل به آن هستند که حقايق، منزه از اين قيود مي باشند، در عين حال به عجز خود و نداشتن امتياز دسته اول معترف اند. اين دسته را دواني به تبع خواجه طوسي « اهل ايمان » مي نامد. (7)
دسته ديگر يک مرتبه از مرتبه معرفتي اهل ايمان پايين ترند و معارف حقه از مبدأ و معاد را با صورت هاي خيالي درک مي کنند. اينان نيز به عجز خود و برتري دو دسته قبلي اعتراف دارند. دواني از اين افراد به « اهل تسليم » تعبير مي کند. دسته چهارم نظير دسته هاي سه گانه قبلي به مبدأ و معاد و امور مربوط به آن به اجمال اعتراف دارند، اما درجه معرفتي شان از آنها کمتر است، به طوري که حقايق را از طريق مثال هاي محسوس و صورت هايي که از حقايق فاصله بسيار دارند، درک مي کنند. اينان همان « عوام الناس » و به تعبير دواني ( به تبع خواجه طوسي ) « مستضعفان » مي باشند. (8)
ويژگي ديگر مدينه فاضله آن است که افراد آن ضمن اين که به کسب معارف و اخلاق صالحه مي پردازند و بسته به استعدادهاي شان از معارف حق برخوردارند و با ضرورت دانستن علم مدني در امور سياسي فعال هستند، همگي به ميزان توانايي خود به تلاش و کوشش مي پردازند و صناعتي را فرا مي گيرند تا بتوانند نيازهاي يکديگر را بر طرف کنند. چنين نگرشي خلاف آن چيزي است که افلاطون در مدينه فاضله براي شهروندان قائل است. (9) او شهروندان را تنها به فعاليت ها و تصميم گيري هاي سياسي دعوت مي کند، به طوري که تمام تلاش و فعاليت خود را مصروف آن کنند.
در مدينه فاضله محقق دواني، صاحب شريعت يعني پيامبر اسلام ( صلي الله عليه و آله ) خود به تلاش و فعاليت فراوان مي پردازد، به طوري که هر کس از افراد جامعه و پيروان او به قدر استعدادش از وي بهره مي برند تا نفوس ناقصه شان را تکميل کنند. مردم جامعه مطلوب دواني که دولت مطلوب وي نيز با آن تعريف مي شود، در يپروي از صاحب شريعت ( مدبّر فاضل ) از تعصب و دشمني با يکديگر دوري مي کنند، بلکه با توجهاتي که صاحب شريعت دارد، همگان به کمالي که مستعد آن هستند، روي مي آورند.
قوا و ارکان مدينه فاضله
محقق دواني هم چون فيلسوفان سلف خود براي جامعه و دولت مطلوب خود ارکاني قائل است. او بر مبناي مراتبي ديدن افراد مختلف جامعه و اين که براي هر کس کاري و صناعتي خاص ساخته شده، پنج رکن که تدبير و اداره و ساماندهي امور جامعه را در جامعه بر عهده دارند، قائل است. اين ارکان عبارتند از: 1. حکماء؛ 2. مبلغان؛ 3. مقدّران؛ 4. مجاهدان؛ 5. ارباب الاموال. ايشان از رکن اول به « افاضل » تعبير مي کند. اينان مسئوليت تدبير امور و هدايت جامعه به سوي کمال را دارند و با علم و معرفت به حقايق موجودات و برخورداري از کمالات، به تنظيم و ترسيم قانون مندي ها و اصول و قواعد حکمت مدني مي پردازند و با چنين ويژگي از همنوعان خود متمايز مي شوند.رکن دوم مدينه فاضله دواني، مبلغين و به تعبير وي « ذووالالسنه » هستند. (10) رکن بعدي، « مقدران » (11) يا نهاد محاسبات اداري است که وظيفه دارند قواعد عدالت را بر مجموعه روابط و ديگر ارکان، نهادها و سازمان ها و تصميمات آنها جاري کرده، از آن مواظب نمايند. رکن چهارم دولت مطلوب دواني، نهاد دفاع تحت عنوان « مجاهدان » است که وظيفه شان حفظ مرز و بوم جامعه سياسي از تعرضات دشمنان و سلطه جويان مي باشد. صناعت اينان به تناسب وظيفه شان بر خورداري از شجاعت و هيبت لازم و لوازم آن است تا بتوانند در دل دشمنان ترس و رعب ايجاد کنند و انگيزه تعرض به سرحدات مملکت را از آنها سلب نمايند.
رکن پنجم جامعه سياسي و دولت مطلوب دواني، نظام اقتصادي و تأسيس صناعات لازم و سياست گذاري در آن ها به منظور تأمين نيازهاي مادي و معيشتي افراد جامعه مي باشد. دواني از اين رکن به « ارباب الاموال » تعبير مي کند امروزه وزارت خانه هاي اقتصاد و دارايي و بازرگاني و نهادهاي مربوط به آن متکفل اين امرند.
معيارها و اصول تنظيم روابط ميان ارکان و افراد جامعه
يکي از اصولي که تعيين کننده ي مرتبه و شأن طوايف و افراد در شايستگي آنها مي باشد، عدالت است. (12) دواني بر مبناي اين اصل فلسفي خود، معياري براي طبقه بندي جامعه بر اساس شايستگي ها قائل است تا هر کس در جاي خود قرار گرفته و نظام مشاغل بر آن اساس شکل گيرد.اصل ديگر در نظام مشاغل و تنظيم روابط اجتماعي افراد آن است که هر کس بيش از يک شغل و صناعت اختيار نکند. (13) اين امر از اقتضائات عدالت اجتماعي و اقتصادي است، زيرا در غير اين صورت طبيعت افراد که به امر و صناعت خاصي علاقه دارند، به هم خورده و استعدادهاي طبيعي شان در مسير خود قرار نمي گيرد تا به کمالي که شايستگي دارند، برسند. دواني معتقد است که جامعه سياسي بايد تخصصي گردد و از هر کس با توجه به تخصص او استفاده شود. بنابراين، در اشتغال افراد با نظر به شأن و مرتبه افراد، بايد شغلي را براي آنها تعيين نمود تا آنچه فرد انجام مي دهد با اتقان و استحکام لازم صورت گيرد و همين امر در طريق صحيح نظام مصالح افراد جامعه است.
گروه هاي غير فعال و منحرف
محقق دواني در کنار اکثر افراد جامعه که نقش فعالي را در پويايي و حرکت جامعه و تدبير و مديريت آن دارند و در قالب ارکان پنج گانه تعريف شده اند، برخي را غير فعال مي داند که صرفاً حالت ابزاري براي ديگر طوايف جامعه دارند. به عقيده وي، اينان بايد از سوي فضلاي جامعه تربيت شوند و استعدادهاي شان پرورش يابد تا اگر قابليتي دارند به کمال آن برسند و اگر قابليتي ندارند از آنان در آنچه که در امور جامعه نياز است، استفاده شود. برخي ديگر نه تنها غير فعال اند، بلکه به منزله ي گياهان مضري هستند که در کشت زارها و باغ ها مي رويند و مانع رشد درختان و گياهان ديگر مي شوند، بنابراين بايد آنها را از بين برد. اين افراد نيز در هيچ يک از طوايف جامعه قرار نمي گيرند، بلکه هم فاسد و هم مضر به حال افراد جامعه هستند، بنابراين بايد تدبيري در اصلاح آنها و در دفع مفسده آنها صورت گيرد. اينان به چند دسته تقسيم مي شوند: دسته اي، خودنمايان ( مرائيان ) هستند. اين افراد تظاهر به فضل مي کنند و لباس بزرگان را مي پوشند تا با رياکاري، به اغراض فاسد خود برسند، دسته ديگر، تحريف کنندگان ( محرّفان ) حقايق اصول و معارف هستند و طبق اميال و منافع خود به تأويل حقايق اصول و قواعد دين بر مي آيند؛ دسته سوم، از دستورات حکومت و پادشاه عادل اطاعت نمي کنند، در حالي که اطاعت شان بر همگان واجب است و به جاي آن، با ايجاد ارتباط با ممالک ديگر طبق اميال حکام آن ممالک عمل مي کنند. اينان را بايد به حکم عقل و شرع از بين برد. دواني از اين افراد به ياغيان تعبير مي کند؛ (14) دسته ديگر به عنوان « مارقان » کساني هستند که ضعف عقلي دارند و توانايي فهم قواعد دين و حکمت را ندارند و آنچه از دين يا حکمت مي شوند، بر معاني غير حقيقي آن حمل مي کنند. اينان اگر انحراف شان زياد نباشد و از عنادورزي به دور باشند، اميد هدايت شان وجود دارد و دسته پنجم، افرادي هستند که با هدف رسيدن به مال و منال و شأن و مرتبه اي که شايستگي آن را ندارند، خود را متظاهر به دانايان و عالمان مي کنند و در رسيدن به اين مقصود از مغالطه زياد استفاده مي نمايند. دواني از اينان به « مغالطان » تعبير مي کند. (15) نظر دواني با تفصيلي که بين نيروهاي فعال و نيروهاي منحرف قائل است، از نظر خواجه طوسي متمايز مي باشد، چون خواجه تنها به بر شماري نيروهاي منحرف ( نوابت ) بسنده مي کند. (16)پي نوشت ها :
1- همان، ص 260.
2. همان.
3. همان.
4. اخلاق ناصري، ص 280.
5. همان.
6. اخلاق ناصري، ص 262-263.
7. همان، ص 263.
8. همان.
9. مايکل ب. فاستر، خداوندان انديشه سياسي، ترجمه جواد شيخ الاسلامي، ص 28.
10. همان، ص 265.
11. همان، ص 266.
12. همان.
13. همان.
14. همان، ص 267.
15. همان، ص 268.
16. اخلاق ناصري، ص 299.
يوسفي راد، مرتضي؛ (1387)، انديشه سياسي جلال الدين دواني، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول