نکاتي در منطق شناسي فلسفي يا فلسفه ي منطق خواجه نصير طوسي (1)

يکي از شاخه هاي مهمي که امروزه توجه فلسفي انديشان را به خود جلب کرده است، فلسفه ي منطق است. نکته ي مهمي که امروزه در نگاه فلسفي به منطق وجود دارد اين است که در حال حاضر ما با منطق ها يا به بيان دقيق تر با نظام هاي متعدد
جمعه، 4 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نکاتي در منطق شناسي فلسفي يا فلسفه ي منطق خواجه نصير طوسي (1)
نکاتي در منطق شناسي فلسفي يا فلسفه ي منطق خواجه نصير طوسي (1)

 

نويسنده: مسعود اميد *




 

چکيده

يکي از شاخه هاي مهمي که امروزه توجه فلسفي انديشان را به خود جلب کرده است، فلسفه ي منطق است. نکته ي مهمي که امروزه در نگاه فلسفي به منطق وجود دارد اين است که در حال حاضر ما با منطق ها يا به بيان دقيق تر با نظام هاي متعدد منطقي مواجه هستيم. بر اساس چنين ديدگاهي در پذيرش تعدد در نظام هاي منطقي، مي توان به اين نتيجه رسيد که در اصل، ما با فلسفه ي منطق ها سرو کار خواهيم داشت و نه فلسفه ي منطق. در اين جستار سعي مي شود تا پس از اشاره به اصطلاحاتي چند از قبيل منطق، منطق مشّايي، فلسفه ي منطق، فلسفه ي منطق ها به مباحثي در منطق شناسي فلسفي يا فلسفه ي منطق خواجه نصيرالدين طوسي که بر اساس کتاب منطقي مهم وي يعني اساس الاقتباس تحقيق شده است، اشاره گردد. همچنين روابط متقابل منطق و رياضيات بر اساس ديدگاه خواجه و تعالي معرفت و فضيلت و جمع ميان آن دو به مثابه ي غايت منطق نزد خواجه بحث مي شود.

مقدمه

يکي از شاخه هاي مهمي که امروزه توجه فلسفي انديشان را به خود جلب کرده است، فلسفه ي منطق است. نکته ي مهمي که امروزه در نگاه فلسفي به منطق وجود دارد، اين است که در حال حاضر ما با منطق ها يا به بيان دقيق تر با نظام هاي متعدد منطقي مواجه هستيم. براي نمونه امروزه منطق را به کلاسيک و جديد تقسيم مي کنند. منطق جديد نيز به منطق هاي چند ارزشي، تکليفي و... تقسيم مي شود. (1)
بر اساس چنين ديدگاهي در پذيرش تعدد در نظام هاي منطقي، مي توان به اين نتيجه رسيد که در اصل، ما با فلسفه ي منطق ها سرو کار خواهيم داشت و نه فلسفه ي منطق. به بيان ديگر اگر منطق هاي متعددي وجود دارد، پس فلسفه ي منطق ها خواهيم داشت. اين نکته اي است که در برخي از کتاب هاي فلسفه ي منطق نيز به آن اشاره شده است. (2)
حال به نظر مي رسد که مي توان از امکان فلسفه ي منطق مشّائي نيز سخن گفت و مي توان فلسفه ي منطقي، بر اساس آراي منطقي مشّائيان، تحقيق و تدوين کرد. در اينجا نيز بر اين است تا پس از اشاره به اصطلاحاتي چند از قبيل منطق، منطق مشّايي، فلسفه ي منطق، فلسفه ي منطق ها به مباحثي در منطق شناسي فلسفي يا فلسفه ي منطق خواجه نصير الدين طوسي که بر اساس کتاب منطقي مهم وي يعني اساس الاقتباس، تحقيق شده است، بپردازيم.

نگاهي به چند اصطلاح

منطق در معناي کلاسيک ( مشّائي ) ( classic logic )، عبارت از دانشي است که عهده دار تعيين قواعد و ارزيابي اعتبار ماده و صورت انديشه و فکر آدمي است که بر محور تصورات و تصديقات و استدلال، از جهت ايصال به مطلوب يا مجهول ( تعريف و حجت )، صورت مي گيرد. در منطق جديد ( modern logic )، منطق عهده دار تعيين قواعد و ارزيابي اعتبار صوري، در محدوده ي تصديقات يا گزاره ها و استدلال هاي مبتني بر آنهاست.
فلسفه ي منطق ( philosophy of logic )، شاخه اي از فلسفه است که به تحقيق در مبادي تصوري و تصديقي منطق و پرسش هاي فلسفي که دانش منطق، صوري يا غير صوري، به بار مي آورد مي پردازد. سوزان هاک، يکي از فيلسوفان منطق، در تعريف فلسفه ي منطق چنين مي نويسد:« به عقيده من همان طور که وظيفه فلسفه ي علم و فلسفه ي رياضي، بررسي مسائل فلسفي نشأت گرفته از علم ( تجربي ) و رياضي است، هدف فلسفه ي منطق نيز بررسي مسائل ناشي از منطق است ». براي نمونه پرسش هايي از اين قبيل در حوزه ي فلسفه ي منطق قرار مي گيرند: اعتبار يک استدلال به چه معناست؟ مراد از صدق منطقي يک گزاره چيست؟ آيا صرفاً يک منطق صوري صحيح وجود دارد؟ و... .
فلسفه ي منطق ها ( philosophy of logics )، از آنجا که با نظام هاي منطقي صوري و غيرصوري متعددي سرو کار داريم، بايد پرسش هاي فلسفي ما در تناسب با هر يک از آن نظام ها باشد. بنابراين مي توان از فلسفه ي منطق ها سخن گفت، اما بايد به اين نکته توجه داشت که تعدد در فلسفه ي منطق لزوماً به معناي گسست کامل آنها از همديگر نيست؛ بنابر آنکه اولاً پرسش هاي فلسفي واحدي در تمام آنها وجود دارد يا قابل طرح است، مانند مسأله ي اعتبار و صدق منطقي در نظام هاي مختلف منطقي، ثانياً فلسفه ي منطق ها در جريان گفتگوي دائمي با هم هستند. از جهت همين اشتراک در پرسش هاي فلسفي است که نام فلسفه ي منطق ها را بر آن نهاده اند.
اما به نظر مي رسد که از جهت ديگري مي توان از « فلسفه هاي منطق » هم سخن گفت؛ بدين معنا که گاهي برخي از نظام هاي منطقي منشأ پرسش هاي فلسفي ويژه اي مي شوند که تنها به همان نظام منطقي اختصاص دارد. براي نمونه برخي از پرسش هاي فلسفي ناشي از منطق تکليفي يا بايايي يا چند ارزشي با پرسش هاي فلسفي ناشي از منطق کلاسيک متفاوت خواهد بود. (3)
نظريه ي منطقي ( logical theory )، ديدگاه ها و نظرياتي که در مورد دعاوي درون يک نظام منطقي ارائه مي شود يا به بيان ديگر نظرياتي که در مورد ابواب منطق مطرح مي شود، نظريه ي منطقي ناميده مي شود. مانند نظرياتي در مورد شرايط انتاج شکل چهارم قياس، عکس نقيض، تقسيم قضايا يا شرايط صدق شرطي ها و... . که در منطق کلاسيک ارائه شده است.
فرامنطق ( metalogic ) به مطالعه ي ويژگي هاي صوريِ ( و نه فلسفي ) نظام هاي صوري ( و نه غير صوري ) منطقي مربوط است. مانند اثبات يا نفي سازگاري و تماميت نظام هاي منطقي. پرسش هاي فرامنطق جنبه ي صوري دارد. ( ولي فلسفه ي منطق در معناي رايج اولاً به پرسش هاي فلسفي و نه صوري مي پردازد و ثانياً شامل نظام هاي صوري و غيرصوري، هر دو، مي شود. )
منطق فلسفي ( philosophical logic )، مسائلي که در حوزه ي منطق مطرح مي شوند، ولي از بار فلسفي برخوردارند، مربوط به حوزه ي منطق فلسفي است. مانند نظريه ي جهان هاي ممکن که توسط کريپکي مطرح شد و منجر به طرح مسأله ي ضرورت و صدق در جهان هاي ممکن گرديد. يا مفهوم جديد استلزام اکيد لويس که ابتدا در منطق و سپس در ما بعدالطبيعه مطرح شد.
باور فيلسوفان منطق بر اين است که مباحثي که با عنوان منطق فلسفي مطرح مي شوند مي توانند در ذيل فلسفه ي منطق نيز قرار گيرند و لزومي ندارد تا عنوان مستقلي براي آن قرار داده شود. (4)
ممکن است گاهي اصطلاح فلسفه ي علم منطق نيز به کار رود. در اين مورد منطق به عنوان يک رشته ي علمي و شاخه اي از دانش مورد توجه قرار مي گيرد و مباحث آن صرفاً پيشيني نيست، بلکه ترکيبي از مباحث پيشيني و پسيني ( تاريخي ) است. پرسش از موضوع، روش، غايت، رابطه ي منطق با علوم ديگر، تحول تاريخي منطق، منطق در ميان ملل و تمدن هاي ديگر، احکام جامعه ي منطق دانان و... از جمله مباحث اين شاخه است.
منطق طوسي ( Tusi logic )، منطقي کلاسيک ( مشّائي ) است که بر اساس آرا و تحليل هاي خواجه نصيرالدين طوسي تنظيم و تدوين شده است.
فلسفه ي منطق طوسي ( philosophy of Tusi logic )، اصطلاح عامي که به طور کلي مربوط است به پرسش هاي فلسفي و نظري در مورد منطق مانند تعريف و قلمرو منطق، بخش بندي منطق و... از نظر طوسي.
لازم به ذکر است که مي توان براي سهولت در بيان و تفکيک کلي ميان مباحث فلسفي و مباحث منطقي در مورد منطق، تمام پژوهش هاي فلسفي و نظري در مورد منطق را در ذيل واژه ي کلي منطق شناسي فلسفي و نظري يا فلسفه ي منطق قرار داد. بر اين اساس در اينجا به برخي از مباحثي که مي توان به نوعي، مجموعه ي آنها را در ذيل منطق شناسي فلسفي و نظري يا فلسفه ي منطق طوسي قرار داد، اشاره مي شود.

مطلب ما، هل و لِم « منطق »

الف ) مطلب ماي منطق

تعريف منطق چيست؟ همان گونه که روشن است، مفهوم « منطق » جزو مفاهيم ماهوي از قبيل انسان، درخت و غيره نيست؛ از اين رو نمي توان تعريفي بر حسب جنس و فصل ( و بر حسب مقولات )، از آن نوع که در مورد اشياي طبيعي به کار مي رود، در مورد آن ارائه داد، اما مي توان برحسب محتواي مفهومي و مقومات تصوري آن، به تعريفش پرداخت.
خواجه در تعريف منطق چنين مي آورد: « علم منطق شناختن معني هايي است که از آن معاني رسيدن به انواع علوم مکتسب ممکن باشد، و آنکه از هر معني به کدام علم توان رسيد. و دانستن کيفيت تصرف در هر معني بر وجه مؤدّي به مطلوب و بر وجهي که مودي نباشد به مطلوب. »(5)

ب) مطلب هل منطق

آيا منطق وجود دارد؟ مي توان اين پرسش را به اين صورت نيز بيان کرد: آيا مفاهيم و معقولات ثاني منطقي و قواعد و دستورات منطقي وجود دارند؟ شأن وجودي و نفس الامري منطق چيست؟
در مورد اصل واقعيت داري و نفس الامري بودن منطق مي توان گفت که خواجه طوسي به نفس الامري بودن آن معتقد است؛ يعني در نگاه طوسي پاسخ به هل بسيط در مورد منطق، مثبت است، اما دشواري در مقام هل مرکب و پرسش از نحوه و چگونگي واقعيت و حقيقت آن است.
در پاسخ به اين پرسش مي توان در مرحله ي نخست به ديدگاه وي در مورد تقسيم بندي معقولات و ويژگي هاي آنها اشاره کرد و آن گاه به معناي نفس الامري بودن منطق پرداخت.
خواجه در تجريد الاعتقاد، معقولات را بر دو قسم تقسيم کرده است که عبارتند از: معقولات اول و معقولات ثاني. اين فيلسوف عنوان معقول ثاني را به طور اعم به کار برده است به گونه اي که هم شامل معقولات منطقي است و هم معقولات فلسفي. (6)
مفاهيمي که محقق طوسي در آثار متعدد خود، آنها را جزو معقولات ثاني ناميده است، از اين قبيل اند: شيئيت، وجود، عدم، امکان، امتناع، وجوب، ماهيت، ترکب، وحدت، کثرت، عليت، معلوليت، جوهر، عرض، اضافه، قدم، حدوث، کليت، جزئيت، ذاتيت، عرضيت، جنس، فصل و نوع.
نکته ي قابل ذکر اينکه اولاً خواجه با وجود آنکه در تجريد، تمايزي بين مفاهيم فلسفي و منطقي نمي گذارد، ليکن در کتاب اساس الاقتباس بدين تمايز توجه داشته است، ولي در اين کتاب نيز معقولات اولي و معقولات ثاني فلسفي را از هم تفکيک نکرده است. خلاصه در کتاب اساس الاقتباس، مراد خواجه از معقولات ثاني، همان ثاني منطقي است و نه آنکه اعم از فلسفي و منطقي باشد. وي در ذيل اين عنوان تنها مفاهيم منطقي را از قبيل کلي، جزئي، ذاتي، عرضي و... ، مي آورد. (7) ثانياً از آنجا که خواجه از جهت زماني مؤخر از شيخ اشراق است به نظر مي رسد که در بحث معقولات ثاني يا اعتباري نيز، تحت تأثير شيخ اشراق است، به ويژه آنکه بحث معقولات ثاني مورد توجه خاص شيخ بوده است. (8)
خواجه نصير و شارحان آثار ايشان، اوصاف و ويژگي هايي را براي معقولات اولي و ثاني برشمرده اند، که بدين ترتيب اند:
الف ) معقولات اولي: اين معقولات هم در ذهن موجودند، هم در خارج. (9)
ب) معقولات ثاني:
1. تنها در ذهن موجودند و فاقد فرد خارجي اند. به بيان ديگر از امور عيني نيستند و از محصولات عقلي صرف هستند. يعني مانند حيوانيت و انسانيت در خارج تحقق ندارند.
2. معقولات ثاني يا اعتباري، بر معقولات اولي عارض مي شوند و به آنها مستند هستند.
3. در ميان موجودات و در عَرض آنها، به عنوان يک واقعيت و فرد تحقق ندارند.
4. وجود اين معقولات، وجودي تبعي است؛ يعني تابع و قائم به غير خود هستند.
5. اين معقولات جز در حالت عروض بر غير خود، که همان ماهيات باشند؛ تعقّل نمي شوند؛ يعني به عنوان عارض تعقل مي شوند.
6. جنس الاجناس واقع نمي شوند. (10)
حال در يک جمع بندي کلي مي توان چنين گفت که از طرفي بايد گفت که معقولات ثاني و قواعد منطقي حاصل از آنها هيچ ما به ازاي مادي يا غير مادي در عالم خارج ندارند؛ يعني هيچ يک از مقولات دهگانه ي مشّائي، مصداق ( عيني ) معقولات و قواعد منطقي نيستند. به بيان دقيق تر مقولات عشر، نه در معنا و مفاد معقولات ثاني منطقي مندرج مي باشند و نه مصداقي براي آنها هستند؛ يعني نه به حمل اولي بر آنها حمل مي شوند و نه به حمل شايع؛ چون اين مقولات در حوزه ي ماهيات کاربرد دارند نه معقولات منطقي. (11)
در مورد نفس الامري بودن منطق مي توان از منشأ داري معقولات ثاني منطقي نيز سخن گفت. بدين معنا که منشأ معقولات ثاني منطقي، معقولات و مفاهيم موجود در ذهن است.
به علاوه بر اساس آنچه در تعريف منطق تحت عنوان « کيفيت تصرف » گذشت مي توان گفت که از نظر خواجه ذهن انسان ( در مرتبه و مرحله عقل بالفعل ) از تصرفات منطقي يا کارکردهاي منطقي ويژه اي برخوردار است. به بيان ديگر، ذهن در اين مرحله، به نحو منطقي کار مي کند، يعني از فرآيندها، ساختار و چارچوب خاص منطقي برخوردار است. پس مجموعه ي اين فعاليت ها نيز که در کل با عنوان ساختار منطقي ذهن ناميده مي شوند، به نحوي وجود خواهد داشت.
در مرحله ي دوم مي توان با توجه به منطق طوسي و تحليل هاي فوق و نيز با ديدي عميق تر و در يک جمع بندي کلي، در پاسخ به سؤال از هل مرکب منطق، سه سطح از حقيقت و واقعيت منطق را از نظر خواجه از هم جدا ساخت و در نظر گرفت:
1. « حقيقت انتزاعي منطق » که مربوط است به رابطه ي ويژه ( مادي و صوري ) ميان خود تصورات، خود تصديقات و ميان تصورات و تصديقات، از جهت وصول به مطلوب تصوري و تصديقي، در عالم معلومات يا موطن ادراک و شناخت به نحو في نفسه. در اين حالت ما با اعيان انتزاعي منطقي سرو کار داريم که جنبه اي انتزاعي از شناخت انساني را تشکيل مي دهند.
2. « حقيقت علم النفسي منطق » که مربوط است به وجود فرآيندها و جهت داري ويژه در دستگاه ادراکي، در به ظهور رسيدن منطق. در اين مقام ما با احوال و فرآيندها و جريان هاي ويژه دستگاه ادراکي و نفساني سرو کار خواهيم داشت که بستر و بنياد قواعد و افعال منطقي انسان هستند. سير منطقي ما در تعريف يک تصور يا در حل يک مسأله که به صورت قاعده اي منطقي ( مانند حد تام، استقرا و تمثيل ) رخ مي نمايد، در واقع بيانگر وجود يک فرايند خاص نفساني است. براي مثال دستگاه ادراکي انسان به گونه اي است که تعريف اشيا را طي فرايند نفساني خاصي از قبيل گذر از کلي جنسي به نوعي يا از کلي به جزئي به انجام مي رساند و منطق، نمود اين فرآيندها در قالب مفاهيم انتزاعي و بيان شروط آن است.
3. « حقيقت مهارتي منطق » که مربوط به مهارت و هنر ويژه اي است که در سايه ي تمرين و ممارست در منطق، در نفس و ذهن و زبان انسان، به ظهور مي رسد و محقق مي شود. در اين حالت منطق از نحوه اي وجود به نام وجود مهارتي برخوردار مي شود. همان گونه که « رانندگي »، نحوه اي وجود براي انسان است، مهارت در منطق نيز نحوه اي وجود براي او تلقي مي شود و منطق از اين حيث نيز داراي حقيقت مي گردد. روشن است که اين مرتبه از حقيقت منطقي منوط به عزم و اراده ي انساني است تا به ظهور برسد. مي توان از اين حقيقت با عنوان « ملکه » نيز نام برد. اين برداشت را از آنجا مي توان بدست آورد که محقق طوسي منطق را صناعت نيز مي داند و در تعريفش، ملکه بودن را مقوم آن مي انگارد: « صناعت منطق آن بود که با شناختن معاني و دانستن کيفيت تصرف، ملکه شدن اين دو فضيلت نيز مقارن باشد. »(12)

ج) مطلب لِم منطق

علت يا دليل نفس الامري بودن منطق چيست؟ يکي از دلايل نفس الامري بودن منطق اتکاي آن بر ذهن و فکر انسان است؛ يعني از آنجا که انسان داراي ذهن و فکر است، پس منطق وجود دارد. علت وجود منطق را مي توان چنين بيان داشت:
انسان داراي دستگاه ادراکي و شناختاري است.
دستگاه شناخت داراي سازو کار منطقي است.
نتيجه: انسان داراي منطق است. پس منطق وجود دارد.
به علاوه، دليل بر نفس الامري بودن منطق را مي توان در وجود روابط منطقي ميان معلومات جويا شد. وجود روابط منطقي ( روابط منطقي واقعي و نه پنداري ) ميان تصورات و تصديقات را مي توان به نحو بديهي در ذهن خود يافت. مانند نسب، حد، عکس و... .

بخش بندي منطق از نظر طوسي

طوسي در منطق اساس الاقتباس از بخش بندي رايج در تدوين رساله هاي منطقي ارسطو پيروي کرده است. منطق اساس الاقتباس در اين حالت در نُه مقاله تنظيم شده است: 1-مدخل در چهار فن 2- مقولات در نُه فصل 3-عبارات در دو فن 4- علم قياس در دو فن 5- برهان در دو فن 6- جدل در سه فن 7-مغالطه در سه فصل 8- خطابه در سه فن 9- شعر در سه فصل. (13)
اما از طرف ديگر خواجه بر آن است که مطلوب بالذات از بخش هاي متعدد منطق همانا حصول حد تام و تصديق يقيني است که اولي مربوط به مقام تصورات و بخش تعريف است و دومي مربوط به مقام تصديقات ( از حيث ماده و صورت ويژه آنها ) و بخش قياس برهاني و باقي بخش ها مطلوب بالعرض هستند: « مطلوب بالذات از اين اقسام، حد تام است که تصور حقيقي فايده ي تصديق دهد؛ و قياس برهاني که تصديق يقيني فايده دهد؛ چه غايت تعلم منطق، بالذت معرفت طريق اکتساب اين دو مطلوب است و بالعرض معرفت ديگر اقسام که شبيه است بدو... »(14)
با اين وصف تمام بخش هاي منطق را بايد بر محور اين دو بخش و در نسبت با تحقق و حصول آنها در نظر گرفت. حال سؤال اين است که آيا مي توان به جاي تدوين منطق در نه بخش، آن را در ذيل دو بخش تدوين کرد؟
ابن سينا منطقداني است که در منطق اشارات به اين کار اقدام کرده است. وي نخست به تفکيکي بنيادي در مورد کل مباحث منطق اشاره کرده است به اين معنا که معتقد است منطق به طور کلي از مجهول تصوري و مجهول تصديقي، از جهت نحوه ي معلوم سازي آنها بحث مي کند. به بيان ديگر منطق عهده دار بحث در شناخت ها ( مقام معرفت منطقي ) و شيوه هاي ( مقام روش منطقي ) مربوط به معلوم ساختن مجهول تصوري و تصديقي است: « الشي قد يُجهل من طريق التصور... و قد يُجهل من جهت التصديق الي اَن يَتعلَّم ... . فالمنطقيُ ناظر ... . في کيفية تأدّيها بالطالب الي المطلوب المجهول. »(15): « يک چيز گاهي از جهت تصور مجهول و ناشناخته است و گاهي از جهت تصديق چنين است تا آشکار گشته و معلوم گردد... منطقدان به دنبال بيان چگونگي وصول طالب دانش نسبت به مطلوب مجهول [ تصوري، تصديقي ] خود است. »
در گام دوم، پس از اين تقسيم بندي کلي، ابن سينا به مباحث مربوط به هر بخش اشاره مي کند. بدين ترتيب که مبحث مربوط به وصول به مطلوب تصوري عبارت از باب کليات خمس يا باب تعريف است و مبحث مربوط به وصول به مطلوب تصديقي عبارت از باب حجت يا استدلال است:
« و قد جَرَتِ العادةُ بأن يُسمي الشيءُ الموصلُ إلي التصور المطلوب قولاَ شارحاً؛ فمنه حدٌ و منه رسم ... و أن يسمّي الشيءُ الموصلُ إلي التصديق المطلوب حجةً، فمنها قياسٌ و منها استقراء و نحوهُ. » (16) : « و در منطق عادت بر اين است که آنچه ما را به تصور مطلوب مي رساند، قول شارح ناميده مي شود که مشتمل بر بحث حد و رسم است [ مبحث تعريف ]... و آنچه ما را به تصديق مطلوب مي رساند، حجت خوانده مي شود که مشتمل بر قياس و استقرا و مانند آن [ تمثيل ] است [ مبحث استدلال ]. » بر اين اساس بايد منطق را دانشي دو بخشي مشتمل بر بخش تعريف و بخش استدلال انگاشت.
برخي از محققان با تأکيد بر تمايز منطق نه بخشي و دو بخشي و اهميت آن، چنين آورده اند « شفاي بوعلي سينا را مي توان نمونه اي از شرح مفصل بر منطق نه بخشي [ ارسطويي ] انگاشت. شيخ الرئيس، بوعلي سينا-به ويژه در کتاب اشارات- تحول مهمي در منطق ارسطويي ايجاد کرد و منطق دو بخشي را مطرح کرد: منطق تعريف و منطق استدلال. اين شيوه نزد منطق دان هاي قرن هفتم هجري ( يعني کساني چون خونجي، ارموي، کاتبي و... ) به اوج شکوفايي رسيد. »(17)
ملاحظه مي شود، در عين حال که خواجه طوسي بر محوريت دو مقام تصورات و تصديقات و به تبع آن محوريت مباحث تعريف و حجت در منطق اذعان مي کند، ولي در اساس الاقتباس، دست به تدوين منطق دو بخشي نمي زند.
به نظر مي رسد که مي توان بر مبناي تفکر منطقي طوسي، تقسيم بندي ممکن ديگري را براي مجموعه مباحث منطق در نظر گرفت. اين تقسيم بندي دو بخشي پيشنهادي را مي توان بدين ترتيب بيان داشت:
ما در منطق اساساً با دو مقام تصورات و تصديقات سرو کار داريم؛ از اين رو در منطق با دو بخش کلي مواجه خواهيم بود، اما براي شکل گيري منطق، بايد هر يک از اين دو مقام را از دو حيثيت نفسي و نسبي مورد بررسي قرار داد؛ از اين رو دو بخش نخستين به چهار بخش تقسيم مي شود که به ترتيب: از « اوصاف منطقي تصورات » و « روابط منطقي ممکن ميان آنها » و نيز از « اوصاف منطقي تصديقات » و « روابط منطقي ممکن ميان آنها براي وصول به مجهولات بحث مي کند.
از طرف ديگر به جهت اشتمال منطق بر دو جهت ماده و صورت، هر يک از اوصاف و روابط منطقي تصورات و تصديقات را مي توان به دو دسته اوصاف و روابط صوريِ کلي ( از حيث صورت آنها ) و اوصاف و روابط ماديِ کلي ( از حيث ماده و محتوا ) تقسيم کرد. توضيح اينکه:
1. اوصاف صوريِ کليِ ( با وصف کليت ) تصورات و روابط صوري ميان آنها مبتني است بر لحاظ تصورات از حيث قالب صرف تصوري آنها و شامل اوصافي صوري از قبيل: کليت و جزئيت و روابطي صوري مانند نسب چهارگانه ميان دو کلي و درجات کلي: کلي هاي برتر و فروتر و... مي شود. اين مباحث ناظر به اوصاف صوري تصورات و روابط صوري ميان آنهاست.
2. اوصاف ماديِ کليِ ( با وصف کليت ) تصورات و روابط مبتني بر ماده و محتواي ميان آنها بر اساس لحاظ تصورات از جهت محتواي آنها ( ذاتيات و عرضيات و اجناس و فصول و... ) است و شامل مبحث کليات خمس مي شود. اين بخش همان باب حدود يا تعريف هاست که در آن اوصافي محتوايي مانند جنس، فصل، نوع، عرضي خاص و عام و مفهوم ذاتي و عرضي و نيز روابط منطقي مادي از قبيل حد تام، حد ناقص، رسم تام و رسم ناقص و خاصه، ميان معرِّف يا تصورات حدود با معرَّف يا تصور محدود، مورد بحث قرار مي گيرد. ( مبحث کلي متواطي و مشکک هم، چون مربوط به پرسش از نحوه ي صدق محتوايي کلي بر مصاديق آنهاست، مربوط به اوصاف مادي تصورات مي باشد. ) در واقع اين مباحث ناظر به اوصاف محتوايي تصورات و روابط مادي ميان آنهاست.
3. اوصاف صوريِ کليِ ( با وصف کليت ) تصديقات و روابط صوري ميان آنها مبتني بر لحاظ تصديقات از حيث صورت کلي آنهاست و شامل اوصاف صوري از قبيل تعريف قضيه، اقسام قضيه از جهت ارتباط حملي يا شرطي دو طرف قضيه: قضيه حملي و شرطي، از جهت موضوع: قضيه شخصيه، طبيعيه، مهمله و مسوره، از جهت کميت: قضيه جزيي و کلي، از جهت کيفيت: ايجابي و سلبي، از جهت سلبي يا ايجابي بودن محمول: محصله و معدوله و... مي گردد. از طرف ديگر در مقام بيان روابط صوري ميان قضايا شامل بخش هايي از قبيل:
الف ) روابط مستقيم ( مباشر ) مانند: تناقض، تضاد، داخل در تحت تضاد، تداخل، عکس مستوي، عکس نقيض.
ب) روابط غير مستقيم ( غير مباشر ) مانند: قياس استثنايي ( متصله و منفصله )، قياس اقتراني ( با اشکال چهارگانه ) مي باشد.
4. اوصاف ماديِ کلي ( با وصف کليت ) مبتني بر محتواي تصديقات و روابط تصديقات از حيث محتوا را مي توان در مبحث صناعت خمس جويا شد. در مورد اوصاف مادي و کلي تصديقات بايد گفت که تصديقات بر حسب محتواي ويژه هر يک از آنها، به نحو في نفسه ( مثلاً بر حسب نياز يا عدم نياز به حدوسط در حمل محمول بر محتواي موضوع و... )، در يکي از گروه هاي يقينيات اولي يا يقينيات غير اولي ( مشهورات، مقبولات، مسلمات، مظنونات و... ) جاي مي گيرند و از اين طريق توصيف مي شوند.
از طرف ديگر روابط خاص تصديقات مذکور که بر اساس برقراري تأليف ويژه اي در ميان آنها ( در قالب قياس ) صورت مي گيرد، سبب شکل گيري صناعت هاي برهان، جدل، مغالطه و... مي گردد. اين فنون استدلالي بر حسب حصول نتايج تصديقي و ادراکي متعدد از قبيل يقين، ظن و وهم حاصل مي شوند. براي مثال، برقراري رابطه و تأليف ميان يقينيات ( قياس مؤلف از تصديقات يقيني ) سبب شکل گيري برهان مي شود و رابطه و ترکيب ميان مشهورات موجب پيدايش جدل است.
پس مباحث منطق دو بخشي با تقسيم بر چهار بخش کلي، تمام مباحث منطقي مورد نظر را در بر مي گيرند:
1. مبحث اوصاف و روابط تصورات از حيث صورت و قالب کلي آنها
2. مبحث اوصاف و روابط تصورات از حيث محتوا و ماده ي کلي آنها
3. مبحث اوصاف و روابط تصديقات از حيث صورت و قالب کلي آنها
4. مبحث اوصاف و روابط تصديقات از حيث محتوا و ماده ي کلي آنها

کليت و شمول منطق

طوسي بر اين نظر است که علم منطق « نسبت به ديگر علوم، خاصه اقسام حکمت، به مثابه ي قاعده و بنياد است. « (18) يکي از نکاتي که از اين مدعا قابل استنباط است اينکه بر اين اساس از نظر طوسي مبحث تصورات و تصديقات و استدلال منطق، هم در جنبه ي صوري و هم از جهت محتوايي خود، نسبت به محتواي فلسفي، رياضي و طبيعي لا بشرط هستند و نسبت به تمام آن سه حوزه، از شمول و کليت و آنگاه کاربرد برخوردارند.
به بيان ديگر، منطق شامل قواعد عام شامل بر ماده و صورت تصورات، تصديقات و استدلال هاي علوم فلسفي، رياضي و طبيعي است. در واقع هر يک از تصورات، تصديقات و استدلال هاي علوم، داراي عناوين و اوصاف منطقي و در ذيل قواعد ويژه ي منطقي قرار مي گيرند.
به تعبير ديگر، اولاً تمام تصورات و تصديقات و استدلال هاي علوم، از شأن، حيث و تفسير منطقي با وصف کليت و شمول، برخوردارند؛ از اين رو اوصاف و قواعد منطق، خواه ناظر به حوزه ي محتوا و خواه ناظر به حوزه ي صورت تصورات و تصديقات و استدلال ها، به سبب کليت و شمول و لابشرط بودن آنها، ربطي به محتوا و ماده ي معين تصورات و تصديقات علوم فلسفي، رياضي و طبيعي ندارند. ثانياً قواعد منطق در مورد آنها کاربرد پذيرند. ثالثاً تمام علوم نيازمند قواعد و اصول منطقي اند.

رابطه ي منطق و علوم ديگر

اوصاف و قواعد منطقي در عين حال که در حوزه ي معلومات ذهني و معارف و بر اساس آنها، داراي منشأ انتزاع هستند، اما به طور في نفسه، هيچ گاه ماده معيني را در حوزه معرفت فلسفي، رياضي يا علمي ( تصورات، تصديقات و استدلال ها )، وضع و تعيين نمي کنند، بلکه آنچه را که در علوم، وضع و فرض و تعيين شده است، مورد تحليل و داوري منطقي قرار مي دهند و شأن منطقي آنها را باز مي گويند.

حوزه هاي سه گانه در منطق

منطق طوسي را مي توان مشتمل بر سه حوزه دانست: آموزه ( doctrin ) که بخش معرفتي و نظريات منطقي را شامل مي شود؛ روش ( method ) که ناظر به ارايه قالب هاي کلي براي معلوم ساختن مجهول و توصيه ها و ضوابط روشي مي باشد و مهارت ( skill ) که مربوط است به مقام کاربرد و مهارت در معلومات و شناخت هاي بالفعل. در اينجا براي نمونه، نخست به تعريف سه حوزه اشاره مي شود و در پي آن به ملاحظه ي اين سه سطح در نظريه ي برهان طوسي يا منطق برهان طوسي مي پردازيم:
به طور کلي مراد از جنبه ي آموزه در يک نظريه ( مانند برهان ) عبارت از محتواي نظري آن نظريه، از قبيل تحليل ها، تعريف ها، توصيف ها و توجيه هاي مندرج در آن است. آموزه، ناظر به وجود عناصري از قبيل تصور يا ايده ي محوري ( موضوع )، تصورات پايه، اصول، مسائل اصلي و فرعي، قضايا، فرضيات، لوازم و نتايج نظريه، يک نظريه است. بنابراين مباحث « برهان » در سطح آموزه عبارت از وجود موضوع يا تصور محوري ( برهان )، اصول ( از قبيل: انحصار وصول به يقين از طريق برهان ) مسايل ( مانند: يقين منطقي چيست؟ و شرايط و ضوابط آن کدام است؟ ) قضايا يا دعاوي ( از قبيل: يقين برهاني حاصل مقدمات يقيني است، استقراي تام برهاني است، يقين برهاني از ديگر اشکال يقين متفاوت است )، اقسام برهان و... است.
مباحث سطح روشي يک نظريه به طور کلي مربوط است به بيان شيوه ها، مراحل و ضوابط و ملاک هايي براي وصول به هدف يا اهدافي که در آموزه مطرح شده است يا شيوه هاي کلي کاربردي و عملياتي ساختن آموزه، اما در سطح ذهن. به بيان ديگر ارائه مراحل و گام هاي رسيدن به هدف، راه هاي پياده کردن آموزه و توصيه هاي روشي و... در آن نظريه، در مقام شناخت. بر اين اساس مباحث سطح روشي « برهان » مربوط است به توصيه هاي ويژه از قبيل سود بردن از منابع و مبادي خاص به علاوه بيان ضوابط صوري و ملاک هاي مادي مقدمات قياس برهاني و... است.
سطح مهارتي در يک نظريه مربوط است به تمرين هاي لازم براي کاربرد روش فوق الذکر، در موارد و حوزه هاي مختلف، جهت احراز حد مطلوبي از مهارت، در سطح عمل و عالم واقع. پس سطح مهارتي « برهان » عبارت خواهد بود از تمرين عملي براي به کار بردن آن، بر حسب مراحل و ضوابط آن، در حوزه هاي معرفتي و بررسي نظريات براي معلوم شدن اين نکته که آيا در آنها از شيوه برهان استفاده شده است يا نه؟ و ادامه اين فرايند براي رسيدن به حد مطلوبي از مهارت عملي در بکار بردن برهان و مهارت در نقد نظريات، از جهت وجود يا عدم برهان در آنها.
در نهايت بايد افزود که بر اين اساس مي توان نظريه برهان را از يکي از اين سه جهت يا از دو يا هر سه جنبه، مورد تحقيق و بررسي قرار داد.

تفکيک بنيادي سه حوزه ي زبان، ذهن و عين

از نظر محقق طوسي پيش از شروع به مباحث منطق، براي پيشگيري از خلط مباحث منطقي با مباحث غيرمنطقي، بايد اين پيش فرض فلسفي را در نظر داشت که مادر واقعيت به معناي عام، با سه ساحت بنيادي مواجه هستيم: زبان، ذهن و عين. زبان، عالم الفاظ و عبارات ملفوظ ( صوتي ) و مکتوب ( نوشتاري ) و ويژگي آن دلالت وضعي بر ذهن ( بي واسطه ) و عين ( با واسطه ذهن ) است. ذهن عالم معاني و ويژگي آن دلالت طبعي ( بي واسطه ) بر اعيان است. عين، عالم مدلولات خارجي است: « و اصناف دلالات به حسب استعمال سه است: اول دلالت صور ذهني بر اعيان خارجي و آن به طبع است. و دوم دلالت الفاظ و عبارات نطقي بر صور ذهني و به توسط صور ذهني بر اعيان خارجي، [ بر هردو ] به وضع. و سيوم دلالت رقوم کتابت بر الفاظ و به توسط آن بر صور ذهني و به توسط آن بر اعيان خارجي هم به وضع. »(19)
اما نکته ي مهم آن است که منطق اساساً با ذهنيات و معاني، آن هم از حيث اوصاف و روابط منطقي آنها، يعني ساحت ذهن، سر و کار دارد. منطق عهده دار تحقيق در مفاهيم و قضايا و صور ذهني از جهت ايصال به مطلوب ( مجهول ) تصوري و تصديقي است: « موضوع نظر ما بالذات نه اعيان خارجيست و نه عبارات لفظي، بل آن معنانيست که متوسط است در دلالت ميان هر دو، و از روي ضرورت احتياج مي افتد به نظر در احوال عبارت. »(20) « در منطق مقصود اول معاني عقلي است و نظر در الفاظ به تبعيت و قصد ثاني لازم مي آيد. قياس به حقيقت تصديقي باشد فکري [ ذهني ] نه قولي لفظي [ زباني ]، مشتمل بر چند تصديق فکري، که از آن به مطلوب توصل کنند. » (21)

مباحث خارج از منطق

خواجه نصير در ضمن طرح مباحث متعدد منطقي به طرح اين پرسش نيز پرداخته است که آيا مباحث مذکور اساساً يک مبحث منطقي است يا نه؟ در واقع بخشي از تلاش منطقي خواجه معطوف به فاصله گذاري و تعيين مرز ميان مباحث منطقي و غيرمنطقي، در کتب و تحقيقات رايج، است. مباحث غيرمنطقي که در کتب منطق مطرح مي شوند، يا از باب رفع اشتباه، يادآوري، تسهيل، تکميل يا به عنوان مقدمه مباحث منطقي محسوب مي شوند که در اين صورت بهتر و مفيد است تا در کتب منطقي بيايند، اما به شرط عدم خلط آنها با مباحث منطقي؛ و يا آنکه هيچ وجهي براي وجود آنها در کتب به نظر نمي رسد. در اين حالت اساساً بايد از کتب و مباحث منطقي حذف شوند. در اينجا به پاره اي از مباحثي که از نظر خواجه ارتباط مستقيمي با منطق ندارند ( اعم از آنکه طرح آنها در منطق مفيد باشند يا نه )، اشاره مي شود:
1. مباحث الفاظ: « در منطق مقصود اول معاني عقلي است و نظر در الفاظ به تبعيت و قصد ثاني لازم مي آيد... [ چون ] رسيدن به معاني بي وقوف بر احوال الفاظ متعذر [ است، پس ] ابتدا به معرفت احوال مفردات و کيفيت دلالت الفاظ بر معاني بايد کرد. »(22)
2. مبحث تقسيم کلي به منطقي، طبيعي و عقلي: « اين بحث تعلق به منطق ندارد، اما اينجا از جهت ازاله ( رفع ) اشتباه در اين معاني ايراد کنند و مفيد باشد. »(23)
3. مبحث مقولات: « رأي متأخران [ و از جمله خواجه ] آن است که به سبب آنکه تعيين طبايع کليات چه عالي چه سافل و اشارت به اعيان موجودات، چه جوهر چه عرض، تعلق به صناعت منطق ندارد، [ پس ] تحقيق مسائل اين نوع، بر منطقي نيست و اشتغال به اين مباحث در منطق محض تعسف [ بي راهه رفتن ] و تکلف باشد، اما شبهت نيست که صناعت تحديد، تعريف و اکتساب مقدمات قياسات، بي تصور مقولات که اجناس عاليه اند و تمييز هر مقوله از مقوله هاي ديگر، ممتنع باشد. و نيز وقوف بر اين فن اقتدار بر ايراد امثله و نظاير در هر مسئله به سهولت که اسهل طرق ايضاح آن است، فايده دهد. پس از اين جهت، نکت و قواعد اين فن ( مقولات ) را بر سبيل نقل و حکايت ذکر کرده اند از جهت ارشاد مبتدي. [ ولي ] حواله طالب تحقيق خود با کتب اهل اين صناعت باشد. »(24)
4. مسأله ي دلالت قضيه معدوله ( بر سلب بسيط يا عدم و ملکه و... ): « اين بحث ها لغوي است نه منطقي. »(25)
5. توجه به تفکيک جهت و ماده در قضايا و اينکه نظر منطقي به بحث در جهات قضايا است نه ماده ي آنها: « و چون منطقي بحث حال قضايا [ نسب نسبت محمول به موضوع ] کند لامحاله او را بحث آن نسبت از آن روي که عبارت بر آن دال بود، مهم باشد [ يعني نسبت محمول به موضوع در قضيه و نه در نفس الامري ]. پس آن نسبت را في نفس الامر ماده نام نهاده است. و از آن روي که مدلول عبارت بود، جهت. »( 26)
6. مباحثي مربوط به ضرورت و دوام در قضايا: « ... اين بحث ها [ ورود به مباحث نفس الامري و مصداقي در بحث ضرورت و دوام قضايا ] را به منطق تعلقي نيست؛ چه منطقي را مقتضاي هر اعتباري [ و قسمي منطقي ] بيان بايد کرد، و اما بيان آنکه کدام اعتبار [ و قسم ] مطابق وجود است و کدام نه، تعلق به علمي ديگر دارد. »(27)
7. مسأله ي امکان به معناي استعداد ( امکان استعدادي ): « بحث از اين مسئله به علوم ديگر مناسب تر باشد. و امکان به اين معني هميشه جزو محمول بود و به اين سبب آن را از جهات [ و به تبع آن جزو منطق ] نشمرند. »(28)

ادامه دارد...

پي نوشت ها :

* استاديار گروه فلسفه دانشگاه تبريز.
1. مباني منطق جديد، ص 6.
2. فلسفه ي منطق، ص 27.
3. نمونه هايي از پرسش هاي فلسفه ي منطق کلاسيک ر. ک: دورنمايي از منطق، فرامنطق و فلسفه ي منطق، مندرج در: فلسفه هاي مضاف، به کوشش عبدالحسين خسروپناه، ج1، صص 163-150.
4. Borchert, Donald, The Encylopedia of Philosophy,pp 402-405.
-کريپکي، ص 19.
-فلسفه ي منطق، ص 29.
5. اساس الاقتباس، به تصحيح مدرس رضوي، ص5.
6. کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص 42؛ رحيق مختوم، ج1، بخش4، ص 458.
7. اساس الاقتباس، ص 399.
8. معقول ثاني، ص62.
9. رحيق مختوم، همان، ص 458؛ توضيح المراد، تعليقه علي شرح تجريد الاعتقاد، ص89.
10. کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، صص43-67، 65، 42 ( متن )؛ همان، ص 450 ( تعليقات ).
11. اساس الاقتباس، صص 34-35.
12. همان، ص 5.
13. همان، صص يک الي نه.
14. همان، صص 343-342.
15. الاشارات و التنبيهات ( مع الشرحين )، صص 23-27.
16. همان، صص 25-27.
17. منطق (1)، صص نه و ده.
18. اساس الاقتباس، ص3.
19. همان، صص 62-63.
20. همان، ص 63.
21. همان، ص 187.
22. همان، صص 187، 5.
23. همان، ص 20.
24. همان، ص 34.
25. همان، ص 101.
26. همان، ص 129.
27. همان، ص 136.
28. همان، ص 138.

منبع مقاله :
صلواتي، عبدالله؛ (1390) خواجه پژوهي (مجموعه مقالاتي به قلم گروهي از نويسندگان) تهران: خانه کتاب، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما