رابطه ي عالم منطق و عالم واقعيت
عالم منطق ( سطوحي از آن ) را نمي توان به طور کامل در انطباق ( توصيفي يا کاربردي ) با عالم واقع دانست. عناصر مجموعه ي عالم منطق داراي تناظر ( توصيفي يا کاربردي ) يک به يک با مجموعه عالم نفس الامر نيستند؛ از اين رو بايد عالم منطق و نفس الامر را دو عالم مستقل ولي مرتبط دانست، مانند دايره ي متداخل از جهتي و نه منطبق يا متخارج يا متداخل کامل. براي تشبيه مي توان از مقوله ي نسب بهره برد و گفت که دو مفهوم « منطق » و « نفس الامر » دو مفهوم عام و خاص من وجه هستند. اين برداشت را مي توان از توضيح خواجه در مورد جهات منطقي و تفاوت آنها با ماده نفس الامري به دست آورد: « [ نسبت محمول به موضوع ] از آن روي که مدلول عبارت [ قضيه ] بود، جهت [ منطقي است ] و مدلول عبارت [ قضيه ] گاه بود که به عينه [ منطبق بر ] ماده [ نفس الامري ] باشد و گاه بود که امري عام تر يا خاص تر يا مخالف آن بود. پس جهت و ماده گاه بود که يک چيز بود ( يعني نسبت منطقي و نفس الامري به وحدت برسد ] و گاه بود که متغاير باشند [ نسبت مذکور به وحدت نرسد ]. »(1)تفکيک درست و نادرست منطقي از صدق و کذب واقعي
عالم منطق ( در سطوحي از آن ) از اصول و اعتبارات منطقي ويژه خود بهره مي برد و بر اساس اين حقايق است که به نتايج و قواعدي دست مي يابد. اين دعاوي و قواعد بر اساس اصول و مبادي و اعتبارات منطقي درست بوده و شايستگي و روايي دارند و هنگامي که با آنها در تهافت قرار گيرند نادرست و ناروا خواهند بود. درستي و نادرستي، روايي و ناروايي منطقي به معناي موجه بودن و توجيه شدن، بر اساس اصول و اعتبارات منطقي است. خلاصه عالم منطق عالم روايي و ناروايي، درست و نادرست و شايست و ناشايست است و نه صدق و کذب عيني و متعارف،(2) اما نکته ي مهم آنکه چنين نيست که درستي و نادرستي منطقي، عيناً منطبق با صدق و کذب عيني باشد. ممکن است يک استدلال قياسي از جهت صوري، اعتبار منطقي داشته باشد، ولي صدق عيني نداشته باشد. نيز ممکن است يک قضيه، به لحاظ يک اعتبار منطقي موجه و از اين رو درست باشد، ولي از جهت عيني کاذب باشد، اين نظر را خواجه در ذيل عبارتي از ابن سينا که مربوط به بحث ضرورت و دوام در قضيه ي کليه است، و مؤيد نظر فوق است، بيان مي کند. ابن سينا مي نويسد: « و ليس من شرط القضية أن ينظر فيها المنطقي أن يکون صادقه فقد ينظر أيضا فيما لا يکون إلا کاذباً. »(3)« براي منطقدان، بحث و تحقيق و دادن حکم منطقي در مورد يک قضيه، آن نيست که قضيه مذکور صادق باشد [ صدقي در عالم غير از منطق، مانند عالم واقع، داشته باشد ]. گاهي منطقدانان در احکام و قضايايي به بحث و ارائه نظر مي پردازند که [ از جهت غير عالم منطق ] کاملاً کاذبند. » خواجه در تأييد اين نظر در اساس الاقتباس مي نويسد: « پس به مقتضاي اين قضيه نظر در احوال [ قضيه ] کلي دائم لا ضروري، و اگر چه کاذب باشد، حواله به منطقي کرده است.»(4). »وي در شرح اشارات در ذيل عبارت شيخ نيز مي نويسد: « شيخ مي خواهد بگويد: هنگامي که منطقدان به دنبال شأن و فحواي منطقي قضيه اي باشد، به ماده و محتواي قضيه توجهي نخواهد داشت و صادق يا کاذب بودن محتواي آن براي وي علي السويه است. پس در آشکارسازي شأن و فحواي منطقي يک قضيه، نه صدق قضيه براي اين امر فايده دارد و نه کذب آن ضرري بدان مي رساند. »(5)
بر اين اساس مي توان به اين نتيجه کلي رسيد که اساساً منطق در اصل ( در سطوحي از آن )، عهده دار بيان احکام و قواعد ناب منطقي است به گونه اي که صرفاً با اصول و اعتبارات اساسي عالم منطق سازگار باشد، هر چند که گاهي مطابقي نداشته باشند.
و حتي بايد افزود که منطقدان عهده دار تعيين موارد و مصاديق نيست: « منطقي را مقتضاي هر اعتباري بيان بايد کرد، اما بيان آنکه کدام اعتبار مطابق وجود است و کدام نه، تعلق به علمي ديگر است. »(6)
منطق و کاربرد پذيري آن
روشن است که منطق براي تعيين حدود تصوري و تصديقي شناخت متعارف و علوم مرسوم تدوين شده است. منطق مشّائي عهده دار توصيف و کاربرد در عرصه ي معرفت رايج انساني است و بسياري از احکام و قواعد آن چنين هدفي را برآورده مي سازند، اما با توجه به نکات پيشين بايد توجه داشت که اولاً ممکن است موارد کاربرد منطق کم و نادر باشد: « وقوع منفصله ي مانع جمع يا خلو، در علوم اندک باشد و [ گاهي آن را ] در محاورات استعمال کنند. » (7) ثانياً اين امکان وجود دارد که احکام و قواعد منطقي بتوانند فراتر از احکام و قالب هاي موجود و مرسوم شناختاري نيز بروند. منطق مي تواند وارد حوزه هاي فرضي در عالم انديشه شود و در مورد ويژگي هاي منطقي آنها تأمل کند. خلاصه يک منطقدان مي تواند در پي تحقيق در چنان شقوق و اقسام و احکام منطقي يک انديشه ( تصوري، تصديقي يا استدلالي ) باشد که کاربردي عملي در انديشه رايج، خواه در شناخت متعارف و خواه در علوم مرسوم، نداشته باشد.تقسيم تاريخي منطقدانان
خواجه نصيرطوسي تقسيم تاريخي منطقدانان به متقدم و متأخر را مي پذيرد و در موارد متعددي اين تقسيم را خاطر نشان مي سازد. (8) وي ارسطو را رئيس قدما و متقدمان مي داند و ابن سينا را افضل متأخران مي خواند. (9)وجود اختلاف نظر در برخي مباحث منطقي
خواجه نصير در نگارش منطق بر وجود اختلاف نظر در ميان منطقدانان پرداخته است و اين اختلافات وتنوع نظر را امري طبيعي مي انگارد. وي در موارد متعددي به اين تفاوت نظرات اشاره مي کند، مواردي مانند وضعيت مقدم شرطيه از جهت شک و عدم شک بدان،(10) مفاد قضيه معدوله،(11) جهت دوام و ضرورت در برخي از قضايا (12)، معناي مطلق بودن قضايا (13)، سالبه ي دائمه (14) و عکس قضيه فعليه. (15)ورود در عرصه ي « منطق استدلالي »
شيوه ي خواجه در شرح منطق اشارات و پاره اي از مباحث اساس الاقتباس مؤيد اين نکته است که منطق، عرصه نقد و بررسي آرا نيز مي باشد؛ از اين رو مي توان به اين نتيجه رسيد که بايد در بخش آموزه ي منطق، در کنار طرح مباحث توصيفي منطق، بخشي را نيز به « منطق استدلالي » اختصاص داد. اين بخش عهده دار تحليل ها، بررسي ها و نقدهاي منطقدانان نسبت به آراي منطقي يکديگر خواهد بود. با توجه به اين نکته مي توان پيشنهاد کرد که در رشته هاي دانشگاهي منطق، واحدي درسي با اين عنوان نيز در نظر گرفته شود.مقام داوري و ارزشيابي « نظريات و احکام منطقي در منطق »
در مباحث فلسفه علم ميان دو مقام گردآوري يا شکار (discovery) و مقام داوري يا ارزيابي (justification) يک نظريه، تفاوت وجود دارد. حال اين پرسش قابل طرح است که از نظر خواجه، نظريات، احکام و دعاوي منطقدانان بر چه اساسي داوري و ارزشيابي مي شود؟ يک منطقدانان در تحقيق و بحث در حوزه ي منطق با تکيه و ارجاع به چه مرجع، روش يا... ، به قبول و رد يا حل و رفع و گزينش يک نظريه مي پردازد؟با رجوع به آراي خواجه نصيرطوسي مي توان مقام داوري آراي منطقي را مربوط به مراجع و موارد ذيل دانست:
1. عالم منطق: مجموعه تصورات و تصديقات و روابط منطقيِ ( مادي و صوري ) حقيقي ميان آنها، عالم منطق را تشکيل مي دهند. در اين ميان ذهن انسان که دقيقاً با عالم منطق پيوند ساختاري دارد، مي تواند با تصور دقيق موضوع و محمول در نظريه ي منطقي، به درست يا نادرست بودن آن پي ببرد و در مورد آن داوري کند. اين نکته از تعريفي که طوسي از منطق به عمل مي آورد، قابل درک است. (16)
2. عرف منطقدانان: گاهي رد و قبول يک نظريه و داوري در مورد آن بر اساس نظر رايج و مرسوم ميان منطقدانان صورت مي گيرد. در چالش يک نظريه با نظر ديگر، رواج و عموميت يک نظريه، در امر گزينش يکي از طرفين دخالت مي کند. اين مورد در زبان خواجه با عناوين ذيل ترسيم شده است: « عادت منطقيان چنان است که »،« جمهور منطقيان گفته اند » ،« عادت [ شيوه ] اهل صناعت چنانست که »، « مذهب جمهور منطقيان آنست که اکثر اين اقترانات منتج است »، « تابع جمهور »، « عادت منطقيان آنست که ايجاب را از سلب شريف تر شمرند و کلي از جزوي شريف ترشمرند »، « برخي از منطقيان او [ شکل چهارم قياس ] را بيفکنده اند [ از رديف اشکال قياس خارج کرده اند ] به سبب بُعدش از طبع » و... (17)
3. درک و فهم متعارف (common sense): درک و فهمي که هر انسان دارد يا فهم رايج در گفتگوها و محاورات ميان انسان ها، مرجع ديگري براي داوري، گزينش و حل دعاوي منطقي است. نمونه هايي که محقق طوسي به اين مرجع اشاره کرده است، از اين قبيل است: در مورد قضيه ي معدوله: « چون اطلاق کنند و گويند: معدوله، از آن [ درک فهم و درک ] متعارف اين نوع [ سالبه بسيطه ] فهم کنند. »(18) در مورد مسأله ي قضيه دائمِ لا ضروريِ کلي: « و التزام مذهب اول اگرچه رافع بهري از اين اشکالات باشد، اما خلاف [ فهم و درک ] متعارف است... »(19)
نکاتي ديگر در مورد منطق
ويژگي هاي ديگري که در مورد منطق، در آراي خواجه مي توان يافت، از اين قبيل است:1. عنايت به تسهيل آموزش منطق: خواجه براي تسهيل در آموزش منطق، که دليل بر توجه وي به اهميت جنبه مهارتي منطق نيز است، از تکنيک هاي ويژه اي نيز سود مي جويد. براي مثال کاربرد علائم و نشانه ها را در منطق روا مي داند و آن را ارج مي نهد. وي ابتکار ابوالبرکات بغدادي ( 5 هـ . ق ) را در خصوص علائمي ساختن منطق، در اثر منطقي خود مي آورد. خواجه در کاربرد اين ابتکار، متوجه ورود رياضيات به عرصه ي منطق نيز هست: « و خواجه ابوالبرکات بغدادي اين بيان ها [ اشکال قياس ] را به خطوط تصوير کرده است تا در نظر آيد و به آساني در خاطر افتد... و کساني را که با رياضي الفتي بود به اين بيان [ با اين شيوه ] آسان تر تصور کنند. »(20)
تکنيک ديگر، سود بردن از جدول هاست. وي جدول هاي مختلفي را با عنوان « لوح »، در بخش هاي قضايا، قياس و... ترسيم کرده است تا مشاهده اين الواح امر يادگيري مطالب منطقي را آسان سازد. (21)
2. دعوت به پرهيز از تکلف و بيهودگي در تحليل ها و تحقيقات منطقي: اگر تحقيق منطقي همراه با تکلف و بي فايدگي باشد، روا نيست تا انجام گيرد: « رد اين دو قياس [ اقتراني و استثنايي ] به يکديگر به تکلف چنانکه عادت بعضي است، اقتضاي تعسفي [ زحمتي بيهوده ] تمام کند و از فايده خالي باشد. » (22)
3. وجود « حيله هاي منطقي » در منطق: منطقدانان براي حل پاره اي از مسائل منطقي دست به چاره جويي هاي خاص منطقي مي زنند که در نگاه منطقي دقيق به عنوان يک راه حل کاملاً صائب و حساب شده قلمداد نمي شود؛ از اين رو مي توان به آنها هم، به تبع اصطلاح خواجه، « حيله هاي منطقي » نام نهاد. حيله هاي منطقي بر دو قسم اند: يا به نوعي راه حلي براي مسائلي از منطق ارائه مي دهند که در اين صورت مفيد بوده و پذيرفتني خواهد بود. در غير اين صورت، مفيد نبوده و پذيرفتني نيستند. در اينجا از زبان خواجه به دو نمونه ازاين موارد اشاره مي شود:
الف. در مبحث عکس نقيض موجهات: « و اصل اين حيلت از آنجاست که همچنانکه [ اگر ] حرف سلب را جزو محمول کنند تا قضيه ايجابي شود، جهت را جزو محمول توان کرد تا قضيه ضروري شود. [ پس عکس آن هم ضروري گردد ]... ، اما از جهت آنکه محمول قضيه را مفرد فرض کرده ايم... پس چون محمول مختلف شود عکس نيز متفاوت گردد... پس به اين وجوه معلوم شد که اين حيلت مفيد نيست. » (23)
ب. در اشکال قياس: « و بعضي شکل اول و چهارم را به حيلت يک شکل کرده اند. »(24)
منطق و رياضيات
در مورد روابط متقابل منطق و رياضيات، مي توان ديدگاه کلي خواجه را به اختصار چنين بيان داشت:1. رياضيات را نيز همانند منطق مي توان بر اساس سه حوزه ي آموزه، روش و مهارت فهم کرد.
2. از آنجا که منطق، بنياد رياضيات نيز به شمار مي آيد، بنابراين تمام استدلال هاي رياضي را مي توان در قالب اشکال قياس ( اقتراني يا استثنايي ) درآورد و فهم کرد. در اين ارتباط رياضيات به منطق تحويل (reduction) نمي شود، بلکه رياضيات صرفاً از قالب بندي و صورت بندي ويژه قياسي سود مي برد، مي توان اين نوع سودبري رياضيات از منطق را، استفاده ي مکانيکي از آن دانست.
3. سود بردن از امکانات رياضيات در منطق امري مفيد است، مانند استفاده از علائم يا جدول ها. منطق در اين نوع ارتباط به رياضيات تحويل نمي شود، بلکه از امکانات صوري رياضيات استفاده مي کند. گويي رياضيات منبع الهام ابزارهاي صوري براي منطق مي شود. مي توان اين نوع سودبري منطق از رياضيات را نيز استفاده ي ابزاري و مکانيکي نام نهاد.
4. همان گونه که احکام و قواعد ( صوري و مادي ) منطق نسبت به علوم و شناخت هاي متعارف، لابشرط است، احکام و قواعد رياضيات نيز نسبت به حقايق طبيعي چنين است.
غايت منطق، تعالي معرفت و فضيلت
پيوند منطق و تعالي در معرفت و فضيلت را مي توان در آراي ابن سينا جست. از نظر وي در عين حال که غايت منطق يقين است و چنين مطلوبي در حوزه ي حکمت نظري جاي مي گيرد، اما از طرف ديگر مي تواند در خدمت حکمت عملي نيز باشد و بايد افزود پيوند وثيقي نيز با آن دارد. از نظر ابن سينا اگر غايت حکمت عملي آلايش و پاک ساختن جان آدمي است، اين مقصود جز از راه يقين حاصل نتواند شد. پاک شدن جان آدمي در گرو شناخت حقايق يعني نقش بستن حقايق بر لوح عقل است و اثر آن رعايت حدود و اعتدال نسبت به اميال دنيوي است، ما اين دو جز از راه دانش يقيني بدست نمي آيند و مي دانيم که ملاک هاي يقين، در منطق تقرير مي شوند. از اين طريق و بر همين مبناست که ميان منطق و تعالي ارتباط برقرار مي شود: « رستگاري مردم به پاکي جان است و پاکي جان به صورت بستن [ خود ] هستي هاست [ يعني حقايق و نه خطا ها، پندارها و شکوک ] اندر وي و به دور بودن از آلايش طبيعت و راه بدين هر دو به دانش است و هر دانشي که به ترازو [ منطق ] سَخته نبود، يقين نبود، پس به حقيقت دانش نبود. »(25)اما خواجه طوسي غايت منطق را به شيوه ي خاص خود بيان کرده است. به نظر مي رسد که آنچه مراد از آموختن منطق است در مطلع و فاتحه کتاب اساس الاقتباس و مقدمه ي سخن مؤلف آمده است. با خواندن اين مقدمه روشن مي شود که مراد از منطق چيزي جز تعالي معرفت و فضيلت و جمع ميان آن دو نيست: « ربّ زدني علما، خداوندا متعلمان حکمت را به الهام حق و تلقين [ تفهيم ] صدق و توفيق خير مويد گردان و همت هاي ايشان را به طلب کمال و تحري [ جستن ] صواب و اقتناي [ فراهم ساختن ] فضيلت مصروف دار تا به راستي واثق باشند و از کژي محترز و با يقين مطمئن و از شک متنفر و به علم مستأنس [ آرام ] و از جهل مستوحش [ وحشت زده و گريزان ] و به نقصان [ در علم و عمل ] معترف و از تَرائي [ خودبيني ] به کمال مستنکف [ در اوج پرهيز ] و از تعنت [ آزار ] و تعصب [ جانبداري مغرضانه و جاهلانه ] و اعجاب [ خودمحوري ] و تصلف [ چاپلوسي ] و بغي [ ستم و گردنکشي ] و سفه [ سبک سري ] و عناد [ با حقيقت و فضيلت ] و شَغب [ نزاع ] و ميل [ به باطل ] و مداهنت [ نفاق ] و تلبيس [ پوشاندن حق ] و مغالطه و انکار حق و اعراض از آن و اصرار بر باطل و اغماض [ چشم پوشي ] بر آن و طلب علم به سوي [ براي ] تفاخر [ فخرفروشي ] و تسوق [ بازار گرمي ] و ترفع و تفوق مِرا [ ستيزه ] و افترا [ دروغ بافي ] و استغوا [ بيراهه بردن ] و استهوا [ سرگشته ساختن ] منزه.
[ خداوندا دانش آموختگان حکمت را ] از خدعه [ نيرنگ ] وساوس [ وسوسه هاي ] تقليد [ کردن ] و شبهه هواجس تسويل [ آراستگي شبهات قلبي و دروني ] و تتبع مالايعني [ تحقيق بيهوده ] و سلوک سير غيرمرضي [ رفتار ناروا ] مبرا ] [ فرما ]...» (26)
پي نوشت ها :
* استاديار گروه فلسفه دانشگاه تبريز.
1. همان، ص 129.
2. همان، صص 160، 167، 138.
3. الاشارات و التنبيهات، ج1، مع الشرح الطوسي و الرازي، ص 164.
4. اساس الاقتباس، صص 250-249.
5. الاشارات و التنبيهات، ج1، ص 164.
6. اساس الاقتباس، ص 136.
7. همان، ص 78.
8. همان، صص 338، 314، 153، 155، 156، 171، 313.
9. همان، ص 249.
10. همان، ص 82.
11. همان، ص 101.
12. همان، ص 136.
13. همان، ص 140.
14. همان، ص 160.
15. همان، ص 167.
16. همان، ص 5.
17. همان، صص 255، 253، 235، 192، 166، 158، 126، 102.
18. همان، ص 101.
19. همان، ص 254.
20. همان، صص 196-195.
21. همان، صص 181، 153، 151، 150، 117، 116، 110، 109، 107، 104، 100، 211، 204، 200، 197؛ - جمع آوري مجموعه ي جدول ها در يک جا، ر. ک: بازنگاري اساس الاقتباس، به کوشش مصطفي برجرودي، ارشاد اسلامي، تهران، 1380، صص 713-671.
22. اساس الاقتباس، ص 291.
23. همان، صص 172-171.
24. همان، ص 192.
25. الاشارات و التنبيهات، ص 10.
26. اساس الاقتباس، صص 1-2.
1. ابن سينا، الاشارات و التنبيهات (مع الشرحين)، الجزء الاول في علم المنطق، قم، النشر البلاغة، 1383.
2. همو، الاشارات و التنبيهات (مع الشرح الطوسي و الرازي)، تهران، نشر الکتاب، چاپ دوم، 1403.
3. همو، دانشنامه علائي، رساله ي منطق، تصحيح محمد معين و محمد مشکوة، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1383.
4. همو، شفا، المنطق (البرهان)، ابوالعلا عفيفي، قاهره، الميريه، 1375.
5. همو، النجاة، تهران، مرتضوي، 1364.
6. بروجردي، مصطفي (به کوشش)، بازنگاري اساس الاقتباس (طوسي)، تهران، ارشاد اسلامي، 1380.
7. پرتي، کنسلو، کريپکي، حسين واله، تهران، گام نو، 1388.
8. جوادي آملي، عبدالله، رحيق مختوم، ج1، بخش 4، قم، اسراء، 1375.
9. حسيني تهراني، هاشم، توضيح المراد، تعليقه علي شرح تجريد الاعتقاد، قم، مفيد، 1365.
10. حلي، يوسف، کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، محقق حسن حسن زاده، آملي، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، 1407.
11. سليماني اميري، عسکري، دورنمايي از منطق، فرامنطق و فلسفه منطق، مندرج در فلسفه هاي مضاف، به کوشش عبدالحسين خسروپناه، ج1، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1385.
12. طوسي، محمد بن الحسن، اساس الاقتباس، به تصحيح مدرس رضوي، دانشگاه تهران، تهران، چاپ چهارم، 1367.
13. بازنگاري اساس الاقتباس، به کوشش مصطفي بروجردي، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامي، تهران، 1380.
14. قراملکي، احمد فرامرز، منطق (1)، تهران، دانشگاه پيام نور، 1373.
15. فنايي، اشکوري، محمد، معقول ثاني، قم، مؤسسه امام خميني، 1375.
16. نبوي، لطف الله، مباني منطق جديد، تهران، سمت، چاپ اول، 1377.
17. هاک، سوزان، فلسفه ي منطق، محمد علي حجتي، تهران، طه، 1382.
18. Borchert, Donald, The Encylopedia of Philosophy, macmilan, New York, 1992.
منبع مقاله :
صلواتي، عبدالله؛ (1390) خواجه پژوهي (مجموعه مقالاتي به قلم گروهي از نويسندگان) تهران: خانه کتاب، چاپ اول