دور نمايى از منطق، فرامنطق و فلسفه منطق
با ظهور فلسفههای مضاف ضرورت تدوین فلسفة منطق امری اجتناب ناپذیر شده است و مجموعه فراهم شده در این نوشتار مروری در مباحث منطقی قدیم و تأمل درآنها به منظور بدست آوردن سؤالات فلسفی درباره آنها است سؤالاتی که برخی از آنها را خود منطقدانان مسلمان در لابلای مباحث منطقی پاسخ گفتهاند و برخی نیز مباحثی است که در حوزة فلسفه منطق قابل طرح است و پاسخ میطلبد.
اگر بخواهیم علم منطق را به اختصار تعریف کنیم، باید بگوییم منطق علم اندیشه و تفکر است؛ یعنی منطق قواعد تفکر را بررسی می کند؛ بنابراین، منطق، قواعد تفکر درست از نادرست را بیان میکند. تفکر و اندیشه از نظر منطقدانان، ترکیب معلومات برای رسیدن معلومات جدید است. از نظر منطقدانان، تفکر در دو حوزه تحقق می یابد: در حوزه تصورات، یعنی ترکیب تصورات برای رسیدن به تصور جدید، و در حوزه تصدیقات برای رسیدن به تصدیقات جدید؛ بنابراین، منطق در دو حوزه تعریف و استنتاج فعّالیت میکند و هر چیزی که در دو حوزه تعریف و استنتاج باشد، از مباحث منطقی به شمار میآید.
برای این که جایگاه فلسفه منطق میان علوم بشری و رابطه آن با خود منطق روشن شود، لازم است به اجمال مباحث منطق را گوشزد کنیم. در حوزه تعریف، اقسام تعریف، شرایط تعریف و قواعد تعریف، امکان یا امتناع تعریف، صعوبت یا سهولت تعریف و مباحثی از این دست مورد کاوش قرار میگیرد، و در حوزه استنتاج، از قضایا و اقسام آن، انواع استدلال های مباشر و غیر مباشر (حجت) و صناعت پنجگانه بحث ميشود. اگر به تعریف منطق برگردیم، و آن را معیار مباحث منطقی قرار دهیم، باید بگوییم که فقط مباحثی دقیقا در محور تعریف از قبیل انواع تعریف، شرایط و موانع تعریف و نیز انواع استدلال از جهت صورت و ماده و اجزای آن (قضایا) و شرایط استنتاج، و اعتبار استنتاج جزو مسائل منطق به شمار ميآيند و هر چیزی غیر از امور پیشگفته به حقیقت جزو منطق نیست. به طور خلاصه هر چیزی که در مورد معرف و حجت یا از اجزای تشکیل دهنده آن باشد، از مباحث منطق شمرده می شود و غیر آن جزو منطق نیست؛ اما در منطق سنتی، مباحث دیگری را مشاهده می کنیم که به حقیقت جزو منطق نیست؛ چه این که جزو هیچ یک از علوم ششگانه نظری و عملی هم نیست و نسبت این مباحث به آن علوم بیگانهتر از نسبت آن به منطق است؛ ازاینرو منطقدانان این مباحث را جزو منطق دانسته و از آن در منطق بحث کردهاند؛ برای مثال، بحث از این که اصولا از چه راههایی به علم می رسیم، یکی از مباحثی است که در منطق بحث می شود؛ در حالی که وظیفه منطق، بررسی خصوص رسیدن به علم از طریق نظر و اندیشه است.
باز برای نمونه روشن است که علم منطق بر این پیش فرض استوار است که علم ممکن بلکه واقع میشود و شکاکیت غیر قابل قبول است؛ ولی در عین حال بحث شکاکیت و نقد آن را یکی از مباحث منطقی در کتاب برهان قرار دادهاند. گویا در ذهن منطقدان این نکته مغروس بود که هر چیزی ناظر به علم و طرق رسیدن به علم باشد، در حوزه منطق میگنجد؛ هر چند از سنخ معرف و حجت نباشد اما همانطور که می دانیم، امروزه علوم شاخههای متعددی شدهاند؛ گستردگی اطلاعات در علوم، شاخه شاخه کردن علوم را امری اجتناب ناپذیر کرده است و علم منطق نیز از این قانون مستثنا نيست. امروزه با پدیدار شدن منطق جدید، علم منطق در منطق صورت استنتاج منحصر شده است. بخش برهان منطق در علم معرفت شناسی مورد بحث قرار می گیرد و بخش تعریف نیز یا در حوزه تفکر نقدی ـاگر علم مستقلی باشدـ یا در معرفت شناسی قرار ميگيرد و باز همانطور که می دانیم، امروزه فلسفه های مضاف مانند فلسفه ریاضی، فلسفه منطق و حتی فلسفه فلسفه مطرح شده است که به مضاف الیه علوم خود نگاهی ثانوی دارند.
سادهانگاري است اگر گمان كنيم كه با مقايسة علم منطق با علم اخلاق بتوانيم دريابيم كه فلسفة منطق چيست يا فرامنطق کدام است. دشواري فهم فلسفة منطق و فرامنطق از دو جهت است:
اولاً از اين جهت كه هم علم منطق و هم فرامنطق دو علم صوري و داراي سيستم اصل موضوعي هستند؛ در حالي كه علم اخلاق و فرااخلاق صوري نيستند؛ از اينرو نميتوان با مقايسه علم منطق و علم اخلاق، فلسفة منطق و فرامنطق را فهم كرد.
ثانياً فلسفة منطق در غرب فقط به صورت منطق استنتاج در منطق جديد ناظر است، نه به ماده استنتاج؛ در حالي كه در مجامع دانشگاهي و حوزوي ما، هم منطق قديم و هم منطق جديد تدريس ميشود؛ بنابراين، فلسفة منطق ميبايد به مباحثي ناظر باشد که در منطق قديم مطرح بوده است.
براي اين كه تصوري از منطق، فرامنطق و فلسفة منطق به دست آوريم، لازم است ابتدا اين سه واژه را در خواستگاه خودش شناسايي كنيم.
اعتبار يك استدلال به چه معنا است. مقصود از استنتاج يك گزاره از گزارهاي ديگر چيست؟ صدق منطقي يك گزاره چه معنا ميدهد؟ آيا اعتبار لزوما بايد در ارتباط با يك نظام صوري تبيين شود يا مفهومي فراسيستمي وجود دارد كه نظامهاي صوري در صدد ارائه آنند؟ اعتبار استدلال معتبر و استدلال درست چيست؟ (هاک، همان)
حال براي توضيح اين دو نوع كار متفاوت اين استدلال در زبان متعارف را در نظر ميگيريم:
اگر باران ببارد، سبزه ميرويد.
باران ميبارد.
\پس سبزه ميرويد.
براي بيان قاعدة منطقي وضع مقدم، استدلال پیشین را به صورت ذيل نمادين ميكنند:
سطر (3) از كاربرد وضع مقدم در (1) و (2) به دست آمده است؛ ازاينرو، در سمت راست شمارة سطرها و قاعدهاي كه با آن از سطر 1و2 نتيجه به دست آمد، ذكر ميشود و در سمت چپ سطر (3) شمارة دو مقدمه را مينويسند كه نتيجه بر آن دو استوار است؛ بنابراين در تبيين قاعده وضع مقدم اصلا به درستي يا نادرستي مقدمات و نتيجه كاري نداريم. اين نوع تبيينها تبيينهاي نحوي است؛ اما براي تبيين قاعده وضع مقدم ميتوان از سمنتيك و معناي جملهها استفاده كرد. مقصود از سمنتيک و معناي جملهها يا مقدمات ارزش صدقهاي محتمل در آنها است. ميدانيم كه هر جمله خبري يكي از دو ارزش صدق يا كذب را خواهد داشت. تبيين يك استدلال بر اساس سمنتيك تبيين بر اساس صدق و كذب جملههايي است كه در يك استدلال به كار ميرود. در اين روش گفته ميشود يك استدلال معتبر ممكن نيست همه مقدمات آن صادق و نتيجة آن كاذب باشد؛ زيرا مقدمات استدلال به منزلة مقدم شرطي و نتيجه به منزلة تالي شرطي است و شرطي ممکن نيست با مقدم صادق و تالي کاذب صادق باشد. در اين روش، ارزش صدق و كذب ادات منطقي بيان، و گفته ميشود كه ارزش ادات منطقي تابع ارزش مؤلفههاي آن است؛ برای مثال در ارزشگذاري شرطي گفته ميشود: شرطي وقتي صادق است كه از مقدم صادق و تالي كاذب تشكيل نشده باشد؛ بنابراين در ارزش شرطي P ®Q چهار حالت محتمل است:
هم P و Q صادق باشد.
P صادق و Q كاذب باشد
P كاذب و Q صادق باشد.
هم P و Q كاذب باشد.
فقط ارزش شرطي در حالت دوم كاذب است و در سه حالت ديگر صادق است. حال اگر جدول ارزش استدلال پیشین را ترسيم كنيم، نشان داده خواهد شد كه اين جدول داراي چهار سطر خواهد بود و اگر در هر سطر، ارزش مقدمات را با نتيجه بسنجيم خواهيم ديد سطري كه در آن مقدمات صادق و نتيجه كاذب باشد وجود ندارد و بدينسان اعتبار سمنتيكي استدلال به اثبات ميرسد؛ يعني در جدول ارزش سطري يافت نميشود که در آن مقدمات صادق (T) و تالي کاذب (F) باشد.
حال با اين توضيحات، علم منطق براي بيان به كارگيري قواعد براي اثبات نتايج از طريق قواعد نحوي است. در علم منطق گفته ميشود كه فرمول درست چيست و قواعد نحوي آن كدام است؛ ولي در فرامنطق، سخن از نحو منطق نيست؛ بلكه سخن از سمنتيك و معنايي قواعد منطق است. در واقع در علم منطق به فرمولها و ادات منطقي معنايي را نسبت نميدهيم. هر چند در منطق اين علامت ®، &، Ú را مثلا شرط، عطف و فصل ميناميم ميتوانيم اينها را شرط، عطف و فصل نناميم و صرفا بگوييم پيكان، هشت و هفت؛ اما در بخش سمنتيك دقيقا آنها را شرط، عاطف و فاصل ميدانيم و بر اساس آن صدق و كذب آنها را تعيين ميكنيم؛ بنابراين، با توجه به مباحثي که در منطق سنتي وجود دارد ميتوان گفت: فرامنطق قرابت بيشتري با خود منطق دارد تا با فلسفه منطق؛ بلکه از نظر منطقدانان مسلمان اين نوع مباحث بخشي از منطق به شمار ميآيند؛ ولي در عين حال حوزه پژوهشي فلسفة منطق با فرامنطق همپوشي دارند:
قلمرو فلسفة منطق مرتبط با قلمرو فرامنطق و در عين حال متمايز از آن است. فرامنطق به مطالعة ويژگيهاي صوري نظامهای صوري منطقي ميپردازد؛ به عنوان مثال، اثبات (يا نفي) سازگاري، تماميت يا تصميمپذيري نظامهاي منطقي در حوزة فرامنطق قرار ميگيرد. فلسفه منطق نيز به پرسشهايي در بارة نظامهاي صوري منطقي ميپردازد؛ اما اين پرسشها فلسفياند، نه صوري محض؛ براي مثال، در مبحث منطق جملههاي دو ارزشي و چند ارزشي متعارف فيلسوف به دنبال آن است كه بداند به چه معنايي ـ اگر چنين معنايي وجود داشته باشد ـ منطقهاي چند ارزشي جايگزينهايي براي منطق دو ارزشياند؟ آيا بايد ميان منطق دو ارزشي و منطق چند ارزشي يكي را انتخاب كرد؟ در اين صورت آن انتخاب بر چه مبنايي است؟ اگر نظام چند ارزشي انتخاب شود، لوازم مفهوم صدق چگونه خواهد بود؟ و قس علي هذا. (هاک، همان: ص28).
براي اين كه با مسائل فلسفة منطق (قديم) آشنا شويم، همانطور که پيشتر اشاره کرديم، لازم است قلمرو منطق قدیم را بررسي کنيم. مباحث اصيل منطقي را ميتوانيم به طور كلي به دو بخش اساسي تقسيم كنيم:
1. منطق تعريف: در اين بخش از انواع تعريف، قواعد و شرايط تعريف سخن به ميان ميآيد و مغالطات تعريفي گوشزد ميشود. هدف از تعريف براي رسيدن به علم تصوري نظري از طريق تعريف و پرهيز از مغالطات تعريفي است.
2. منطق استنتاج: در اين بخش از انواع استدلالها، قواعد و شرايط استدلال معتبر گفتوگو، و مغالطات در حوزه ماده و صورت استدلال بيان ميشود. هدف از منطق استنتاج، رسيدن به علم تصديقي نظري از طريق استنتاجهاي معتبر و پرهيز از استدلالهاي نامعتبر است.
منطقدانان هم در حوزه تعريف و هم در حوزه استنتاج بين ماده و صورت تفكيك، و براي هر يك از اين دو شرايط و قواعدي را تنظيم كردهاند؛ براي نمونه در حوزه تعريف، شرط تعريف درست از نظر صورت را اين دانستهاند که مفاهيم تعريفي از عام به خاص مرتب شده و به صورت مركب تقييدي درآيند. شرط تعريف را از نظر مادي جامعيت و مانعيت و مانند آن قرار دادهاند و براي نمونه، در حوزه استنتاج مثلا در شكل اول از نظر صورت، ايجاب صغرا و كليت كبرا را مطرح كردهاند و از نظر ماده، يقيني بودن مقدمات در برهان را متذكر شدهاند. بنابراين در كل ميتوان گفت منطق قديم در چهار حوزه فعاليت ميكند: صورت و ماده تعريف، صورت و ماده استدلال؛ بنابراين، فلسفه منطق علمي است كه به سؤالات فلسفي ناظر به هر يك از اين چهار حوزه پاسخ ميدهد.
سوزان هاك بر اساس تفكيكي كه منطقدانان بين صورت استدلال و ماده آن دادهبودند و منطق را در صورت منحصر کردهاند، معتقد است که نظامهاي صوري منطقي كه در قلمرو فلسفة منطق ميگنجد و فلسفة منطق پاسخگوي پرسشهاي فلسفي آن است، به شرح ذيل است:
منطق سنتي: منطق قياسي ارسطويي.
منطق كلاسيك: حساب جملههاي دو ارزشي.
منطقهاي توسعه يافته: منطقهاي موجّهات
منطقهاي زمان.
منطقهاي تكليفي.
منطقهاي معرفتي.
منطقهاي ترجيح.
منطقهاي امري.
منطقهاي پرسشي.
منطقهاي غيرمتعارف: منطقهاي چند ارزشي.
منطقهاي شهودي.
منطقهاي كوانتومي.
منطقهاي آزاد.
منطقهاي استقرايي. ( ها ک، همان: ص31).
اين كه در اين مجموعه از منطقهاي مادي استنتاج و نيز از منطقهاي صوري و مادي تعريف خبري نيست، براي آن است كه منطق جديد را در صورت استنتاج محصور کردهاند؛ اما از آنجاي كه در منطق قديم اين نوع مباحث را جزو مباحث منطقي دانستهاند، پرسشهاي فلسفي ناظر به منطق ماده استنتاج و منطق ماده و صورت تعريف در فلسفة منطق بحث ميشود.
1. آيا اصلا علم ممكن است يا خير؟ اگر كسي رسيدن به علم را ناممكن بداند، منطق جايگاهي ندارد. در يونان باستان كساني بودهاند كه اصل علم را منكر شده بودند. (پارادوکس طلب مجهول مطلق) قبل از تدوين منطق ارسطو پارادوکس طلب مجهول مطلق مطرح بوده است و ارسطو این شبهه را در بخش برهان منطق مطرح کرده بود و پاسخ سقراط و افلاطون را به ميان کشيد و در نهايت خود راه حلی ارائه داد. این شبهه و راه حل آن در منطق مسلمانان نيز انعکاس يافته است. مضمون اين شبهه اين است که اصلا منطق به صورت علم ابزاری جايگاهی ندارد؛ چرا که يا اصلا علم ممکن نيست يا طلب مجهول ممکن نيست.
2. اگر وصول به علم ممكن باشد، آيا علم به بديهي و نظري تقسيم ميشود يا خير؟ اگر كسي رسيدن به علم را ممكن بداند ولي وصول به آن را از راه تعريف و استنتاج منكر شود، باز جايگاهي براي علم منطق باقي نميماند. منون در يونان باستان منكر تعليم و تعلم بوده و اين بدين معنا است كه منطق جايگاهي ندارد.
3. اساسا از چند طريق ميتوان به علم رسيد؟ آيا یگانه راه رسيدن به علم، منطق است يا راههاي ديگري هم براي وصول به علم وجود دارد؟
4. آيا یگانه راه رسيدن به علم نظري، منطق است يا راه رسيدن به علوم نظري از طريق ديگر هم امكان دارد؟
5. اگر هر علمي به منطق نيازمند است، آيا منطق هم به منطق ديگري نيازدارد؟ و آن منطق به منطق سومي و هكذا و يا منطق دوم خود به منطق اول نيازمند است. (دور يا تسلسل در منطق).
6. آیا علم منطق علم نظری است یا علم بدیهی؟ در صورت اول، منطق نیاز به منطق دیگر دارد و در صورت دوم اصلا به علم منطق نیازی نیست.
7. آيا منطق دانش است يا مهارت؟ آيا منطق علم است يا ابزار؟ آيا علم بودن منطق با ابزار بودن آن قابل جمع است؟ آيا جهت صوري منطق را ميتوان دانش دانست؟ اگر آري از چه نوع دانش است؟ آيا از دانشهاي مهارتي است يا از غير آن؟ اگر منطق علم باشد، آيا علم نظري است يا علم عملي (ناظر به عمل) است؟ منطق را از اينرو میتوان علم عملی دانست که دستورهایی برای چگونگي رسيدن به علم است. به عبارت ديگر، منطق دستور می دهد که چگونه ميتوان تصورات يا تصديقات را کنار هم بچينيم تا به مطلوب تصوری يا تصديقی برسيم.
8. اگر منطق علم ابزاری است، آيا فقط ابزار برای علوم حقيقی است يا علوم اعتباری مانند ادبيات، فقه و اصول فقه هم ميتواند از اين علم استفاده کنند؟
9. آيا منطق، علم ابزاری برای علوم مدون به صورت مجموعه مرتبط و مدون است يا علم ابزارى برای ترکيب هر نوع دانش اعم از مجموعه مدون و تک تک آنها است؟ می توان گفت منطق دانان دستکم در بخش استنتاج عملا آن را ابزار براي علوم مدون قرار دادهاند. شاهد بر این مسأله را میتوان در عکس مستوی ديد؛ زیرا منطقدانان عکس مستوی در محصورات اربعه را مطرح کردهاند؛ اما از عکس مستوی در شخصیات سخنی به ميان نياوردهاند.
10. چند نوع منطق وجود دارد؟ آيا بايد ميان منطقهاي گوناگون يكي را برگزید؟ آيا منطق قديم را انتخاب كنيم يا منطق جديد را؟ آيا ميان منطق سنتي منطق رواقي را انتخاب کنيم يا منطق ارسطويي را؟ آيا منطق رايج ميان مسلمانان صرفا منطق ارسطويي است يا ارسطوييـ رواقي؟ آيا منطق مشایي را برگزینيم يا منطق اشراقي را؟
11. موضوع منطق چيست؟ معرّف و حجّت يا معقولات ثانيه از آن رو که طريق وصول به دانشهاى نظرىاند؟
12. آيا برای علم منطق لازم است تقسيمات مختلف الفاظ مانند حقيقت و مجاز منقول و مرتجل مترادف و مشترک را مطرح کرد؟ اگر منطق علم ابزاری برای کسب علم و دانش تصوری و تصديقی است، تقسيمات الفاظ بايد متناسب به هدف منطق باشد. اگر در مقام تعریف نباید از الفاظ مجازي يا مشترک بدون قرينه استفاده کنیم ميتوانيم هر لفظي که در چند معنا به کار ميروند همه را معاني مشترک تلقي کنيم؛ بنابراين، لازم نيست انواع مختلف الفاظ را مطرح کنيم؛ زيرا در اين علم اين ويژگيهای ادبی کارايی ندارد.
13. آيا علم به تصور و تصديق تقسيم میشود؟ به عبارت دیگر آيا تصديق از سنخ علم و انفعال نفسانی است يا تصديق فعل نفسانی است و فقط متعلق تصور قرار میگیرد؟ فارابی در جهان اسلام علم را به دو تصور و تصدیق و به تصور مطلق و تصور با تصديق تقسيم کرده بود و پس از او شيخالرئيس از يکسو علم را به تصور ساده و تصديق، و از سوي ديگر به تصور و تصور با تصديق تقسيم کرد. ميان منطقدانان، تقسيم علم به تصور و تصديق مشهور شده است؛ ولی شيخ اشراق اشکال میکند که علم از کيف نفسانی و امری انفعالی است؛ در حالی که تصديق فعل نفسانی است؛ بنابراين، تقسيم علم به تصور و تصديق امری مسامحهای و برای رعايت حال متعلم در ابتدای کتابهای منطقی بوده است. به هر حال چه علم به تصور و تصديق تقسيم شود يا نشود، ترکيب بعضی از تصورات به تصور جديد میانجامد و ترکيب چند تصديق به تصديق جديد منجر میشود؛ بنابراين، تقسيم علم به تصور و تصديق تقسيمی فرامنطقی است و در قواعد منطقی تأثيری ندارد.
14. آيا علم به معناي حصول صورت شيء نزد عقل (ذهن) به تصور يعني حصول صورت شيء نزد عقل و تصديق تقسيم ميپذيرد؟ آيا اين تقسيم مستلزم تقسيم شيء به خود و غير خود نيست؟
15. آيا تصديق بسيط است و شرط آن تصور است و يا تصديق مرکب از تصور موضوع و محمول يا مقدم و تالي و حکم است؟ در هر حال گمان میشود که لازمة آن يا جزء واقع شدن قسيم شیء در شیء است يا شرط واقع شدن قسيم شیء در شیء است.
فخر رازی ادعا می کند که تصديق مرکب است ( رازی، 1381: ص7)؛ بنابراين، هرگاه تصور بعضی از اجزای قضيه نظری باشد تصديق بديهی نخواهد بود؛ در حالی که به نظر حکیمان به دليل بساطت تصديق ممکن است تصديق بديهی باشد و تصورات آن نظری باشند. به هر حال اين امور در فرايند تعريف يا استنتاج تأثيری ندارد.
16. طلب مجهول مطلق: فخر رازی پارادوکس مجهول مطلق را در بخش تعريف منطق مطرح کرده و تعريف را محل ترديد قرار داده است. فخر رازی همه تصورات را بديهی تلقی کرده و تعريف را ناممکن دانسته؛ پس اين که آيا تعريف ممکن است يا خير، يکی از مباحثی است که بايد در فلسفة منطق مطرح شود (طوسی، 1405ق: ص7 و 8).
17. آيا تعريف به حقيقی و مفهومی (اسمی) تقسيم ميشود؟ آيا علوم دنبال تعريف مفهومي است؟ بغدادي مدعي است که علوم به دنبال تعريف مفهومي است (بغدادی، 1377: ص64 – 69).
18. آيا تعريف منحصر در تعريف حدي و رسمي است؟ آيا تعاريف ديگر از قبيل تعريف اشاري، تعريف به مصداق، تعريف بافتي و ... از مباحث منطقي است يا خير؟
19. آيا با تعريف به حقيقت شيء نايل ميشويم يا چون به حقيقت راه نداريم، به تعريف متوسل ميشويم تا به وجهي از شيء نايل شويم؟
20. آيا در تعريف بايد مقومات بيرونی مانند فاعل و غايت ذکر شوند؟
21. آيا تعريف سهولت دارد يا صعوبت يا امتناع؟ يا تفصيل بين سهولت تعريف مفهومی و صعوبت تعريف حقيقی؟ شيخالرئيس و پیش از او فارابی، شناخت ماهيت و حد تام شیء را بسيار دشوار دانستند تا جايی که ابنسينا از آوردن حدود بلکه آوردن رسوم اشيا عذر میخواهد. در مقابل، بغدادی بر سهولت تعريف اصرار ورزيد و استدلال شيخرئيس را به نقد کشيد (همان). نظريه بغدادی مورد تأييد شيخ اشراق قرار گرفت و تعريف حقيقی را ممتنع دانست (سهروردی، 1372: ص20 و21)؛ اما منطقدانان پس از شيخ اشراق بر تفصيل بين تعريف حقيقی و مفهومی (اسمی) تأکيد کرده و به دشواری اوّلی، و آسانی دومی رأی دادهاند (طوسی، بیتا: ص441 و442).
22. آيا محمول به ذاتي و عرضي و ذاتي به جنس و فصل و نوع و عرضي به خاصه و عرض عام تقسيم ميشود؟
23. رابطه جنس و فصل با ماده و صورت چيست؟
24. آيا تعريف قضيه به صدق و کذب مبتني بر دور نيست؛ چرا که صدق را بايد به خبر تعريف کرد و خبر را به صدق و کذب؟
25. آيا قضيه ضرورتا يکي از دو ارزش صدق و کذب را ميپذيرد يا ممکن است در بعضي موارد قضيه نه صادق باشد و نه کاذب؟
26. تقسيم حمل به حمل مواطات و اشتقاق از نوع تقسيم منطقي است يا فرامنطقي؟ يا اصلا اين تقسيم به منطق ارتباط ندارد؟
27. حقيقت حمل چيست؟ آيا مفاد آن در موجبه هوهويت است يا ثبوت شيء لشيء؟
28. آيا تقسيم حمل به طبعي و وضعي منطقي است يا فرامنطقي؟
29. چرا در حمل موجبه بايد محمول را اعم از موضوع در نظر گرفت؟
30. تقسيم حمل به حمل ذاتي اولي و شايع صناعي منطقي است يا فرامنطقي؟
31. قضيه حملي داراي چند جزء است؟ آيا بين موجبه و سالبه تفاوت وجود دارد؟ آيا در اين بحث بين منظر منطقي و فلسفي تفاوت وجود دارد؟ آيا در قضاياي سالبه رابط بين موضوع و محمول لازم است.
32. مفاد سالبه حمليه چيست؟ آيا حمليه سالبه حقيقتا حمليه است؟
33. آيا هر سالبهاي با موجبة معدولة المحمول معادل است و بالعکس يا در صورتي معادل است که سالبه به انتفاء موضوع نباشد؟
34. آيا عقد الوضع در حمليه فعلي است يا امکاني؟ (اختلاف منسوب به ابن سينا و فارابي)
35. آيا در صدق حمليه موجبه وجود موضوع ضرورت دارد؟ و در سالبه وجود موضوع ضرور نيست؟ به عبارت ديگر، سالبه به انتفای موضوع صادق است؟ به تعبير ديگر، آيا سالبه اعم از موجبه است؟ ( حلّی، 1363، ص53). اگر اين حکم درست باشد، آيا اختصاص به قضاياي شخصيه دارد يا در محصورات هم قابل فرض است؟ از نظر شيخ اشراق در محصورات، سالبه به انتفای موضوع نادرست است؛ زيرا عقد الوضع ناظر به قضيه حمليه موجبه است (سهروردی، 1372: ج2، ص34). آيا وجود موضوع در موجبة سالبة المحمول ضرورت دارد يا خير؟
36. حقيقيه و خارجيه يکی از تقسيمات قضيه است که در قرن هفتم مطرح شده. ريشه اين تقسيم به کلام شيخرئيس بر میگردد. طبق اين تقسيم ما با دو دسته قضايای کلی مواجه هستيم؛ اما از نظر محقق طوسی و تابعان او چون علامه حلی، قطب شيرازی و قطب رازی قضيه خارجی باطل است و یگانه قضيه قابل قبول، قضيه حقيقه است (طوسی، 1370: ص160 – 165؛ حلّی، 1421ق: ص252 – 255) آيا منطق در مقام استنتاج به تقسيم قضيه به حقيقيه و خارجيه نيازی دارد؟ با منفی بودن پاسخ، تقسيم قضيه به حقيقيه و خارجيه تقسيم فرامنطقی است.
37. آيا تقسيم قضيه به شخصيه، طبيعيه، مهمله و محصوره منطقي است يا فرامنطقي؟
38. آيا قضيه طبيعيه در حکم قضيه شخصيه است؟
39. چرا بايد در منطق قضاياي مهمله در حکم جزئيه باشد؟ ( حلّی، 1363: ص55)
40. آيا مفاد حمليه کليه شرطي است؟ يا دستکم مفاد قضاياي حقيقيه کليه شرطي است يا حملي است و معادل با شرطي است؟
41. آيا قضاياي شخصيه در علوم اعتبار ندارد؟ (حلی، 1363، ص55) آيا اين بحث از مباحث منطقي است يا فرامنطقي؟
42. چرا منطقدانان مسلمان در موجهات مواد را به وجوب و امکان و امتناع منحصر کردهاند؛ ولي جهت را افزون بر آنها به دائمه مطلقه، عرفيه عامه، مطلقه عامه و ممکنه عامه و غيره تقسيم کردهاند (حلی، 1363: ص61).
43. اگر مفاد جهت کيفيت نسبت است، در اين صورت چگونه ميتوان در سالبهها کيفيت نسبت را تصور کرد؟ مخصوصا اگر مدعي شويم که سالبه سلب الحمل است يعني آن ربط ايجابي سلب ميشود بنابراين ربط و نسبتي نيست تا متصف به کيفيت نسبت شود؟
44. حقيقت شرطي متصله چيست؟ آيا مفاد آن اخبار از تالي به شرط مقدم است (نظريه ادباء) يا اخبار از لزوم تالي نسبت به مقدم يا به تعبير ديگر اخبار از استلزم مقدم نسبت به تالي است. اگر در مفاد حمليه موجبه ثبوت شيء لشيء را پذيرفته باشيم، نبايد اينجا اخبار از تالي به شرط مقدم را بپذيريم و اگر در مفاد حمليه موجبه هوهويت را پذيرفتهايم، آيا اين جا نبايد لزوم تالي به مقدم را بپذيريم؟
45. آيا تقسيم شرطیها به لزومی و اتفاقی منطقی است يا فرامنطقی؟
46. آيا شرطی متصله اعم از لزومی و اتفاقی تابع ارزش مؤلفههايش هست؟
47. آيا شرطی منفصله اعم از عنادی و اتفاقی تابع ارزش مؤلفههايش هست؟ و اگر بپذيريم منفصله تابع ارزش است، آيا نمیتوان نتيجه گرفت که متصله هم تابع ارزش است؟ زيرا هر متصلهای با يک منفصله مانعةالخلو معادل است.
48. چرا کليت و جزئيت در شرطيها به لحاظ احوال و حالات و اوقات در نظر گرفته ميشود و کليت و جزئيت در حمليهها به لحاظ افراد در نظر گرفته ميشود، نه به لحاظ احوال و اوقات؟
50. آيا استدلالهاي مباشر منحصر در تناقض در قضايا، عکس مستوي، عکس نقيض، نقض المحمول، نقض الموضوع و نقض التام است؟ يا استدلالهاي ديگر هم قابل فرض است؟
51. چرا در تناقض قضاياي موجهة مرکبه بايد بين کليه و جزئيه تفکيک کرد؟ به عبارت ديگر، چرا در نقيض موجبه کليه دو جزئيه به نحو منفصله حقيقيه است؛ ولي در نقیض موجبة جزئيه یک کليه مرددة المحمول است؟ آيا اين تفکيک به جهت کژتابي زبان است يا به جهت ضوابط صوري منطق؟ به هر حال آيا ميتوان راهي يافت که نقيض موجهة مرکبه چه جزئيه و چه کليه با يک نظم و نسق ساخته شود؟
52. آيا عکس مستوی استدلالی از نوع صوری است يا استدلالی از نوع مادی؟ برخی گمان کردهاند که استدلال در عکس مستوی به ماده استدلال بر می گردد، نه به صورت آن.
53. چرا منطقدانان متأخر از روش قدما در عکس نقيض عدول کردهاند؟ آيا ريشة اين اختلاف به عقد الوضع در سالبه بر ميگردد؟ اگر آري، آيا با توجيه شيخ اشراق در مورد عقد الوضع در سالبه ميتوان براي عکس مستوي به روش قدما اعتبار قائل شد.
54. آيا نقضالمحمول به صورت استدلال ميان منطقدانان مسلمان مطرح بود؟
55. آيا نقضالموضوع، نقض التام و عکس نقيض قواعد مستقلي هستند يا ترکيبي از عکس مستوي و نقضالمحمول است؟
57. آيا در قياس استثنايی شرط است که مقدمۀ شرطی آن لزومی یا عنادی باشد و آیا قیاس با شرطی اتفاقی منتج نیست؟ به عبارت دیگر، آیا تقسیم متصله به لزومی و اتفاقی و منفصله به عنادی و اتفاقی تقسيم منطقی است یا تقسیم فرامنطقی؟ آيا می توان به استناد قول محقق طوسی مبني بر اين که اتفاق و لزوم در متصله به منزلۀ امکان و ضرورت در حملیه است و قياس اقتراني با امکان منتج است، نتيجه گرفت که قياس استثنايي با شرطي اتفاقي منتج است؟
58. آيا هر يک از قياسهاي اقتراني و استثنايي را ميتوان به ديگري تبديل کرد؟ از نظر شيخ اشراق شرطيها را ميتوان به حملي تبديل کرد و بدينسان قواعد منطق محدود ميشود؛ اما توضيح نداده است که چگونه ميتوان قياس استثنايي مانند:
1. اگر باران ببارد سبزه ميرويد.
2. باران ميبارد.
3. سبزه ميرويد.
را به قياس اقتراني تبديل کرد؟
59. پرسش بالا را می توان بر اساس این که شرطی تابع ارزش است یا نیست به گونه ای دیگر تقریر کرد به این صورت که مقدمات با نتیجه شرطیای تشکيل می دهند که مقدمات آن مقدم شرطي و نتیجه آن تالی شرطي است. آیا صدق این شرطی بر اساس جدول ارزش تعیین می شود یا خير؟
60. آيا حد وسط در قياسهاي اقتراني حملي بايد محمول يا موضوع صغرا يا کبرا قرار گيرد؟ بنابراين آيا قياس مساوات در حقيقت قياس نيست؟ ولی چرا منطق دانان در شرطيات اقتراني بحث اشتراک در جزء تام يا ناقص را مطرح کردهاند (حلی، 1363: ص143)؛ ولي اين بحث را در قياسهاي اقتراني حملي مطرح نکردهاند؟ آيا نميتوان گفت که قياس مساوات از نوع قياس اقتراني حملي مشترک در جزء ناقص است؟
61. آیا لازم است قیاس اقترانی را به چهار شکل تقسیم، و برای هرشکل شرایطی را مشخص کنیم یا هیچ لزومی ندارد اشکال چهارگانه و شرایط آن را مطرح کنیم؟ در منطق جدید بعضی از اشکال اربعه حملی و تمام اشکال اربعه شرطی قابل طرح هستند بدون این که به شرایط انتاج توجه شود. به عبارت دیگر، آیا ذکرشرایط اشکال، نشان دهنده این نیست که کاملاً قیاس اقترانی، صوری نشده است؟ به عبارت دیگر، آیا ذکر شرایط از این جهت است که منطق از زبان متعارف استفاده میکند، نه از زبان مصنوعی؟
62. آیا حصر اقترانی به چهار شکل حصر عقلی است؟ یا برای انحصاری شدن قیاس اقترانی آن را باید به سه شکل تنزل و یا به شش شکل ارتقا داد به این صورت که شکل چهارم از فروعات شکل اول و برای هر یک از دو شکل دیگر فروعاتی در نظر گرفت (عسکری سلیمانی،1384)
63. آيا ايجاب صغرا از شرايط انتاج شکل اول است؟ اگر آري در مورد اين استدلال چه بايد گفت: «العرض ليس بجوهر و کل جوهر موجود مستقل فالعرض ليس بموجود مستقل».
64. آیا مقدمات برهان از نظر جهت باید ضرور باشند یا حتی قیاس با مقدمات امکانی هم منتج است؟ شیخرئیس ادعا می کند که ضرور بودن مقدمات به حسب جهت لازم نیست. اگر این سخن محقق طوسی پذیرفتنی باشد که اتفاق به منزلۀ امکان در حملیه است و او و شیخرئیس تأیید کرده اند که لازم نیست مقدمات برهان ضرور به حسب جهت باشند می توان گفت در قیاسهای استثنایی لزومی یا عنادی بودن شرطی لازم نیست.
65. آيا نتيجه تابع اخس المقدمتين است؟ شيخرئيس کليت اين ادعا را رد ميکند ( ابن سینا، 1377: ص250).
66. آيا فعليت صغرا در شکل اول و سوم از شرايط انتاج است؟ يا در صورت ممکنه بودن نيز اين دو شکل منتج هستند؟ (مولی عبدالله، 1363: ص89).
69. آیا علم تصدیقی به بدیهی و نظری تقسیم می شود؟
70. آيا مبادي برهان به آن دسته از مبادي يقيني گفته ميشود که برهان براي آنها ممکن نيست يا اعم از آنهايي است که صرفا نياز به برهان ندارند؛ هر چند ميتوان براي آنها برهان اقامه کرد؟
71. آیا فقط اولیات بدیهی هستند و مابقی نظری؟ آیا حتی می توان گفت که وجدانیات هم بدیهی نیستند؟
72. چگونه رابطه بدیهيات غیر اولی با اولی توجیه می شود.
73. رابطه بین اولیات با اولی الاوائل یا اصل امتناع تناقض چگونه توجيه ميشود؟ آيا همة اوليات از اصل امتناع تناقض استنتاج ميشوند؟ اگر آري چگونه؟ فخر رازي مدعي است که همة بديهيات از اصل امتناع تناقض استنتاج ميشوند؛ ولي محقق طوسي آن را به شدت انکار ميکند ( طوسی، 1405: ص27 - 29)
74. آيا حواس مفيد تصديق کلي هستند؟ به تعبير ديگر آيا نقش حس صرفاً در اقتناص تصورات کلي و تصديقات اوليه است؟
75. آيا علوم ما در حس ريشه دارند؟ بنابراين، اين قول صحيح است که من فقد حسا فقد علما. آيا اين قاعده به تصورات کلي ناظر است يا به تصديقات هم ناظر هست؟ اگر به تصديقات ناظر باشد، تفسير آن چيست؟ بنابراين آيا بايد نوعي اصالت حس را پذيرفت؟
76. آیا تقسیم برهان به لم و ان تقسیم منطقی است یا فرا منطقی؟
77. آیا برهان لمی از نظر منطقی بر برهان انی ترجیح دارد؟ به عبارت دیگر آیا منطقا ارزش استنتاج لمی برتر از برهان انی است؟
78. آيا برهان لمي و اني در قياسهاي استثنايي جريان مييابد يا خير؟
79. آيا برهان خلف از نوع برهان اني است؟
80. آيا در برهان بودن برهان لازم است مقدمات افزون بر شرط يقيني بودن، داراي شرط ديگري از قبيل اقدم بالطبع، اقدم نزد عقل، اعرف از نتايج، ضرور و کلي باشد؟ آيا اگر يکي از مقدمات برهان مثلا صغراي استدلال جزئي باشد، به نتيجة يقيني نميرسيم؟
81. آيا قضايا در علوم کلي و ضرور هستند؟ به عبارت ديگر آيا امکان در علوم مطلوب واقع ميشود و در نتيجه قضاياي امکاني به قضاياي ضرور تبديل ميشود.
82. آيا ميتوان در منطق سنتي بين استنتاج بر اساس قواعد استنتاج (قواعد نحوي) و استنتاج بر اساس معنايي (سمنتيک) تفکيک کرد؟ اگر آري، آيا ميتوان همين تفکيک را در منطق تعريف اجرا کرد يا خير؟
83. آيا با جدول ارزش ميتوان اعتبار صوري استنتاجها را به دست آورد؟
84. آيا با نمودار درختي ميتوان اعتبار صوري استنتاجها را به دست آورد؟
منابع و مآخذ
1. ابن سينا، الاشارات و التنبيهات، شرح الاشارات، بيجا، دفتر نشر الكتاب، 1377.
2. بغدادي ابو البرکات ، المعتبر، اصفهان، انتشارات دانشگاه اصفهان ، 1373.
3. حلي، حسن ابن یوسف، القواعد الجلية في شرح الرسالة الشمسيه، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، 1421 ق.
4. رازي فخر الدين ، منطق الملخص، تهران، دانشگاه امام صادق، 1381ش.
5. سليمانى امیری عسکرى، چرا چهار شکل؟ سه شکل یا شش شکل، معرفت فلسفى، ش 8 .
6. سهروردي شهاب الدين ، حکمة الاشراق، مجموعه مصنفات شيخ اشراق ، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1372، ج2.
7. طوسي محمد بن محمد ، اساس الاقتباس، تهران، دانشگاه تهران.
8. طوسي محمد بن محمد ، تعديل المعيار في نقد تنزيل الافکار، منطق و مباحث الفاظ، تهران، دانشگاه تهران، 1370ش.
9. طوسی محمدبنمحمد (خواجه نصیر الدین) تلخيص المحصل، بیروت، دارالاضواء، 1405ق.
10. علامهحلي،حسن ابن یوسف، الجوهر النضيد، قم، انتشارات بيدار، 1363ش.
11. مولي عبدالله، الحاشية، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، 1363ش.
12. نبوي لطف الله ، مباني منطق جديد، تهران، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها (سمت)، 1377ش.
13. هاك سوزان ، فلسفه منّطق، سيد محمدعلي حجتي، قم، طه، 1382ش.
مجله قبسات
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hhh128
زمينه
اگر بخواهیم علم منطق را به اختصار تعریف کنیم، باید بگوییم منطق علم اندیشه و تفکر است؛ یعنی منطق قواعد تفکر را بررسی می کند؛ بنابراین، منطق، قواعد تفکر درست از نادرست را بیان میکند. تفکر و اندیشه از نظر منطقدانان، ترکیب معلومات برای رسیدن معلومات جدید است. از نظر منطقدانان، تفکر در دو حوزه تحقق می یابد: در حوزه تصورات، یعنی ترکیب تصورات برای رسیدن به تصور جدید، و در حوزه تصدیقات برای رسیدن به تصدیقات جدید؛ بنابراین، منطق در دو حوزه تعریف و استنتاج فعّالیت میکند و هر چیزی که در دو حوزه تعریف و استنتاج باشد، از مباحث منطقی به شمار میآید.
برای این که جایگاه فلسفه منطق میان علوم بشری و رابطه آن با خود منطق روشن شود، لازم است به اجمال مباحث منطق را گوشزد کنیم. در حوزه تعریف، اقسام تعریف، شرایط تعریف و قواعد تعریف، امکان یا امتناع تعریف، صعوبت یا سهولت تعریف و مباحثی از این دست مورد کاوش قرار میگیرد، و در حوزه استنتاج، از قضایا و اقسام آن، انواع استدلال های مباشر و غیر مباشر (حجت) و صناعت پنجگانه بحث ميشود. اگر به تعریف منطق برگردیم، و آن را معیار مباحث منطقی قرار دهیم، باید بگوییم که فقط مباحثی دقیقا در محور تعریف از قبیل انواع تعریف، شرایط و موانع تعریف و نیز انواع استدلال از جهت صورت و ماده و اجزای آن (قضایا) و شرایط استنتاج، و اعتبار استنتاج جزو مسائل منطق به شمار ميآيند و هر چیزی غیر از امور پیشگفته به حقیقت جزو منطق نیست. به طور خلاصه هر چیزی که در مورد معرف و حجت یا از اجزای تشکیل دهنده آن باشد، از مباحث منطق شمرده می شود و غیر آن جزو منطق نیست؛ اما در منطق سنتی، مباحث دیگری را مشاهده می کنیم که به حقیقت جزو منطق نیست؛ چه این که جزو هیچ یک از علوم ششگانه نظری و عملی هم نیست و نسبت این مباحث به آن علوم بیگانهتر از نسبت آن به منطق است؛ ازاینرو منطقدانان این مباحث را جزو منطق دانسته و از آن در منطق بحث کردهاند؛ برای مثال، بحث از این که اصولا از چه راههایی به علم می رسیم، یکی از مباحثی است که در منطق بحث می شود؛ در حالی که وظیفه منطق، بررسی خصوص رسیدن به علم از طریق نظر و اندیشه است.
باز برای نمونه روشن است که علم منطق بر این پیش فرض استوار است که علم ممکن بلکه واقع میشود و شکاکیت غیر قابل قبول است؛ ولی در عین حال بحث شکاکیت و نقد آن را یکی از مباحث منطقی در کتاب برهان قرار دادهاند. گویا در ذهن منطقدان این نکته مغروس بود که هر چیزی ناظر به علم و طرق رسیدن به علم باشد، در حوزه منطق میگنجد؛ هر چند از سنخ معرف و حجت نباشد اما همانطور که می دانیم، امروزه علوم شاخههای متعددی شدهاند؛ گستردگی اطلاعات در علوم، شاخه شاخه کردن علوم را امری اجتناب ناپذیر کرده است و علم منطق نیز از این قانون مستثنا نيست. امروزه با پدیدار شدن منطق جدید، علم منطق در منطق صورت استنتاج منحصر شده است. بخش برهان منطق در علم معرفت شناسی مورد بحث قرار می گیرد و بخش تعریف نیز یا در حوزه تفکر نقدی ـاگر علم مستقلی باشدـ یا در معرفت شناسی قرار ميگيرد و باز همانطور که می دانیم، امروزه فلسفه های مضاف مانند فلسفه ریاضی، فلسفه منطق و حتی فلسفه فلسفه مطرح شده است که به مضاف الیه علوم خود نگاهی ثانوی دارند.
فلسفه منطق
سادهانگاري است اگر گمان كنيم كه با مقايسة علم منطق با علم اخلاق بتوانيم دريابيم كه فلسفة منطق چيست يا فرامنطق کدام است. دشواري فهم فلسفة منطق و فرامنطق از دو جهت است:
اولاً از اين جهت كه هم علم منطق و هم فرامنطق دو علم صوري و داراي سيستم اصل موضوعي هستند؛ در حالي كه علم اخلاق و فرااخلاق صوري نيستند؛ از اينرو نميتوان با مقايسه علم منطق و علم اخلاق، فلسفة منطق و فرامنطق را فهم كرد.
ثانياً فلسفة منطق در غرب فقط به صورت منطق استنتاج در منطق جديد ناظر است، نه به ماده استنتاج؛ در حالي كه در مجامع دانشگاهي و حوزوي ما، هم منطق قديم و هم منطق جديد تدريس ميشود؛ بنابراين، فلسفة منطق ميبايد به مباحثي ناظر باشد که در منطق قديم مطرح بوده است.
براي اين كه تصوري از منطق، فرامنطق و فلسفة منطق به دست آوريم، لازم است ابتدا اين سه واژه را در خواستگاه خودش شناسايي كنيم.
منطق جديد
فلسفه منطق جديد
اعتبار يك استدلال به چه معنا است. مقصود از استنتاج يك گزاره از گزارهاي ديگر چيست؟ صدق منطقي يك گزاره چه معنا ميدهد؟ آيا اعتبار لزوما بايد در ارتباط با يك نظام صوري تبيين شود يا مفهومي فراسيستمي وجود دارد كه نظامهاي صوري در صدد ارائه آنند؟ اعتبار استدلال معتبر و استدلال درست چيست؟ (هاک، همان)
فرامنطق
حال براي توضيح اين دو نوع كار متفاوت اين استدلال در زبان متعارف را در نظر ميگيريم:
اگر باران ببارد، سبزه ميرويد.
باران ميبارد.
\پس سبزه ميرويد.
براي بيان قاعدة منطقي وضع مقدم، استدلال پیشین را به صورت ذيل نمادين ميكنند:
سطر (3) از كاربرد وضع مقدم در (1) و (2) به دست آمده است؛ ازاينرو، در سمت راست شمارة سطرها و قاعدهاي كه با آن از سطر 1و2 نتيجه به دست آمد، ذكر ميشود و در سمت چپ سطر (3) شمارة دو مقدمه را مينويسند كه نتيجه بر آن دو استوار است؛ بنابراين در تبيين قاعده وضع مقدم اصلا به درستي يا نادرستي مقدمات و نتيجه كاري نداريم. اين نوع تبيينها تبيينهاي نحوي است؛ اما براي تبيين قاعده وضع مقدم ميتوان از سمنتيك و معناي جملهها استفاده كرد. مقصود از سمنتيک و معناي جملهها يا مقدمات ارزش صدقهاي محتمل در آنها است. ميدانيم كه هر جمله خبري يكي از دو ارزش صدق يا كذب را خواهد داشت. تبيين يك استدلال بر اساس سمنتيك تبيين بر اساس صدق و كذب جملههايي است كه در يك استدلال به كار ميرود. در اين روش گفته ميشود يك استدلال معتبر ممكن نيست همه مقدمات آن صادق و نتيجة آن كاذب باشد؛ زيرا مقدمات استدلال به منزلة مقدم شرطي و نتيجه به منزلة تالي شرطي است و شرطي ممکن نيست با مقدم صادق و تالي کاذب صادق باشد. در اين روش، ارزش صدق و كذب ادات منطقي بيان، و گفته ميشود كه ارزش ادات منطقي تابع ارزش مؤلفههاي آن است؛ برای مثال در ارزشگذاري شرطي گفته ميشود: شرطي وقتي صادق است كه از مقدم صادق و تالي كاذب تشكيل نشده باشد؛ بنابراين در ارزش شرطي P ®Q چهار حالت محتمل است:
هم P و Q صادق باشد.
P صادق و Q كاذب باشد
P كاذب و Q صادق باشد.
هم P و Q كاذب باشد.
فقط ارزش شرطي در حالت دوم كاذب است و در سه حالت ديگر صادق است. حال اگر جدول ارزش استدلال پیشین را ترسيم كنيم، نشان داده خواهد شد كه اين جدول داراي چهار سطر خواهد بود و اگر در هر سطر، ارزش مقدمات را با نتيجه بسنجيم خواهيم ديد سطري كه در آن مقدمات صادق و نتيجه كاذب باشد وجود ندارد و بدينسان اعتبار سمنتيكي استدلال به اثبات ميرسد؛ يعني در جدول ارزش سطري يافت نميشود که در آن مقدمات صادق (T) و تالي کاذب (F) باشد.
حال با اين توضيحات، علم منطق براي بيان به كارگيري قواعد براي اثبات نتايج از طريق قواعد نحوي است. در علم منطق گفته ميشود كه فرمول درست چيست و قواعد نحوي آن كدام است؛ ولي در فرامنطق، سخن از نحو منطق نيست؛ بلكه سخن از سمنتيك و معنايي قواعد منطق است. در واقع در علم منطق به فرمولها و ادات منطقي معنايي را نسبت نميدهيم. هر چند در منطق اين علامت ®، &، Ú را مثلا شرط، عطف و فصل ميناميم ميتوانيم اينها را شرط، عطف و فصل نناميم و صرفا بگوييم پيكان، هشت و هفت؛ اما در بخش سمنتيك دقيقا آنها را شرط، عاطف و فاصل ميدانيم و بر اساس آن صدق و كذب آنها را تعيين ميكنيم؛ بنابراين، با توجه به مباحثي که در منطق سنتي وجود دارد ميتوان گفت: فرامنطق قرابت بيشتري با خود منطق دارد تا با فلسفه منطق؛ بلکه از نظر منطقدانان مسلمان اين نوع مباحث بخشي از منطق به شمار ميآيند؛ ولي در عين حال حوزه پژوهشي فلسفة منطق با فرامنطق همپوشي دارند:
قلمرو فلسفة منطق مرتبط با قلمرو فرامنطق و در عين حال متمايز از آن است. فرامنطق به مطالعة ويژگيهاي صوري نظامهای صوري منطقي ميپردازد؛ به عنوان مثال، اثبات (يا نفي) سازگاري، تماميت يا تصميمپذيري نظامهاي منطقي در حوزة فرامنطق قرار ميگيرد. فلسفه منطق نيز به پرسشهايي در بارة نظامهاي صوري منطقي ميپردازد؛ اما اين پرسشها فلسفياند، نه صوري محض؛ براي مثال، در مبحث منطق جملههاي دو ارزشي و چند ارزشي متعارف فيلسوف به دنبال آن است كه بداند به چه معنايي ـ اگر چنين معنايي وجود داشته باشد ـ منطقهاي چند ارزشي جايگزينهايي براي منطق دو ارزشياند؟ آيا بايد ميان منطق دو ارزشي و منطق چند ارزشي يكي را انتخاب كرد؟ در اين صورت آن انتخاب بر چه مبنايي است؟ اگر نظام چند ارزشي انتخاب شود، لوازم مفهوم صدق چگونه خواهد بود؟ و قس علي هذا. (هاک، همان: ص28).
فلسفه منطق قديم
براي اين كه با مسائل فلسفة منطق (قديم) آشنا شويم، همانطور که پيشتر اشاره کرديم، لازم است قلمرو منطق قدیم را بررسي کنيم. مباحث اصيل منطقي را ميتوانيم به طور كلي به دو بخش اساسي تقسيم كنيم:
1. منطق تعريف: در اين بخش از انواع تعريف، قواعد و شرايط تعريف سخن به ميان ميآيد و مغالطات تعريفي گوشزد ميشود. هدف از تعريف براي رسيدن به علم تصوري نظري از طريق تعريف و پرهيز از مغالطات تعريفي است.
2. منطق استنتاج: در اين بخش از انواع استدلالها، قواعد و شرايط استدلال معتبر گفتوگو، و مغالطات در حوزه ماده و صورت استدلال بيان ميشود. هدف از منطق استنتاج، رسيدن به علم تصديقي نظري از طريق استنتاجهاي معتبر و پرهيز از استدلالهاي نامعتبر است.
منطقدانان هم در حوزه تعريف و هم در حوزه استنتاج بين ماده و صورت تفكيك، و براي هر يك از اين دو شرايط و قواعدي را تنظيم كردهاند؛ براي نمونه در حوزه تعريف، شرط تعريف درست از نظر صورت را اين دانستهاند که مفاهيم تعريفي از عام به خاص مرتب شده و به صورت مركب تقييدي درآيند. شرط تعريف را از نظر مادي جامعيت و مانعيت و مانند آن قرار دادهاند و براي نمونه، در حوزه استنتاج مثلا در شكل اول از نظر صورت، ايجاب صغرا و كليت كبرا را مطرح كردهاند و از نظر ماده، يقيني بودن مقدمات در برهان را متذكر شدهاند. بنابراين در كل ميتوان گفت منطق قديم در چهار حوزه فعاليت ميكند: صورت و ماده تعريف، صورت و ماده استدلال؛ بنابراين، فلسفه منطق علمي است كه به سؤالات فلسفي ناظر به هر يك از اين چهار حوزه پاسخ ميدهد.
سوزان هاك بر اساس تفكيكي كه منطقدانان بين صورت استدلال و ماده آن دادهبودند و منطق را در صورت منحصر کردهاند، معتقد است که نظامهاي صوري منطقي كه در قلمرو فلسفة منطق ميگنجد و فلسفة منطق پاسخگوي پرسشهاي فلسفي آن است، به شرح ذيل است:
منطق سنتي: منطق قياسي ارسطويي.
منطق كلاسيك: حساب جملههاي دو ارزشي.
منطقهاي توسعه يافته: منطقهاي موجّهات
منطقهاي زمان.
منطقهاي تكليفي.
منطقهاي معرفتي.
منطقهاي ترجيح.
منطقهاي امري.
منطقهاي پرسشي.
منطقهاي غيرمتعارف: منطقهاي چند ارزشي.
منطقهاي شهودي.
منطقهاي كوانتومي.
منطقهاي آزاد.
منطقهاي استقرايي. ( ها ک، همان: ص31).
اين كه در اين مجموعه از منطقهاي مادي استنتاج و نيز از منطقهاي صوري و مادي تعريف خبري نيست، براي آن است كه منطق جديد را در صورت استنتاج محصور کردهاند؛ اما از آنجاي كه در منطق قديم اين نوع مباحث را جزو مباحث منطقي دانستهاند، پرسشهاي فلسفي ناظر به منطق ماده استنتاج و منطق ماده و صورت تعريف در فلسفة منطق بحث ميشود.
منطق (قديم) و فرامنطق
نمونههايى از مباحث در فرامنطق و فلسفه منطق
1. آيا اصلا علم ممكن است يا خير؟ اگر كسي رسيدن به علم را ناممكن بداند، منطق جايگاهي ندارد. در يونان باستان كساني بودهاند كه اصل علم را منكر شده بودند. (پارادوکس طلب مجهول مطلق) قبل از تدوين منطق ارسطو پارادوکس طلب مجهول مطلق مطرح بوده است و ارسطو این شبهه را در بخش برهان منطق مطرح کرده بود و پاسخ سقراط و افلاطون را به ميان کشيد و در نهايت خود راه حلی ارائه داد. این شبهه و راه حل آن در منطق مسلمانان نيز انعکاس يافته است. مضمون اين شبهه اين است که اصلا منطق به صورت علم ابزاری جايگاهی ندارد؛ چرا که يا اصلا علم ممکن نيست يا طلب مجهول ممکن نيست.
2. اگر وصول به علم ممكن باشد، آيا علم به بديهي و نظري تقسيم ميشود يا خير؟ اگر كسي رسيدن به علم را ممكن بداند ولي وصول به آن را از راه تعريف و استنتاج منكر شود، باز جايگاهي براي علم منطق باقي نميماند. منون در يونان باستان منكر تعليم و تعلم بوده و اين بدين معنا است كه منطق جايگاهي ندارد.
3. اساسا از چند طريق ميتوان به علم رسيد؟ آيا یگانه راه رسيدن به علم، منطق است يا راههاي ديگري هم براي وصول به علم وجود دارد؟
4. آيا یگانه راه رسيدن به علم نظري، منطق است يا راه رسيدن به علوم نظري از طريق ديگر هم امكان دارد؟
5. اگر هر علمي به منطق نيازمند است، آيا منطق هم به منطق ديگري نيازدارد؟ و آن منطق به منطق سومي و هكذا و يا منطق دوم خود به منطق اول نيازمند است. (دور يا تسلسل در منطق).
6. آیا علم منطق علم نظری است یا علم بدیهی؟ در صورت اول، منطق نیاز به منطق دیگر دارد و در صورت دوم اصلا به علم منطق نیازی نیست.
7. آيا منطق دانش است يا مهارت؟ آيا منطق علم است يا ابزار؟ آيا علم بودن منطق با ابزار بودن آن قابل جمع است؟ آيا جهت صوري منطق را ميتوان دانش دانست؟ اگر آري از چه نوع دانش است؟ آيا از دانشهاي مهارتي است يا از غير آن؟ اگر منطق علم باشد، آيا علم نظري است يا علم عملي (ناظر به عمل) است؟ منطق را از اينرو میتوان علم عملی دانست که دستورهایی برای چگونگي رسيدن به علم است. به عبارت ديگر، منطق دستور می دهد که چگونه ميتوان تصورات يا تصديقات را کنار هم بچينيم تا به مطلوب تصوری يا تصديقی برسيم.
8. اگر منطق علم ابزاری است، آيا فقط ابزار برای علوم حقيقی است يا علوم اعتباری مانند ادبيات، فقه و اصول فقه هم ميتواند از اين علم استفاده کنند؟
9. آيا منطق، علم ابزاری برای علوم مدون به صورت مجموعه مرتبط و مدون است يا علم ابزارى برای ترکيب هر نوع دانش اعم از مجموعه مدون و تک تک آنها است؟ می توان گفت منطق دانان دستکم در بخش استنتاج عملا آن را ابزار براي علوم مدون قرار دادهاند. شاهد بر این مسأله را میتوان در عکس مستوی ديد؛ زیرا منطقدانان عکس مستوی در محصورات اربعه را مطرح کردهاند؛ اما از عکس مستوی در شخصیات سخنی به ميان نياوردهاند.
10. چند نوع منطق وجود دارد؟ آيا بايد ميان منطقهاي گوناگون يكي را برگزید؟ آيا منطق قديم را انتخاب كنيم يا منطق جديد را؟ آيا ميان منطق سنتي منطق رواقي را انتخاب کنيم يا منطق ارسطويي را؟ آيا منطق رايج ميان مسلمانان صرفا منطق ارسطويي است يا ارسطوييـ رواقي؟ آيا منطق مشایي را برگزینيم يا منطق اشراقي را؟
11. موضوع منطق چيست؟ معرّف و حجّت يا معقولات ثانيه از آن رو که طريق وصول به دانشهاى نظرىاند؟
12. آيا برای علم منطق لازم است تقسيمات مختلف الفاظ مانند حقيقت و مجاز منقول و مرتجل مترادف و مشترک را مطرح کرد؟ اگر منطق علم ابزاری برای کسب علم و دانش تصوری و تصديقی است، تقسيمات الفاظ بايد متناسب به هدف منطق باشد. اگر در مقام تعریف نباید از الفاظ مجازي يا مشترک بدون قرينه استفاده کنیم ميتوانيم هر لفظي که در چند معنا به کار ميروند همه را معاني مشترک تلقي کنيم؛ بنابراين، لازم نيست انواع مختلف الفاظ را مطرح کنيم؛ زيرا در اين علم اين ويژگيهای ادبی کارايی ندارد.
13. آيا علم به تصور و تصديق تقسيم میشود؟ به عبارت دیگر آيا تصديق از سنخ علم و انفعال نفسانی است يا تصديق فعل نفسانی است و فقط متعلق تصور قرار میگیرد؟ فارابی در جهان اسلام علم را به دو تصور و تصدیق و به تصور مطلق و تصور با تصديق تقسيم کرده بود و پس از او شيخالرئيس از يکسو علم را به تصور ساده و تصديق، و از سوي ديگر به تصور و تصور با تصديق تقسيم کرد. ميان منطقدانان، تقسيم علم به تصور و تصديق مشهور شده است؛ ولی شيخ اشراق اشکال میکند که علم از کيف نفسانی و امری انفعالی است؛ در حالی که تصديق فعل نفسانی است؛ بنابراين، تقسيم علم به تصور و تصديق امری مسامحهای و برای رعايت حال متعلم در ابتدای کتابهای منطقی بوده است. به هر حال چه علم به تصور و تصديق تقسيم شود يا نشود، ترکيب بعضی از تصورات به تصور جديد میانجامد و ترکيب چند تصديق به تصديق جديد منجر میشود؛ بنابراين، تقسيم علم به تصور و تصديق تقسيمی فرامنطقی است و در قواعد منطقی تأثيری ندارد.
14. آيا علم به معناي حصول صورت شيء نزد عقل (ذهن) به تصور يعني حصول صورت شيء نزد عقل و تصديق تقسيم ميپذيرد؟ آيا اين تقسيم مستلزم تقسيم شيء به خود و غير خود نيست؟
15. آيا تصديق بسيط است و شرط آن تصور است و يا تصديق مرکب از تصور موضوع و محمول يا مقدم و تالي و حکم است؟ در هر حال گمان میشود که لازمة آن يا جزء واقع شدن قسيم شیء در شیء است يا شرط واقع شدن قسيم شیء در شیء است.
فخر رازی ادعا می کند که تصديق مرکب است ( رازی، 1381: ص7)؛ بنابراين، هرگاه تصور بعضی از اجزای قضيه نظری باشد تصديق بديهی نخواهد بود؛ در حالی که به نظر حکیمان به دليل بساطت تصديق ممکن است تصديق بديهی باشد و تصورات آن نظری باشند. به هر حال اين امور در فرايند تعريف يا استنتاج تأثيری ندارد.
16. طلب مجهول مطلق: فخر رازی پارادوکس مجهول مطلق را در بخش تعريف منطق مطرح کرده و تعريف را محل ترديد قرار داده است. فخر رازی همه تصورات را بديهی تلقی کرده و تعريف را ناممکن دانسته؛ پس اين که آيا تعريف ممکن است يا خير، يکی از مباحثی است که بايد در فلسفة منطق مطرح شود (طوسی، 1405ق: ص7 و 8).
17. آيا تعريف به حقيقی و مفهومی (اسمی) تقسيم ميشود؟ آيا علوم دنبال تعريف مفهومي است؟ بغدادي مدعي است که علوم به دنبال تعريف مفهومي است (بغدادی، 1377: ص64 – 69).
18. آيا تعريف منحصر در تعريف حدي و رسمي است؟ آيا تعاريف ديگر از قبيل تعريف اشاري، تعريف به مصداق، تعريف بافتي و ... از مباحث منطقي است يا خير؟
19. آيا با تعريف به حقيقت شيء نايل ميشويم يا چون به حقيقت راه نداريم، به تعريف متوسل ميشويم تا به وجهي از شيء نايل شويم؟
20. آيا در تعريف بايد مقومات بيرونی مانند فاعل و غايت ذکر شوند؟
21. آيا تعريف سهولت دارد يا صعوبت يا امتناع؟ يا تفصيل بين سهولت تعريف مفهومی و صعوبت تعريف حقيقی؟ شيخالرئيس و پیش از او فارابی، شناخت ماهيت و حد تام شیء را بسيار دشوار دانستند تا جايی که ابنسينا از آوردن حدود بلکه آوردن رسوم اشيا عذر میخواهد. در مقابل، بغدادی بر سهولت تعريف اصرار ورزيد و استدلال شيخرئيس را به نقد کشيد (همان). نظريه بغدادی مورد تأييد شيخ اشراق قرار گرفت و تعريف حقيقی را ممتنع دانست (سهروردی، 1372: ص20 و21)؛ اما منطقدانان پس از شيخ اشراق بر تفصيل بين تعريف حقيقی و مفهومی (اسمی) تأکيد کرده و به دشواری اوّلی، و آسانی دومی رأی دادهاند (طوسی، بیتا: ص441 و442).
22. آيا محمول به ذاتي و عرضي و ذاتي به جنس و فصل و نوع و عرضي به خاصه و عرض عام تقسيم ميشود؟
23. رابطه جنس و فصل با ماده و صورت چيست؟
24. آيا تعريف قضيه به صدق و کذب مبتني بر دور نيست؛ چرا که صدق را بايد به خبر تعريف کرد و خبر را به صدق و کذب؟
25. آيا قضيه ضرورتا يکي از دو ارزش صدق و کذب را ميپذيرد يا ممکن است در بعضي موارد قضيه نه صادق باشد و نه کاذب؟
26. تقسيم حمل به حمل مواطات و اشتقاق از نوع تقسيم منطقي است يا فرامنطقي؟ يا اصلا اين تقسيم به منطق ارتباط ندارد؟
27. حقيقت حمل چيست؟ آيا مفاد آن در موجبه هوهويت است يا ثبوت شيء لشيء؟
28. آيا تقسيم حمل به طبعي و وضعي منطقي است يا فرامنطقي؟
29. چرا در حمل موجبه بايد محمول را اعم از موضوع در نظر گرفت؟
30. تقسيم حمل به حمل ذاتي اولي و شايع صناعي منطقي است يا فرامنطقي؟
31. قضيه حملي داراي چند جزء است؟ آيا بين موجبه و سالبه تفاوت وجود دارد؟ آيا در اين بحث بين منظر منطقي و فلسفي تفاوت وجود دارد؟ آيا در قضاياي سالبه رابط بين موضوع و محمول لازم است.
32. مفاد سالبه حمليه چيست؟ آيا حمليه سالبه حقيقتا حمليه است؟
33. آيا هر سالبهاي با موجبة معدولة المحمول معادل است و بالعکس يا در صورتي معادل است که سالبه به انتفاء موضوع نباشد؟
34. آيا عقد الوضع در حمليه فعلي است يا امکاني؟ (اختلاف منسوب به ابن سينا و فارابي)
35. آيا در صدق حمليه موجبه وجود موضوع ضرورت دارد؟ و در سالبه وجود موضوع ضرور نيست؟ به عبارت ديگر، سالبه به انتفای موضوع صادق است؟ به تعبير ديگر، آيا سالبه اعم از موجبه است؟ ( حلّی، 1363، ص53). اگر اين حکم درست باشد، آيا اختصاص به قضاياي شخصيه دارد يا در محصورات هم قابل فرض است؟ از نظر شيخ اشراق در محصورات، سالبه به انتفای موضوع نادرست است؛ زيرا عقد الوضع ناظر به قضيه حمليه موجبه است (سهروردی، 1372: ج2، ص34). آيا وجود موضوع در موجبة سالبة المحمول ضرورت دارد يا خير؟
36. حقيقيه و خارجيه يکی از تقسيمات قضيه است که در قرن هفتم مطرح شده. ريشه اين تقسيم به کلام شيخرئيس بر میگردد. طبق اين تقسيم ما با دو دسته قضايای کلی مواجه هستيم؛ اما از نظر محقق طوسی و تابعان او چون علامه حلی، قطب شيرازی و قطب رازی قضيه خارجی باطل است و یگانه قضيه قابل قبول، قضيه حقيقه است (طوسی، 1370: ص160 – 165؛ حلّی، 1421ق: ص252 – 255) آيا منطق در مقام استنتاج به تقسيم قضيه به حقيقيه و خارجيه نيازی دارد؟ با منفی بودن پاسخ، تقسيم قضيه به حقيقيه و خارجيه تقسيم فرامنطقی است.
37. آيا تقسيم قضيه به شخصيه، طبيعيه، مهمله و محصوره منطقي است يا فرامنطقي؟
38. آيا قضيه طبيعيه در حکم قضيه شخصيه است؟
39. چرا بايد در منطق قضاياي مهمله در حکم جزئيه باشد؟ ( حلّی، 1363: ص55)
40. آيا مفاد حمليه کليه شرطي است؟ يا دستکم مفاد قضاياي حقيقيه کليه شرطي است يا حملي است و معادل با شرطي است؟
41. آيا قضاياي شخصيه در علوم اعتبار ندارد؟ (حلی، 1363، ص55) آيا اين بحث از مباحث منطقي است يا فرامنطقي؟
42. چرا منطقدانان مسلمان در موجهات مواد را به وجوب و امکان و امتناع منحصر کردهاند؛ ولي جهت را افزون بر آنها به دائمه مطلقه، عرفيه عامه، مطلقه عامه و ممکنه عامه و غيره تقسيم کردهاند (حلی، 1363: ص61).
43. اگر مفاد جهت کيفيت نسبت است، در اين صورت چگونه ميتوان در سالبهها کيفيت نسبت را تصور کرد؟ مخصوصا اگر مدعي شويم که سالبه سلب الحمل است يعني آن ربط ايجابي سلب ميشود بنابراين ربط و نسبتي نيست تا متصف به کيفيت نسبت شود؟
44. حقيقت شرطي متصله چيست؟ آيا مفاد آن اخبار از تالي به شرط مقدم است (نظريه ادباء) يا اخبار از لزوم تالي نسبت به مقدم يا به تعبير ديگر اخبار از استلزم مقدم نسبت به تالي است. اگر در مفاد حمليه موجبه ثبوت شيء لشيء را پذيرفته باشيم، نبايد اينجا اخبار از تالي به شرط مقدم را بپذيريم و اگر در مفاد حمليه موجبه هوهويت را پذيرفتهايم، آيا اين جا نبايد لزوم تالي به مقدم را بپذيريم؟
45. آيا تقسيم شرطیها به لزومی و اتفاقی منطقی است يا فرامنطقی؟
46. آيا شرطی متصله اعم از لزومی و اتفاقی تابع ارزش مؤلفههايش هست؟
47. آيا شرطی منفصله اعم از عنادی و اتفاقی تابع ارزش مؤلفههايش هست؟ و اگر بپذيريم منفصله تابع ارزش است، آيا نمیتوان نتيجه گرفت که متصله هم تابع ارزش است؟ زيرا هر متصلهای با يک منفصله مانعةالخلو معادل است.
48. چرا کليت و جزئيت در شرطيها به لحاظ احوال و حالات و اوقات در نظر گرفته ميشود و کليت و جزئيت در حمليهها به لحاظ افراد در نظر گرفته ميشود، نه به لحاظ احوال و اوقات؟
استدلالهاى مباشر
50. آيا استدلالهاي مباشر منحصر در تناقض در قضايا، عکس مستوي، عکس نقيض، نقض المحمول، نقض الموضوع و نقض التام است؟ يا استدلالهاي ديگر هم قابل فرض است؟
51. چرا در تناقض قضاياي موجهة مرکبه بايد بين کليه و جزئيه تفکيک کرد؟ به عبارت ديگر، چرا در نقيض موجبه کليه دو جزئيه به نحو منفصله حقيقيه است؛ ولي در نقیض موجبة جزئيه یک کليه مرددة المحمول است؟ آيا اين تفکيک به جهت کژتابي زبان است يا به جهت ضوابط صوري منطق؟ به هر حال آيا ميتوان راهي يافت که نقيض موجهة مرکبه چه جزئيه و چه کليه با يک نظم و نسق ساخته شود؟
52. آيا عکس مستوی استدلالی از نوع صوری است يا استدلالی از نوع مادی؟ برخی گمان کردهاند که استدلال در عکس مستوی به ماده استدلال بر می گردد، نه به صورت آن.
53. چرا منطقدانان متأخر از روش قدما در عکس نقيض عدول کردهاند؟ آيا ريشة اين اختلاف به عقد الوضع در سالبه بر ميگردد؟ اگر آري، آيا با توجيه شيخ اشراق در مورد عقد الوضع در سالبه ميتوان براي عکس مستوي به روش قدما اعتبار قائل شد.
54. آيا نقضالمحمول به صورت استدلال ميان منطقدانان مسلمان مطرح بود؟
55. آيا نقضالموضوع، نقض التام و عکس نقيض قواعد مستقلي هستند يا ترکيبي از عکس مستوي و نقضالمحمول است؟
حجت (استدلال غير مباشر)
57. آيا در قياس استثنايی شرط است که مقدمۀ شرطی آن لزومی یا عنادی باشد و آیا قیاس با شرطی اتفاقی منتج نیست؟ به عبارت دیگر، آیا تقسیم متصله به لزومی و اتفاقی و منفصله به عنادی و اتفاقی تقسيم منطقی است یا تقسیم فرامنطقی؟ آيا می توان به استناد قول محقق طوسی مبني بر اين که اتفاق و لزوم در متصله به منزلۀ امکان و ضرورت در حملیه است و قياس اقتراني با امکان منتج است، نتيجه گرفت که قياس استثنايي با شرطي اتفاقي منتج است؟
58. آيا هر يک از قياسهاي اقتراني و استثنايي را ميتوان به ديگري تبديل کرد؟ از نظر شيخ اشراق شرطيها را ميتوان به حملي تبديل کرد و بدينسان قواعد منطق محدود ميشود؛ اما توضيح نداده است که چگونه ميتوان قياس استثنايي مانند:
1. اگر باران ببارد سبزه ميرويد.
2. باران ميبارد.
3. سبزه ميرويد.
را به قياس اقتراني تبديل کرد؟
59. پرسش بالا را می توان بر اساس این که شرطی تابع ارزش است یا نیست به گونه ای دیگر تقریر کرد به این صورت که مقدمات با نتیجه شرطیای تشکيل می دهند که مقدمات آن مقدم شرطي و نتیجه آن تالی شرطي است. آیا صدق این شرطی بر اساس جدول ارزش تعیین می شود یا خير؟
60. آيا حد وسط در قياسهاي اقتراني حملي بايد محمول يا موضوع صغرا يا کبرا قرار گيرد؟ بنابراين آيا قياس مساوات در حقيقت قياس نيست؟ ولی چرا منطق دانان در شرطيات اقتراني بحث اشتراک در جزء تام يا ناقص را مطرح کردهاند (حلی، 1363: ص143)؛ ولي اين بحث را در قياسهاي اقتراني حملي مطرح نکردهاند؟ آيا نميتوان گفت که قياس مساوات از نوع قياس اقتراني حملي مشترک در جزء ناقص است؟
61. آیا لازم است قیاس اقترانی را به چهار شکل تقسیم، و برای هرشکل شرایطی را مشخص کنیم یا هیچ لزومی ندارد اشکال چهارگانه و شرایط آن را مطرح کنیم؟ در منطق جدید بعضی از اشکال اربعه حملی و تمام اشکال اربعه شرطی قابل طرح هستند بدون این که به شرایط انتاج توجه شود. به عبارت دیگر، آیا ذکرشرایط اشکال، نشان دهنده این نیست که کاملاً قیاس اقترانی، صوری نشده است؟ به عبارت دیگر، آیا ذکر شرایط از این جهت است که منطق از زبان متعارف استفاده میکند، نه از زبان مصنوعی؟
62. آیا حصر اقترانی به چهار شکل حصر عقلی است؟ یا برای انحصاری شدن قیاس اقترانی آن را باید به سه شکل تنزل و یا به شش شکل ارتقا داد به این صورت که شکل چهارم از فروعات شکل اول و برای هر یک از دو شکل دیگر فروعاتی در نظر گرفت (عسکری سلیمانی،1384)
63. آيا ايجاب صغرا از شرايط انتاج شکل اول است؟ اگر آري در مورد اين استدلال چه بايد گفت: «العرض ليس بجوهر و کل جوهر موجود مستقل فالعرض ليس بموجود مستقل».
64. آیا مقدمات برهان از نظر جهت باید ضرور باشند یا حتی قیاس با مقدمات امکانی هم منتج است؟ شیخرئیس ادعا می کند که ضرور بودن مقدمات به حسب جهت لازم نیست. اگر این سخن محقق طوسی پذیرفتنی باشد که اتفاق به منزلۀ امکان در حملیه است و او و شیخرئیس تأیید کرده اند که لازم نیست مقدمات برهان ضرور به حسب جهت باشند می توان گفت در قیاسهای استثنایی لزومی یا عنادی بودن شرطی لازم نیست.
65. آيا نتيجه تابع اخس المقدمتين است؟ شيخرئيس کليت اين ادعا را رد ميکند ( ابن سینا، 1377: ص250).
66. آيا فعليت صغرا در شکل اول و سوم از شرايط انتاج است؟ يا در صورت ممکنه بودن نيز اين دو شکل منتج هستند؟ (مولی عبدالله، 1363: ص89).
برهان
69. آیا علم تصدیقی به بدیهی و نظری تقسیم می شود؟
70. آيا مبادي برهان به آن دسته از مبادي يقيني گفته ميشود که برهان براي آنها ممکن نيست يا اعم از آنهايي است که صرفا نياز به برهان ندارند؛ هر چند ميتوان براي آنها برهان اقامه کرد؟
71. آیا فقط اولیات بدیهی هستند و مابقی نظری؟ آیا حتی می توان گفت که وجدانیات هم بدیهی نیستند؟
72. چگونه رابطه بدیهيات غیر اولی با اولی توجیه می شود.
73. رابطه بین اولیات با اولی الاوائل یا اصل امتناع تناقض چگونه توجيه ميشود؟ آيا همة اوليات از اصل امتناع تناقض استنتاج ميشوند؟ اگر آري چگونه؟ فخر رازي مدعي است که همة بديهيات از اصل امتناع تناقض استنتاج ميشوند؛ ولي محقق طوسي آن را به شدت انکار ميکند ( طوسی، 1405: ص27 - 29)
74. آيا حواس مفيد تصديق کلي هستند؟ به تعبير ديگر آيا نقش حس صرفاً در اقتناص تصورات کلي و تصديقات اوليه است؟
75. آيا علوم ما در حس ريشه دارند؟ بنابراين، اين قول صحيح است که من فقد حسا فقد علما. آيا اين قاعده به تصورات کلي ناظر است يا به تصديقات هم ناظر هست؟ اگر به تصديقات ناظر باشد، تفسير آن چيست؟ بنابراين آيا بايد نوعي اصالت حس را پذيرفت؟
76. آیا تقسیم برهان به لم و ان تقسیم منطقی است یا فرا منطقی؟
77. آیا برهان لمی از نظر منطقی بر برهان انی ترجیح دارد؟ به عبارت دیگر آیا منطقا ارزش استنتاج لمی برتر از برهان انی است؟
78. آيا برهان لمي و اني در قياسهاي استثنايي جريان مييابد يا خير؟
79. آيا برهان خلف از نوع برهان اني است؟
80. آيا در برهان بودن برهان لازم است مقدمات افزون بر شرط يقيني بودن، داراي شرط ديگري از قبيل اقدم بالطبع، اقدم نزد عقل، اعرف از نتايج، ضرور و کلي باشد؟ آيا اگر يکي از مقدمات برهان مثلا صغراي استدلال جزئي باشد، به نتيجة يقيني نميرسيم؟
81. آيا قضايا در علوم کلي و ضرور هستند؟ به عبارت ديگر آيا امکان در علوم مطلوب واقع ميشود و در نتيجه قضاياي امکاني به قضاياي ضرور تبديل ميشود.
82. آيا ميتوان در منطق سنتي بين استنتاج بر اساس قواعد استنتاج (قواعد نحوي) و استنتاج بر اساس معنايي (سمنتيک) تفکيک کرد؟ اگر آري، آيا ميتوان همين تفکيک را در منطق تعريف اجرا کرد يا خير؟
83. آيا با جدول ارزش ميتوان اعتبار صوري استنتاجها را به دست آورد؟
84. آيا با نمودار درختي ميتوان اعتبار صوري استنتاجها را به دست آورد؟
منابع و مآخذ
1. ابن سينا، الاشارات و التنبيهات، شرح الاشارات، بيجا، دفتر نشر الكتاب، 1377.
2. بغدادي ابو البرکات ، المعتبر، اصفهان، انتشارات دانشگاه اصفهان ، 1373.
3. حلي، حسن ابن یوسف، القواعد الجلية في شرح الرسالة الشمسيه، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، 1421 ق.
4. رازي فخر الدين ، منطق الملخص، تهران، دانشگاه امام صادق، 1381ش.
5. سليمانى امیری عسکرى، چرا چهار شکل؟ سه شکل یا شش شکل، معرفت فلسفى، ش 8 .
6. سهروردي شهاب الدين ، حکمة الاشراق، مجموعه مصنفات شيخ اشراق ، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1372، ج2.
7. طوسي محمد بن محمد ، اساس الاقتباس، تهران، دانشگاه تهران.
8. طوسي محمد بن محمد ، تعديل المعيار في نقد تنزيل الافکار، منطق و مباحث الفاظ، تهران، دانشگاه تهران، 1370ش.
9. طوسی محمدبنمحمد (خواجه نصیر الدین) تلخيص المحصل، بیروت، دارالاضواء، 1405ق.
10. علامهحلي،حسن ابن یوسف، الجوهر النضيد، قم، انتشارات بيدار، 1363ش.
11. مولي عبدالله، الحاشية، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، 1363ش.
12. نبوي لطف الله ، مباني منطق جديد، تهران، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها (سمت)، 1377ش.
13. هاك سوزان ، فلسفه منّطق، سيد محمدعلي حجتي، قم، طه، 1382ش.
مجله قبسات
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hhh128
/ج