مادر شوهرم دوست دارن هرروز ناهار پیش هم باشیم، من علاقه ندارم

من حدود شیش ماهه که ازدواج کردم وچون پدر همسرام فوت ما بامادر شوهر دریک ساختمان زندگی میکنیم ایشون دوست دارن که من هرروز ناهر پیش هم باشیم ولی من علاقه ندارم چون متعقدام دوری ودوستی ولی ایشون وقتی من ناهار نمیرم گله ام پیش مادرم(من باپسرعمه ام ازدواج کردم)درصورتی که مادرمن اطلاع از زندگی من نداره ویا به خواهراش که عمه من هم هستن میگن واین اواخرهم بشوهرام گفتن وهر جا که باهمیم تیکه میندازن ووقتی حرفی بدون منظور ام میگم سری ناراحت میشن ودر حالت خوب که جوابتو میدن یا میزن زیر گریه دوباره پیش مادرام گله میکنن من نمیدونم باایشون چیکار کنم
دوشنبه، 2 بهمن 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حسن نجفی
موارد بیشتر برای شما

مادر شوهرم دوست دارن هرروز ناهار پیش هم باشیم، من علاقه ندارم

( تحصیلات : دیپلم ، 19 ساله )

من حدود شیش ماهه که ازدواج کردم وچون پدر همسرام فوت ما بامادر شوهر دریک ساختمان زندگی میکنیم ایشون دوست دارن که من هرروز ناهر پیش هم باشیم ولی من علاقه ندارم چون متعقدام دوری ودوستی ولی ایشون وقتی من ناهار نمیرم گله ام پیش مادرم(من باپسرعمه ام ازدواج کردم)درصورتی که مادرمن اطلاع از زندگی من نداره ویا به خواهراش که عمه من هم هستن میگن واین اواخرهم بشوهرام گفتن وهر جا که باهمیم تیکه میندازن ووقتی حرفی بدون منظور ام میگم سری ناراحت میشن ودر حالت خوب که جوابتو میدن یا میزن زیر گریه دوباره پیش مادرام گله میکنن من نمیدونم باایشون چیکار کنم


مشاور: علی محمد صالحی

با عرض سلام و وقت بخیر خدمت شما. نکته ای که باید توجه کنید اینه که شما هنوز تازه عروس هستید و 6 ماه مدت بسیار کمیه، و در شروع زندگی بخاطر شرایط جدید، مسائل اینچنینی طبیعیه که پیش بیاد. شما حق دارید که بخواهید حریم خاصی برای زندگی مشترکتون داشته باشید و کسی بجز شما و همسرتون در اون حریم نباشه، از طرف دیگه شما هم باید مادر شوهر خودتون رو درک کنید و توجه کنید که تنهایی آزار دهنده است، شاید شما باتوجه به اینکه خیلی جوان هستید و تجربه زیادی ندارید، نتونید ایشون رو خوب درک کنید که ایشون چه احساسی داره، ولی اینکه بقول شما ایشون «دوست دارن که پیش هم باشین»، نشونه علاقه ایشون به شما، و اینکه وجودتون در کنارش موجب آرامش و تسلای اون میشه، حتی اگه نتونه اینو به شما بگه که من بهت نیاز دارم که در کنارم باشی. و اگه خدای ناکرده برعکس بود یعنی نسبت به شما حس خوبی نداشت و در کنار شما راحت نبود، آیا بهتر بود؟ مسلما خیر، چون در اون صورت شما خیلی بیش از این اذیت میشدید. همانطور که اشاره کردم شما هنوز در ابتدای مسیر زندگی مشترک هستید، بنابراین باید کمی بردبار و صبور باشید و بخاطر زندگی مشترک خودتون و همسرتون هم که شده، مادر همسرتون رو تحمل کنید و علاقه اش به خودتون رو قدر بدونید، من نمیدونم عمه شما چندساله است ولی معمولا افراد، وقتی سن اونها بالا میره کمی توقع و انتظارات اونها هم بالا میره و بقول شما «سری ناراحت میشن یا میزن زیر گریه یا گله گذاری میکنن»، پس شرایط و رفتار ایشون رو بخاطر خدا هم که شده تحمل کنید تا از بهره دنیوی و اخروی اون برخوردار بشید. پیامبر گرامی اسلام صلی‏ الله‏ علیه‏ وآله‏ وسلم فرمودند: «وقروا کِبَارَکُم وَ ارحَمُوا صِغارَکُم وَ صِلُوا اَرحامَکم» یعنی «به بزرگان خود احترام، و بر کوچک‌هایتان ترحم، و به بستگانتان نیکی کنید».
 همچنین احترام شما به مادر همسرتون و تحمل اون، باعث میشه تا به همسرتون نزدیکتر بشید و در مقابل،  همسر شما هم، به خانواده تون احترام بیشتری بذاره .
علاوه بر این، یک کاری که میتونید انجام بدید اینه که با توافق همسر و مادر همسرتون، بعضی از روزهای هفته شما ناهار رو باهم بخورید و برخی روزها تنها باشید، مثالا دو روز در هفته را مشخص کنید که شما تنها باشید مثالا یک شبنه ها و چهارشنبه ها تنها باشید و بقیه روزها باهم، یا هرجور که خودتون صلاح میدونید و به توافق میرسید. این باعث میشه هم شما بخواسته تون برسید و دوری و دوستی رعایت بشه و هم ایشون، و وقتی از قبل مشخص باشه، ناراحتی هم پیش نمیاد.
موفق و شاد و پیروز باشید



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.