كردها بزرگ ترين گروه اقليت در خاورميانه هستند. كردستان ايران بخشي از منطقه ي كردنشين بزرگ تري است كه تا شمال عراق، جنوب تركيه و شرق سوريه امتداد مي يابد. مسائل زباني و مذهبي كردها بيش از بلوچ ها و آذري ها سياسي شده است. با اين حال وسعت و شدت فعاليت هاي سياسي خشونت بار كردستان ايران در مقايسه با كردستان تركيه و عراق كمتر بوده است. درگيري دولت مركزي با كردها در تركيه و عراق بيشتر و محسوس تر بوده است. كردها اغلب در غرب در استان هاي كردستان، آذربايجان غربي و كرمانشاه ساكن هستند.(1) در عين حال تعداد قابل ملاحظه اي نيز در شمال شرقي ايران، در استان خراسان سكونت دارند. كردهاي خراسان در زمان سلطنت شاه عباس صفوي به منظور جلوگيري از تهاجمات ازبك ها به شمال ايران، از كردستان به خراسان كوچ داده شدند.(2)
گرچه وسعت استان كردستان ايران فقط 24998 كيلومتر مربع است(3)، در غرب آذربايجان و كرمانشاه نيز مناطق كردنشين وجود دارد. با اين همه كردهاي كرمانشاه و خراسان نسبت به گرايش هاي سياسي در استان كردستان همدلي سياسي نشان نداده اند. دليل عمده ي اين امر آن است كه كردهاي خراسان و كرمانشاه اغلب شيعه و كردهاي كردستان و آذربايجان غربي سني اند. مهرداد ايزدي مي نويسد: « فرهنگ سياسي كردهاي جنوبي ( كرمانشاهي ) و شرقي ( خراساني ) رنگ و جلاي ايراني دارد و بيشتر در چهارچوب فرهنگ سياسي دولت قابل درك است تا يك فرهنگ سياسي پان كردي » (4). همچنين زبان كردي خراساني و كرمانشاهي به زبان فارسي نزديك تر است.
آمار دقيق و قابل اطميناني در مورد جمعيت كردها در خاورميانه وجود ندارد. گرچه ليزر (9 ) و گراهام (10) رقم بالاي 25 ميليون را اعلام مي كنند(11)، ديگران، از جمله برخي از نخبگان سياسي كرد(12)، معمولاً بر حدود 20 ميليون تأكيد مي ورزند.(13) همين عدم اطمينان و توافق در مورد جمعيت كردها در داخل هر كشور نيز وجود دارد. به گفته ي برخي كردها و منابع ديگر در ايران جمعيت كردها بين 4 تا 5 ميليون يا حدود 8 تا 10 درصد كل جمعيت تخمين زده مي شود.(14) جمعيت استان كردستان در سرشماري سال 1365، 1078415 نفر بوده است.(15)
زبان كردي عامل مهمي است كه به كردها هويت خاصي مي دهد و از جمله موارد نادري است كه كردها در آن تجربه ي مشترك دارند. زبان كردي از شعبات فرعي شاخه ي فارسي زبان هاي ايراني است كه همانند ساير زبان هاي ايراني در افغانستان، بلوچستان و تاجيكستان ريشه ي هند و اروپايي دارد. علي رَغم شباهت هاي زبان كردي به فارسي، ايرانيان فارسي زبان كنوني، كردي را نمي فهمند. يكي از ويژگي هاي زبان كردي وفور كلمات پهلوي و پارسي باستان در آن است.(16) به گفته ي هرودوت، مورخ يوناني، در دوران باستان كردي و فارسي متقابلاً براي گويندگان آن ها قابل فهم بود.(17)
با اين حال، كردي يك زبان واحد نيست و به نوشته ي مهرداد ايزدي كردها يك « زبان سراسري واحد » (18) ندارند. (19) وجود گويش هاي مختلف، ادعاي برخي نخبگان سياسي كرد را كه مي گويند كردي يك زبان واحد است تأييد نمي كند. شرفنامه، قديمي ترين كتاب درباره ي تاريخ كردها كه دراواخر قرن شانزدهم ميلادي/ يازدهم هجري يك كرد ايراني آن را به زبان فارسي نوشت از چهار زبان متفاوت در كردستان نام مي برد.(20) ايزدي تأكيد مي كند كه اين تفاوت ها « بيش از آن است كه بتوانيم آن ها را طبق معيارهاي زبان شناسي صرفاً به عنوان گويشي از يك زبان واحد طبقه بندي كنيم. هرچند ممكن است ناسيوناليست هاي لاييك كرد از اين اظهارنظر ناخشنود شوند، اما بايد به جاي يك زبان كردي از زبان هاي كردي سخن گفت » (21).
چهار گروه گويش در زبان كردي وجود دارد: كرمانجي، سوراني، هورامي يا گوراني و كرمانشاهي.(22) بخش كوچكي از كردستان شمال غرب در تركيه با گويش ديگري به نام زازا (23) يا ديملي (24) سخن مي گويند. كرمانجي گويش كردهاي تركيه، سوريه، شوروي سابق و بخش هاي شمالي كردستان عراق و ايران است. اغلب كردهاي استان كردستان در ايران و بخش هايي از كردستان عراق با گويش سوراني تكلم مي كنند. هورامي گويش برخي بخش هاي كوچك امتداد مرز ايران و عراق است و كرمانشاهي، كه بيش از ساير گويش ها به فارسي شباهت دارد، به كردهاي استان كرمانشاه در غرب ايران تعلق دارد.(25)
اين گويش ها تا اندازه اي براي متكلمان به زبان كردي غيرقابل درك است. گويش هاي زازا و كرمانجي در تركيه نيز از اين دست هستند.(26) اُرانسكي زبان شناس روسي اشاره مي كند كه برخي گويش هاي كردي آن چنان از يكديگر متفاوت اند كه به زبان هاي مستقل شباهت دارند.(27) علاوه بر اين، استفاده از حروف لاتين در كردستان تركيه و حروف فارسي- عربي در ايران، عراق و سوريه به مشكلات موجود در اين زمينه افزوده است. ميان نخبگان سياسي كرد در خصوص اينكه كدام گويش بايد زبان رسمي كردستان بزرگ و مستقل احتمالي باشد، اختلاف نظر وجود دارد.(28)
مسئله ي ريشه ي نژادي كردها موضوعي جنجال برانگيزتر از مسئله ي وحدت زباني است. ديدگاه هاي مختلفي در اين زمينه ارائه شده است كه هم جنبه ي اسطوره اي دارد و هم جنبه ي تاريخي. واسيلي نيكيتين براساس معيارهاي مختلفي كه ارائه مي دهد ريشه ي كردها را ايراني ( از مهاجران آريايي ساكن فلات غربي ايران ) عرب و ترك مي داند.(29) با اين همه، طرفداران ريشه عربي و تركي كردها در ميان خود كردها بسيار نادراند. در حال حاضر در مورد ريشه ي كردها دو نظريه در ميان محققان، دانشمندان غربي و خاورميانه اي و نيز روشنفكران كرد وجود دارد.
نظريات اسطوره اي كه بسياري از كردها به آن اشاره مي كنند، براساس داستان ضحاك و كاوه آهنگر آن گونه كه در شاهنامه فردوسي آمده است استوار است. ضحاك مستبدي شيطان صفت كه دو مار بر شانه هاي خود داشت با توسل به زور بر ايران مسلط شده بود. مارها هر روز با مغز دو جوان تغذيه مي شدند. پس از مدتي، مأمور تغذيه ي مارها يكي از جوانان را رها مي كند و مغز يك گوسفند را با مغز جوان ديگر مخلوط مي كرد و به مارها مي داد. جواناني كه به اين طريق به كوهستان ها مي گريختند، اجداد همه ي كردها هستند. ضحاك سرانجام به دست كاوه آهنگر و فريدون شاهنشاه افسانه اي ايران كشته شد. شرف خان بدليسي، مورخ كرد كه كتاب شرفنامه اولين و در عين حال كهن ترين تاريخ كردها را به زبان فارسي در عهد صفوي در پايان قرن شانزدهم نوشت، اين ديدگاه فردوسي در مورد ريشه كردها را معتبر دانسته و نقل كرده است.(30)
ديدگاه تاريخي مربوط به ريشه كردها، تفسيري مدرن است كه شرق شناساني نظير ولاديميري مينورسكي آن را مطرح كردند. براساس اين ديدگاه، كه به عنوان نظريه ي مسلط پذيرفته شده است، كردها اعقاب مادها، يك گروه قبيله اي ايراني ( آريايي ) هستند كه همراه فارس ها و پارت ها به داخل فلات ايران مهاجرت كردند. مادها در غرب و شمال غرب ( آذربايجان و كردستان و كرمانشاه )، فارس ها در جنوب و مركز و پارت ها در شرق سرزميني كه ايران نام گرفت ساكن شدند. بدين ترتيب، مادها بنيان گذاران اولين امپراتوري ايراني ( 550-728 ق م ) و كهن ترين موجوديت سياسي تاريخي در ايران شدند. مادها پس از چندي به دست كورش پارسي، كه مادرش از مادها بود و امپراتوري هخامنشيان را بنيان گذاشت( 331-550ق م)، مغلوب شدند.(31)
به هر حال، اين نكته مسلم است كه كردها بخش جدايي ناپذير امپراتوري هاي ايرانيِ ماد، هخامنشي، پارتي- اشكاني ( 247ق م تا 226 م ) و ساساني (636- 226م ) بودند. در آثار تاريخي ذكر شده است كه كردهاي جنگجو، نگهبانان و مدافعان اين سلسله هاي ايراني بوده اند(32). مناطق تحت سكونت كردها كانون رويارويي ميان عرب هاي مسلمان و ايرانيان بوده است. به نوشته ي مينورسكي، كردها عليه تهاجم اعراب در ارتش ساساني خدمت مي كردند. نتيجه ي اين جنگ ها براي كردها و فارس ها مصيبت بار بود.(33) با پيشروي اسلام و استقرار خلافت اعراب، كردستان بخشي از قلمرو سلسله هاي بني اميه و عباسيان شد. در اين مقاطع، بقيه ي نقاط ايران تحت حكومت اعراب مسلمان و بعدها سلسله هاي محلي ايراني قرار داشت.
براي مدتي كوتاه، كردستان در قلمرو حكومت ايراني شيعه آل بويه (1055- 932ق ) قرار گرفت كه از گيلان در شمال ايران ظهور كردند و دامنه ي نفوذ سياسي آن ها تا بغداد گسترش يافت. با اين همه، كردها عليه آخرين حاكمان آل بويه شورش كردند. علي اصغر شميم مورخ ناسيوناليست ايراني كردتبار مي نويسد كه كردها به اين دليل عليه آل بويه شورش كردند كه آل بويه اقتدار سياسي اعراب در بغداد را به رسميت شناخت.(34) با اين همه، ممكن است كه ملاحظات مذهبي- يعني تسنن كردها در برابر تشيع ال بويه- نيز از عوامل اين شورش بوده باشد. در دوران سلاجقه بخش هاي بزرگي از كردستان بار ديگر جزو قلمرو ايران شد. نخستين بار سلطان سنجر، پادشاه سلجوقي در قرن دوازدهم ميلادي/ پنجم هجري، كه در مناطق كردنشين ايالت بزرگي به وجود آورده بود، اين منطقه را كردستان ناميد.(35) در همان دوره بود كه صلاح الدين ايوبي، قهرمان بزرگ اسلامي كرد كه در خدمت سلاجقه سوريه و سپس خلافت عباسي بود، صليبي ها را در فلسطين مغلوب و سلسله ي خود را در سوريه تأسيس كرد.
دوره ي ديگر مقاومت و تسليم در كردستان با آغاز تهاجم مغول و ظهور سلسله هاي محلي مغول- تركمن در ايران و امپراتوري سابق عباسي، روي داد. حدود يك قرن پس از تهاجم مغول بود كه امارات نيمه مستقل كرد در كردستان به وجود آمد.(36) به گفته امير حسن پور محقق كرد ايراني، برخي اميرنشين هاي قدرتمند آن اندازه اقتدار داشتند كه به نام امراي خود سكه بزنند و خطبه بخوانند.(37) گرچه ظهور دو دولت قوي خاورميانه اي صفوي در ايران و عثماني در آناتولي به حيات بسياري از اين اميرنشين ها پايان داد، اما برخي از آن ها تا قرن نوزدهم نيز به حيات خود ادامه دادند.(38) كردها به اين ترتيب، درگير رقابت ديرپاي ميان امپراتوريهاي عثماني و صفوي شدند. واقعيت اين است كه در جريان رويارويي سني و شيعه ( كه علاوه بر مذهب دلايل سياسي متعددي نيز داشت )، برخي از واحدهاي ايلي كُرد در كنار عثماني هاي سني و در مقابل صفويان شيعي قرار گرفتند. برخي از پژوهشگران استقرار تشيع به عنوان مذهب رسمي ايران توسط شاه اسماعيل بنيان گذار سلسله ي صفوي و سركوب مخالفان اين دگرگوني، و انتصاب فرماندهان قزلباش ( نيروهاي رسمي نظامي صفوي ) به سمت فرماندهان محلي به جاي رؤساي قبايل كرد را آغاز دور شدن كردها از دولت ايران تعبير كرده اند.(39) همچنان كه وَن بروينسن مي گويد: « با توجه به سياست ( شاه ) اسماعيل، جاي تعجب نيست كه كردها- يا حاكمان سنتي كرد باقي مانده- خواستار كمك از طرف قدرت بزرگي شدند كه مي توانست آن ها را از قيد صفويان رها كند. اين قدرت، امپراتوري سني عثماني بود. »(40) به نوشته ي يكي از محققان:
كردها تا اين زمان خود را ايراني و شريك مصيبت هايي مي دانستند كه به سر ساكنان امپراتوري ايران آمده بود. آن ها حافظ سنت تاريخي و فرهنگي ايران بودند. ظهور سلسله ي صفوي باعث تزلزل وفاداري كردها شد و به تدريج باعث بيگانگي كردهاي شمالي از جامعه ي ايراني گرديد.(41)
در جريان رقابت ميان صفويان و عثماني ها، رؤساي قدرتمند ايلات كرد گاهي به اين و گاه به آن قدرت وفادار بودند. زماني هم از يكي عليه ديگري استفاده مي كردند. صفويان كه تعصب شيعي داشتند نسبت به كردهاي سني ابراز همدردي نمي كردند. در اين دوران بود كه شاه عباس به كردها دستور داد تا براي محافظت از مرزهاي ايران در مقابل مهاجمان ازبك و تركمن به شمال شرق ايران كوچ كنند.(42)
پس از شكست شاه اسماعيل از عثماني ها در نبرد چالدران، ايران بيشتر سرزمين هاي كردنشين خود در غرب سلسله كوه هاي زاگرس را از دست داد.(43) يكي از نتايج جنگ هاي طولاني ايران و عثماني (44) در دوران صفوي ( 922-920، 941-972، 996-1307، 1046-1048، 1136-1144ق ) رويدادي است كه يكي از پژوهشگران آن را « اولين تقسيم كردستان » خوانده است. (45) اين واقعه در سال 1018ش/ 1639م پس از امضاي پيمان صلح ميان سلطان مراد دوم خليفه عثماني و شاه عباس دوم پادشاه ايران به وقوع پيوست. براساس اين پيمان، مرزهاي ايران و عثماني از ميان مناطق كردنشين كشيده شد. اين مرز، كم و بيش تا به امروز به همان حالت باقي مانده است.(46)
علاوه بر ملاحظات مذهبي، رؤساي ايلات كرد در پي منافع خود بودند و نسبت به آن قدرتي اعلام وفاداري مي كردند كه به آن ها اقتدار سياسي بيشتري در مناطق ايلي خودشان مي داد. در اين مورد عثماني ها سخاوت بيشتري نسبت به رؤساي كرد داشتند تا صفويان. نتيجه ي سياست عثماني ظهور رهبران ايلي قدرتمند كُرد بود كه در عين وفاداري به عثماني ها از نوعي استقلال نيز برخوردار بودند. سياستي مشابه، در سطح كوچك تر، در كردستان ايران در قبال رؤساي ايلات كرد در پيش گرفته شد. به اين ترتيب، در دوران قاجار، رهبران ايلات مختلف كرد تابعيت پادشاهان قاجار را پذيرفتند و پادشاهان مذكور نيز در عوض به آن ها در مناطق ايلي خود قدرت بيشتري اعطا كردند.
قاجارها، به ويژه از اواسط قرن نوزدهم/ سيزدهم هجري، بيش از آن ضعيف بودند كه بتوانند، بدون كمك رؤساي ايلات، كردستان را كنترل كنند. علي رغم تلاش قاجارها براي ايجاد تمركز در ايران از 1282ق/ 1865م اين سياست موفق از كار درنيامد و واليان كرد در عين وفاداري به شاهنشاه همچنان اعمال قدرت نيز مي كردند.(47) ابزار قاجارها تركيبي از سياست « تشويق و تنبيه » و « تفرقه بينداز و حكومت كن » در قبال رؤساي ايلات كرد بود.
كردهاي ايراني، برخلاف آذري ها، نقش فعالي در قيام هاي اجتماعي- سياسي انقلاب مشروطيت ايران ايفا نكردند. درواقع، در حالي كه آذري ها محافظان انقلاب مشروطه در مقابل محمدعلي شاه سلطان مستبد قاجار بودند، برخي رؤساي ايلات كرد حاميان شاه محسوب مي شدند.(48) در اين مورد مي توان به حمايت رؤساي ايلات كلهر از سالارالدوله هنگام كودتاي ناموفق او عليه حكومت مشروطه در تهران در 1329ق/ 1911م اشاره كرد.(49)
پس از انقلاب مشروطه، به ويژه بعد از اشغال آذربايجان و برخي بخش هاي شمالي كردستان ايران توسط روس ها در سال 1911م/ 1329ق، رهبران پرقدرت ايلات كرد خلأ قدرت ناشي از عدم حضور مؤثر قاجارها در كردستان را پر كردند. اشغال غرب ايران توسط عثماني ها ( كه درگير جنگ با روس ها در شمال آذربايجان بودند ) در سال هاي جنگ جهاني اول ( 1918- 1914م ) هرج و مرج موجود در شمال غرب و غرب ايران را افزايش داد. ظهور رضاشاه در اوايل دهه ي 1300 شمسي به اين وضع پايان داد.
ظهور گرايش هاي سياسي محلي گرا در ميان كردها
همان گونه كه قبلاً ذكر شد، به طور كلي در مقايسه با تركيه و عراق گرايشات مركزگريزي كردها در ايران چندان قوي نبوده است. بسياري از كردشناسان علت اين واقعيت را ايراني بودن كردها و نزديكي فرهنگي آنان با ساير ايرانيان مي دانند. ايزدي مورخ و محقق كرد در علوم سياسي در اين باره مي نويسد:دليل اختلافات موجود ميان فرهنگ سياسي كردهاي ايران با كردهاي عراق و تركيه آشكار است، هرچند كه اين موضوع چندان شناخته شده نيست. تقسيم جديد كردستان بعد از جنگ جهاني اول آنچنان توجه محققان را به خود جلب كرده است كه اغلب تقسيم بندي هاي بسيار كهن تر ديگري را در كردستان، كه كردهاي ايران را از ساير كردها جدا مي كند، ناديده گرفته اند. كردهاي ايراني نه از پايان جنگ جهاني اول، بلكه حداقل از سال 1514م/ 920ق و جنگ چالدران در جامعه ي ايران زندگي مي كردند. درواقع اين كردها از عصر باستان تحت حكومت سلسله هاي متعدد ايراني ( كه برخي از آن ها ريشه كردي هم داشتند ) بوده اند. در نتيجه و در فرايند اين زندگي مشترك، كردهاي ايراني بيشتر جذب فرهنگ سياسي - ملي ايراني و سنن اجتماعي آن شده و به رونق آن كمك كرده اند و كمتر تحت تأثير فرهنگ سياسي گسترده تر كرد بوده اند. (50)
در حالي كه اغلب محققان به اين وابستگي ها و قرابت هاي فرهنگي و تاريخي اشاره مي كنند(51)، نبايد تأثير چهارچوب هاي تاريخي، به ويژه سياست بين المللي كشورها در دهه هاي نخستين قرن بيستم را فراموش كنيم. در اثر اين تحولات كُردهاي تركيه و عراق خود را داراي حق برابر با عرب ها و ترك ها براي تأسيس كشور مستقل خود بعد از سقوط امپراتوري عثماني مي دانستند. به علاوه، پيمان سور (52) در سال1920/ 1299ش اين حق را براي كردهاي امپراتوري عثماني سابق به رسميت شناخته بود. روابط فرهنگي ميان كردها و فارس ها مانع بروز گرايش هاي قوي سياسي مركزگريز بوده است.(53)
بحث درباره ي جنبش هاي قومي كردها در عراق و تركيه فراتر از حوزه ي مطالعاتي حاضر است. اما شايان ذكر است كه نخستين شورش ها در امپراتوري عثماني در اواسط قرن نوزدهم ميلادي روي داد؛ زماني كه عثماني ها تحت تأثير تحولات جديد سياسي و ايدئولوژيك اروپا، سياست تمركزگرايي و محو امارات تحت كنترل رهبران قبايل كرد را آغاز كردند.(54) شورش شيخ عبيدالله از كنفدراسيون ايلي حكاري (55) در سال 1880/ 1297 اولين طغيان بزرگ كردها در خاورميانه بود. ظهور ناسيوناليسم افراطي ترك در زمان حكومت كمال آتاتورك و انكار هرگونه هويت كردي براي كردها و دادن عنوان « ترك هاي كوهستاني » به آنان منجر به شورش بزرگ ديگري تحت رهبري شيخ سعيد در سال 1925/ 1304ش شد. از نيمه ي دوم قرن بيستم، گروه هاي سياسي مدرن كرد نظير حزب دموكراتيك كرد تركيه (56) و حزب كارگران كرد(57) رهبري مبارزات مسلحانه عليه دولت تركيه را به دست گرفته اند.(58)
در عراق، جنبش قومي كردها زماني آغاز شد كه بريتانيا در سال 1919/ 1298ش شيخ محمود برزنجي را به عنوان فرماندار سليمانيه منصوب كرد. او خود را شاه خواند و استقرار دولت كرد در عراق را اعلام كرد. از آنجا كه بريتانيايي ها با اين حركت مخالف بودند، شيخ محمود را به سرعت معزول و به هند تبعيد كردند. اين حادثه قبل از تأسيس عراق تحت پادشاهي فيصل، در اوت 1921 / مرداد 1300ش، روي داد. شيخ محمود كه از تبعيد بازگشته بود، مجدداً در سال 1922/ 1301ش شورش كرد و پس از شكست به ايران گريخت. او در سال 1930/ 1903ش بار ديگر عليه حكومت عراق طغيان كرد و از بريتانيا خواستار يك حكومت براي كردستان متحد شد.(59) رد اين تقاضا از سوي بريتانيا، منجر به تشديد و گسترش خشونت در كردستان عراق گرديد.(60) رهبري كردهاي عراق پس از اين حوادث به دست قبيله ي بارزاني افتاد. ملامصطفي بارزاني رهبر برجسته ي كرد كه حزب دمكرات كردستان (61) را در عراق تأسيس كرد، تا زمان مرگش در اواخر دهه ي 1970م/ 1350ش رهبري مبارزات مسلحانه عليه بغداد را به عهده داشت. پسرش مسعود بارزاني در حال حاضر رهبر حزب دمكرات كردستان است. سازمان هاي سياسي ديگري نيز با پيشينه ي سياسي مدرن تر از جمله اتحاديه ي ميهني كردستان (62) كه در سال 1976/ 1355ش توسط جلال طالباني تأسيس شد، در جنبش ملي كردها در عراق نقش هاي حساسي ايفا مي كنند. گرچه كردهاي عراق همواره به نوعي در حالت شورش به سر مي برند، اما مبارزه ي مسلحانه آن ها در برخي دوره هاي تاريخي نظير اواخر دهه ي 1950/ 1330ش، اوايل دهه ي 1960/ 1340ش، از 1968 تا 1975/ 1347 تا 1354ش بعد از رسيدن حزب بعث به قدرت و در دوران جنگ ايران و عراق در 1988-1980 شدت بيشتري داشته است. كردها زماني از حمايت جدي بين المللي برخوردار شدند كه نيروهاي متحد غربي تحت رهبري آمريكا با اعلام يك منطقه ي ممنوعه ي پروازي در شمال عراق براي حفاظت از كردها در برابر حملات دولت عراق پس از جنگ دوم خليج فارس در سال 1991/ 1370ش دست به عمل زدند.(63) جالب است بدانيم كه كردهاي عراق به ويژه قبل از به قدرت رسيدن حزب بعث، آزادي بيشتري داشتند.(64) با اين همه، در عراق، خشونت آميزترين سياست هاي سركوب گرانه تحت رهبري بعثي ها اعمال شده است.(65)
در ايران، گرايشات سياسي كردها به شكل مدرن آن در اواسط قرن بيستم ميلادي ظهور كرد. قبل از آن قيام هاي ايلات كرد عليه دولت مركزي ماهيت سياسي نداشت و بيشتر شورش هاي قبيله اي بود. شيخ عبيدالله هنگام شورش خود در سال 1880/ 1297ش عليه امپراتوري عثماني، به ايران حمله كرد تا حمايت ايلات كرد ايراني را جلب كند، اما، ممحققان درباره ي اهداف قيام او با يكديگر توافق ندارند.(66) حركت هاي سياسي كردها در ايران را مي توان در سه دوره ي تاريخي مطالعه كرد: دوره ي رضاشاه ( 1320-1300ش/ 1941-1921م )، دوره محمدرضاشاه پهلوي ( 1357-1320ش/ 1979-1941م )، و دوره ي جمهوري اسلامي. قيام اسماعيل آقا شِكاك ( سيمكو ) در دهه ي 1920 ميلادي، تأسيس دولت خودمختار كرد در مهاباد ( 1324-25ش ) و تحولات سياسي از سال 1358 به بعد مهم ترين رويدادهاي سياسي مناطق كردنشين ايران در ادوار مزبور محسوب مي شوند.
دوره ي رضاشاه 1320-1301
پايان جنگ جهاني اول در 1918م/ 1297ش، در غرب و شمال غربي ايران يك خلأ قدرت سياسي و نظامي ايجاد كرد. از هم پاشيدن امپراتوري عثماني و وقوع انقلاب روسيه در سال 1917م/ 1296ش، به حضور ارتش هاي عثماني و روسيه در كردستان و آذربايجان پايان داد. در تهران فعاليت هاي ضدانگليسي در اعتراض به پيمان 1919/ 1298ش ايران و انگليس ( معروف به قرارداد وثوق الدوله ) بالا گرفت و عملاً هيچ گونه نيروي نظامي سازمان يافته اي در ايران وجود نداشت كه بتواند با جمهوري شوروي در گيلان كه تحت رهبري ميرزاكوچك خان در شمال ايران تشكيل شده بود به مقابله بپردازد.در چنين شرايطي، رؤساي مختلف ايلات كرد از قدرت قابل توجهي در كردستان برخوردار بودند. برخي از اين رؤسا در مناطق ايلي خود داراي اقتدار كامل بودند و در جريان رقابت با ساير رؤساي ايلات يا با دولت مركزي تلاش مي كردند حوزه ي نفوذ و سلطه ي نظامي خود را گسترش دهند. برخي از اين رؤساي ايلي نيز روستاهاي اطراف و گاه شهرهاي كوچك را غارت مي كردند.(67) با توجه به خصومت ديرينه ميان آذري ها و كردها، كه ميراث دوران صفوي بود، تعجبي نداشت كه گروه هاي ايلي قدرتمند كرد در اين فعاليت ها شركت داشته باشند.
در چنين اوضاعي، اسماعيل آقا سيمكو به يكي از قوي ترين رؤساي ايلات كرد تبديل شد. سيمكو رئيس ايل قدرتمند شكاك بود، كه پس از كنفدراسيون ( بزرگْ ايل ) اردلان در كردستان ايران دومين ايل قدرتمند منطقه بود. يكي از اهداف سردارسپه كه در پي كودتاي 1299 به قدرت رسيده بود ايجاد يك نيروي نظامي منظم در ايران و پايان دادن به قدرت خوانين و رهبران شورشي بود. در راه رسيدن به اين اهداف، ارتش او طي يك سلسله درگيري هاي نظامي در سال 1301 سيمكو را شكست داد. شورش سيمكو تنها حركت مهم در طول حكومت رضاشاه در كردستان بود. با ظهور دولت مدرن و بوروكراتيك ايران تحت رهبري رضاشاه و ايجاد يك ارتش مدرن، كنترل دولت بر سراسر خاك ايران گسترش يافت و رؤساي ايلات كرد يا خلع سلاح شدند يا به دولت مركزي ابراز وفاداري كردند. فقط در اوايل دهه ي 1320 شمسي و همزمان با كناره گيري رضاشاه بود كه رؤساي ايلي و غيرايلي كرد توانستند درگير فعاليت هاي سياسي شوند.
بحران مهاباد (68)، 1324-25ش/ 1945-46م
اشغال ايران توسط نيروهاي شوروي و انگلستان در سال 1941/ 1320 پس از تهاجم هيتلر به روسيه، به حكومت رضاشاه پايان داد. رضاشاه كه مظنون به داشتن روابط دوستانه با آلمان ها بود، مجبور شد به نفع پسرش محمدرضا از سلطنت كناره گيري كند. كردستان نيز همانند آذربايجان از سال 1320 تا 1325 در اشغال سربازان متفقين بود.با كاهش حضور ارتش ايران و احراز مناصب مأموران دولتي به وسيله كردهاي طبقه متوسط شهر، مهاباد عملاً تحت كنترل افراد محلي قرار گرفت. پيش از آن در سال 1321 چند تن از نخبگان ايلي و غيرايلي يك سازمان سياسي نيمه مخفي به نام كومله ي ژيان كردستان ( كميته ي احياي كردستان ) تشكيل داده بودند. ظرف مدت شش ماه، كومله توانست عده اي از كردهاي مهاباد را جذب و كميته ي مركزي خود را در فروردين 1322 انتخاب كند. در سال 1323 كومله با عضوگيري از ساير مناطق كردنشين دامنه ي فعاليت هاي خود را گسترش داد. كومله توانست در مرداد- شهريور 1323 يك گردهم آيي از كردهاي عراق و تركيه ترتيب دهد و پيماني به نام « پيمان سه مرز » به امضا برساند كه « شرايط حمايت متقابل و مشاركت در منابع مادي و انساني به نفع يك كردستان بزرگ را فراهم مي ساخت »(69). كومله بعد از مدتي قاضي محمد، يكي از بزرگان محلي و قاضي شهر مهاباد را به عضويت در گروه دعوت كرد و سرانجام او را به رهبريت سازمان برگزيد.
كومله، كه در مرداد 1324 بنا به دستور مقامات شوروي دست به تجديد سازماندهي خود زد و نام حزب دمكرات كردستان را به خود گرفت، روابط دوستانه اي با فرقه ي دمكرات آذربايجان برقرار كرد. برنامه ي حزب دمكرات كردستان چندين ماده را دربرمي گرفت: خودگرداني براي مردم كرد؛ به رسميت شناختن كردي به عنوان زبان رسمي؛ انتخاب يك شوراي استاني كه كنترل كردستان را در اختيار داشته باشد؛ انتخاب كردها به عنوان مقامات دولت؛ برقراري روابط دوستانه با آذربايجان؛ بهبود بخشيدن به اوضاع اقتصادي كردستان از طريق بهره برداري از منابع طبيعي كردستان و اختصاص ماليات هاي جمع آوري شده در كردستان به مناطق كردنشين.(70)
حزب دمكرات كردستان از حمايت ملامصطفي بارزاني، رهبر برجسته ي كرد عراقي كه چندين هزار نيروي قبيله اي تربيت يافته براي جنگ هاي چريكي در اختيار داشت، برخوردار بود. بارزاني از مرز ايران عبور كرده بود تا پس از تشكيل حزب كومله از آن حمايت نظامي به عمل آورد.(71) اين اقدام كه نوعي منازعه طلبي با اقتدار تهران در كردستان تلقي مي شد باعث شد كه ايراني ها آن را تلاشي در جهت تجزيه ي كردستان بدانند. گرچه حزب دمكرات كردستان، برنامه ي خود را منطبق با قانون اساسي ايران مي دانست، اما از نظر ديگران برخي از مفاد آن با قانون اساسي مغايرت داشت و استقلال طلبي تلقي مي شد.
نگراني هاي تهران زماني به اثبات رسيد كه قاضي محمد در يك گردهمايي با شركت رهبران ايلات كرد تأسيس دولت خودمختار كرد در مهاباد را در دي ماه 1324/ ژانويه ي 1946 اعلام كرد(72) و خود نيز به عنوان رئيس جمهور تعيين شد. تشكيل دولت خودمختار كرد در مهاباد پس از انتشار اعلاميه ي استقرار جمهوري دمكراتيك آذربايجان در تبريز در شمال كردستان رخ داد. با توجه به مخاصمات ديرينه ي آذري- كردي، در 14 فروردين 1325 توافقي ميان جمهوري آذربايجان و مهاباد منعقد شد. علاوه بر تصويب ماده اي دال بر اتحاد نظامي، توافق فوق اشعار مي داشت كه هيچ يك از دو جمهوري بدون اطلاع ديگري نبايد با تهران وارد مذاكره شود.(73) نيروهاي مسلح بارزاني كه در خدمت قاضي محمد بودند به پادگان هاي ارتش ايران در برخي شهرهاي كردنشين نزديك مرز ايران- عراق نيز حمله كردند.
با انعقاد توافق ايران و شوروي در سال 1325، نيروهاي شوروي خاك آذربايجان و كردستان را ترك كردند. اين مسئله وضعيت جديدي ايجاد كرد كه بر سرنوشت فرقه ي دمكرات آذربايجان و حزب دمكرات كردستان تأثير گذاشت. يك هيئت كرد به تهران اعزام شد، اما قوام السلطنه، نخست وزير ايران، از اين هيئت مانند هيئت آذري استقبال نكرد. به كردها گفته شد كه دولت خودمختار كرد صلاحيت قانوني براي برخورداري از حق خودمختاري ندارد و مهاباد بخشي از آذربايجان است و بنابراين كردها بايد با آذري ها وارد مذاكره شوند. مقامات كرد با خطر مضاعفي مواجه شدند، از طرفي در ايران يك اقليت محسوب مي شدند و از طرف ديگر در آذربايجان نيز همين موقعيت را داشتند.(74) پيشنهاد مذاكره با آذري ها نيز بي حاصل بود، زيرا ارتش ايران پس از عقب نشيني شوروي ها به سمت آذربايجان حركت نمود و فرقه ي دمكرات آذربايجان سقوط كرد.
با مشاهده ي سرنوشت فرقه ي دمكرات آذربايجان و نيز پي بردن به اينكه ايلات كرد غرب درياچه ي اروميه به ارتش ايران ملحق شده اند، قاضي محمد و مقامات بلندپايه ي دولت خودمختار كرد به شهر آذري مياندوآب رفتند و در 24 آذر 1325 خود را به ژنرال همايون فرمانده ارتش ايران تسليم كردند.(75) دولت خودمختار كُرد سقوط كرد و نيروهاي بارزاني نيز پس از يك رشته برخوردهاي نظامي با ارتش ايران به عراق عقب نشيني كردند. تعدادي از بارزاني ها كه به سبب شورش سال 1323 با سياست هاي تنبيهي عراق مواجه بودند، از طريق تركيه و مرزهاي ايران در شمال به سوي شوروي حركت كردند و مدت يازده سال در آن جا ماندند. دادگاه نظامي، قاضي محمد و برادر او را به خيانت و كشتار نيروهاي مسلح ايران متهم كرد. در 11 فروردين 1326 آن ها را در ميدان اصلي شهر مهاباد، همان محلي كه قاضي محمد به همراهي ارتش سرخ شوروي تشكيل دولت خودمختار كرد در مهاباد را اعلام كرده بود، به دار آويختند.
اگرچه فرقه ي دمكرات آذربايجان و حزب دمكرات كردستان با سرنوشت يكسان مواجه شدند، اما از دو جنبه ي مهم با يكديگر تفاوت داشتند. مقامات كرد ترجيح دادند در كردستان باقي بمانند و حتي زماني كه عده اي از مقامات حزب دمكرات كردستان به قاضي محمد پيشنهاد كردند به آن ها بپيوندد و به عراق يا روسيه پناهنده شود، او پاسخ داد كه در مهاباد باقي مي ماند چون به مردم آنجا قول داده است از آن ها محافظت كند.(76) در مقابل، رهبران فرقه دمكرات آذربايجان، قبل از ورود ارتش ايران به تبريز، به روسيه گريخته بودند. تفاوت ديگر به عكس العمل ساكنان محل مربوط مي شود. ريچارد كاتم، مسئله را اين گونه بيان مي كند:
وقتي سربازان ايران به سوي جمهوري خودمختار آذربايجان حركت كردند و حكومت پيشه وري را ساقط نمودند، مردم با شور و شوق و شعف فراوان از آن ها استقبال كردند، در حالي كه از سربازان به هنگام ورود به مهاباد به سردي استقبال شد. در تبريز مردم به طور خودجوش عليه رژيم طرفدار شوروي به پا خاستند و قبل از ورود نيروهاي ايراني، مقامات حكومت كمونيستي را قتل عام كردند. مردم مهاباد عبوسانه در انتظار سربازان ايراني بودند.(77)
پس از سقوط مهاباد، دولت كنترل خود را در منطقه اعاده كرد. بسياري از رؤساي ايلات كه ابتدا از جمهوري حمايت كرده بودند تقاضاي بخشش كردند و پيوستن خود را به دولت خودمختار كرد در اثر اعمال فشار قاضي محمد و دمكرات هاي او عنوان كردند كه آن ها را فريب داده و گفته بودند با حكومت مركزي سر جنگ ندارند.(78) به طور كلي، تا سال 1357 آرامش در كردستان برقرار بود و كنترل شديد ارتش و پليس مخفي شاه ( ساواك )، امكان هرگونه اقدام مسلحانه را منتفي ساخته بود.
حزب دمكرات كردستان ايران، كه دفاتر اصلي خود را در عراق مستقر كرده بود، در اواخر دهه ي 1330 سياستي چپ گرايانه اتخاذ كرد و با حزب دمكرات كردستان بارزاني در عراق تماس گرفت. حزب دمكرات كردستان ايران در 1346 از بارزاني جدا شد و برخي اعضاي جوان آن نظير عبدالله و سليمان معيني ( فرزندان وزير كشور دولت خودمختار كرد )، ملاآواره ( ملاحسن سلماسي )، اسماعيل شريف زاده دانشجوي دانشگاه تهران و محمدامين سراجي دانشجوي حقوق دانشگاه تهران يك جنبش جديد چريكي تدارك ديدند(79) تا مبارزه ي مسلحانه در ايران را آغاز كنند.(80) اين گروه كه حدود 200 عضو را به خود جذب كرد و در جنگ هاي چريكي شمال كردستان ايران فعالانه شركت داشت، در سال 1347 توسط نيروهاي ژاندارمري ايران درهم شكسته شد(81). حزب دمكرات كردستان ايران در كنگره ي سوم خود عبدالرحمن قاسملو، يك روشنفكر سوسياليست را كه در پاريس تدريس مي كرد، به عنوان دبيركل خود انتخاب كرد.
در اوايل دهه ي 1350، شاه از كردهاي بارزاني و مبارزات آن ها عليه بغداد حمايت كرد. به گفته ي يكي از حاميان جلال طالباني رهبر اتحاديه ي ميهني كردستان عراق، « كمك ايران به بارزاني در جريان جنگ عليه دولت عراق، اعتبار و وجهه ي شاه را در ميان كردهاي ايراني بالا برد. اما توافق او با دولت عراق در سال 1975/ 1345 به زيان بارزاني، باعث از سرگيري روابط خصمانه ي گروه هاي سياسي كرد با شاه شد. »(82)
انقلاب اسلامي ايران و كردها انقلاب اسلامي سال 1357، كه كردهاي ايراني نيز در آن مشتاقانه شركت داشتند، فرصت تازه اي به رهبران گروه هاي سياسي كرد داد تا خواستار خودمختاري براي كردستان شوند. حزب دمكرات كردستان ايران و گروه كومله (83) « اعمال فشار بر دولت مركزي ضعيف جديد را در اين جهت آغاز كردند »(84)، اما رهبران انقلاب، چنين درخواست هايي را منطبق با ايدئولوژي اسلامي نمي دانستند. آيت الله امام خميني رهبر انقلاب كه شاهد طرح چنين بحث هايي در روزهاي نخستين انقلاب بود، در موارد گوناگون تأكيد كرد:
من مكرراً اعلام كرده ام كه در اسلام، نژاد، زبان، قوميت و ناحيه مطرح نيست. تمام مسلمين، چه اهل سنت و چه شيعي، برادر و برابر و همه برخوردار از همه مزايا و حقوق اسلامي هستند...
بعضي از همين هايي كه مخالف با اسلام هستند... دست و پا مي زنند كه جدا كنند گروه ها را از گروه، پخش كنند بين مردم كه كردها عليحده اند، عرب ها عليحده اند، بلوچ ها عليحده اند، فارس ها عليحده اند، ترك ها عليحده اند و اينها را گروه گروه كنند، در صورتي كه اسلام براي هيچ كس امتيازي قائل نيست الا براي آن كه به طريقه اسلام رفتار كند و متقي باشد... از اول پيروزي انقلاب تاكنون در هر موقعيتي كه پيش آمده است اعلام كرده ايم كه در اسلام كرد و ترك و فارس و بلوچ و لر و تركمن و غيراينها مطرح نيست. اسلام براي همه و جمهوري اسلامي حق همه گروه ها را با عدالت اسلامي ادا خواهد كرد.(85)
گروه هاي كرد پس از درخواست خودمختاري براي كردستان، منتظر پاسخ دولت نماندند و درصدد برآمدند كردستان را در كنترل خود بگيرند. آن ها پس از حمله به پادگان هاي ارتش، به ويژه پادگان هاي مهم مهاباد، چند روز پس از پيروزي انقلاب اسلامي، توانستند خود را به انواع سلاح ها مجهز كنند. به اين ترتيب، در اسفند 1357، يعني يك ماه پس از پيروزي انقلاب، اين گروه ها در كردستان شورش به راه انداختند. آيت الله امام خميني در 16 اسفند براي مردم كرد پيامي فرستاد و در آن اعلام كرد كساني كه به پادگان هاي ارتش حمله مي كنند نه مسلمان، بلكه عوامل خارجي اند. در اين پيام تأكيد شده بود كه « برادران سني و شيعه پيروان يك آيين واحد » هستند.(86)
مهدي بازرگان نخست وزير ايران پيش از آن هيئتي را براي مذاكره با گروه هاي كرد به رياست داريوش فروهر وزير كار كه خود نيز كرد بود به كردستان اعزام كرده بود. گروه هاي كرد يك برنامه ي هشت ماده اي ارائه دادند كه در آن از جمله خواستار شناسايي رسمي خودمختاري كردستان در قانون اساسي جديد شده بودند. در اين برنامه همچنين تأكيد شده بود كه علاوه بر استان كردستان، سه استان ديگر، يعني آذربايجان غربي، ايلام و كرمانشاه نيز بايد بخشي از كردستان خودمختار باشند.(87) در طرح مذكور بر شناسايي كردي به عنوان زبان رسمي كردستان نيز تأكيد شده بود. به علاوه، پيشنهاد شده بود كه دولت مركزي بايد امور دفاعي، سياست خارجي، اقتصاد ملي و برنامه ريزي اقتصادي طولاني مدت را در اختيار و كنترل خود داشته باشد.(88)
اما، حوادث بعدي كردستان اين مذاكرات را بي نتيجه گذاشت. در فروردين 1358 سنندج مركز استان كردستان به تصرف شورشيان درآمد. در خرداد 1358 گروه هاي كنترل كننده ي شهر يك شوراي موقت انقلابي تشكيل دادند. شهرهاي مريوان، نقده، بوكان و پاوه به سرعت درگير شورش هاي گروه هاي سياسي كرد شدند و در مردادماه سقز نيز به همين وضع دچار شد.(89) توسل سريع گروه هاي سياسي مسلح كرد به اقدامات خشونت آميز در همان روزهاي اوليه انقلاب باعث ايجاد ترس و هراس در كشور شد و در نتيجه مردم ايران از گروههاي سياسي كرد حمايت نكردند. در حقيقت، بسياري از ايرانيان اين حوادث را توطئه اي نشأت گرفته از خارج، عليه انقلاب مي دانستند. اوضاع هنگامي روبه وخامت گذاشت كه گروهي از پاسداران انقلاب در مرداد 1358 در شهر پاوه به محاصره ي گروه هاي مسلح كرد و گروه هاي مسلح چپ غيركرد درآمدند. پاسداران انقلاب از آيت الله امام خميني تقاضاي كمك كردند و امام خميني به ارتش ايران دستور داد كه به سوي پاوه حركت كنند. بسياري از حاميان انقلاب در ساير مناطق داوطلب اعزام به پاوه شدند و سرانجام اغلب شهرهاي تحت كنترل گروه هاي مسلح كرد و حاميان چپ گراي آنان، به تصرف مجدد ارتش درآمد.
تحولات بعدي نظير كشمكش قدرت در تهران، بحران گروگان گيري و سرانجام تهاجم عراق به ايران در 31 شهريور 1359 باعث شد كه مسئله ي كردها در ميان مسائل داخلي، جنبه ي ثانوي پيدا كند. در جريان جنگ ايران و عراق، تعدادي از گروه هاي سياسي و مسلح كرد با بغداد متحد شدند. اين امر منجر به آن شد كه گروهي از اعضاي حزب دمكرات كردستان ايران در اعتراض به حمايت قاسملو از عراق انشعاب كنند.(95) در نتيجه ي ضرورت هاي ناشي از جنگ، نيروهاي مسلح ايران در كردستان تقويت شدند.(96) در آبان 1360 حزب دمكرات كردستان به شوراي ملي مقاومت پيوست؛ شورايي كه در پاريس مسعود رجوي رهبر سازمان مجاهدين خلق و بني صدر رئيس جمهور معزول (97) آن را تشكيل داده بودند. تا اواسط سال 1363 دولت نه تنها توانست حزب دمكرات كردستان را به خارج از خاك ايران براند، بلكه موفق شد در بخش شمال شرقي ايران در نزديكي مرز تركيه به داخل عراق رخنه كند.(98)
سازمان هاي كرد عراقي نظير حزب دمكرات كردستان عراق و اتحاديه ي ميهني كردستان عراق از جمهوري اسلامي حمايت كردند و در جنگ با گروه هاي كرد ايراني به دولت ياري رساندند.(99)
در پايان جنگ ايران و عراق، حزب دمكرات كردستان ايران با ميانجي گري اتحاديه ي ميهني كردستان عراق به جمهوري اسلامي پيشنهاد يك راه حل صلح آميز از طريق مذاكره براي كردستان را داد. يك گروه پانزده نفري در فروردين 1367 در اعتراض به اين سياست قاسملو، از حزب دمكرات جدا شدند.(100) در 22 تير 1368، در جريان دومين دور مذاكرات نمايندگان حزب دمكرات با نمايندگان دولت در شهر وين، قاسملو به همراه ساير مذاكره كنندگان مورد سوء قصد قرار گرفت و به قتل رسيد. اين حادثه پنج روز قبل از سفر برنامه ريزي شده ي قاسملو به آمريكا روي داد.(101) صادق شرفكندي جانشين قاسملو نيز در سال 1370/ 1991 در برلين مورد سوء قصد قرار گرفت و كشته شد. در سال 1371، يك گروه انشعابي به نام رهبري انقلابي حزب دمكرات كردستان ايران با مجاهدين خلق متحد شد و دست به مبارزه ي مسلحانه عليه دولت زد.(102) در سال 1371، مصطفي هجري ( ملقب به كاك مصطفي )، رهبر حزب دمكرات، طي مصاحبه اي با پيشنهاد طرح جدايي كردستان از ايران تمايلات تجزيه طلبانه ي خود را آشكار ساخت. (103) در حال حاضر ملاعبدالله حسن زاده كه ديدگاه هاي معتدل تري دارد در رأس حزب دمكرات قرار گرفته است.(104) يك جناح تندرو نيز تحت عنوان « حزب شورشگر دمكرات ايران » از حزب دمكرات جدا شده است. حزب كارگران كُرد تركيه ( پ.ك.ك ) نيز تلاش كرده است با تأسيس شاخه اي به نام « خبات » در كردستان ايران فعاليت كند.(105) تعدادي از گروه هاي كرد ايراني در عراق پايگاه هاي نظامي دارند، اما آن قدر قوي نيستند كه بتوانند خطري جدي به حساب آيند. مارتين وَن بروينسن در اواخر 1368/ 1990 درباره ي گروه هاي كرد ايراني نوشت: « به نظر مي آيد كه اين گروه ها هيچ استراتژي روشني نداشته باشند. »(106)
پينوشتها:
1. برخي فعالان سياسي كرد محدوده ي مناطق كردنشين را از كرمانشاه نيز فراتر مي برند و لرهاي بختياري لرستان را نيز كرد مي دانند و بعضي مناطق خوزستان را هم از مناطق كردنشين به شمار مي آورند. بنابراين، به گفته ي اين گروه، مرزهاي كردستان به خليج فارس نيز مي رسد. براي اطلاع از اين ديدگاه نگاه كنيد به:
N.Simko,"The Ethno Geographical Boundaries of the Kurds and Kurdistan", Kurdistan,Times,1.no.1( Summer 1992 ):104-121.
با اين همه، ادعاي كردنشين بودن لرستان و بخش هايي از خوزستان كه در آن لرها و عرب ها ساكن هستند با مخالفت جدي مواجه است.
2. حسن پور به نقل از مينورسكي ( 1927 )و اسكندر منشي مورخ قرن هجدهم ايراني مي نويسد كه شاه عباس 15000 كرد را به خراسان كوچ داد. نگاه كنيد به:
Amir Hassanpour,Nationalism and Language in Kurdistan,1918-1985(San Fransisco:Mellen Reasearch University Press,1992),53.
3. در مورد وسعت كل مناطق كردنشين در خاورميانه اختلاف نظر وجود دارد. قاسملو مساحت تقريبي اين مناطق را 409650 كيلومتر مربع مي داند. نگاه كنيد به:
Ghassemlou,Kurdistan and the Kurds,( London:Collet`s,1965 ),14;Sheri Laizer,Into Kurdistan:Frontiers Under Fire,( London:Zed Press,1991 ),1.
4. Mehrdad Izady,The Kurds:A Concise Handbook,( Washington:Crane Russak,1992 ),208.
5. Ali Tamsen and Luri Tamsen,"Studies in Kurdish Society: A Lost Heritage and An Ancient Religion of the Kurds:Zerdushti,Zoroastrianism", Kurdistan Times,1,no.2( Summer 1992 ),137-150.
6. درباره ي ماهيت فرقه ي يزيدي اختلاف نظر وجود دارد. در حالي كه برخي آن ها را داراي ريشه ي زرتشتي مي دانند، ديگران آن را شاخه اي از تصوف اسلامي مي پندارند. آيين فرقه يزيدي كنوني احتمالاً تركيبي از زرتشتي گري و اسلام است. نگاه كنيد به: Izady,PP.153-158.
7. مسيحيان، يهوديان و زرتشتيان كرد ايراني غالباً در سنندج و اطراف آن زندگي مي كردند. نگاه كنيد به: لينا ملكميان، بررسي جمعيت شناسي اقليت هاي مذهبي در ايران، ( تهران: مركز نشر دانشگاهي، 1362)، ص 20-29.
8. درباره ي چهار فرقه ي تصوف در كردستان نگاه كنيد به: حشمت الله طبيبي، كردستان ( تهران: علمي، 1335)، ص 56-58؛ رئوف سليمي، تصوف در كردستان ( تهران: چهر، 1354).
9. Sheri Laizer.
10. Graham.
11. Sheri Laizer,Into Kurdista.
12. فعالان سياسي كرد جمعيت كل كردهاي جهان را در فاصله ي سالهاي 1975-1976، 17124280 نفر تخمين زده اند. نگاه كنيد به:
Hassanpoors,Nationalism and Language in Kurdistan,13
13. John Bulloch and Harvey Morris,No Friends But the Mountains:Tragic History of the Kurds,( Oxford:Oxford University Press,1992 ),51-52.
14. Hassanpour,12-17;Bulloch,51-52.
15. مركز آمار ايران، كردستان در آينه ي آمار، ( تهران: مركز آمار، 1365)، همچنين: مركز آمار ايران، سالنامه ي آماري كشور، 1368( تهران: مركز آمار، 1371).
16. ايرج افشار سيستاني، مقدمه اي بر شناخت ايلها، چادرنشينان و طوايف عشايري ايران، ( تهران: نسل دانش، 1368)، ص 226-227.
17. John Bulloch and Hervey Morris,No Friends But Mountains,56.
18. Lingua Franca.
19. Mehrdad Izady,"A Kurdish Lingua Franca"?,Kurdish Times,II,no.2( Summer,1988 ).
20. حميدرضا جلايي پور، كردستان: علل تداوم بحران آن پس از انقلاب اسلامي ( تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، 1372 )، ص 95.
21. Izady,"A Kurdish Lingua Franca?",13.
22. Hassanpour, Language and Nationalism in Kurdistan,19-20.
23. Zaza.
24. Dimili.
25. Ibid,21-23.
26. Michael M.Gunter,The Kurds in Turkey:A Political Dilemma,( Boulder:Westview,1990 ),5-6.
27. ا.م. اُرانسكي، مقدمه فقه اللغه ايراني، ترجمه كريم كشاورز، ( تهران: پيام، 1358)، ص 341.
28. Ismet Sherif Vanly( Vanley ),"The Question of Unification of the Written Kurdish Language:Kurmanji or Sorani?",Kurdistan( KSSE ).( November 1959 ),5-10.
29. نيكيتين، ص 34-73.
30. برخي افسانه ها نيز ريشه ي كردها را به زمان حضرت نوح و سليمان نسبت مي دهد. نگاه كنيد به:
Bulloch and Norris,No Freinds But the Mountains,57;Margaret Kahn The Children of the Jinn:In Search of the Kurds and Their Country,( New York:Seaview Books,1980 ).
31. البته اين اظهارنظرها و تعبيرها، محصول كاوشهاي تاريخي قرن اخير است.
32. علي اصغر شميم، كردستان، ( تهران: مدبر، 1370)، ص 45. همچنين نگاه كنيد به:
Dana Adams Schmidt,Journey Among Brave Men,( Boston:Little Brown,1964 ),46.
33. مينورسكي مي نويسد كه حدود 500/000 خانواده در اين رويارويي ها قلع و قمع شدند. نگاه كنيد به:
Wladimir Minorsky,"Kurds and Kurdistan",Encyclopedia of Islam,( Leiden:Brill,1960 ),1135.
34. شميم، كردستان، ص 46.
35. Derk Kinnane,The Kurds and Kurdistan,(London:Oxford University Press,1964),21.
36. شرف خان بدليسي نويسنده كرد ايراني نام اين اميرنشين ها را به تفصيل ذكر كرده است، نگاه كنيد به: بدليسي، شرفنامه، همچنين نگاه كنيد به:
Bruinessen,Agha,Shaikh and State.
37. Hassanpour,Nationalism and Language in Kurdisran.
38. Ibid,57
39. در مورد اين اوضاع نگاه كنيد به: Bruinessen,Agha,Shaikh and State,137-143.
40. Ibid,142.
41. Hassan Arfa,The Kurds:A Historical and Political Study,14.
42. Ramesh Farzanfar,Ethnic Groups and the State: Azaris, Kurds and Baluch of Iran,( Ph.D Thesis,MIT,1992 ),56.
43. پيش از آن تقريباً كليه ي مناطق كردنشين كنوني خاورميانه جزو قلمرو ايران بود. به نوشته ي وَن بروينسن، مرزهاي غربي صفويه در حوالي سال 1512/ 891ش تا قلب سوريه ي كنوني گسترش داشت و بنابراين سرتاسر خاك عراق كنوني، بيشتر مناطق شرقي تركيه ي امروزي، ارمنستان و گرجستان را دربرمي گرفت. براي مشاهده ي نقشه ي مرزهاي غربي و شمالي ايران در آن دوران نگاه كنيد به:
Bruinessen,Agha,Saikh and State,139.
44. Arshak Safrastian,The Kurds and Kurdistan( London:Harvill Press,1948 ),21.
در دوران افشاري، زند و قاجار جنگهاي ديگري ميان ايران و عثماني رخ داد.
45. Hassanpour,Nationalism and Language,53.
46. در يك دوره ي كوتاه، در زمان نادرشاه افشار، بخش هاي مهمي از كردستان در امپراتوري عثماني مجدداً به خاك ايران ضميمه شد، اما عثماني ها موفق شدند آن را مجدداً تصرف كنند. پيمان 1823/ 1202ش از روم ميان عثماني ها و قاجاريه در ايران بر مرزهاي 1939/1049ق صحه گذاشت. نگاه كنيد به:
Stanford Shaw,"Iranian Relations with the Ottoman Empire in the Eighteenth and Nineteenth Centuries", in The Cambridge History of Iran,Vol.7,1991,313.
47. Kinnane,Kurds and Kurdistan,46.
48. خصومت تاريخي ميان كردها و آذري ها ميراث دوران صفوي است. احتمالاً حمايت آذري ها از انقلاب مشروطه و پيشتازي آن ها تا حدي باعث شد كه كردها از مشروطه خواهي در آن زمان استقبال نكنند. احمد كسروي تفصيلات بيشتري در مورد مواضع رؤساي ايلات كرد عليه مشروطه خواهان ارائه داده است. نگاه كنيد به: احمد كسروي، تاريخ هجده ساله ي آذربايجان، ( تهران: اميركبير، 1357)، ص 514-517.
49. William Eagleton,The Kurdish Republic of 1946,( London:Oxford University Press,1963 ),7.
50. Izady,The Kurds:A Concise Handbook,208.
51. دِرِك كينان يكي از حاميان اين نظريه است. او مي نويسد: « به طور مسلم ناسيوناليست هاي صادق و راستين كرد حسن نيت بسيار زيادي نسبت به ايران دارند. يك احساس قوي در ميان آن ها وجود دارد كه مي گويد فارس ها در مقايسه با ترك ها و عرب ها خصومت چنداني با هويت كردي ندارند. كردها بسيار خوشحال اند كه خود را پسرعموي فارس ها مي دانند » . نگاه كنيد به:
Kinnane,The Kurds and Kurdistan,58.
البته برخي كردها نيز علي رغم پذيرش اين قرابت ها، به شاه به دليل سياست هايش در قبال كردهاي عراق، يعني حمايت اوليه سپس رها كردن آن ها انتقاد مي كنند. نگاه كنيد به:
Omar Sheikmons,"Trends in the Dynamics of the Geopolitical Environment of Kurdistan After World War II",Kurdistan Times,1,no.2( Summer 1992 ):124-136.
52. Treaty of Sevres.
53. انتصار ضمن تأييد قرابت و وابستگي فرهنگي ميان فارس ها و كردها تأكيد مي كند كه « كردهاي ايراني از نظر فرهنگي با ساير اقوام ايراني نزديك تر هستند تا با كردهاي عراق يا تركيه. البته اين بدان معني نيست كه آن ها كرد بودن خود را فراموش كرده اند، بلكه بدان معناست كه عوامل فرهنگي تقويت كننده ي گرايش هاي جدايي خواهانه، در ميان اكثريت كردهاي ايراني محلي از اِعراب ندارد. از سوي ديگر، گرايش ها و تمايلات جدايي خواهانه در ميان كردهاي تركيه و عراق بسيار قوي تر است، زيرا فرهنگ هاي تركي و عربي براي كردها بيگانه تر است تا فرهنگ ايراني ». نگاه كنيد به:
Nader Entessar,Kurdish Ethnonationalism ( Boulder:Lynne Rienner,1992 ),160-161.
54. به نوشته كندال، ناسيوناليست كرد، در واكنش به تلاش هاي تمركززدايي امپراتوري عثماني « بيش از پنجاه شورش توسط كردها در طول قرن نوزدهم به وقوع پيوست ». نگاه كنيد به:
Kendal,"The Kurds Under the Ottoman Empire",in Gerard Chaliand,ed,People Without A Country:The Kurds and Kurdistan,( Lonson: Zed Press,1980 ),22.
55. Hakkari.
56. Kurdish Democratic party of Turkey(KDPT).
57. Kurdish Worker`s Party(Partia Karkaren Kurdistan-PKK).
58. در مورد كردهاي تركيه، رجوع كنيد به:
Michael M.Gunter,"Turkey and the Kurds:New Developments", in Journal of South Asian and Middle Eastern Studies 15( Winter,1991 ):32-45;The Kurds in Turkey: A Political Dilemma,( Boulder:Westview,1990 );"Kurdish Militancy in Turkey:the Case of PKK," Crossroad:An International Socio-Political Journal 29(1989):43-59;Robert Olson,The Emergence of Kurdish Nationalism and Sheikh Said`s Rebellion,1880-1925,( Austin:University of Texas Press,1989 );Nader Entessar,Kurdish Ethnonationalism,81-113.
59. Edmund Ghareeb,The Kurdish Question in Iraq,( Syrancuse:Syracuse University Press,1981 ),29-31.
60. براي آگاهي بيشتر در مورد شيخ محمود، نگاه كنيد به:
Othman Ali,Great Britain and Kurdish Question in Iraq 1922-1932,( Ph.D.diss,University of Toronto,1992 ).
61. Kurdish Democratic Party( KDP ).
62. Partriotic Union of Kurdistan( PUK ).
63. درباره كردهاي عراق نگاه كنيد به:
Entessar,Kurdish Ethnonationalism,49-81;Martin Van Bruinessen,"The Kurds Between Iran and Iraq,"MERIP Report,16(1986):14-27;Edmund Ghareeb,The Kurdish Question in Iraq;Sa`ad Jawad,Iraq and the Kurdish Question 1958-1970,( London:Ithaca Press,1981 );Edgar O`Bllance,The Kurdish Revolt:1961-67,( London:Faber & Faber,1973 );C.J.Edmunds, Kurds,Turks and Arabs:Politics Travel and Research in North-Eastern Iraq:1919-1925,( London:Oxford UP,1957 ).
64. طي سال هاي 1920 تا 1985/ 1299 تا 1364، 918 كتاب درباره ي كردها در عراق منتشر شده است. تعداد كتاب هاي منتشر شده در ايران 150، در تركيه حدود 10، و در سوريه 23 جلد است. در روسيه نيز طي سال هاي 1980- 1921/ 1359-1299 جمعاً 377 كتاب در اين مورد انتشار يافته است. نگاه كنيد به:
Hassanpour,Nationalism and Language in Kurdistan,186-217.
65. استفاده از سلاح هاي شيميايي عليه كردها در حلبچه در سال 1988/ 1367 كه طي آن بيش از چهار هزار كرد قتل عام شدند، از نمونه هاي بارز اين سياست است.
66. حسن ارفع ( Arfa, The Kurd,24 ) مي نويسد: شيخ عبيدالله با حمايت سلطان عبدالحميد خليفه عثماني (1909-1876 )به ايران حمله كرد. هنگامي كه نيروهاي او حدود سه هزار شيعه ي آذري ايراني را در مياندوآب قتل عام كردند، ارتش ايران به كمك قبايل شيعه ي خمسه و شاهسون شيخ عبيدالله را شكست داد. ايگلتون ( Eagleton,The Kurdish Republic of 1946, 6-7 ). نيز مي گويد كه عبيدالله با حمايت عثماني ها به ايران حمله كرد تا از قاجارها به دليل بدرفتاري با كردها انتقام بگيرد. برخي منابع جديدتر، هدف عبيدالله را قيام عليه عثماني ها و قاجارها به منظور متحد كردن كردستان مي دانند. در مورد اين تفسير روشنفكرانه و سياسي نگاه كنيد به:
Abdul Rahman Ghassemlou,"Kurdistan in Iran",in Gerard Chaliand,People Without a Country:The Kurds and Kurdistan,117
Entessar,Kurdish Ethnonationalism,81-82.
67. حمله شيخ عبيدالله به شهر آذري نشين مياندوآب و قتل عام جمعيت شيعي آن نمونه اي از اين فعاليت ها بود. نگاه كنيد به:
Eagelton,Kurdish Republic of 1946,6-7.
اين خصومت ها محدود به گروه هاي كرد و آذري نبود، بلكه در برخي دوران ها آسوري ها و ارامنه ي غرب ايران نيز درگير كشمكش هاي خصمانه ي خونين مي شدند. احمد كسروي در كتاب تاريخ هجده ساله ي آذربايجان كشمكش هاي اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم را به دقت توصيف مي كند.
68. دولت خودمختار كرد در مهاباد، در بسياري از تحقيقات به « جمهوري مهاباد » مشهور شده است. لازم به توضيح است كه اين اصطلاح را اولين بار رابرت روزولت در مقاله اي در نشريه ميدل ايست ژورنال در 1947 بكار برده و چنين نامي موردنظر مقامات دولت خودمختار نبوده است.
69. Eagelton,36.
70. Ghassemlou,The Kurdistan and the Kurds,76
براي مطالعه ي متن كامل برنامه حزب نگاه كنيد به: Eagelton,79-80;Arfa,57.
71. براي اطلاعات بيشتر در مورد بارزاني و ورود او و نيروهايش به كردستان ايران، نگاه كنيد به:
Eagelton,The Kurdish Republic of 1946-47-54.
72. Nader Entessar,Kurdish Ethnonationalism,20.
73. براي مطالعه متن كامل توافق آذري- كردي نگاه كنيد به: Arfa,The Kurds,87.
74. Nader Entessar,Kurdish Ethnonationalism,22-23.
75. Ibid,p.23.
76. Ibid.
77. Richard Cottam,Nationalism in Iran,73.
78. Arfa,The Kurds,103.
79. حميد مؤمني ( م. بيدسرخي )، درباره مبارزات كردستان ( تهران: شباهنگ، 1358)، ص 51.
80. حميدرضا جلايي پور، كردستان: علل تداوم بحران...، ص 57.
81. جلايي پور مي نويسد 104 عضو دستگير، 23 عضو كشته و 28 عضو تسليم نيروهاي ارتش شدند. همان.
82. Edmund Ghareeb,The Kurdish Question in Iraq,14.
83. اين گروه ماركسيستي، با كومله ي سال هاي 1320 تفاوت داشت. كومله ي جديد در اواخر دهه ي 1340 توسط دانشجويان كرد و غيركرد تشكيل شد. كومله كه در آغاز گرايش هاي مائوئيستي داشت، در اوايل دهه ي 1360 مائوئيسم را محكوم كرد و در اواخر سال 1362 در همكاري با ساير سازمان هاي كوچك چپ گرا نظير سهند، حزب كمونيست ايران را با تمايل ايدئولوژيك به آلباني و كره ي شمالي تأسيس كرد. براي كسب اطلاعات بيشتر درباره كومله، نگاه كنيد به:
Alaolmolki,"The New Iranian Left" Middle East Journal,41,no.2(1987),231-233; Entessar,"The Kurdish Mosaic of Discord",Third World Quartely,11,no.4( October 1989 ):90;Kurdish Ethnonationalism,44-45.
84. Ghareeb,The Kurdish Question in Iraq,p.14.
85. رجوع كنيد به: مركز مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، صحيفه نور: مجموعه رهنمودهاي امام خميني مدظله العالي، جلد 8، ص 284، 142، جلد 9( تهران: وزارت ارشاد اسلامي، 1361)؛ ص 17.
86. Ghareeb,17.
87. در بهمن 1358 قاسملو طرح جديدي به بني صدر رئيس جمهور وقت ارائه داد. در اين طرح از اصرار بر اين نكته كه استان هاي مذكور بخش هايي از منطقه ي خودمختار كرد است، دست برداشته بود. نگاه كنيد به:
Entessar,Kurdish,Ethnonationalism, 39.
88. براي مطالعه ي متن كامل اين طرح نگاه كنيد به: Ghareeb,15-16.
89. Mohammad H.Malek,"Kurdistan in the Middle East Conflict",New Left Review,( May-June,1989 ):85.
90. موضع شيخ عزالدين حسيني در قبال گروه هاي چپ گرا، از جمله موارد نادر در خاورميانه بود؛ موضعي كه در آن يك مقام مذهبي از ماركسيست ها حمايت مي كند. مقامات دولتي و روحانيون شيعي به تعهد مذهبي وي مشكوك بودند و او را شخصي مي پنداشتند كه در پي كسب قدرت سياسي است. در تهران، جزوه اي از سوي سپاه پاسداران انقلاب منتشر شد كه در آن به ارتباط شيخ عزالدين حسيني با ساواك اشاره شده بود. براساس مستندات اين جزوه، وي از طرف شاه به امامت جمعه ي مهاباد منصوب گرديده بود. نگاه كنيد به: دفتر سياسي سپاه پاسداران، كردستان، امپرياليسم و گروههاي وابسته ( تهران: انتشارات سپاه، 1359)، ص 120-128.
91. A.H.H.Abidi,Iran at the Crossroads:the Dissent Movement,( New Delhi:Patriot Publishers,1989 ),190.
92. براي آگاهي از نظرات او پيرامون مسئله خودمختاري،نگاه كنيد به: احمد مفتي زاده، درباره ي كردستان ( تهران: نور، 1359)، ص 34-42.
93. بعدها قاسملو مجدداً بر وحدت چهار استان كردستان، آذربايجان غربي، ايلام و كرمانشاه اصرار ورزيد. نگاه كنيد به:
"Abdul-Rahman Qussemlu,Interview by Fred Halliday", "KDP`s Qassemlu:the Clergy Have Confiscated the Revolution", MERIP Reports,98( July-August,1981 ):17.
94. Entessar,Kurdistan Ethnonationalism,39.
95. Muhammad Malik,"Kurdistan in the Middle East Conflict",85.
96. Charles G.McDonald,"The Impact of Gulf War on Iraqi and Iranian Kurds",in Middle East Contemporary Survey,Vol.7,(1982-83),261-271.
97. بني صدر پس از مدتي در اعتراض به وابستگي مالي و نظامي شوراي ملي مقاومت به عراق اين شورا را ترك كرد.
98. با استقرار قرارگاه حمزه سيدالشهدا در كردستان در جريان جنگ با عراق، نيروهاي نظامي توانستند منطقه را تحت كنترل بگيرند و پيشمرگ هاي كرد را به داخل خاك عراق عقب برانند. اين كار طي سه سال از 1361 تا 1364 صورت گرفت. نگاه كنيد به: جلايي پور، همان، ص 67.
99. Malek,84-86.
100. Ibid.,93.
101. Nisan Mordechai, Minorities in the Middle East:A History of Struggle and Self-Expression( North Carolina:Mcfarland,1991 ),41.
102. صدام حسين مجاهدين را از نظر تداركاتي حمايت مي كرد.
103. براي آگاهي بيشتر و انتقاد جبهه ملي ايران از ديدگاه هاي تجزيه طلبانه ي او نگاه كنيد به: بي نام، « چرا در راه تجزيه ايران گام برمي داريد؟ » ، كيهان هوايي، ش 1029، ( 15 ارديبهشت 1371)، ص 25.
104. بنظر مي رسد كه انتقاد به ديدگاه هاي افراطي هجري عامل اين تغيير و تحول بوده است.
105. همان.
106. Bruinessen,Agha,Shaikh and State,42.
احمدي، حميد؛ (1378) ، قوميت قوم گرايي در ايران افسانه و واقعيت، تهران: نشر ني، چاپ نهم.
/ج