ناشناس

سلام.من دانش اموز پیش دانشگاهی هستم و هرروز من و تمام...

سلام.من دانش اموز پیش دانشگاهی هستم و هرروز من و تمام دانش اموزای پایه خودم تا ساعت هشت نه شب به خاطر کنکور تو مدرسه هستیم یعنی فقط برای شام و خوابیدن درواقع خونه میایم.من مدتی هستش که بایکی از دوستام به مشکلی برخوردم.من خب خودم ایشونو خیلی دوست دارم و باتوجه به این که برادری ندارم ایشونو مثل داداشم میدونم و واقعا خیلی اوقات منفعت ایشونو به منفعت خودم ترجیح میدم.البتع گاهی اوقات بخوام رو راست باشم شیطان غلبه میکنه بهم و تو دل خودم متاسفانه یه حس لذت که گناه هستش هم بهم دست میده از بودن پیشش ولی اینقد برام مهم هست دوستم که هیچ وقت این حسو بروز ندم و یا حتی به گناهی بزرگتر بکشونمش و از این بابت مطمئنم وهمیشه به دنبال ترک این حس هم هستم ولی متاسفانه نتونستم تاحالا.خب برم سراغ بحث اصلی.متاسفانه به دلایلی من خب خیلی وابسته بودم یه زمانی به دوستم و خیلی ایشونو حرص میدادم طبق حرفای خودشونو و تاحالا سه بارم قهر کرده باهام به مدت حداقل یه هفته در هر دفعه ولی هربار خداروشکر دوباره ارتباط ایجاد شده بینمون ولی این دفعه ی اخری که قبل عید بود باعث شده که دیگه یه سری محدودیتا برام ایجاد شه که به طور مثال نمیزاره دیگه پیشش زیاد بشینم یا این که بگم داداش بهش در صورتی که خودشم همینطوری منو صدا میزد....راستش رفتار محدودش بامن و این که میبینم با دیگران رفتاری بهتر داره خیلی حرصم میده گاهی اوقات و کاملا تمرکزمو ازم میگیره....از طرفی اصن نمیتونم دور باشم ازش چون ذهنم همش درگیر ایشون میشه و به طور مثال همش نگران میشم که شاید مشکلی براش پیش بیاد که اگه من باشم مشکله به وجوذ نیاد یا چیزای دیگه و همینطور این که باعث میشه بودنم پیشش یه اعتماد به نفس تو من ایجاد میکنه که یه پشتیبان پیشمه که پشتم هستش تو مشکلاتم.من خیلی درگیر این موضوع بودم حتی یه بار که خیلی ناراحت بودم و واقعا دلم شکسته بود از خدا کمک خواستم و به قرآن مراجعه که کردم این ایه جلوم باز شد...ایه ده سوره ی حجرات که توش نوشته جز این نیست گه مومنان برادر یک دیگرند وبنابراین درهمه ی نزاع ها واختلافات میان برادرانتان صلح و اشتی برقرارکنید و خب وقتی اینو به ایشونم گفتم اشتی کرد تو اون قهر.ایشون خب باعث شدن که من به خدا نزدیک تر از قبل شم و نماز بخونم و بودن پیش ایشون گناهای دیگمو به صفر میرسونه...میخواستم راهنماییم کنید با توجه به مشکلاتم....باتشکر از مشاورین سایت راسخون...
پنجشنبه، 23 ارديبهشت 1395
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

سلام.من دانش اموز پیش دانشگاهی هستم و هرروز من و تمام...

ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، 18 ساله )

سلام.من دانش اموز پیش دانشگاهی هستم و هرروز من و تمام دانش اموزای پایه خودم تا ساعت هشت نه شب به خاطر کنکور تو مدرسه هستیم یعنی فقط برای شام و خوابیدن درواقع خونه میایم.من مدتی هستش که بایکی از دوستام به مشکلی برخوردم.من خب خودم ایشونو خیلی دوست دارم و باتوجه به این که برادری ندارم ایشونو مثل داداشم میدونم و واقعا خیلی اوقات منفعت ایشونو به منفعت خودم ترجیح میدم.البتع گاهی اوقات بخوام رو راست باشم شیطان غلبه میکنه بهم و تو دل خودم متاسفانه یه حس لذت که گناه هستش هم بهم دست میده از بودن پیشش ولی اینقد برام مهم هست دوستم که هیچ وقت این حسو بروز ندم و یا حتی به گناهی بزرگتر بکشونمش و از این بابت مطمئنم وهمیشه به دنبال ترک این حس هم هستم ولی متاسفانه نتونستم تاحالا.خب برم سراغ بحث اصلی.متاسفانه به دلایلی من خب خیلی وابسته بودم یه زمانی به دوستم و خیلی ایشونو حرص میدادم طبق حرفای خودشونو و تاحالا سه بارم قهر کرده باهام به مدت حداقل یه هفته در هر دفعه ولی هربار خداروشکر دوباره ارتباط ایجاد شده بینمون ولی این دفعه ی اخری که قبل عید بود باعث شده که دیگه یه سری محدودیتا برام ایجاد شه که به طور مثال نمیزاره دیگه پیشش زیاد بشینم یا این که بگم داداش بهش در صورتی که خودشم همینطوری منو صدا میزد....راستش رفتار محدودش بامن و این که میبینم با دیگران رفتاری بهتر داره خیلی حرصم میده گاهی اوقات و کاملا تمرکزمو ازم میگیره....از طرفی اصن نمیتونم دور باشم ازش چون ذهنم همش درگیر ایشون میشه و به طور مثال همش نگران میشم که شاید مشکلی براش پیش بیاد که اگه من باشم مشکله به وجوذ نیاد یا چیزای دیگه و همینطور این که باعث میشه بودنم پیشش یه اعتماد به نفس تو من ایجاد میکنه که یه پشتیبان پیشمه که پشتم هستش تو مشکلاتم.من خیلی درگیر این موضوع بودم حتی یه بار که خیلی ناراحت بودم و واقعا دلم شکسته بود از خدا کمک خواستم و به قرآن مراجعه که کردم این ایه جلوم باز شد...ایه ده سوره ی حجرات که توش نوشته جز این نیست گه مومنان برادر یک دیگرند وبنابراین درهمه ی نزاع ها واختلافات میان برادرانتان صلح و اشتی برقرارکنید و خب وقتی اینو به ایشونم گفتم اشتی کرد تو اون قهر.ایشون خب باعث شدن که من به خدا نزدیک تر از قبل شم و نماز بخونم و بودن پیش ایشون گناهای دیگمو به صفر میرسونه...میخواستم راهنماییم کنید با توجه به مشکلاتم....باتشکر از مشاورین سایت راسخون...


مشاور: خانم صفری

باسلام. دوست عزیز ممنونم بابت توضیحاتی که ارائه نمودید و تقریبا رابطه ی مابینتان را سعی کردید با جزئیات توضیحح دهید.واقعا اینکه بین شما چه گذشته و چرا دوستتان تمایل زیادی به این رابطه ندارند فقط در بافت رابطه و زمانی که صحبت های ایشان هم شنیده شود مشهود است. اما با توجه به آنچه گفتید یکی از عواملی که موجب دوری ایشان می شود این است که ممکن است نه به زبان ولی با رفتار و طرز برخورد احساستان را به ایشان منتقل کرده اید وبه همین خاطر دوستتان خود را در تنگنا احساس کرده و به این خاطر که نگران این وابستگی است و ترس از آن دارد که مبادا دیگران هم متوجه احساس شما نسبت به خودش بشوند. این رابطه را با محدودیت های زیادی مواجه می بیند و در واقع با کناره گیری از شما سعی می کند ترس و نگرانی خود را التیام بخشد. به همین خاطر پیشنهادی که من به شما دارم این است که به ایشان با وجود احساسی که دارید نشان بدهید دوستی تان در حد یک رابطه ی معمولی است و وابستگی زیادی به ایشان ندارید. همین عامل معکوس اتفاقا ممکن است سبب شود که از شما کناره گیری نکنند وبیشتر به سمتتان جذب شوند.زیرا ما افرادی را دوست داریم که می دانیم از خود هویت مشخص و اعتماد به نفس کافی دارند. نه اینکه بخواهید خود را پیش دوستتان ضعیف نشان دهید.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.