ناشناس

سلام.خسته نباشیددختر 18 ساله ای هستم که از بچگی خجالتی...

سلام.خسته نباشید دختر 18 ساله ای هستم که از بچگی خجالتی بودم. شاید دلیلش تربیت غلط خونواده بوده و وابسته کردن بیش از حد من. و الان که بزرگ شدم تا حالا تنها نرفتم تا سر خیابون و البته حتی اگه خودمم بخوام پدر و مادرم این اجازه رو نمیدن.قبل تر تا این حد شدید خجالتی نبودم ولی هر چقد که سنم بیشتر میشه خجالتمم بیشتر میشه.اعتماد به نفس خیلی کمی هم دارم.و این مشکل بیشتر شده چون دو سه سال اخیر یه سری اتفاقاتی در خونواده افتاده که سعی میکنم از دوستام مخفی کنم و فقط دوستای قدیمیم میدونن و برای همین کاملا یه شخصیت دیگه از خودم نشون میدم و اصلا شخصیتم و نظراتمو جایی اظهار نمیکنم و تا وقتی کسی ازم سوالی نپرسه حرفی نمیزنم.و کلا جواب دادنمم بیشتر از یک جمله نمیشه.همچنین تو خونواده ای کاملا بی قید بزرگ شدم ولی به خاطر مدرسه ای که رفتم و تاثیراتی که گرفتم تقریبا 5 ساله که چادری شدم و معتقد. و این هم دلیل دیگه ایه که از طرف خونواده و فامیل به شدت مورد تمسخر قرار گرفتم و اعتماد به نفسم کمتر شده و خجالتم بیشتر. نمیدونم چرا اینطوری شدم و چی شد که به این درجه از خجالت رسیدم چون هم از نظر ظاهر خداروشکر متعادلم و نه اتفاقاتی که برام افتاده تقصیر منه که به خاطرش خجالت بکشم نه مشکل مالی داریم و هم درسم خوبه و جزو نفرات اول و دوم کلاس بودم از بچگی تا الان. اما موقع کنفرانس ها و پرسشای شفاهی اونقد هول میشم که نمیتونم درست جمله بندی کنم و هر چی تو ذهنمه میپره در حدی که معلم فکر میکنه هیچی نخوندم و عصبانی میشه. گاهی فکر میکنم اگه امتحانای ترم کتبی نبودن به جای نفر اول و دوم بودن نفر آخر میشدم. الان به حدی رسیدم که حتی یک بار هم سال گذشته سرکلاس دستمو بالا نبردم که سوالی بپرسم و وقتی ازم سوالی پرسیده میشد اونقدر با خجالت جواب میدادم که همه متوجه میشدن به شدت خجالت میکشم.و این خجالتی بودن باعث میشه که خیلیا ازم سوءاستفاده کنن و همونطور که گفتم چون درسم خوبه همه کارای درسیشونو گردن من میندازن و نمیتونم نه بگم. واقعا خسته شدم از این اوضاع و همه ی شرایط خوب زندگیمو دارم به خاطرش از دس میدم.افسردگی شدیدی گرفتم و کاملا بی هدف و پوچم.با این وضع شاید نتونم سال بعد برم دانشگاه و ترک تحصیل کنم. ازدواج هم نمیتونم بکنم. احساس میکنم دیگه هیچکاری تو زندگی ازم بر نمیاد و فقط از خدا میخوام زودتر مرگمو برسونه. پیش مشاور هم نمیتونم برم هم چون گفتم حق ندارم تنها جایی برم و اگه بخوام برم پیش مشاور خونوادم میفهمن و من نمیخوام بفهمن،و هم چون خجالت میکشم! در واقع اگه اینترنت نبود این مشکلو هیچ وقت جایی نمیگفتم.تصور کنید الان اومدم تو مطب و دارم مشاوره میگیرم.خواهشا کمکم کنید و جواب کلیشه ای ندید.خواهش میکنم
سه‌شنبه، 15 تير 1395
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

سلام.خسته نباشیددختر 18 ساله ای هستم که از بچگی خجالتی...

ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، 18 ساله )

سلام.خسته نباشید
دختر 18 ساله ای هستم که از بچگی خجالتی بودم. شاید دلیلش تربیت غلط خونواده بوده و وابسته کردن بیش از حد من. و الان که بزرگ شدم تا حالا تنها نرفتم تا سر خیابون و البته حتی اگه خودمم بخوام پدر و مادرم این اجازه رو نمیدن.قبل تر تا این حد شدید خجالتی نبودم ولی هر چقد که سنم بیشتر میشه خجالتمم بیشتر میشه.اعتماد به نفس خیلی کمی هم دارم.و این مشکل بیشتر شده چون دو سه سال اخیر یه سری اتفاقاتی در خونواده افتاده که سعی میکنم از دوستام مخفی کنم و فقط دوستای قدیمیم میدونن و برای همین کاملا یه شخصیت دیگه از خودم نشون میدم و اصلا شخصیتم و نظراتمو جایی اظهار نمیکنم و تا وقتی کسی ازم سوالی نپرسه حرفی نمیزنم.و کلا جواب دادنمم بیشتر از یک جمله نمیشه.همچنین تو خونواده ای کاملا بی قید بزرگ شدم ولی به خاطر مدرسه ای که رفتم و تاثیراتی که گرفتم تقریبا 5 ساله که چادری شدم و معتقد. و این هم دلیل دیگه ایه که از طرف خونواده و فامیل به شدت مورد تمسخر قرار گرفتم و اعتماد به نفسم کمتر شده و خجالتم بیشتر.
نمیدونم چرا اینطوری شدم و چی شد که به این درجه از خجالت رسیدم چون هم از نظر ظاهر خداروشکر متعادلم و نه اتفاقاتی که برام افتاده تقصیر منه که به خاطرش خجالت بکشم نه مشکل مالی داریم و هم درسم خوبه و جزو نفرات اول و دوم کلاس بودم از بچگی تا الان. اما موقع کنفرانس ها و پرسشای شفاهی اونقد هول میشم که نمیتونم درست جمله بندی کنم و هر چی تو ذهنمه میپره در حدی که معلم فکر میکنه هیچی نخوندم و عصبانی میشه. گاهی فکر میکنم اگه امتحانای ترم کتبی نبودن به جای نفر اول و دوم بودن نفر آخر میشدم.
الان به حدی رسیدم که حتی یک بار هم سال گذشته سرکلاس دستمو بالا نبردم که سوالی بپرسم و وقتی ازم سوالی پرسیده میشد اونقدر با خجالت جواب میدادم که همه متوجه میشدن به شدت خجالت میکشم.و این خجالتی بودن باعث میشه که خیلیا ازم سوءاستفاده کنن و همونطور که گفتم چون درسم خوبه همه کارای درسیشونو گردن من میندازن و نمیتونم نه بگم.
واقعا خسته شدم از این اوضاع و همه ی شرایط خوب زندگیمو دارم به خاطرش از دس میدم.افسردگی شدیدی گرفتم و کاملا بی هدف و پوچم.با این وضع شاید نتونم سال بعد برم دانشگاه و ترک تحصیل کنم. ازدواج هم نمیتونم بکنم. احساس میکنم دیگه هیچکاری تو زندگی ازم بر نمیاد و فقط از خدا میخوام زودتر مرگمو برسونه.
پیش مشاور هم نمیتونم برم هم چون گفتم حق ندارم تنها جایی برم و اگه بخوام برم پیش مشاور خونوادم میفهمن و من نمیخوام بفهمن،و هم چون خجالت میکشم! در واقع اگه اینترنت نبود این مشکلو هیچ وقت جایی نمیگفتم.تصور کنید الان اومدم تو مطب و دارم مشاوره میگیرم.خواهشا کمکم کنید و جواب کلیشه ای ندید.خواهش میکنم


مشاور: خانم صفری

باسلام. معمولاً مسائل این چنینی که تا حدی هم ریشه در الگوی تربیتی و تعاملات خانوادگی در دوره ی کودکی و نوجوانی دارد، عمدتاً ناشی از دو مسئله است؛ یکی فقدان مهارت های لازم ارتباطی و دیگری افکار ناکارآمد و مخربی که مانع استفاده ی مناسب از مهارت های ارتباطی با دیگران می شوند. منظور از مهارت های ارتباطی، مهارت های خارق العاده ای که منحصراً در کلاس ها و کارگاه های بهداشت روان، آموزش داده شوند، نیست. بلکه منظور، همان مهارت های معمول و رایجی است که اکثر افراد در ارتباطات مناسب وسالم خود با یکدیگر دارند. این مهارت ها معمولاً در طی سال های کودکی و نوجوانی در اثر تعاملات مناسب خانوادگی و فامیلی و اجتماعی و ... در افراد، نهادینه می شوند. اما به دلایل مختلف، ممکن است بعضی از افراد نتوانند از این فرصت ها استفاده کنند و در نتیجه با مهارت های ارتباطی اندکی، پا به دوره ی بزرگسالی بگذارند. البته ژنتیک هم تا حدودی به این مسئله دامن می زند. منظورم این نیست که ژنتیک مانع ایجاد مهارت های ارتباطی می شود، بلکه منظورم این است که اگر فردی از لحاظ ژنتیکی درون گرا باشد، این احتمال که در دوران کودکی و نوجوانی، فرصت های لازم برای کسب مهارت های اجتماعی را از دست بدهد، بیشتر مطرح خواهد بود. البته بازهم درون گرایی ژنتیکی، معادل نقص مهارت نیست و بسیاری از افراد درون گرا هستند که مهارت های اجتماعی خوبی دارند. به هرحال، به هردلیلی که بوده شما الان به دوران بزرگسالی گام نهاده اید و احساس می کنید که مهارت های اجتماعی کافی را ندارید. البته این احتمال هم وجود دارد که از لحاظ شخصیتی، فردی درونگرا باشید ولی برای آموختن مهارت های اجتماعی، درون گرایی به عنوان یک مانع، تلقی نمی شود. شما می توانید مهارت های اجتماعی را یاد بگیرید و به کار ببندید ولی لزومی هم ندارد که مثل یک فرد برونگرا و به شدت اجتماعی، رفتار کنید. برای یادگیری مهارت های اجتماعی، شاید کوتاه ترین راه که می تواند به عنوان یک میانبر محسوب شود،‌ مراجعه به یک مشاور یا روانشناس است. این نکته را در نظر داشته باشید که درمان اختلالات روانی،‌ فقط به عنوان بخشی از تخصص یک روانشناس، محسوب می شود، بخش قابل توجهی از تخصص و حرفه ی روانشناسی، به مقوله ی مهارت های بهداشت روانی همچون مهارت های مربوط به روابط بین فردی و تعاملات اجتماعی، اختصاص دارد. به غیر از مشاوره ی انفرادی، شرکت در کارگاه های آموزشی که در مراکز تخصصی مشاوره و یا حتی در مراکز مشاوره ی دانشگاه ها (اگر دانشجو هستید) برگزار می شود، نیز می تواند به عنوان یک میانبر برای رسیدن به این مهارت ها تلقی شود. اما اگر به هردلیلی نمی توانید در جریان مشاوره ی فردی یا کارگاه های آموزشی شرکت نمایید، خودتان هم می توانید با مطالعه و تمرین مناسبی، به تدریج این مهارت ها را در خودتان پرورش دهید. البته بدون نظارت یک مشاور یا روانشناس، معمولاً این روند، کمی دشوارتر است اما غیرممکن نیست. گام اول برای تمرین این مهارت ها مشاهده و دقت در نوع تعاملات و روابط دیگران است. از این به بعد، سعی کنید برای مدتی هنگامی که در جمعی هستید، به جای اینکه دائم فکر خود را به این نگرانی ها مشغول کنید که چرا نمی توانید مثل دیگران صحبت کنید یا چرا دیگران به شما توجه کافی ندارند و ... فقط به الگوی روابط دیگران دقت کنید و سعی کنید از هر موقعیت، نکاتی را یاد بگیرید. حتی می توانید نکات کاربردی که به ذهنتان می رسد را بعد از اینکه از موقعیت خارج شدید، یادداشت نمایید. به عنوان مثال، خوب دقت کنید که وقتی که افراد به هم می رسند اولین دیالوگ هایی که با یکدیگر برقرار می کنند چیست. یک مثال خیلی ساده در این زمینه این است که دقت نمایید به سوال «حالت چه طور است؟» چه جوابی می دهند؛ به سوال «چه خبر؟» چه جوابی می دهند و ... . معمولاً شمار قابل توجهی از این گفتگوها پاسخ های مشابه و کلیشه ای دارد که افراد آن ها را به عنوان تعارفات رایج اجتماعی به کار می برند. شما شاید بعضی از این گفتگوهای مرسوم اجتماعی را هنوز به کار نبرده باشید و یا سردرگم باشید که کدامیک را در چه موقعیتی و در پاسخ به چه صحبتی باید به کار برد. اما با مشاهده ی دقیق رفتار دیگران کم کم این الگوها دستتان می آید. البته این فقط یک مثال بود. نکات کاربردی بسیار زیادی هست که می توانید از خلال مشاهده ی تعاملات و ارتباطات دیگران، به دست آورید. نکته ی بسیار مهم، این است که از اشتباه کردن نهراسید. این را بپذیرید که برای کسب مهارت های اجتماعی، اشتباهات بچگانه و حتی احمقانه در مراحل اولیه، کاملاً مورد انتظار است. بنابراین به هیچ وجه، خودتان را به خاطر این موضوع تحقیر نکنید. همین ترس از اشتباه کردن، جزء افکار نگران کننده ای است که مانع از بروز مهارت های اجتماعی حال حاضر شما و یا مهارت هایی که بعداً کسب می کنید، خواهد شد. مثلاً ممکن است شما در جمع، ناگهان صحبتی به ذهنتان می رسد که می خواهید آن را مطرح کنید اما چون می ترسید که صحبتتان جذاب به نظر نرسد، آن را مطرح نمی کنید. اگر به تعاملات دیگران هم خوب دقت کنید، متوجه خواهید شد که فقط معدودی از افراد بذله گو و طناز هستند که هر صحبتی که در جمع، مطرح می کنند مورد استقبال فوق العاده ی همه ی جمع، واقع می شود. معمولاً آنچه که برای عموم افراد اتفاق می افتد، این است که بعضی از صحبت هایشان برای جمع بسیار جذاب است،‌ بعضی از صحبت هایشان نسبتاً جذاب و بعضی هم اصلاً جذاب نیست. ولی افراد دیگر، چون نگرانی های شدیدی از این بابت ندارند،‌ هیچ وقت حرف های خود را نمی خورند و سانسور نمی کنند. به طور کلی، این نکته ی کلیدی و این اصل طلایی را در نظر داشته باشید که «جذاب ترین حالت و بروز شخصیت هر فردی نزد دیگران، هنگامی تحقق می یابد که او خود واقعیش را بروز داده باشد». در هر موقعیتی که هستید، سعی کنید واقعاً تاجایی که ممکن است، هرآنچه را که احساس می کنید، فکر می کنید، نگرشتان است، ‌فکر می کنید که جذاب است و ... را مطرح نمایید. مطمئناً هیچگاه نمی توانید تأیید همه ی افراد را به دست آورید و هیچگاه این حالت پیش نخواهد آمد که تمام صحبت های شما برای دیگران جذاب باشد، اما اگر خودتان باشید و بدون نگرانی از عدم تأیید، خود واقعیتان را بروز دهید، در بلند مدت تأیید بسیاری از اطرافیانتان را به دست آورده و در نظر آن ها بسیار جذاب تر از حال حاضرتان جلوه خواهید کرد. زیرا همانطور که قبلاً هم گفتم اصالت در بروز خود، و حذف خودسانسوری ها و نقاب های مختلف، منجر به جذاب تر شدن جلوه ی شخصیتی ما در دید دیگران خواهد شد. در کنار موارد فوق، شما نیاز به یک مطالعه ی موثر هم دارید. من یک کتاب کاربردی را به شما معرفی می کنم که با مطالعه ی صحیح آن می توانید تا حد زیادی مهارت های خود را بهبود ببخشید. البته در نظر داشته باشید به هیچ وجه، با این کتاب مثل یک کتاب سرگرمی برخورد نکنید و مطالعه ی آن را به حالت روزنامه وار و گذرا دنبال نکنید. بلکه سعی کنید خط به خط آنچه را که می خوانید به عمل درآورید و سپس به سراغ گام های بعدی بروید. این کتاب، مستقیماً به ارتباط نمی پردازد اما مهارت های زیربنایی ارتباطات و تعاملات اجتماعی موثر را در شما نهادینه می کند. عنوان کتاب هست: «احساس بهتر، بهتر بودن، بهتر ماندن» تألیف دکتر آلبرت الیس.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما