نويسنده: بهروز بيرشک
انسان موجودي است كه حداقل چهار بُعد دارد: بيولوژيكي، روان شناختي، اجتماعي و معنوي. هريك از اين بُعدهاي وجودي مي توانند روي شكل گيري اعتماد به نفس تأثير بگذارند.
عوامل بيولوژيكي
اعتماد به نفس چيزي نيست كه به ارث برسد. كودك از زماني كه به دنيا مي آيد تا حدود 1/5سالگي هيچ « خود »ي ندارد، به دليل اين كه دركي از آن ندارد. بعد از حدود دو تا سه سالگي كم كم اين « خود »شكل مي گيرد، و به خود مي گويد:« من توانايي هايي دارم، كارهايي هستند كه مي توانم انجام دهم. من فردي جدا از بقيه هستم ». در اين جا محيط هم اهميت پيدا مي كند. آن چه محيط به فرد مي دهد و برخورد اطرافيان با او، خودباوري را در وي شكل مي دهد.عوامل روان شناختي
مي توان گفت تقريباً در دوره ي نوجواني يا بلوغ، اعتماد به نفس بر روي خودباوري افراد ساخته مي شود. خودباوري يا خودپنداره در زمان كودكي شكل مي گيرد. مسائل مختلفي كه در مغز فرد ثبت مي شود، پيام ها و رفتارهاي- كلامي يا غيركلامي- كه از ديگران دريافت مي كند، در برداشت او تأثير مي گذارد.مقايسه هايي كه در خانواده با خواهر و برادر صورت گرفته، اين كه چه قدر او را قبول دارند، چه قدر توانايي انجام دادن كارها را دارد و چه قدر تحقير شده است، همه ي اين ها روي خودباوري فرد تأثير مي گذارند.عوامل اجتماعي
بخش اعظم اعتماد به نفس اكتسابي است. اگر پدر يا مادري اعتماد به نفس پايين داشته باشد، حالت هاي كمبود اعتماد به نفس در كودك شان هم ديده مي شود. اين حالت ها ناشي از برداشتي است كه از رفتار پدر يا مادر خود داشته و نتوانسته آن برداشت را در ذهن و رفتار خود تغيير بدهد، در نتيجه همان افكار را ادامه داده است.هم چنين هنگامي كه انسان در محيطي جزء اقليت قرار مي گيرد، به دليل اين كه فشارهاي اجتماعي خاصي به او وارد مي شود و امنيت مناسبي براي وي وجود ندارد، دچار كاهش اعتماد به نفس مي شود.
احساس امنيت عامل بسيار مهمي در تعيين ميزان اعتماد به نفس است. انسان چنان چه احساس امنيت نكند، خودباوري خوبي نخواهد داشت و اگر خودباوري خوبي نداشته باشد، نمي تواند اعتماد به نفس خوبي داشته باشد.
جنبه هاي تربيتي و فرهنگي نيز در اين زمينه مؤثر هستند. معيارهاي كساني كه در جوامع جمع گرا زندگي مي كنند بر نگاه و برداشت ديگران استوار است و اين كه ديگران چه قدر آنان را تأييد مي كنند. تربيت آنان هم بر همين اساس است. يعني از كودكي به اين افراد گفته شده هميشه بايد كاري كنند كه ديگران را راضي نگه دارند. اين باعث مي شود آنان از خودشان غافل شوند، معيارها و ارزش هاي شان را گم كنند و خود را دربست در اختيار ديگران بگذارند. دليل ديگر پايين بودن اعتماد به نفس افراد اين است كه والدين زمينه ي اوليه را براي آنان به وجود نياورده اند، مثلاً هميشه در خانواده پدر يا مادر براي بچه تصميم گرفته اند كه چه چيزي بخورد، چه چيزي بپوشد، چه كار كند، چه كار نكند و... همواره به كودك گفته اند« جلو ديگران حرف نزن »، « جلو بزرگ تر نبايد حرف زد » و... هيچ وقت به او امكان نداده اند كه خودش را مطرح كند؛ بعد با رسيدن به سن مدرسه و دانشگاه و سربازي و... ناگهان او وارد جامعه مي شود. طبيعتاً اين فرد در ارتباط با ديگران به مشكل برمي خورد، نمي تواند با ديگران صحبت كند، نمي تواند با محيط هاي جديد كنار بيايد، در نتيجه گوشه گير و منزوي مي شود و اعتماد به نفسش به شدت كاهش مي يابد.
عوامل معنوي
عامل مهم ديگر كه ميزان اعتماد به نفس فرد را تعيين مي كند، بخش روحي يا ذهني اوست. باورها و اعتقادات فرد- كه مي تواند مذهبي هم نباشد- يكي از پايه هاي مهم اعتماد به نفس است كه به او نوعي احساس امنيت مي دهد، به اين معنا كه او رها نيست و مي تواند به جايي اتكا كند.منبع مقاله :
بيرشك، بهروز؛ (1391)، اعتماد به نفس سالم ( آيا امكان تغيير و بهبود در اعتماد به نفس وجود دارد؟ )، تهران: نشر قطره، چاپ سوم.
/ج