نويسنده: مرتضي يوسفي راد
کيفيت روابط مردم با حاکم و زمامداران از ديدگاه جلال الدين دواني
محقق دواني در گفتمان سلطنت و پادشاهي و به منظور کار آمدي آن، وظايفي را براي زيردستان بر مي شمارد. وي اولين وظيفه را آن مي داند که عامه مردم در معاشرت با حکام و سلاطين با آنها محبت ورزند. چنين محبتي سبب مي شود که ميان مردم و حکام انس و الفت برقرار شود و مردم هم ثناگو و ستايش کننده آنان باشند و هم از فرمان هاي آنها اطاعت کنند، مشروط بر اين که اوامر و نواهي شان خلاف احکام شريعت نباشد. دواني بر آن نيست که سلاطين را آن گونه بداند که مردم تحت هر شرايطي به اطاعت از آنان مجبور باشند، بلکه مدار و مناط اطاعت را فرمان هاي الهي مي داند.از ديگر وظايف مردم، اداي حقوقي است که سلاطين برگردن مردم دارند و در اين امر نبايد هيچ نوع کراهتي داشته باشند، زيرا در حقيقت به نوعي اطاعت از احکام شريعت است. ديگر اين که در هنگام ضرورت مثل حمله دشمنان به مملکت، مردم بايد جان و مال خود را فداي فرمان هاي آنها نمايند، چون با دفاع از سرحدات و دفع دشمنان، هم حافظ دين و هم حافظ دنيا و مال و ناموس مردم مي شوند. خدمت کاران سلاطين نبايد خود را زياد به آنان نزديک سازند، چه اين که مصاحبت با سلاطين « خود را در آتش کردن » و « همراه با شير شدن » است که هر آينه ممکن است آتش خشم سلطان شعله ور شده، او را در بر گيرد. بنابراين، آداب ملازمت و همراهي با سلاطين سخت است. کسي که نزد سلاطين بار يافته و به خدمت گزاري مشغول است، تنها بايد به کاري که به وي سپرده شده، بپردازد و سلطان هر وقت که ملازمت اش را خواست، حاضر شود و از حضور بسيار دوري کند و هر چه را به عنوان مدح بر زبانش جاري مي شود، بايد از روي صدق و راستي باشد نه نفاق و دورويي، و هر چه را که از سوي سلطان رخ مي دهد، نيکو ببيند.
فردي که در مقام نصيحت به سلطان است، بايد ادب لازم را رعايت کند، زيرا در شريعت نيز آمده که افراد در امر به معروف و نهي از منکر سلاطين وظيفه دارند که ادب را رعايت کنند. اگر وزير تصميمي را که خلاف مصلحت مملکت باشد، بگيرد ابتدا بايد موافقت کرد و سپس با همدردي و مهرباني چنين رأي و نظري را ردّ نمود. هيچ گاه نبايد اسرار سلطنت و سلطان را افشا کرد و در رسيدن به اين مقصود، ابتدا حالات و روحيات سلطان را به ميزاني که توانايي دارد، مخفي نگه داشت تا اين کار براي او ملکه شود، زيرا در اين صورت حفظ اسرار براي او آسان مي گردد و با اختفاي اسرار از سوي او، براي مردم راهي براي يافتن احوال و اسرار باطني سلطان وجود ندارد و مورد اتهام هم واقع نمي شود که فلاني اسرار سلطان را افشا کرده است. اما اگر اختفاي حالات و روحيات ظاهري سلطان نکند و آنها را افشا نمايد، امکان علم يافتن مردم به امور باطني سلطان از طريق علم به احوال ظاهري ممکن است، زيرا که همه امور عالم از جمله ظاهر و باطن اشيا و افراد انساني به هم مرتبط و متصل اند.
نبايد جُرم و تقصير و گناه را به گردن ملوک انداخت. زيرا آنها همت هاي بلندي دارند و خود را مظهر سلطنت الهي مي دانند و بدين جهت بايد مردم در مقام بندگي آنها باشند. اگر چه احتمال جرم زياد باشد، بايد که ساحت سلاطين را از نقص و عيب بري دانست و انواع راه ها را در کسب رضايت آنها برگزيد، حتي اگر در آنها رضايت نفس نباشد. هر جا که بهره و منفعت او با منفعت سلطان حاصل مي شود، بهره و منفعت سلطان بر آورده شود تا منفعت او نيز در ضمن آن به دست آيد. در دست يابي به مقاصدي که نزد سلطان بر آورده مي شود، بايد که با تدبير و تأمل وارد شد، نه با اصرار و مبالغه ورزيدن و خفت و خواري کردن. بايد از حرص و طمع ورزيدن دوري کرد و به قناعت کردن روي آورد، زيرا دنيا به کسي که از او دور شده، روي مي آورد و اگر کسي به دنيا روي آورد دنيا به او پشت مي کند، چنان که در حديث آمده است: « اُترُکِ الدنيا تاتِکَ راغبةً » (1) و در تورات نيز خداوند خطاب به دنيا فرمود: « اي دنيا، خدمت کن کسي را که مرا خدمت کند و خدمت نکن کسي را که تو را خدمت کند. » (2)
بايد براي سلاطين اسباب تهيه نمودن مال و منافع را فراهم کرد و به وسيله آن اسباب، به تحصيل آنها بر آمد و نبايد به مال کسي به خصوص سلطان چشم طمع دوخت، زيرا مال محبوب فرد است و هر کس که طمع در محبوب کسي کند، در معرض دشمني مي افتد و حکما گفته اند که از سلاطين اسباب منافع را بايد طلبيد، نه نفس منافع را (3) و در اين صورت، از سؤال و تفحص مصون مي ماند، هم نفع بسيار مي برد و هم نزد سلطان فردي محترم و مقبول مي شود.
در بذل مال خود به سلطان بايد اعلام آمادگي کند که با کمتر توجهي از سوي سلطان به اين امر، حاضر باشد که همه اموالش را به سلطان بذل نمايد و اگر تأملي در بذل مال به سلطان داشته باشد - به اقتضاي « مردم حريص بر آنچه که منع شده اند، مي باشند » (4) - حرصش به مال زيادتر مي شود.
فرد بايد که زينت و جلال سلطان را با جاه و مال خواستن براي وي بطلبد، نه با تجملات و مال و منال براي خود خواستن، زيرا که آن به حق شناسي نزديک تر است. به طور کلي، فرد به چيزهايي که مخصوص سلطان و امثال ايشان است، نظير مرکوب يا لباس هاي خاص داشتن نبايد روي آورد، چون به واسطه انجام آن نوعي سوء ادب به ساحت سلطان شده و آنها را در معرض نابودي و خود را نيز در معرض بدبختي قرار مي دهد. اگر سلطان به فرد انعامي داد، هر چند به نظرش کوچک باشد اما از آن اظهار بي نيازي نکند، زيرا استغنا نشانه خوار شمردن عنايت سلطان به اوست و هيچ عاقلي چنين کاري را نمي کند.
امر وزارت سلاطين از هر کاري خطرناک تر است، زيرا اطرافيان سلطان بسيار بر او خدعه مي ورزند. کساني که در مناصب حکومتي و در دربار همانند وزير همراه و مقرب سلطان اند، بر وزير و قرب و منزلت او نزد سلطان همواره طمع مي برند و بر او مکر و حيله مي کنند تا بتوانند اعتماد سلطان را از او سلب نمايند، بنابراين بهترين همکار او امانت داري و حفظ اسرار سلطان و راستي و صداقت است و بايد که خدمت گزاري اش را هميشه ثابت کند و از عصبانيت و درشتي کردن سلطان هيچ گونه ناراحتي به خود راه ندهد و اگر دريافت که حسودان در حق او به مکر و حيله مي پردازند، خشم خود را نسبت به آنها اظهار ننمايد و چنان وانمود کند که چيزي در دلش نيست والاّ هر آينه ممکن است مورد کيد شديد آنها واقع شود، و اگر کارش با آنها به مجادله کشيد در برخورد با آنها وقار خود را حفظ کند، زيرا شخص بردبار و حليم هميشه پيروز است.
آداب حضور در مجلس سلاطين و بزرگان (5)
در حضور سلاطين و بزرگان بايد سکوت را پيشه کرد و از صحبت کردن برحذر بود، چون زمينه گمان ها و خيالات پيش مي آيد و نيز آنان که نيت هاي فاسد دارند، مجال سخن گفتن مي يابند و به مقاصد فاسدشان نايل مي گردند. به سؤالي که از فرد نمي شود جواب ندهد، چون هم سبکي براي او مي آورد و هم سبب سرخوردگي سؤال کننده مي شود. اگر از جمع سؤال شود او زود جواب ندهد، چون سلطان را خوش نمي آيد که کسي اين گونه باشد و نيز بر سخن چنين شخصي ايراد گرفته مي شود، هم چنين اگر پاسخ خود را تا جواب ديگران تأخير اندازد که ايرادهاي مطلب روشن شود و معلوم گردد که پاسخي باقي مانده که او بدهد يا نه، اين کار به ادب و فضيلت نزديک تر است.اگر در جمعي است که آنها به سلطان قرابت بيشتري دارند، خود را مقدم نکند و از آن ناراحت نشود که ديگري که فضيلت کمتري دارد، مقدم شده است، چون او اگر چه فضيلت بيشتري دارد، رابطه ي مستحکمي با آن جمع ندارد. آن جمع در آن مناسبت، به هم نزديک اند و منشأ محبت به يکديگر مي باشند. بنابراين، او بايد هميشه اراده ي خود را تابع اراده سلطان کند و از لذت نفس بگذرد و چشم و دل و زبان خود را در خدمت سلطان قرار دهد و اين سبب مي شود که رابطه مودّت زياد گردد، به طوري که با گذشتن از لذت خود و رفع هر گونه مغايرت و دوگانگي به وحدت نظر و عقيده مي رسد و به برکت آن، امور سامان مي يابد.
پي نوشت ها :
1. « دنيا را ترک کن، دنيا به سوي تو با ميل و رغبت مي آيد ». همان، ص 303.
2. « يا دنيا اُخدُمي من خَدَمني و لا تَخدُمي مَن خَدَمَکِ ». همان.
3. اخلاق جلالي، حاشيه ي مولوي محمد عبدالغفور، ص 303.
4. اخلاق جلالي، ص 303.
5. همان، ص 305.
يوسفي راد، مرتضي؛ (1387)، انديشه سياسي جلال الدين دواني، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول