تلویزیون در آمریکا تا پیش از جنگ جهانی دوم

دولت آمریکا به دنبال بحث و مناظراتی که در اوایل دهه ی 1920 بر سر راه های احتمالی سرمایه گذاری و تأمین مالی سیستم فراپخش درگرفت، سرانجام مسیری متفاوت با سیستم های اروپایی در پیش گرفت که با مرام « اقتصاد آزاد »
دوشنبه، 31 شهريور 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تلویزیون در آمریکا تا پیش از جنگ جهانی دوم
تلویزیون در آمریکا تا پیش از جنگ جهانی دوم

 

نویسنده: لس براون (1)




 

دولت آمریکا به دنبال بحث و مناظراتی که در اوایل دهه ی 1920 بر سر راه های احتمالی سرمایه گذاری و تأمین مالی سیستم فراپخش درگرفت، سرانجام مسیری متفاوت با سیستم های اروپایی در پیش گرفت که با مرام « اقتصاد آزاد » این کشور همخوانی داشت: براساس این گزینش، رادیو می باید توسط بخش خصوصی- در محدوده ی معیارهای قانونی خاصی برای حفاظت از منافع عمومی- ساخته و اداره شود و با فروش آگهی، اسباب تأمین خود را فراهم آورد. تلویزیون هم، به محض ورود، بی هیچ بحثی رخصت یافت که براساس الگویی مشابه تکوین و توسعه یابد. این امر سیستمی را به وجود آورد که به لحاظ ویژگی هایش یگانه، و در ظاهر، آزادتر از همه ی سیستم های تلویزیونی جهان است، سیستمی که خطر تمامی عواقب درگیری رسانه های همگانی با مقتضیات تجارت را به جان خریده و به چنان تنعم و قدرتی دست یافته است که نفوذ آن را چه بد و چه خوب، در سراسر جهان احساس می کنند.
با آن که فراپخش در امریکا بر اساس گرایش به محل و محوریت محلی بنیان گذاری شده و حق بهره برداری، برای تأمین نیازهای یکایک نقاط کشور اعطا می شد، ولی این سیستم به سرعت شبکه محور شد و جنبه ی ملی و سراسری را در زمره ی ویژگی های خود قرار داد. شبکه های ملی، آگهی دهندگان ولخرج در سطح ملی را به سوی خود جلب کردند، و اقتصاد در سطوح بالا جای کافی برای ارائه برنامه های پرهزینه و انبوه به همراه ستارگان درجه یک را باز کرد. ایستگاه های محلی که وابسته ی شبکه ها بودند، همواره در جوامع محلی خود برجسته تر و پول سازتر از ایستگاه هایی بودند که به ناچار می بایست مستقلاً تأمین برنامه کنند. تا دهه ی 1960 هر یک از سه شبکه تلویزیونی، دارای دویست ایستگاه وابسته بودند که بیش از شصت درصد زمان پخش خود را به برنامه های سراسری (ملی) سپرده بودند.
در این سیستم دچار وسوسه ی منفعت که منافع صاحبان آگهی را در اولویت نخست قرار می داد، معیار اعلای هر برنامه ای محبوبیت آن بود و این معیار را سرویس های آمارگیری از اقبال بینندگان چه صحیح و چه ناصحیح، تعیین می کردند. در سطوح محلی و ملی، همه جا اقبال بینندگان حاکم بود. هنرمندانه بودن و ارزشمند بودن، چنانچه اقبال محدود تماشاگران را به دنبال می آوردند، ارزش هایی منفی شمرده می شدند.
نظام تلویزیونی آمریکا، به سبب سرسپردگی به ثروت و مال اندوزی، در خارج از این کشور همواره مورد تمسخر بود. این سیستم، فرهنگ را به تعریف و روایت تجارت ارائه می کرد، و بازنمای دمکراسی منحرفی بود که در آن، سلیقه ی کم سوادترین مردم، تنها به واسطه ی این که عمومی ترین بینندگان تلویزیونی بودند، حاکم بود. با وجود این عاملان پخش تلویزیون عمومی (غیرتجاری) در سراسر جهان، علی رغم انتقاد و مذمتی که نسبت به تلویزیون آمریکا اظهار می کردند، مقادیر عظیمی از برنامه های سرگرم کننده ی آن می خریدند- و البته، گهگاه برای به دست آوردن آنها مبارزه می کردند- چرا که این برنامه ها با هوشمندی بسیار تهیه شده بودند و به بینندگان خود این کشورها نظر داشتند. خرید برنامه های آمریکایی به راحتی قابل توجیه بود، زیرا معمولاً بسیار ارزان ارائه می شدند و قبلاً در بازار بزرگ و پررونق داخلی، هزینه های اولیه ی خود را جبران کرده بودند. بسیاری از برنامه های وارداتی از آمریکا صرفاً در جدول برنامه های وقت پرکن بودند، اما سریال هایی مثل من لوسی را دوست دارم (2)، کوجک (3)، دالاس (4)، دودمان (5) همراه شماری دیگر از سریال های آمریکایی، در سطح بین المللی به راستی موفق بودند، فرهنگ آمریکایی، بدان میزان که در برنامه های تلویزیون بازتاب می یافت، در همه جای جهان خود را شناساند و در بعضی نقاط گیتی، خشم و بیزاری برانگیخت.

صاحب صنعت و نمایش پیشه

سیستم شبکه ای که در آمریکا تکوین یافت، تا حد زیادی از اصطکاک بین دو چهره ی قدرتمند- ژنرال دیوید سارنف (6)، بنیانگذار شرکت فراپخش ملی (ان.بی.سی) (7)، و ویلیام. س. پیلی (8) رئیس سیستم فراپخش کلمبیا (سی. بی. اس)(9)- شکل گرفت و این دو از طریق رقابتی پرتحرک بین شرکت هایشان، ارزش ها و اسطوره های شخصی خود را ساختند و القا کردند.
اگر بتوان به درستی کسی را پدر فراپخش آمریکا نامید آن شخص سارنف است، که در مقام ریاست سازمان تولیدی غول آسای آر. سی. ای (10) نخستین شبکه ی رادیویی را به سال1940 به وجود آورد، که هر دو در تابعیت ان. بی. سی قرار داشتند. و انگیزه ی هر دو بالابردن فروش گیرنده های خانگی آر. سی. ای بود. گذشته از این، سارنف در آوردن تلویزیون به بازار مصرف آستانه ی آغاز جنگ جهانی دوم، نیرویی محرک به شمار می رفت. اما، عجیب آن که، این رقیب اصلی او پیلی بود که، بعد از تلاش در بازداشتن تلویزیون از ورود به بازار مصرف، پدر این صنعت شد و در مقام رهبر معنوی تلویزیون، تا هنگام مرگش در سن نود سالگی، به سال1990، فرمانروایی کرد. سارنف، نه مهندس و نه نمایش پیشه ای زبردست، بلکه در حیطه ی خود شخصی بسیار بصیر و دوراندیش بود، و همین نبوغ او در جهت توسعه و بازاریابی محصولات الکترونیکی جدید بود که او را به صورت یکی از بزرگترین صاحبان صنعت قرن بیستم درآورد. در سال1916، هنگامی که صنعت رادیو هنوز در سطح مخابرات بی سیم باقی مانده بود، سارنف امکانات بالقوه ی یک وسیله ی خانگی یا، چنان که در اشاره ای پیشگویانه اظهار کرد، « جعبه ی موسیقی » را در آن می دید. حتی خیلی پیش از تحقق تلویزیون، سارنف به سال1923 از تلویزیون به عنوان « بزرگ ترین و غایی ترین گام در ارتباطات همگانی » یاد کرد.
هنگامی که آر. سی. ای در دهه ی 1920 کار تولید گیرنده های رادیویی را آغاز کرد، سارنف می دانست که مردم این وسیله را نه برای خود وسیله، بلکه برای اطلاعات و سرگرمی که برایشان به ارمغان می آورد، می خرند. شبکه ی رادیویی ای که او به وجود آورد، نخستین ابزار بازاریابی او- و به اصطلاح امروزی، نرم افزار کارش- بود و همین ابزار به او امکان داد که اشتیاق به بلندپروازی و گران گرایی را در خود بپرورند. سارنف از همان آغاز با استخدام یکی از بزرگ ترین و مشهورترین رهبران ارکستر جهان، آرتوروتوسکانینی (11)، برای رهبری ارکستر سمفونیک ان. بی. سی، اعتبار و شهرت فراوانی برای رسانه ی رادیو فراهم آورد. حدود دو دهه بعد، سارنف برای به نمایش گذاشتن تلویزیون رنگی، به هنگامی که این گونه گیرنده ها رفته رفته در سطحی وسیع قابل دسترسی می شدند، والت دیزنی را از شبکه ی ای. بی. سی (12)، به اصطلاح « قر » زد تا سریالی را با عنوان دنیای رنگی و زیبای والت دیزنی (13)- که تلویحاً پیامی برای فروش محصول جدید آر. سی. ای در خود داشت- هر یکشنبه شب به بینندگان خود عرضه کند.
پیلی، با آن که چندان آینده نگر یا دلمشغول فناوری نبود، ولی تجارت پیشه ای خلاق، و فروشنده ای خستگی ناپذیر بود، و مدیر اجرایی و گرداننده ای ذاتی برای رسانه های فراپخشی جدید محسوب می شد. از آنجا که پیلی مردی شهره ی مجالس و دوستدار هنر بود، از شم تشخیص چیزهای همه پسند، آگاهی داشت و غریزه ای نمایان برای ردیابی آنچه می توانست به صورت سرگرمی همگانی درآید، در خود پرورده بود. سرانجام، همین استعداد مدیریت و گردانندگی او، به ویژه در دوستی و نوازش هنرمندان بزرگ- استعدادی که سارنف نتوانست از آن بهره برداری کند- بود که به تلویزیون سی. بی. اس امکان داد در اوایل دهه ی 1950 از لحاظ محبوبیت و توانمندی، ان.بی. سی را پشت سرگذارد، و شبکه ی پیلی تا حدود یک ربع قرن، به صورت شبکه ی شماره ی یک و پیشتاز باقی ماند. در طول آن دوران، سی. بی. اس خود را صاحب بزرگ ترین رسانه ی تبلیغات تجاری و نیز « آفریننده ی فرابخش » می دانست.
این دو رهبر صنعت فرابخش رادیو تلویزیونی، که هر دو از یهودیان روس تبار بودند، نقطه ی مقابل یکدیگر به شمار می آمدند. سارنف، که در روسیه به دنیا آمده بود و هنگام ورود به آمریکا در سن نه سالگی دیناری در جیب نداشت، صاحب یکی از آن سرگذشت های گذر از حضیض فلاکت به اوج مکنت بود؛ این مخابره چی جوان بی سیم که با پشتکار و سخت کوشی راه خود را به بالاترین مراتب شرکت خود باز کرد، بعدها آن را به مقام بزرگ ترین امپراتوری ارتباطات رسانید. اما پس زمینه ی زندگی پیلی، با خوش اقبالی به مراتب بیشتری همراه بود. پدر او صاحب شرکت بسیار موفق و پولساز سیگار کانگرس در فیلادلفیا بود و پیلی بعد از به پایان بردن تحصیلات خود در مقام مدیر تبلیغات، به آن پیوست. وقتی او مشاهده کرد که عهده داری هزینه و تأمین مالی یک برنامه ی رادیویی چگونه فروش یکی از محصولات مردم پسند شرکت، یعنی سیگار پالینا را آن چنان چشمگیر بالا می برد، مجذوب رادیو شد.
پیلی از طریق روابط خانوادگی فرصت ورود به رادیو را پیدا کرد و به محض ورود با یک جهش آن را در اختیار قرار گرفت او با مبلغی کمتر از چهارصد هزار دلار، سهام کنترل کننده ی « اتحاد عاملان فراپخش مستقل » (یو. آی. بی)(14) را که گرداننده ی شبکه ی جوان و در عین حال متزلزل « سیستم فراپخش کلمبیا فنوگراف » (سی.پی.بی.اس)(15) بود، خریداری کرد. پیلی در سپتامبر1928، در سن هفتاد سالگی رئیس شبکه ای شد که این زمان به سی. بی. اس تغییر نام داده بود. این سازمان که کار خود را با شمار ناچیز بیست دو ایستگاه وابسته و درآمدی پیش پا افتاده آغاز کرد کار را به جایی رسانید که انحصار شرکت شکوفا و خوش سرمایه ی ان. بی. سی را که تا آن زمان از دو شبکه ی « قرمز » و « آبی » برخوردار بود، به مبارزه فراخواند.
موفقیت پیلی، علی رغم آن همه نامحتمل ها که در برابر ایجاد یک امپراتوری ارتباطات رقیب امپراتوری سارنف قرار داشت، شاهدی بر نبوغ تجاری و تیزبینی و استعداد او در مدیریت بود که بسیار زود ظاهر شد. (انتخاب فرانک استانتن (16) بسیار تیزهوش و مشکل پسند در مقام شخص دوم سازمان، به هنگام سپیده دم عصر تلویزیون، برتری متمایز او را نسبت به سارنف- که با انتخاب پسر خود رابرت به جانشینی خویش تفکری دودمانی اختیار کرده بود- مسجل ساخت.)
پیلی، به عنوان یک مبتکر نوآیین اواخر دهه ی 1920، صفی به بلندای سراسر کشور از ایستگاه های وابسته به شبکه ی نوپای خود تشکیل داد و مدیریت مالی آنها را با وسیله ی ساده ی پرداخت وجه به این ایستگاه ها در مقابل استفاده از زمان پخش متعلق به آنها، و براساس مقیاس حاکم بر وسعت بازار، انجام داد. به فاصله ی کوتاهی ان. بی. سی هم ناچار شد یا به همین روش عمل کند یا خطر از دست دادن ایستگاه های وابسته به خود و گرویدن آنها به سی. بی. اس را به جان بخرد. این تجربه برای تمامی شبکه ها به صورت استاندارد درآمد، روشی که پیش از این « موازنه ی پرداخت ایستگاه ها » نامیده می شد، در مورد تلویزیون هم اعمال شد و تا به امروز این روش ایستگاه های محلی وابسته را به شبکه های مربوط به آنها پیوند می دهد.
نخستین کودتای پیلی، در سال1929، تثبیت موقعیت مالی سی. بی. اس از راه فروش پنجاه درصد سهام آن به شرکت فیلم سازی پارامونت پیکچرز (17) بود. شراکت پارامونت، سی. بی. اس را در برابر بانک ها، صاحبان آگهی، و ستارگان سینما که چشم به بعضی از برنامه های آن داشتند، معتبر کرد. تا سال1932 سی. بی. اس دارای نود و دو ایستگاه وابسته، از جمله پنج ایستگاه متعلق به خود بود. در همان سال، طی تصمیمی که پارامونت را تا دهه های بعد پشیمان ساخت، این استودیو به سی. بی. اس اجازه داد سهام خود را باز خرید کند.
اما با تمام توسعه ای که در سی. بی. اس صورت گرفت، پیلی در آغاز عملیات خود، نسبت به شبکه های سارنف، ایستگاه های وابسته ی کمتری داشت و با توجه به گرایش صاحبان آگهی به سمت ان.بی.سی که انتشار و به اصطلاح تیراژ آن گسترده تر بود، دائماً برای حفظ موقعیت خود در این حیطه مبارزه می کرد. در حالی که ان.بی.سی کاری بیش از این که بگذارد حامیان مالی یا صاحبان آگهی برنامه های خود را نزد شبکه هایش بیاورند نداشت؛ سی. بی. اس تصمیم به تولید برنامه های سریالی خودش گرفت و جسورانه پی جوی حمایت صاحبان آگهی برای ساختن این برنامه ها شد. این حرکت باعث اختلاف فرهنگی عمیق و ماندگاری بین دو شبکه شد. در عصر تلویزیون، دست کم در دو دهه ی نخست آن، سی. بی. اس دارای یک بخش به شدت فعال تأمین برنامه بود که پیلی به طور مرتب در تصمیم گیری های آن شرکت داشت. برعکس، ان.بی.سی با آن که برنامه هایی از آن خود را به تکوین رسانید، اما عمدتاً برای پیشنهاد و فراهم سازی سریال های بزرگ، استودیوهای ام.سی.ای (یونیورسال)(18) در هالیبورد را طرف اعتماد خود قرار داده بود.
سی. بی. اس تا حدودی به سبب نارسایی انتشار و تیراژ برنامه هایش در روزگار رادیو، و نیز به دلیل نیازش به برنامه های ممتاز، اولویت اصلی را به فراپخش خبر اختصاص داد. این شبکه با وجود مدیر خبر برجسته و سرشناسی چون پل وایت (19)، هیئتی از ستارگان خبرنگار به سرکردگی چهره ی مثالی دنیای خبر، ادوارد ر. مارو (20)، تشکیل داد که ویلیام شایرر (21)، ه.و.کالتنبرن (22)، المر دیویس (23)، ریموند گرام سوینگ (24)، اریک سورید (25)، رابرت ترات (26)، و چارلزکالینگوود (27)، در زمره ی آنها بودند. این سازمان خبری در حین جنگ جهانی دوم به اعتبار شایسته ی خود دست یافت و برنامه ی خلاصه ی اخبار جهان از سی. بی. اس (28)، را ساخت که یکی از معتبرترین رهاوردهای رادیو بود. درست است که سی. بی. اس از لحلظ وسعت انتشار و تبلیغات به دنبال ان.بی.سی حرکت می کرد، ولی از طریق برنامه های خبری به صورت شبکه ای احترام برانگیزتر جلوه گر شد.
پیشرفت پیوسته ی سی. بی. اس در سال1943 با وارد عمل شدن سومین نیروی بزرگ در فراپخش آمریکا، یعنی کمیسیون فدرال ارتباطات (اف. سی. سی)(29) سرعت بیشتری یافت. این بنگاه دولتی به ان.بی.سی دستور داد خود را از یکی از شبکه هایش کنار بکشد. ان.بی.سی پس از اعتراض به این تصمیم و باختن دعوی، شبکه ی آبی را که محبوبیت کمتری داشت، به مبلغ هشت میلیون دلار به ادوارد ج.نوبل(30)، صاحب کارخانه ی آب نبات سازی لایف سی ورز (31) فروخت، و نوبل آن را به شرکت فراپخش آمریکا (ان.بی.سی) تغییر نام داد. این شبکه ی جدید، در رادیو بسیار خوب عمل کرد، اما ضمن تلاش برای کسب هویت، استوارانه در مقام سوم جا خوش کرد.
پیلی و سی. بی. اس در سال1948 به صف مقدم فراپخش آمدند. در یک لحظه ی حساس پیلی با استفاده از دل مشغولی سارنف با ظهور تلویزیون، حمله ای جسورانه به ذخایر ستارگان ان.بی.سی ترتیب داد. پیلی با سرعتی حیرت انگیز ستارگان درجه ی یکی چون جک بنی (32)، ایموس واندی (33)، برنز و آلن (34)، رد اسکلتن (35)، ادگار برگن و چارلی مک مکارتی (36)، و فرانک سیناترا (37) را یکی پس از دیگری، با طرح مبتکرانه ای که به هنرمندان امکان می داد مبالغ عظیمی از پول مالیات خود را برای خویش نگاه دارند، از دست ان.بی.سی خارج کرد. پیلی این هنرمندان را وا داشت که برنامه های خود را در قالب شرکت هایی به ثبت برسانند و آنها را به ان.بی.سی بفروشند و به این ترتیب ثروتی بادآورده به چنگ آورند. پیلی در کنار کمک به هنرمندان برای ثروتمندتر شدن، با ستارگان جدید خود صمیمی تر شد. یکی از این ستارگان جک بنی بود که در صحبت از این حرکت جدید، شکایت داشت که سارنف هیچ گاه برای صرف شام از او دعوت نکرده بود، زیرا به نظر او، رئیس آر. سی. ای این همنشینی را دون شأن و موقعیت خود به عنوان یک صاحب صنعت، می پنداشت.
شنوندگان رادیو هم با ستارگان همگام بودند، و هم چنان که اقبال مخاطبان سی. بی. اس به سرعت افزایش می یافت، ایستگاه های تابعه ی جدیدتری به شبکه می پیوستند و انتشار آن را در سطح ملی افزایش می دادند. نشریه ورایتی از این پدیده با نام « ستاره ی دنباله دار پیلی » یاد کرد. هر چند این رویداد در سال های افول عصر رادیو اتفاق افتاد، ولی درخشش این موفقیت، به تلویزیون سرازیر شد؛ و در حالی که پیلی تهاجم هایش را تنها با در ذهن داشتن رادیو رهبری می کرد، بسیاری از هنرمندانی که غنیمت این تهاجم ها بودند بعدها هسته ی مرکزی آنچه را که به صورت جدول برنامه های همواره محبوب و پرستاره ی سی. بی. اس درآمد، تشکیل دادند.

پاداش صلح

خیلی پیش از وقوع حملات پیلی، سارنف، توجه خود را به توسعه و ترویج تلویزیون معطوف ساخته و در فروش گیرنده های خانگی و تجهیزات استودیویی، گنجی بادآورده پیش بینی کرده بود. از آن سو، پیلی در علاقه ی وافر سارنف به رسانه ی جدید سهمی نداشت و تنها در طول دهه ی 1930، و برای عقب نیفتادن از رقیب در آن حیطه وارد شد. یک سال پس از آن که سارنف نخستین ایستگاه تجربی تلویزیون را بنیاد گذاشت، سی. بی. اس با ایستگاه خودش به فضای امواج پای نهاد؛ و شش ماه پس از آن که ان.بی.سی فراپخش برنامه های خود را از فراز ساختمان امپایر استیت نیویورک در سال1939 آغاز کرد، سی. بی. اس هم فرستنده ی خود را بر بالای ساختمان کرایسلر گذاشت و پخش مرتب برنامه هایش را، البته نه با آن اشتیاق، شروع کرد.
نمایشگاه جهانی1939 نیویورک فرصتی طلایی برای آر. سی. ای فراهم کرد که تلویزیون را- هر چند فناوری اش تا مرحله ی کمال فاصله ی زیادی داشت- به بازار مصرف معرفی کند. پخش تلویزیونی مراسم پرزرق و برق افتتاح نمایشگاه در30 آوریل آن سال و شرکت رئیس جمهور وقت- روزولت- در واقع بازاریابی تولد رسمی تلویزیون آمریکا بود، زیرا پخش این مراسم افتتاحیه سرویس مرتب ان.بی.سی در نیویورک نیز به شمار می رفت. سالن تلویزیون آر. سی. ای که یکی از برجسته ترین قسمت های عرضه ی محصولات در نمایشگاه بود. برنامه های جاری ان.بی.سی را پیوسته برصفحات متعدد تلویزیون و با اندازه هایی که در فروشگاه ها به مشتریان عرضه می شد، نشان می داد.
میلیون ها نفر برای تماشای این نمایش صف می کشیدند، و دوربین های تلویزیونی در همه جای محوطه ی نمایشگاه حضور داشتند؛ ولی فروش گیرنده ها در طول برگزاری نمایشگاه و بعد از آن مأیوس کننده بود. مفسران مطبوعات به شگفت آفرینی تلویزیون معترف بودند، اما عموماً آن را نوعی نوآوری می دانستند که ارزشی واقعی در زندگی روزمره ندارد. این دیدگاه، در ظاهر عمومیت بسیار داشت. در هنگامه ی دوران « رکود بزرگ اقتصادی » گیرنده ها بین دویست تا ششصد دلار قیمت داشتند. بنابراین- با توجه به آن که سینما رفتن فقط دو- سه سکه ی ده سنتی خرج برمی داشت- تلویزیون چیزی بود که بیشتر مصرف کنندگان می توانستند به راحتی از خیرش بگذرند. یک سال بعد از نمایشگاه جهانی، فقط حدود چهارهزار دستگاه گیرنده ی تلویزیون در نیویورک مورد استفاده قرار می گرفت.
با آن که سی. بی. اس ایستگاه تلویزیونی خود در نیویورک را هم چنان مشغول پخش نگاه داشت، اما پیلی، برخلاف سارنف که ارتقای صنعت تلویزیون را مدنظر داشت. بیشتر متمایل بود که توسعه ی آن را به تعویق بیندازد. پیلی قسم خورده ی رادیو بود؛ رادیو، کار اصلی و اساسی او بود و این رسانه در دوران رکود و کسادی، عملکردی فوق العاده عالی داشت. به نظر می رسید که هیچ دلیلی برای فرارفتن از این حیطه و ورود به حیطه ی پرهزینه و « آمد و نیامد » داری مثل تلویزیون وجود نداشت، بویژه آن که سی. بی. اس در تولید سخت افزاری آن هم دخیل نبود. بنابراین، هنگامی که ان.بی.سی تقاضانامه ای برای کسب مجوز فروش آگهی در تلویزیون تجربی دهه ی 1930 به کمیسیون فدرال ارتباطات (اف. سی. سی) داد، سی. بی. اس آن را خطری برای رادیو دانست و جلوی تصویبش را گرفت.
در سال هایی که تلویزیون وارد بازار می شد، پیلی با تغییر و تحولی سرنوشت ساز در درون شرکت خویش محتاطانه به سوی این رسانه رفت. در سال1940 پیترگلدمارک (38) رئیس لابراتوارهای سی. بی. اس و مخترع تحت استخدام این شبکه، یک سیستم تلویزیونی طراحی کرد که با استفاده از یک دیسک گردان، تصاویر رنگی بسیار خوبی را ارائه می کرد. پیلی این را فرصتی برای شکست دادن آر. سی. ای در بازی خودش و به دست آوردن حقوق انحصاری سودآور برای سی. بی. اس می دید، خواستار پذیرفتن سیستم رنگی گلدمارک به جای سیستم های منوکروم (سیاه و سفید) از سوی اف. سی. سی شد.
اف. سی. سی در این باره مردد بود، زیرا سیستم مکانیکی سی. بی. اس با سیستم الکترونیکی مورد استفاده ناسازگار بود و موجب بی استفاده شدن گیرنده های تلویزیونی موجود می شد. سارنف اف. سی. سی را بر آن داشت که فعلاً تصمیمی نگیرد و قول داد که آر. سی. ای طی شش ماه یک سیستم رنگی تمام الکترونیکی عرضه خواهد کرد که برای هر دو نوع گیرنده های سیاه و سفید و رنگی قابل دریافت باشد. در طول سال های بعد، جنگ بر سر رنگ شدت بیشتری یافت و تا بیش از یک دهه هم چنان ادامه داشت.
پس از مبارزه ای تلخ و توسل به دادگاه ها، و تأیید سیستم سی. بی. اس و سپس انصراف از تأیید آن از سوی اف. سی. سی، سرانجام آر. سی. ای در این زمینه پیروز شد و فراپخش تلویزیون رنگی در سال1953 آغاز شد.
تقریباً در همان زمان آغاز درگیری بر سر رنگ، به دستور اف. سی. سی « کمیته ی سیستم تلویزیون ملی » ان. تی. اس. سی (39) به طور موقت تشکیل شد تا استانداردهای تکنیکی صنعت تلویزیون آمریکا را معین و مستقر کند. کمیسیون فدرال ارتباطات سرانجام پس از پذیرش پیشنهادهای ان. تی. اس. سی در مشخص کردن سیستمی با525 خط اسکن و صدای اف. ام، در بهار سال1941 به سی ودو ایستگاه تلویزیونی در سراسر کشور اجازه داد که به ویژگی تجربی خود پایان دهند و با فروش آگهی، حمایت مالی خود را تأمین کنند، اما درست در زمانی که تلویزیون تجاری می خواست با جدیت تمام کار خود را آغاز کند آمریکا وارد جنگ جهانی دوم شد. بدین ترتیب تولید گیرنده های تلویزیون متوقف شد و بازاریابی رسانه ی جدید تا مدتی نامعلوم مسکوت ماند. شش ایستگاه تلویزیونی در طول جنگ هم چنان پخش برنامه هایشان را ادامه می دادند. ولی اکثر آنها فقط چند ساعت در روز و آن هم عمدتاً با اهداف دفاع غیرنظامی برنامه پخش می کردند.
سارنف و پیلی هر یک به سهم خود به خدمت فعالیت های غیرجبهه ای جنگ جهانی دوم درآمدند. پیلی با درجه ی سرهنگی مأمور همکاری با اداره ی اطلاعات جنگ در اروپا شد و سارنف مشاور ارتباطات سرفرماندهی آیزنهاور در اروپا. سارنف به هنگام ترک محل مأموریت خود در سال1944، به درجه ی سرتیپی نیروهای ذخیره ی ارتش ارتقا یافته بود. از نظر او این مقام بالاتر از مرتبه ی شوالیه گری بود و آن قدر عنوان « ژنرال » را گرامی می داشت که آن را در زمره ی افتخارات خود، به زندگی کاری اش وارد کرد. از آن زمان به بعد، سارنف در شرکت خود، به « ژنرال » شهرت یافت.
فعالیت های دوران جنگ، سارنف و پیلی را متوجه اهمیت خبر کرد و با توجه به آن که هر دو در سمت های بالای خدمات پشت جبهه بودند، به هنگام بازگشت، برنامه های خبری شبکه های رادیویی خود را به بیش از بیست درصد کل جدول برنامه ها رساندند. آنها در برابر توجه و علاقه به خبر- که در طول جنگ افزایش یافته بود- واکنش نشان می دادند، و همین امر موجب شکل گرفتن نیروهای خبری این دو شد؛ نیروهایی که توانشان به مراتب فراتر از آن بود که رقبای پیش پا افتاده بتوانند با آنها رقابت کنند. بخش خبر شبکه های پیلی و سارنف ضمن آنکه در مرتبه ای کمتر از ارزش واقعی شان مطرح می شدند ولی از حرمت و تقدس خاصی بهره مند بودند؛ و در تلویزیون، که از این لحاظ دست کمی از رادیو نداشت، بزرگترین سرچشمه ی افتخار سارنف و پیلی، اولویت خبر در شبکه های آنها بود البته اخبار، چه از نظر سیاسی و چه از نظر اجتماعی منبع بی نظیر قدرت بود.
وقفه ای که جنگ ایجاد کرد، از بسیاری جهت ها برای تلویزیون مفید بود. پیشرفت در زمینه ی رادار، تا حد زیادی به بهینه سازی فناوری ویدیو کمک کرد. مهندسان آر. سی. ای طی مهم ترین پیشرفت فنی به هنگام کار بر روی یک وسیله ی نظامی، لامپ تصویر ایمج اُرتیکان (40) را اختراع کردند که استفاده از دوربین تلویزیونی را آسانتر کرد و در عین حال، تا حد زیادی میزان نور مورد نیاز دوربین های قبلی را کاهش داد.
اما در اقتصاد بعد از جنگ هیچ چیز از نظر اهمیت با تغییر گرایش مصرف کننده ی آمریکایی به هنگام پیدایی مجدد تلویزیون مقایسه پذیر نبود. حالا دیگر تلویزیون یک نوآوری حاشیه ای و نمایشگاهی نبود. تلویزیون اکنون شور و اشتیاق می آفرید و از نظر مردم « پاداش صلح » یا بهره ی دوران آرامش بود. مردم همواره جلوی ویترین فروشگاه ها گرد می آمدند تا در خیابان ناظر برنامه های تلویزیون باشند؛ و وقتی قیمت گیرنده های تلویزیونی با شتاب گرفتن تولید آنها رو به کاهش گذاشت، دوران رونق آغاز شد.
در سال1946 فقط دوصدم درصد خانوارهای امریکایی دارای تلویزیون بودند، و این سالی بود که طی آن ده هزار دستگاه تلویزیون سیاه و سفید در سطح کشور فروخته شد. اما در سال1947 فروش این دستگاه ها به حدود دویست هزار و در سال بعد به یک میلیون رسید. تا سال1950 میزان نفوذ تلویزیون به خانه ها نه درصد بود و از اینجا بود که جهش و فوران آغاز شد. در عرض پنج سال این میزان به هفتاد و هشت درصد رسید و کسوف حاصل از سایه ی بزرگ تلویزیون بر رادیو کامل شد. تنها در طول ده سال (از سال1945 تا1955) تلویزیون از ایده ای ناکام به یکی از واجبات زندگی مدرن مبدل شد و پنج سال بعد، تلویزیون بزرگ ترین و پرنفوذترین رسانه ای بود که تا به حال شناخته شده بود.
شرکت انحصاری تلفن ای. تی. اند تی (41) از همان اوایل، یعنی از سال1944، به راه اندازی کابل های هم محور برای ارتباطات بین شهری برای استفاده از تلویزیون پرداخت. در سال1946، با تکمیل کار ایجاد حلقه ی ارتباطی بین نیویورک، فیلادلفیا و واشنگتن دی. سی و پخش تلویزیونی مسابقه ی مشت زنی سنگین وزن، بین جولوئیس (42) و بیلی کان (43) در محدوده ی این سه شهر، این حقیقت به اثبات رسید که تلویزیون را هم به راحتی رادیو می توان شبکه بندی کرد. تا سال1948 شهرهای عمده ی شمال و شرق ایالات متحده برنامه های تلویزیونی را به طور هم زمان دریافت می کردند. هنگامی که سواحل شرقی و غربی امریکا سرانجام در سال1951 به یکدیگر متصل شدند، ادوارد مارو خبرنگار مشهور رسانه های جدید، در برنامه ی ویژه سی. بی. اس با نشان دادن بینندگانی که همزمان تصاویر زنده ی دو اقیانوس اطلس و آرام را تماشا می کردند، این موقعیت تاریخی را جاودانه کرد.

پي نوشت ها :

1- لس براون (Les Brown) نویسنده و روزنامه نگار امریکایی، از سال1953 تحلیلگر مسائل تلویزیون در نشریاتی مثل ورایتی، چنلز، و تله ویژن بیزینس اینترنشنال و نویسنده ی هفت کتاب در این زمینه، از جمله دائرة المعارف تلویزیون لس براون است.
2- I Love Lucy
3- Kojak
4- Dallas
5- Dynasty
6- David Sarnoff
7- (National Broadcasting Company(NBC
8- William s.Paley
9- (Columbia Broadcasting System(CBS
10- (RCA(Radio Corporation of System
11- Arturo Toscanini
12- (ABC(American Broadcasting Company
13- Walt Disney's Wonderful World of color
14- (United Independent Broadcasters (UIB
15- (Columbia Photograph Broadcasting System (CPBS
16- Frank Stanton
17- Paramount Pictures
18- (MCA (Universal
19- Paul White
20- Edward .R.Morrow
21- William Shirer
22- H.V.Caltenborn
23- Elmer Davis
24- Raymond Gram Swing
25. Eric Sevareid
26- Robert Trout
27- Charles Callingwood
28- CBS World News Roundup
29- (Federal Communications commission (FCC
30- Edward j.Noble
31- Life Savers
32- Jack Benny
33- Amos and Andy
34- Burns And Allen
35- Red Skeleton
36- Edgar Bergen And Charlie Mc Carthy
37- Frank Sinatra
38- Peter Goldmark
39-(National Television System Committee (NTSC
40- Image Orthicon
41- AT&T
42- Joe Louis
43- Billy Conn

منبع مقاله :
اسمیت، آنتونی؛ پاترسون، ریچارد (1389)، تلویزیون در جهان، ترجمه: مسعود اوحدی، تهران: سروش (انتشارات صدا و سیما)، چاپ دوم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما