مترجم: احمد خوانساري
1. اقوال عالمان بزرگ
شيخ ابوالقاسم بن محمد بن قولويه صاحب کتاب کامل الزيارات و استاد شيخ مفيد که نجاشي صاحب رجال او را به بهترين اوصاف مي ستايد، مي گويد: « نزد ما شيعه اماميه هر کس بعد از سمري چهارمين نايب امام ادعاي سفارت و بابيت امام را بکند، کافر، حيله گر، گمراه و گمراه کننده است. »شيخ سعد بن عبدالله بن خلف اشعري قمي (1) نيز مي گويد: « به امامت امام حسن عسگري و وفات او معتقديم و مي دانيم ايشان فرزندي از خود به جاي گذارده است که امام بعد از امام حسن عسگري و مخفي و خايف است و اين به امر خداست تا ظهور فرمايد و دعوت خود را آشکار کند... هم چنان که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مدتي به امر خدا دعوت خود را مخفي فرمود؛ دعوت به نبوتي که از امامت بالاتر و عظيم تر بود و چندين سال گذشت تا به امر خداوند دعوتش را براي خويشانش آشکار نمود و بعد از آشکار نمودن رسالتش و اقامه برهان هاي روشن براي قريش و سايرين خود و اصحابش گرفتار اذيت و آزار آنان شدند که به ناچار برخي به حبشه هجرت کردند و پس از وفات ابوطالب، حضرت بر جان خود و ساير يارانش ترسيد و طبق فرمان خداوند به مدينه هجرت فرمود و در غاري مخفي تا خطر برطرف شد و به سوي مدينه راهي شد.
با توجه به همه اين سختي هايي که بر پدر و جد امام زمان (عليهم السلام) گذشته است، غيبت او عجيب و بي سابقه نيست. از طرفي اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) بر فراز منبر فرمود: « خداوند زمين را از حجتش خالي نمي گذارد. حال يا حجت خدا ظاهر و شناخته شده است و يا مخفي و پنهان است تا حجت خدا باطل نگردد » (2) و روايت هاي مشهوري به همين مضمون آمده است.(3)
بنابراين مردم نبايد در کارهاي خداوند شبهه کنند يا در مورد چيزهايي که نمي دانند درنگ کنند:
(وَ لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ)؛(4)
از آنچه به آن آگاهي نداري، پيروي مکن.
و بر هيچ مؤمني جايز نيست که آنچه خداوند مخفي داشته دنبال کند و اسم يا مکان او را بجويند. و تا زماني که (امام مهدي) به امر خدا مخفي است، اين کار حرام است، زيرا موجب مي شود که جان امام و شيعيان در معرض خطر قرار گيرد و سرّ خدا کشف گردد. پس سکوت در مورد مسائل مربوط به او موجب حفظ جان ايشان و سلامت دين ما و منجر به حفظ اوامر الهي است.
هم چنين جايز نيست که شخص با نظر و عقل خويش، امامي انتخاب نمايد که خداوند به شدت از اين کار منع نموده است:
(وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَکُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ)؛(5)
هيچ مرد و زن باايماني حق ندارد هنگامي که خدا و پيامبرش امري را لازم بدانند، اختياري داشته باشد.
(وَ رَبُّکَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَ يَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ )؛(6)
پروردگار تو هر چه بخواهد مى آيند و هرچه بخواهد بر مي گزيند؛ آنان [در برابر او] اختيارى ندارند.
اختيار امت و حجت هاي الهي در دست خداوند- عزوجل- است. اوست که ايشان را انتخاب مي کند و مخفي مي دارد و اگر اراده کند دوباره آشکار خواهد کرد و امر ايشان را ظاهر خواهد نمود و خداوند به تدبير امور خلقش و مصالح آنان آگاه تر است و امام نيز بهتر از ما زمان و حوادث آن را مي شناسد... اين است امامت شيعه و روش آن که اجماع شيعه اماميه بعد از امام حسن عسکري بر آن استقرار يافته است.(7)
ابومحمد حسن بن موسي نوبختي متکلم و فيلسوف، در کتاب فرق الشيعه مي گويد: « ما به امامت امام حسن عسکري اعتقاد داريم و هم چنين به وفات آن حضرت و نيز معتقديم که آن حضرت جانشيني صلبي دارد که امامِ پس از اوست تا روزي که ظهور فرمايد و دعوتش را آشکار کند مانند پدران بزرگوارش ...
و اخبار صحيح و موثق از ائمه (عليهم السلام) رسيده که نبايد مردم در مورد قضاهاي الهي که راهي بدان نيست بررسي کنند و آنچه را مخفي شده، دنبال نمايند. »(8)
روايت هاي زيادي در مورد مخفي بودن ولادت امام و زندگي ايشان آمده است تا آن جا که گفته شده: « شيعه اثنا عشري همگي بر اين عقيده اتفاق نظر دارند ». شيخ مفيد نيز مي گويد: « غيبت او حتي قبل از تولدش و حکومتش قبل از غيبتش حتمي بوده است و او صاحب شمشير و از امامان هدايت است که مؤمنان منتظر قيام برحق اويند که قبل از قيامت دو غيبت خواهد داشت و همه اين مسائل در روايات آمده است... ».(9) غيبت کوتاه از زمان تولدش تا زمان انقطاع سفارت بين آن حضرت و شيعيان به وفات نايب چهارم بود و غيبت بلندمدت پس از غيبت کوتاه شروع شد که به قيام مسلحانه منجر خواهد شد. خداي – عزوجل- مي فرمايد:
(وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ * وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ جُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا کَانُوا يَحْذَرُونَ )؛ (10)
ما مي خواستيم بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم و حکومتشان را در زمين پابرجا سازيم و به فرعون و هامان و لشکريانشان آنچه را از آن بيم داشتند نشان دهيم.
يا آيه ي شريفه :
(وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ )؛(11)
در زبور بعد از ذکر [ تورات ] نوشتيم: بندگان شايسته ام وارث حکومت زمين خواهند شد.
و رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و سلم مي فرمايد: « ايام روزگار به پايان نخواهد رسيد مگر اين که خداوند مردي از اهل بيت من را برخواهد انگيخت که هم اسم من است و زمين را پر از عدل و داد خواهد کرد همان طور که لبريز از ظلم و جور شده باشد. »
شيخ مفيد (قدس سره) در جايي ديگر مي فرمايد: « اگر بگويند امام، غايب و مکانش نيز نامعلوم است،(12) پس چگونه به وسيله او هدايت مي شويد و در مسائل جديدي که حکم آن را نمي دانيد چه مي کنيد و کساني که اختلاف دارند به چه کسي رجوع کنند؟
جواب کوتاه اين است که اولاً: امام داراي مقام هاي مختلفي است که يکي از آن ها حل و فصل اختلافات است و ثانياً: در مورد وظيفه امام، يعني هدايت مردم، اين وظيفه در صورتي بر عهده امام است که قادر به انجام آن باشد و وظيفه اي که مقدور نيست اصلاً واجب نيست. در حالي که امام از ستمکاراني که خونش را مباح و حق و نسبتش با رسول خدا را انکار و بيشتر مردم را بر دشمني او و شيعيانش مجبور کرده اند، تقيه مي کند. پس اين مشکل بزرگ که احکام ضايع گرديده و حدود تعطيل شده و صلاح امت نابود شده، به ستمکاران بر مي گردد و نه امام و مؤمنان؛ البته در مسائل شرعي بايد به عالمان شيعه رجوع کرد که احکام شرعي از سوي ساير امامان نزد آنان به امامت گذارده شده است و اگر مسئله اي بود که حکم صريحي از آن در بين نبود، حکمش به وسيله عقل معلوم مي شود، زيرا اگر خداوند نظر خاصي در چنين مسائلي داشت، بايد طريق وصول به آن را آسان مي ساخت... همه اين موارد در صورت فقدان امام مرشد و راهبر است و اگر امام حاضر بود بايد به او رجوع کرد و طبق نظر او عمل نبود. حتي اهل سنت نيز در مواردي اجتهاد را جايز مي دانند که نصي در مورد آن از رسول خدا نباشد و در صورت حضور پيامبر هيچ اعمال نظر و اجتهادي را جايز نمي شمارند و اگر توهّم شود که بنابراين همه عبادت ها در زمان غيبت امام کامل است پس نيازي به او نيست بايد گفت: بنابراين توهّم ديگر نه فقيري نياز به مال دارد و نه مريضي نياز به دارو و نه جاهلي احتياج به عالم و نه سرگرداني نياز به راهنما و اگر اين نظر درست باشد بايد مسلمانان معتقد باشند که مردم در زمان غيبت پيامبر – که براي هجرت به غار پناه برد- از او بي نياز بود و هم چنين موقعي که رسول خدا در شعب ابي طالب در محاصره بودند. يا قوم موسي در موقع ملاقات موسي با خدا در طور، از او بي نياز بودند يا اصحاب يونس (عليه السلام) موقعي که غضبناک از قوم خود دوري گزيد و ماهي بزرگ او را بلعيد از او بي نياز بودند که هيچ مسلمان و غير مسلمان چنين حرفي را قبول ندارد و بطلان اين توهم به خوبي آشکار است. »
شيخ بزرگوار مفيد در رساله چهارم (13) در مورد غيبت مي گويد: « مهدي (عج) که خداوند به وسيله او حق را ظاهر و به شمشير او گمراهي را نابود خواهد کرد، قيام نمي کند مگر با وجود ياراني که به کمک او بشتابند و تاکنون چنين ياراني براي او فراهم نشده است و شيعيان نيز آمادگي جهاد ندارند. بنابراين تقيه بر او واجب شده، هم چنان که بر پدران معصومش واجب بود. زيرا ظهور بدون يار و ياور خود را به هلاکت انداختن است و اگر دشمنان او را ببينند تمام سعي خود را در ضرر رساندن به او و بيچارگي شيعه و هدر رفتن خونشان به کار خواهند بست که خود اين بزرگ ترين فساد در دين و دنياست. »
شيخ صدوق – رضوان الله تعالي عليه- مي گويد: « امام مهدي (عج) روز جمعه به دنيا آمد و مادرش ريحانه که به او نرجس يا صقيل يا سوسن نيز مي گويند، تاريخ تولدش هشتم شعبان سال 256 است. وکيل او عثمان بن سعيد بود که موقع مرگ به فرزندش ابوجعفر محمد بن عثمان و ابوجعفر به ابوالقاسم حسين بن روح و او به ابوالحسن علي بن محمد سمري – رضي الله عنهم – وصيت نمود. در اواخر عمر سمري او چنين وصيت کرد: « و خداوند را امري است که بدان خواهد رسيد. » سپس غيبت کامل بعد از وفات سمري شروع شد. »(14)
شيخ صدوق هم چنين مي گويد: « از ابو محمد حسن بن محمد مکتب نقل است که در سال وفات و تنها چند روز قبل از مرگ شيخ علي بن محمد سمري خدمتش رسيدم. توقيعي از امام را نشان داد و من از روي آن نسخه برداشتم و همه از نزد سمري خارج شديم. شش روز بعد به ديدنش رفتيم. در بستر بيماري بود. به او گفتند: چه کسي وصي بعد از توست؟ « للهِ أمرٌ هو بالِغُه » و فوت نمود- خداوند از او راضي باشد- اين آخرين کلامي است که از او شنيديم ».(15) شيخ طوسي و ديگران نيز نظير اين مطلب را نقل کرده اند.
شيخ صدوق- که مرقدش عطر افشان باد- در مقدمه کتاب کمال الدين مي نويسد: « آنچه مرا به تأليف اين کتاب واداشت اين بود که پس از زيارت علي ابن موسي الرضا (عليه السلام) در نيشابور عده زيادي از شيعيان را در حيرت از امر غيبت ديدم و شبهاتي نيز در مورد قائم (عليه السلام) مطرح بود و به جاي تسليم و قبول آن به نظريات گوناگون و قياس گرفتار بودند. من در ارشاد آنان به سوي حق و حقيقت به وسيله روايات غيبت که از نبي اکرم و ائمه (عليهم السلام) وارد شده، نهايت سعي ام را کردم. »
شيخ محمد بن ابراهيم نعماني از بزرگان قرن چهارم و شاگرد مخصوص ثقة الاسلام کليني صاحب کتاب کافي، در کتاب غيبت مي گويد: « روايت هاي فراواني در مورد غيبت امام نقل شده که در آن ها امامان معصوم به شيعيان توصيه کرده اند که از حق برنگردند و ثابت قدم بمانند و دست خوش تحويل و تحول نگردند و منتظر وعده هايي که داده شده ( در مورد ظهور) بمانند، که آن ها در مورد نديدن امام زمانشان در زمان غيبت معذورند... برخي که از اين روايت هاي فراوان اطلاعي ندارند، به دنبال امام مي گردند تا مکان او را بيابند و منکر غيبت او مي شوند، زيرا از دانش بي بهره اند؛ اما اهل معرفت بدان چه امر شده اند يقين دارند و امتثال امر مي کنند و صبر مي کنند و مي دانند که رضايت خدا و تصديق اولياي الهي و امتثال اوامر و قبول نواهي آنان در چه جايگاهي قرار دارد و مخالفان اوامر آنان از عذابي دردناک هراسان اند.
... در روايتي امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: « چه مي کنيد اگر نه امام هدايت را ديديد و نه نشاني او را؟ « که اين دلالت دارد بر جريان نواب و سفراي امام که بين آن حضرت و شيعيان واسطه بودند و بعد از مدتي از دنيا رفتند؛ چه سفير امام در زمان غيبت بين او و شيعيان مانند عَلَم و نشانه مي ماند که با رفتن نشانه ها مصيبت بر مردمان به نهايت مي رسد.(16)
سپس نعماني در فصل بعدي کتابش چند حديث در مورد غيبت امام قائم (عج) بيان مي کند، نظير اين حديث از امام باقر (عليه السلام): « صاحب اين امر (امام زمان) دو غيبت دارد » و يا : « تا موقعي که بر عهده امام بيعتي باشد قيام نخواهد کرد. »
هم چنين از ابوبصير نقل شده است: به امام صادق (عليه السلام) گفتم که امام باقر (عليه السلام) فرموده اند: « قائم آل محمد دو غيبت دارد که يکي از ديگري طولاني تر است. » امام صادق (عليه السلام) فرمود: « درست است و ظهور محقق نمي شود مگر شمشيرهاي بني فلان متفرق گردند و سفياني ظاهر شود و بلا شدت يابد و مرگ و کشتار همه گير شود و مردم به حرم خدا و رسولش پناه برند. »(17) و از مفضل بن عمر و از امام صادق (عليه السلام) روايت شده که مي فرمود: « صاحب اين امر (امام زمان) دو غيبت دارد: در يکي به خانواده اش سر مي زند و در ديگري ( کار بدان جا مي رسد) که گفته مي شود هلاک شد. »
سپس شيخ نعماني مي گويد: احاديث غيبت قائم (عليه السلام) نزد ما کاملاً صحيح اند و خداوند کلام ائمه و برهان بر صدق آنان را روشن گردانيده است. پس غيبت اول، غيبتي بود که سفيراني بين امام و مردم منصوب مي شدند که به وسيله آنان مسائل مشکل علمي و عملي حل مي شد و هر سؤالي که از مشکلات و معضلات بود پاسخ داده مي شد. اين غيبت صغري بود که سپري شد. اما در غيبت دوم ( کبري )، ديگر سفيران و نمايندگاني بين امام و مردم نيستند و موقع امتحان وغربال گري و جداسازي مدعيان اين امر است، همان طور که خداوند فرموده است: ( مَا کَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَيْبِ ) و ما در آن زمان هستيم.
هم چنين در باب چهارده در مورد علامات قبل از قيام، از امام صادق (عليه السلام) روايت شده: « قائم قيام نخواهد کرد مگر اين که دوازده نفر همگي مدعي رؤيتش شوند، تا تکذيبشان فرمايد. »
شيخ امين الاسلام طبرسي (قدس سره) در کتاب اعلام الوري در ذکر دلايل امامت امام دوازدهم بعد از بيان روايت ابوبصير که در مورد اخبار دو غيبت صغري و کبري بود، مي گويد: « بنگريد چگونه براي صاحب الامر بنابر روايات دو غيبت حاصل شد که در غيبت صغري نواب حضرت موجود بودند و ابواب آن حضرت را همه مي شناختند و معتقدان به امامت امام حسن بن علي (عليه السلام) اختلافي در اين مطلب ندارند، مانند ابوهاشم داود بن قاسم جعفري و محمد بن علي بن بلال و ابو عمرو عثمان بن سعيد (عمري) و پسرش ابو جعفر محمد بن عثمان و عمر اهوازي و احمد بن اسحق و ابومحمد الوجناني و ابراهيم بن مهزيار و محمدبن ابراهيم ... و مدت غيبت صغري 74 سال بوده است و ابوعمرو عثمان بن سعيد نماينده و مورد اعتماد امام يازدهم و پدرش نيز بوده است که بعد از آنان نيز عهده دار مسئوليت شد و معجزاتي نيز به دستش آشکار گشت. بعد از او نيز عهده دار مسئوليت شد و معجزاتي نيز به دستش آشکار گشت. بعد از او فرزندش ابومحمد با وصيت صريح ابوعمرو جانشين او شد و مطابق روش پدرش رفتار کرد، تا اين که در آخر جمادي الثاني سال 304 يا 305 هـ.ق از دنيا رفت و ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي با تصريح او به نيابت رسيد تا در شعبان سال 326 ه.ق از دنيا رفت و ابوالحسن علي بن محمد سمري با تصريح ابوالقاسم به نيابت خاص امام نايل شد و او هم در نيمه شعبان سال 28 هـ.ق رحلت نمود. »
ايشان در باب پنجم در مورد حل شبهات غيبت امام (عليه السلام) مي نويسد: « اگر گفته شود که در صورت غيبتِ امام، چگونه حقيقت را درک کنيم؟ و اگر نتوان به حقيقت رسيد مردم در حيرت و گمراهي خواهند بود و اگر به واسطه روايات مي توان حقيقت را دريافت، ديگر به امام چه نيازي است و اين با عقيده خودتان (يعني شيعه) مغايرت دارد.
چنين بايد جواب داد: ما دو گونه حقيقت داريم: عقلي و نقلي. حقايق عقلي بدون وجود امام نيز قابل دستيابي اند. مسائل نقلي نيز اگرچه از نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه ي معصومين (عليهم السلام) روايات عديده اي به دست ما رسيد و برايمان مسائل زيادي روشن شده است، اما باز نيازمند امام هستيم، زيرا احتجاج به وجود امام در همه زمان ها مستمر است و وجود او براي ما لطفي الهي است، زيرا انصاف و دادگري و دوري از ظلم ظالمان را هيچ چيز جايگزين نيست. »
هم چنين خواجه نصيرالدين طوسي در کتاب تجريد الاعتقاد در مقصد پنجم در مورد امامت مي گويد: « مسئله اول اين است که تعيين امام بر خداوند تعالي واجب است... و انحصار لطف در او ( امام ) بر همه متفکران معلوم است و وجود امام نيز لطف است و تصرفش در امور نيز لطف ديگري است و نبودش از ماست. »(18) علامه حلي در شرح اين عبارت مي گويد: « لطف امامت به واسطه چند چيز که بر خداوند واجب است تمام مي گردد، از جمله ي آنان، خلقت امام و دادن تصرف و علم به او و تعيين او به اسم و نسبش است و اين را خداوند انجام داده است و برخي امور بر شخص امام واجب است، مثل تحمل منصب امامت و قبول آن که اين نيز از جانب امام صورت مي پذيرد و برخي امور بر شخص امام واجب است، مثل تحمل منصب امامت و قبول آن که اين نيز از جانب امام صورت مي پذيرد و برخي امور بر عموم مردم واجب است، مثل ياري کردن او و فرمان پذيري اوامرش که مردم چنين نکردند. پس خود مردم از لطف خداوند جلوگيري کردند نه خدا و امامش. »(19)
مرحوم فيض کاشاني (20) در کتاب علم اليقين مي گويد: « غيبت و حکومت حضرتش حتي قبل از تولد قطعي بوده است و او صاحب شمشير، از امامان هدايت (عليه السلام) و قيام کننده به حق است که دولت اهل ايمان از او انتظار مي رود و قبل از قيامش دو غيبت دارد؛ يکي طولاني تر از ديگري است که روايات بر آن شهادت مي دهند. غيبت صغري از وقت ولادت تا انقطاع سفارت بين آن حضرت و شيعيان است و غيبت کبري بعد از غيبت صغري است که حضرت در انتهاي آن قيام به شمشير مي نمايد. »
سيد عبدالله شبر نيز در کتاب حق اليقين في معرفة اصول الدين در مورد احوالات امام غائب (عليه السلام) همين مطلب را عيناً از طبرسي در کتاب احتجاج، نقل مي کند.
يکي از نکاتي که وضوح قطع شدن ارتباط و نيابتِ بلاواسطه از امام زمان را مي رساند، اين است که علماي شيعه از يک سو بر ضررورت وجود امام معصوم براي هدايت مردم و اداره امور و اقامه عدل و قسط تأکيد مي ورزيدند و از سويي ملتزم به غيبت و جدايي امام مي شدند که البته علماي شيعه مجالي براي توهمِ تناقض نمي گذارند و جواب گوي شبهات بودند که برخي از آن جواب ها گذشت، و اين که محروم شدن از حضور امام معصوم و تصرفات و تدبير امام، به خود مردم بر مي گردد و اين که هر گاه ياران امام به تعداد لازم برسند فرج او از جانب خداوند خواهد رسيد. لذا در مباحثات علمي بين علماي شيعه و سنّي به تأليفاتي از علماي اماميه بر مي خوريم با عنوان « غيبت » يا مباحثي در مورد حيات امام، که همه براي ما روشن مي سازد که قطع ارتباط با امام از نظر نيابت خاص، از ضروريات مذهب شيعه به شمار مي رفته که حتي علماي اهل سنت نيز اين را مي دانسته اند. در همين جا برخي از سخنان آنان را براي نمونه مي آوريم:
شهرستاني (21) در کتاب ملل و نحل مي گويد: « بسيار عجيب است که شيعه معتقد است: غيبت بيش از 250 و چند سال طول کشيده است ( در آن زمان ) و معتقد است که صاحب ما (امام زمان) گفته است: اگر قائم خروج کرد و بيش از چهل سال داشت او صاحب (امام) شما نيست، و نمي دانم که چگونه است که 250 و چند سال بر او چهل سال بگذرد و آن ها در مورد مدت زمان غيبت چگونه فکر مي کنند؟ شيعيان مي گويند: مگر خضر و الياس (عليه السلام) از هزاران سال قبل زنده نيستند و احتياجي هم به آب و غذا ندارند؟ چرا براي يکي از اهل بيت چنين چيزي ممکن نباشد؟... مي گوييم که خضر تکليفي در مورد اصلاح جامعه ندارد، اما امام شما مکلف به هدايت و اقامه عدل و اصلاح جامعه است و مردم بايد به او اقتدا کنند و از سنت هاي او پيروي نمايند و امامي که ديده نمي شود، چگونه مي توان از او پيروي نمود. »(22)
البته تحريف عقايد شيعه توسط شهرستاني مخفي نيست، زيرا عقيده شيعه در مورد امام زمان، که از امامان معصوم گرفته شده است، اين است که امام هنگام ظهور، اگر چه در سنين کهولت است، اما ظاهري جوان دارد به طوري که هر کس او را ببيند گمان مي کند بيش از چهل سال ندارد و گذشت شب و روز بر او اثري نگذارده و اين دور از قدرت خداوند نيست.
چگونگي سود بردن از وجود آن حضرت در دوران غيبت نيز در برخي روايات بيان شده است؛ مثلاً گفته شده حضرت مانند خورشيد پنهانِ پشت ابر است و يا اين که معصوم (عليه السلام) امان اهل زمين است، همان گونه که ستارگان امان اهل آسمانند و نزول باران و برکات آسماني و رحمت خداوندي و خروج برکات زمين به سبب وجود امام است و اين که اگر امام نباشد، زمين اهلش را مي بلعد و خداوند هيچ گاه عبادت نمي شود.
هم چنين قندوزي حنفي به نقل از کتاب محجة در مورد آياتي که در مورد امام زمان نازل شده، مانند: ( وَ جَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ )؛(23) از امام علي (عليه السلام) نقل مي کند که فرمود: « اين آيه درباره ما نازل شده است و خداوند تا روز قيامت امامت را در نسل حسين قرار داده و قائم از ماست که دو غيبت دارد؛ يکي طولاني تر از ديگري است و تنها کساني بر امامت او باقي مي مانند که داراي يقين و معرفتي صحيح باشند. »(24)
تمام آنچه آورده شده، تنها گوشه اي از کلمات علماي گران قدر اماميه و غير اماميه است و ما براي طولاني نشدن نوشتار به همين مقدار اکتفا مي کنيم. پس آنچه گفتيم خود دال بر اين است که قطع شدن نيابت خاصه ي امام زمان از ضروريات مذهب است.
ادامه دارد...
پي نوشت ها :
1.بسياري از بزرگان شيعه مانند علي بن بابويه و شيخ صدوق و ابن قولويه شاگردش بوده و از او روايت نقل کرده اند.
2. شيخ طوسي، الغيبة، ص 221
3.شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص 294
4.اسراء، آيه 36
5.احزاب، آيه ي 36
6.قصص، آيه 68
7.سعد بن عبدالله اشعري، المقالات والفرق، ص 103
8.ابو محمد حسن بن موسي نوبختي، فرق الشيعه، ص 109
9.شيخ مفيد، الارشاد، ص 72
10.قصص، آيه ي 5-6
11.انبياء، آيه 105
12.شيخ مفيد، رسائل في الغيبه، ج1، ص 213
13.همان، ص 13
14.شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، ص 432
15.شيخ صدوق، همان، ص 516
16. نعماني، الغيبة، ص 161
17.همان، ص 173
18.خواجه نصيرالدين طوسي، تجريد الاعتقاد، ص 362
19.علامه حلي، شرح تجريد الاعتقاد، ص 363
20.شيخ محمد بن مرتضي معروف به ملامحسن فيض کاشاني صاحب تأليفات زيادي مانند کتاب الوافي و مفاتيح الشرايع و... است. او شيخِ اجازه ي بسياري از علماي اماميه و از بزرگان قرن يازدهم است.
21.ابوالفتح محمدبن عبدالکريم شهرستاني متوفاي 548 هـ.ق که از نظر فقهي، شافعي مذهب و از نظر عقايد اشعري مسلک بوده است.
22.شهرستاني، ملل و نحل، ج1، ص 153
23.زخرف، آيه ي 28
24.قندوزي، ينابيع الموده، ص 427
سند، شيخ محمد؛ (1391) نيابت امام زمان (عج) در دوران غيبت، ترجمه احمد خوانساري، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول