مهناز
ازدواج
سلام وقت بخیر من حدود ۵سال هست که با پسری آشنا شدم و هردو همسن هستیم ۲۷سالمونه. این آقا قصد ازدواج دارند فقط مشکلی که هست اینکه خانوادش به شدت مخالف ازدواج با من هستند. و طرز فکرشون اینکه چون من با پسرشون دوست بودم دختر خرابی هستم و اصلا هم کوتاه نمیان. نه من رو دیدن و نه میشناسن .فقط رو حساب اینکه هردختری با پسری دوست باشه خرابه این حرفو میزنن. خود آقا پسر منو خیلی دوس داره تا حدی که حدود یکسال و نیم رابطمون رو تموم کردیم بعد ایشون افسردگی گرفتند و حالشون بد بود تا امسال که به خانوادش گفتند بریم خواستگاری که مادرو خواهراش مخالفت کردند گفتند نه . ایشونم گفتند من اصلا ازدواج نمیکنم مادرشون گفتند ازدواج نکنی بهتره تا با من ازدواج کنه.گفتند عاقشون میکنند و … اینم بگم ایشون تک پسر هستند و خانوادش میخوان پسرشون طبق خواسته خودشون عمل کنند و با کسی که میگن ازدواج کنه.و یکسری خواهرشون بهم پیام دادن و هرچی حرف زشت بود بار من کردند . البته من جوابی ندادم.
الان نمیدونم چکار کنم از جهتی دلم با این اقاس و نمیتونم به کسی دیگه فکر کنم و از جهتی میدونم خانوادش بامن مخالف ۱۰۰ هستند. اینم بگم این آقا از نظر مالی به حمایت خانواده نیاز نداره.
این آقام میگه من الان نمیتونم بیام جلو تا چندسال دبگه صبر کن شابد نظرشون عوض شد . ایشون نمیتونن رو حرف خانوادشون حرف بزنند و از طرفی خانواده ایشون رو درک نمیگنند.
ممنون میشم راهنماییم کنین واقعا درموندم
مشاور: خانم طیبه قاسمی
با عرض سلام خدمت شما خواهر گرامی خواهر عزیزم ، یکی از دلایلی که گفته میشود ،دوستی قبل از ازدواج خوب نیست همین مشکلی که شما دارید میباشد ، چرا که وابستگی پیش می آورد وممکن است خانوادها رضایت ندهند ،و در اینجا دو نفر ،ضربه های روحی و عاطفی عمیقی بخورند و یا زمان زیادی را از دست بدهند .چون در ازدواج حمایت خانواده ها در ادامه و استحکام زندگی نیاز میباشد و نمیتوان دور آنها را کامل خط کشید چرا که اگر این پسر با وجود مخالفت های خانواده اش با شما ازدواج کند بعد از چند سال به تجربه ثابت شده مجدد به پدر و مادر خود برخواهد گشت و رابطه خود را با همسرش یا قطع و یا سرد خواهد کرد و دچار طلاق عاطفی خواهند شد و دوام زیادی این ازدواج ندارد ،چرا که اعضا خانواده از خون یکدیگرند و هیچگاه نمیتوانند از یکدیگر فاصله بگیرند و نباید از ایشان چنین توقعی داشت . همه انسانها احساس تعلق به گروه و بهخصوص خانواده را دوست دارند، حالا کسانی که از خانوادههایشان به طور کلی جدا میشوند و بدون رضایت آنها زندگی مشترک تشکیل میدهند، ممکن است در سالهای اول چندان به مشکل برنخورند، اما بعد از چند سال همین احساس بدون خانواده بودن غمهایی را برایشان به ارمغان میآورد که میتواند در زندگی تاثیرات بدی را بهجا بگذارد. اگر پدر و مادر به هیچ عنوان با ازدواج موافقت نمیکنند، جنگیدن با آنها اصلا توصیه نمیشود، فرزندان باید آنقدر درایت داشته باشند تا بتوانند با دوستی و جلب اعتماد با پدر و مادر کنار بیایند، کمک یک مشاور هم میتواند در چنین مواقعی بسیار کمککننده باشد، چرا که میتوان با تشکیل جلسات و گفتوگوهای گروهی به همراه مشاور، فضا را کمی بازتر کرد تا والدین تا حدی نرم شوند. بهترین راه در اینجا صبور بودن است ، شاید کمی مشکلات سبکتر شوند، اگر هم مشکلات حل نشوند اما این اطمینانخاطر وجود خواهد داشت که به اندازه کافی سعی خود را کردهاید و هیچگاه احساس گناه نخواهید کرد.زمانی كه پدر و مادر به هیچ وجه راضی نمی شوند و به عبارتی اصلا حاضر نیستند حرف های ایشان را بشنوند یا طرف مقابل را ببینند، شرایطی است كه شما هر راهی را بروید به بن بست می خورید و باید بدانید كه الان زمان قانع كردن پدرو مادر نیست، شما باید صبر كنید تا پدر و مادر از فضای عاطفی و هیجانی خود بیرون بیایند چون در فضای هیجانی آدم ها نمی توانند خوب به مسئله نگاه كنند و خوب تصمیم بگیرند و با غرض به مسئله نگاه می كنند. بنابراین دختر و پسر باید با درایت و صبوری صبر كنند تا زمان مناسب برای حرف زدن فرا برسد حالا این زمان ممكن است یك هفته دیگر، یك ماه دیگر و نهایت 9 ماه دیگر باشد.و نه زیاد تر چرا که فرصت ها و خواستگاران دیگر را از دست خواهید داد و جای جبران باقی نخواهد ماند . اولین راه حل این است كه كم كم از اطرافیان كمك بگیرید كسی كه می تواند بی غرض باشد و در عین حال روی پدرو مادر خواستگارتان تاثیرگذار باشد را وارد ماجرا كنید. از آنجا كه او از احساس پدر و مادر ایشان فاصله دارد می تواند بهتر، موقعیت را ببیند و در این حالت وقتی پدر و مادر ایشان موافقت یك نفر دیگر به جزایشان را در اطرافیان می بینند كمی تحت تاثیر قرار گرفته و شاید متوجه اشتباه خود بشوند. راه حل دیگر این است كه به مرور زمان در برخی از روزها و گاهی با یكی از پدر یا مادر نه هر دو با هم از احساسشان صحبت كنند سعی كنند در این صحبت ها فضا را كاملا آرام نگه دارند تا به دور از فضای هیجانی در مورد خودتان، در مورد احساسشان، در مورد انتخابشان و حتی در مورد اینكه احساس و نگرانی پدر و مادر را درك میكنند با آنها صحبت كنند. خیلی از اوقات یكی از دلایل اصلی كه مشكل بین بچه ها و پدر و مادر حل نمی شود به این دلیل است كه بچه ها هم در آن فضای هیجانی قرار می گیرند، یعنی وقتی پدر و مادر به هر طریق مخالفت خود را اعلام می كنند آنها نیز برخورد نامناسبی مثل قهر یا دعوا می كنند. پیشنهاد من این است كه حفظ آرامش و رفتار مناسب و آرام در یك زمان مناسب بهترین راه حل است. وقتی پدر ایشان آرام است بهتر به حرف های ایشان را گوش می دهد. البته توجه كنند باید صحبت خود را با این شروع كنند كه او و نگرانی اش را درك می كنند و به پدر یا مادر خود بفهمانند كه كاملا تمام احساسات او را می فهمند تا راه را برای گفت وگو باز كنند.در اینجا دو راه دارید یا اینكه تسلیم شوید و انتخاب خود را كنار بگذارید و قبول كنید نمی شود یا اینكه با ایستادگی به این سمت بروید كه من انتخابم را كرده ام و می خواهم پای آن بایستم یعنی آنقدر از انتخاب خود مطمئن هستید! اما باید بدانید كه این مطمئن بودن پارامترهایی دارد یعنی تنها یك احساس و عشق نیست مثل اینكه شما طرف مقابلتان را به لحاظ خانوادگی، تحصیلات، ظاهر، شخصیت ومذهب و اخلاق و...قبول كرده اید و تنها مورد، همین مخالفت والدین است كه یك پارامتر تاثیرگذار است. ایستادگی شما در اینجا یا مشكل را حل می كند یا اینكه شما مجبور می شوید در صورت ازدواج به زندگی خود ادامه دهید اما باید بدانید این مخالفت در بخش های مختلف زندگی شما خود را نشان میدهد، از زمان خواستگاری تا مراسم عروسی و رفت وآمددها و... و مسلما تبعات آن در زندگی شما همیشه وجود خواهد داشت.شما باید ببینید این انتخاب ارزش بی مهری از جانب خانواد ه اش را دارد یا نه . اگر تصمیم خود را گرفته اید برا ی ازدواج با این شخص با اگاهی از تبعات بعدی آن و با صبوری زیاد هم شما و هم خواستگارتان وارد پروسه راضی کردن خانواده ایشان شوید وگرنه اگر قرار است بعدا نسبت به این قضایا شاکی باشید با خودتان روراست باشید و شرایط را برای خودتان و ایشان دشوار نسازید .این بستگی به روحیات شما و خواستگارتان دارد .در نهایت اگر همه راه ها را که اشاره کردم انجام دادید و نتیجه ای حاصل نشد به عنوان قدم آخر و اتمام حجت نهایی . شما به عنوان یك دختر باید با خانواده او دیدار كنید و دلایل شان برای مخالفت را از زبان خودشان بشنوید، احتمالا در این شرایط خانواده پسر، چندان تمایلی ندارند كه شما را ببینند ولی اگر واقعا به درستی انتخاب خود اطمینان دارید باید بهای آن را بپردازید و با خانواده ای كه شما را دوست ندارند دیدار كنید، مثلا می توانید یك جلسه حضوری با مادر آن پسر بگذارید و تمام حرف های او را بشنوید و شما نیز حرفهایتان را به او بزنید، وقتی این حرفها به طور مستقیم زده نشود تبدیل به سوءتفاهم ها و گره های بزرگ می شود. خیلی از مواقع وقتی 2 تا 3 بار این رودرویی صورت می گیرد بسیاری از مشكلات حل می شود یا حداقل كمی از بار هیجانی كم می شود. در این صورت شما هم می توانید از خودتان دفاع كنید و اگر اشتباه می كنند آنها را از اشتباه در بیاورید و هم، چرایی خانواده او را از زبان خودشان بشنوید تا خودتان منطقی یا غیرمنطقی بودن مخالفت آنها را بفهمید. فقط مهم این است كه در این صحبتها آرامش كامل داشته باشید و نهایت شرم و فروتنی را رعایت كنید و با احترام تمام از خود دفاع كنید. حتما سعی كنید نظر موافق خانواده ها را به دست بیاورید تا در آینده در زندگی شما مشكلی پیش نیاید.و به مادر ایشان بگویید که بدون رضایت شما و جلب اعتماد شما این ازدواج صورت نمیگیرد و ما به دعا خیر و نگاه مهربان شما نیاز داریم . این تیر آخر اگر بعد از صبوری جواب نداد .ادامه دادن این ارتباط به ضرر هر دو شماست و تنها فرصت سوزی خواهید کرد و با توجه به سن شما نباید زیاد منتظر بمانید نهایت 9 ماه ،اینگونه فرصت های خوب دیگر را از دست خواهید داد و هیچ ضمانتی وجود ندارد که با صبوری شما اوضاع بهتر شود .پس انتظار چند ساله کاری کاملا غلط و احساسی میباشد و نباید با زندگی خود قمار کنید با خواستگار خود رو راست باشید و بگویید که نهایت بیشتر از 9 ماه نمیتوانم صبر کنم اگر تغییری ایجاد نشد ،من به خواستگاران دیگر جواب خواهم داد .خواهر عزیزم ،شما دختر هستید و برای ازدواج در سن محدودی برای شما خواستگار مناسب خواهد آمد و اگر بیش از این صبر کنید خانواده پسر ممکن است افزایش سن شما را یا سن بارداری شما را بالا در نظر بگیرند و بهانه دیگری به دست بگیرند ،چرا که پسر تا 35 سالگی هم به راحتی و بدون هیچ مشکلی میتواند با دختر های کم سن ازدواج کند ولی شما شرایط خود را حتما بسنجید . با آرزوی خوشبختی و آرامش در زندگی برای شما