مترجم: حميدرضا ارباب
وقتي به سفر دور دنيا مي رويد تفاوت هايي فاحش در سطح استاندارد زندگي مردم مشاهده مي کنيد. درآمد يک فرد متوسط در کشورهاي ثروتمند مانند امريکا، ژاپن يا آلمان ده ها برابر بيش از درآمد يک فرد متوسط در کشوهاي فقير مانند هند، اندونزي، يا نيجريه است. تفاوت هاي زياد در درآمدها نشان دهنده ي تفاوت هاي چشم گير در کيفيت زندگي است. کشورهاي ثروتمند، خودروهاي بيش تر، تلفن هاي بيش تر، تغذيه ي بهتر، خانه اي امن تر، بهداشت و درمان بهتر، و اميد به زندگي بيش تري دارند.
حتي در يک کشور نيز تغييرات بسياري در سطح استاندارد زندگي در طول زمان ايجاد مي شود. در امريکا طي قرن گذشته متوسط درآمد، که به وسيله ي GDP سرانه اندازه گيري مي شود، سالانه حدود 2 درصد رشد کرده است. هر چند رشد 2 درصدي در سال ممکن است بسيار اندک به نظر برسد. اما همين نرخ رشد اندک به معناي 2 برابر شدن متوسط درآمد طي 35 سال است. به دليل همين رشد به ظاهر اندک، متوسط درآمد امروز حدود 8 برابر متوسط درآمد در قرن گذشته است. در نتيجه يک شهروند امريکايي در مقايسه با والدين و ساير گذشتگان خود از رفاهي بسيار بيش تر برخوردار است.
نرخ هاي رشد از کشوري به کشور ديگر نيز متفاوت اند. در برخي کشورهاي آسياي شرقي مانند سنگاپور، کره ي جنوبي، و تايوان متوسط درآمد طي دهه ي اخير سالانه 7 درصد رشد داشته است. با اين نرخ رشد، متوسط درآمد هر 10 سال 2 برابر مي شود. اين کشورها طي يک نسل از فقيرترين مردم به ثروتمندترين مردم جهان پيوسته اند. برعکس در برخي کشورهاي افريقايي مانند چاد، اتيوپي، و نيجريه متوسط درآمد طي سال هاي بسيار زياد ثابت بوده است.
چگونه مي توانيم اين تفاوت ها را توضيح دهيم؟ چگونه مي توانيم به کشورهاي ثروتمند اطمينان دهيم که سطح بالاي استاندارد زندگي در کشورشان حفظ خواهد شد؟ کشورهاي فقير براي رشد سريع تر و ملحق شدن به جهان توسعه يافته چه سياست هايي را بايد دنبال کنند؟ اين پرسش ها مهم ترين پرسش هاي اقتصاد کلان هستند. يکي از اقتصاددانان به نام رابرت لوکاس مي گويد: « زماني بود که به اين پرسش ها و سطح استاندارد زندگي فکر مي شد ولي امروزه بسيار مشکل است که به چيزي ديگر غير از اين مسائل فکر کنيم. »
اقتصاددانان به محاسبه ي مقادير توليد و قيمت ها در اقتصاد مي پردازند. در اين مقاله ابتدا به بررسي نيروهاي تعيين کننده ي اين متغيرها ( مقدار و قيمت ) مي پردازيم. توليد ناخالص داخلي( GDP )، هم درآمد کل به دست آمده در اقتصاد و هم هزينه هاي کل توليد کالاها و خدمات را اندازه گيري مي کند. سطح GDP حقيقي يک شاخص مطلوب براي اندازه گيري رفاه اقتصادي، و رشد GDP حقيقي يک شاخص خوب براي پيشرفت اقتصادي است. در اين جا بحث خود را بر عوامل تعيين کننده ي سطح GDP حقيقي و رشد GDP حقيقي در بلند مدت متمرکز مي کنيم.
رشد اقتصادي کشورهاي جهان
به عنوان نقطه ي آغاز مطالعه ي رشد بلندمدت، ابتدا نگاهي به تجربيات برخي از کشورهاي جهان خواهيم داشت. در جدول 1، GDP حقيقي سرانه ي 13 کشور را مي بينيد. براي هر کشور اين شاخص در يک دوره ي زماني تقريباً صد ساله محاسبه شده است. ستون نخست و دوم اين جدول به ترتيب کشور و دوره ي زماني را نشان مي دهد. ستون سوم و چهارم، به ترتيب برآورد GDP حقيقي سرانه ي100 سال قبل و اکنون را نشان مي دهد.داده هاي مربوط به GDP حقيقي سرانه نشان مي دهند که سطح استاندارد زندگي از کشوري به کشور ديگر تا چه حد تفاوت دارد. مثلاً درآمد سرانه در امريکا 8 برابر درآمد سرانه ي چين و 15 برابر درآمد سرانه ي هند است. فقيرترين کشورها داراي درآمد متوسطي هستند که به ندرت در امريکا ديده شده است. درآمد حقيقي يک شهروند نمونه چيني در سال 1997 برابر درآمد حقيقي يک امريکايي در سال 1870 است. درآمد حقيقي يک شهروند نمونه ي پاکستاني در سال 1997 حدود نصف درآمد حقيقي يک شهروند امريکايي در 100 سال قبل است.
ستون آخر جدول نرخ رشد هر کشور را نشان مي دهد. نرخ رشد، نشان دهنده ي سرعت رشد GDP حقيقي سرانه در يک مدت سال است. مثلاً GDP حقيقي سرانه در سال 1870 در امريکا 3188 دلار و در سال 1997، 28740 دلار بوده است. بنابراين نرخ رشد سالانه 1/75 درصد بوده است. به عبارت ديگر اگر GDP حقيقي سرانه 3188 دلار باشد و سالانه 1/75 درصد رشد کند، پس از 127سال به رقم 28740 دلار مي رسد. البته GDP حقيقي سرانه هر سال 1/75 درصد رشد نمي کند بلکه برخي سال ها بيش تر و برخي سال ها کم تر از اين مقدار رشد مي کند. نرخ رشد 1/75 درصد در سال، نه نوسانات کوتاه مدت در اطراف روند بلندمدت که فقط نرخ متوسط رشد GDP حقيقي سرانه را در يک دوره ي زماني نشان مي دهد.
کشور |
دوره |
GDP حقیقی در ابتدای دوره |
GDP حقیقی سرانه در انتهای دوره |
نرخ رشد سالانه (درصد) |
ژاپن |
1997-1890 |
1196
|
23400
|
2/82 |
به علت تفاوت و نرخ هاي رشد، رتبه بندي کشورها بر اساس درآمد در طول زمان تغييرات اساسي خواهد داشت. همان طور که ملاحظه کرديد ژاپن کشوري است که نسبت به ساير کشورها رشدي قابل ملاحظه داشته است. کشوري که از ژاپن عقب مانده، کشور انگليس است. در سال 1870 کشور انگليس ثروتمندترين کشور جهان بود، در اين سال درآمد متوسط انگلستان حدود 20 درصد بيش از کشور امريکا و 2 برابر کشور کانادا بود. امروز درآمد متوسط در کشور انگلستان کم تر از دو کشور امريکا و کاناداست.
اين اطلاعات نشان مي دهند که براي ثروتمندترين کشورهاي دنيا هيچ تضميني وجود ندارد که هميشه ثروتمندترين باقي بمانند و همين طور در مورد فقيرترين کشورهاي دنيا نيز اين اعتقاد وجود ندارد که براي هميشه فقير بمانند. اما اين تغييرات چه چيزي را نشان مي دهند؟ به چه دليل برخي کشورها به نقطه ي اوج مي رسند و برخي ديگر از آن ها عقب مي مانند؟ اين ها پرسش هايي هستند که در قسمت هاي بعد به آن ها پاسخ داده ايم.
منبع مقاله :
منکيو، گريگوري، (1391) ، کليات علم اقتصاد، ترجمه: حميدرضا ارباب، تهران: نشرني، چاپ اول.