ناشناس
نامزدم به من بی توجه است
با سلام. مدت یکسال هست با اقایی 43 ساله که سایقه طلاق دارد نامزد هستم. مشکل من بی توجهی ایشان نسبت به من و نیازهای من می باشد. کلا هر زمان خودش دوست داشته باشه یا من برای تفریح بیرون میاد و روزهای تعطیل برای خودش و فقط تلفنی جویای من هست. بارها اعتراض کردم و حتی پیشنهاد قطع رابطه دادم. اما علاقه خودم به ایشون باعث میشه زود همه چیزو فراموش کنم. ولی در کل به ادامه رابطه با ایشون شک دارم. من باید چه رفتاری داشته باشم ؟ ایشون ذاتا مرد خوبی هست و جز این مورد که بی توجهی حساب میشه مشکلی با ایشون ندارم.
مشاور: خانم طیبه قاسمی
با عرض سلام و احترام به شما خواهر گرامی ؛
در خصوص مسألهای که مطرح کردهاید به چند نکته اشاره میکنیم:
انسان موجودی نیازمند است و نظام انگیزشی او بر پایه احساس نیاز و تکاپو برای رفع این نیازها سامان مییابد. آدمی تا به چیزی احساس نیاز نکند و این احساس او را دچار تنش و بیتعادلی نگرداند، به سمت آن قدم بر نمیدارد. حتی در جایی که میپنداریم بدون میل خود و از سر اجبار و اکراه کاری را انجام میدهیم، باز هم این نیازهای ما هستند که ما را به تن دادن به اجبار وادار میکنند، هرچند بدان هوشیار نباشیم! نیازهای ما به طور کلی و به یک اعتبار، یا نیازهای ساده و یکبعدیاند و یا نیازهای ترکیبی و پیچیده. نیازهای ساده (مانند نیاز به غذا، آب، هوا، ...) به گونهای هستند که هم درک ماهیت آن نسبتا آسان، و هم راه ارضای آن روشن و واضح است؛ اما نیازهای ترکیبی، قدری متفاوتند. اینگونه نیازها هم درک ماهیتشان کمی دشوار است و هم طریق ارضای آنها به پیچیدگی ماهیتشان است؛ نیازهای عاطفی و جنسی ما از نوع نیازهای ترکیبی و پیچیدهاند و از اینرو توجه به همه ابعاد این نیازها، لازمه یک زندگی موفق و پویاست.
زن و مرد، هم به لحاظ تفاوتهای گسترده و عمیق فیزیولوژیک، روانشناختی و بدنی و هم بخاطر فضای متفاوت تربیتی، سبکفرزندپروری خاص والدین خود و تجاربی که در کودکی، نوجوانی و بطور کلی پیش از ازدواج داشتهاند، طبیعتا با نیازها و خصوصیات شخصیتی، اهداف و انتظارات متفاوتی به سمت ازدواج و تشکیل زندگی مشترک برانگیخته میشوند، و درست به همین خاطر میزان رضامندی هر کدام، از زندگی و رابطه با همسر، بستگی به میزان و کیفیت ارضای نیازها و تأمین انتظاراتشان دارد، به گونهای که میتوان ادعا کرد که اکثر اختلافات و دلخوریهای زوجین ریشه در ناکامی آنها در رسیدن به خواستهها و ارضای نیازهایشان دارد. نیازها و انتظاراتی که نه تنها در بسیاری از مواقع بر شریک زندگی شان پوشیده است، که گاه بر خود آنها نیز پوشیده میماند. وقتی با دنیایی از مجهولات و ابهامها درباره کسی که بناست عمری را در کنار او بگذرانیم و او پلی است برای رسیدن ما به خواستههایمان، روبه رو هستیم، بهترین و عاقلانهترین کار این است که همت خود را بر شناخت او و پیش ازآن بر شناخت خود، قرار دهیم، کاری که شوربختانه اکثر همسران نه تنها از آن غافلاند که خود را بینیاز از آن میپندارند. ما آدمیان همواره گمان میکنیم که خود را آنچنان که باید میشناسیم و دقیقا میدانیم که در زندگی به دنبال چه چیز میگردیم و از زندگی چه میخواهیم، در حالی که هیچگاه به طور جدی و عمیق در باره آن نمیاندیشیم. اصولا ما آدمها خود را در نیازهای معمول و ساده زندگی خلاصه میکنیم و چون از ابتدای تولد، این نیازها همواره منشأ رفتارها و تعاملهای ما بودهاند گمان میبریم که همه نیازهای خودمان را میشناسیم. وقتی جهتگیری کلی زندگی ما در این مسیر پر از ابهام و ایهام قرار میگیرد، میکوشیم دیگران را نیز با همان ذهنیتهای خودمان ارزیابی کرده و از این دریچه به آنها بنگریم. نتیجه طبیعی چنین امری این است که اولا همیشه خودمان را بی نیاز از گفتگو میبینیم و ثانیا در خود میان بینی و خود خواهی غرق میشویم و آدمها تا جایی برای ما ارزشمند و قابل تحملاند که آنگونه که ما میخواهیم و میپسندیم باشند و از هر کوششی برای تأمین نیازها و انتظارات آنها فاصله میگیریم. بسیار از همسران شنیده و می شنویم که همسرم مرا درک نمی کند ! این نیست جز ناآگاهی از شخصیت، نیازها و انتظارات یکدیگر. برای داشتن یک رابطه موفق و کامیاب کننده میان خود و همسرمان، باید از روشها و شیوههای نادرستی که احیانا از والدین خود آموختهایم و ناهشیارانه به کار میبندیم دست برداشته و به روشها و راهکارهای مطلوب و کارآمد مجهز شویم. ماندن در فضایی پر از دلخوری و احساس ناکامی و خشم و به قربانی بودن اکتفا کردن، دیگری را مقصر دانستن و خود را از همه اشتباهات تبرئه کردن، مشکلی را از ما حل نمیکند بلکه تنها فرصتهای زندگی را یک به یک از ما میرباید.زن و مرد اغلب دچار این باور غلط و مخرب هستند که همسرشان بدون آنکه لب بگشایند و راجع به خودشان و خواستههایشان سخنی بگویند، باید بداند که در قلب و ذهن آنها چه میگذرد و به خواستههای آنها توجه کرده و آن را محقق کند و اگر در این باره حرفی بزنند، دیگر ارزش آن خواسته از بین میرود و خود را تحقیر کردهاند. این باور غلط و یک پیش فرض غلط و نادرستی در درون خود دارد و آن اینکه اولا همسر من باید علم غیب داشته باشد و خودش از همه آنچه را دوست دارم و میخواهم یا از آن بدم میآید و دوست ندارم، مطلع باشد و ثانیا گفتگو درباره نیازها، انتظارات، گلایهها و حساسیتهای مثبت و منفی خودم، موجب حقیر و خوار شدن است. وقتی از نیازها، انتظارات و گلایههای خود حرفی نمیزنیم یا از علت سردی و رفتارهای نامطلوب همسر نمیپرسیم و خودمان با ذهنخوانی و تفسیرهای شخصی و عمدتا بر پایه ذهنیتها و منافع شخصی، رفتار او را تجزیه و تحلیل میکنیم و در یک کلام برای شناختن همسر و شناساندن خودمان به او، تلاشی انجام نمیدهیم، طبیعتا به خیلی از خواستههامان آنگونه که میخواهیم نمیرسیم و این مسأله موجب احساس ناکامی و خشم از همسر شده، رفته رفته به احساس تنفر از او میانجامد. احساس خشم و تنفر، موجب سردی روابط عاطفی و متعاقبا رفتارهای تلافی جویانه از سوی ما میشود. در این حال، طرف مقابل نیز واکنشهایی متناسب با رفتارهای ما از خود نشان میدهد و ناگاه خود و روابط خود را در یک چرخه معیوب از انتقامجویی و خصومت مییابیم و چون نمیخواهیم حرفی بزنیم و احیاناً بلد هم نیستیم حرف بزنیم، تنها احساس قربانی شدن و مورد ستم واقع شدن ممکن است قدری ما را آرام کند، غافل از این که همین احساس، به احساس خشم، حقارت و بیارزشی ما دامن میزند. هر چه جلوتر میرویم، در میان شمار بیشتری از احساسهای بد و رنج آور گرفتار میشویم و کنترل زندگی بیش از پیش از دست ما خارج میشود. آدمها در برابر احساس ناکامی و بیتوجهی به نیازها و انتظاراتشان، بسته به شخصیتی که دارند، واکنشهای متفاوتی از خود نشان میدهند. برخی به پرخاشگری فیزیکی و آشکار مانند کتک زدن، داد و بیداد، تحقیرهای زبانی، زخم زبان و ... روی میآورند و برخی دیگر به پرخاشگریهای پنهان متوسل شده و با منفیکاری، لجاجت، بیاعتنایی و نادیده گرفتن طرف مقابل، سعی در آزار دادن او و نشان دادن نارضایتی خود دارند. در شرایطی که رفتارهای نامطلوب، واکنشهای آزاردهنده همسر و به طور کلی شرایطی که تنیدگی و اضطراب را بر ما تحمیل می کند بر فضای زندگی سایه افکنده است، خردمندانهترین کار این است که خیلی زود دست به کار شوید و مناسبات غلط گذشته را از میان برداشته و مناسبات جدیدی در رابطه خود و همسرتان پدید آورید. مناسباتی بر اساس خودشناسی و همسرشناسی! با آموختن مهارتهای لازم، کوشش کنید به اعماق ذهن او چنگ انداخته و علل سردی رابطه و رفتارهای منفی و آزار دهنده او را کشف کنید. کوتاه، محترمانه و به هنگام از ناراحتیها و دلخوریهای خودتان با او سخن بگویید. گاهی برایش نامه بنویسید و ضمن واگویی گلایهها و خواستههایتان، از او بخواهید با شما از دغدغهها و انتظاراتش بگوید یا بنویسد. هرگز همسرتان را نصیحت نکنید و با انتقادهای گزنده سعی در ایجاد احساس گناه در روان او نداشته باشید بلکه فقط از احساسهای خوب یا بد خودتان بگویید. خیلی روشن و مصداقی به او بگویید که از او چه میخواهید و بگویید که او هم روشن و بدون ابهام خواستههایش را با شما در میان بگذارد. مثلا بجای آنکه بگویید «به من محبت کن، هیچ وقت به من توجه نداری یا از برچسب زدنهای نادرستی مثل خودخواه، خودپسند، خسیس و ... استفاده کنید، به او بگویید: «به محبت تو نیاز دارم» رفتارهایی که به نظر شما اگر انجام بدهد به شما محبت کرده است را برایش شماره کنید. مثلا بگویید دوست دارم برایم فلان چیز را بخری، به من گل هدیه کنی، مرا ببوسی و با زبان بگویی دوستم داری و ... . در این مسیر مهم و حساس همواره باید از آموختن، مشاوره گرفتن، صبرورزیدن، بلندنظری و استفاده از تجارب سودمند دیگران غافل نشوید.
یکی از انگیزههای مهم مردان برای ازدواج و تشکیل خانواده، ریاست و اعمال اقتدار است، همچنانکه زنان در ازدواج به دنبال آن هستند که محبوب و معشوق باشند و همواره قلب مرد را در دستان خود داشته باشند. به عبارت دیگر مرد نیازمند مقتدر بودن و زن نیازمند محبوب بودن است. اگر می خواهید به خواسته خود برسید ابتدا بکوشید همسرتان را به خواسته خودش برسانید. زندگی زناشویی نوعی بده بستان پیچیده و ظریف است. تا چیزی ندهی چیزی به تو نمیدهند و تا از چیزهایی نگذری به چیزهایی پربهاتر نخواهی رسید. برخی زنان میپندارند که با سلطهگری و اعمال قدرت بر همسر میتوانند او را آنچنان که دوست دارند، مدیریت و کنترل کنند اما غافل از آنکه این امر به مقاومت مرد در برابر سلطهگری آنان منتهی شده و موجب اختلال در روابط عاطفی میان آنها، که اساس زندگی است، میشود.
زندگی مشترک مهمترین برهه حیات زن و مرد به شمار آمده و از پیچیدگیهای خاصی برخوردار است که برای چیره شدن بر مشکلات و حل مسائل آن، نیازمند دانش زندگی هستیم. نیازمند بینشها، نگرشها و مهارتهای خاصی که نه یکباره به دست میآید و نه بدون تلاش و صبوری میتوان آنها را در اختیار گرفت. علاوه بر این، گذر زمان عامل مهمی در سازگاری و بالا رفتن توان انطباقپذیری زن و مرد با خواستهها، انتظارات، نیازمندیها، علایق و برخی ویژگیهای شخصیتی یکدیگر است. بنابر این شتابزدگی در رسیدن به خواستهها و قرار گرفتن زندگی در مسیری که طالب آن هستیم، جز ناکامی نتیجهای نخواهد داشت. در مسیر پویای زندگی، خصلتی که بیش از همه خصلتها به کار زن و مرد میآید، گذشت و نادیده گرفتن بخشی از دلخوری ها و عبورکردن از پارهای از خواستنیهاست. آدمی در زندگی به همه آنچه میخواهد، نخواهد رسید. باید برای رسیدن به آنچه برایش عزیزتر و خواستنیتر است، از چیزهایی که کمتر خواستنیاند بگذرد. در زندگی هیچ گاه خود را از پرسیدن، آموختن، مشاوره و بهرهبردن از تجارب دیگران بینیاز نبینید.
برای اطلاعات بیشتر در این زمینه، کتابهای سودمند زیر را به شما پیشنهاد میکنم:
1- عشق هرگز کافی نیست، پرفسور بک، ترجمه قراچهداغی، انتشارات ذهنآویز، تهران
2- بهشت خانواده، جواد مصطفوی، انتشارات نشر فرهنگ اسلامی، قم
3- نجات رابطه، فیلیپ مکگرا، ترجمه قراچهداغی، انتشارات ذهنآویز، تهران
4- روابط متکامل زن و مرد، علی صفایی حایری، انتشارات لیله القدر، قم