ناشناس
بعد 7 سال که بچه دار شدیم مشکلات بیشتر شد،از این میترسم این مشکلات روی بچم اثرات منفی بزاره.
من از اول زندگیم مشکلاتی داشتم ولی رد کردیم ولی بعد 7 سال که بچه دار شدیم مشکلات بیشتر شد و از این مییترسم روی بچم اثرات منفی بزاره یکی از اون مشکلات درک نکردن شوهرم اون مرد ایده ال که فکر میکردم نیست...
مشاور: علی محمد صالحی
با عرض سلام و احترام.
نکته اول اینکه، نگرانی شما در مورد تاثیر منفی بر فرزندتون بجاست و اگر پدر و مادر مشکلاتی داشته باشند، به نسبت مشکلاتشون، فرزندشون هم ممکنه در این میان آسیب ببینه، چون بمنظور برخورداری کودک از امنیت عاطفی، به دو نیاز اصلی او باید توجه کافی بشود: یکی اینکه به خود کودک توجه، محبت و ابراز علاقه بشه، تا بفهمد که والدین چقدر اونو دوست دارند، دوم اینکه شاهد روابط سالم و ابراز علاقه والدیننش به هم دیگه باشه، یعنی کودک ببینه که در محیطی که زندگی میکنه از امنیت عاطفی برخورداره، و در این محیط پدر و مادرش هم به هم علاقمندند و به هم ابراز محبت میکنن، یعنی صِرف توجه و محبت به خود کودک کافی نیست و به او امنیتِ عاطفیِ کافی نمیدهد، مثالا بخود کودک توجه و محبت میشه ولی در عین حال اگر بچه شاهد دعوا و تنش بین پدر و مادرش باشه، باز هم کودک احساس ناامنی میکنه و از جهت روانی تحت فشار قرار میگیره، شاید خود شما مشاهده کرده باشید که وقتی با همسرتون بحثی میکنید یا اختلاف دارید فرزند شما چقدر حالت ناراحت کننده ای پیدا میکنه. پس نکته اول اینکه اگر مشکلات شما و همسرتون جدّیه و اختلاف و تنش دارید، نگرانی شما در مورد فرزندتون بجاست.
نکته بعد، بیان کردید «مشکلات درک نکردن شوهرم اون مرد ایده ال که فکر میکردم نیست» باید توجه کنید که در واقع، بسیاری از عاشق شدنها بت کردن یک انسان ناکامل در ذهن است و ندانستن این نکته که آن زن یا مرد، چه چیزی از آن ایدهآل کم دارد. یعنی ما عاشق فردی میشیم و در ابتدا تنها نقاط مثبت اون فرد رو میبینیم، و نقاط منفی اونو نمیتونیم ببینیم، اما سرانجام در هر رابطه ای، واقعیت آشکار میشه. چون همه انسانها، در کنار ویژگیهای مثبت، صفات منفی هم دارند، و بعد از ازدواج وقتی همسر میبینه اون معشوقش ایده آلی که فکر میکرد نیست دچار یأس و ناامیدی میشه، در حالی که از ابتدا باید توجه میکرد که هیچ انسانی کامل و بدون عیب نیست. و در حال حاضر که واقعیت برای شما آشکار شده، بسیار اهمیت دارد که به شیوههای مفید با مسئله همسرتون برخورد کنید.
نکته بعد اینکه شما بیان کردید «با عشق ازدواج کردیم ولی عشق از بین برد»، من نمیدونم مسائل بین شما چی بوده و چه اتفاقی افتاده، ولی معمولا اینطوره که وقتی اتفاقی میافته زن و شوهر هر کدوم مسئولیت و تقصیر رو به گردن دیگری میندازن، شما هم در اینجا میگید که همسرتون عشق از بین برد، و نقش خودتون رو در این قضیه به نظر میرسه نپذیرفتید یا بیان نکردید، اما یک مسئله که ریشه اختلافات زناشوییه، خودخواهی ما و توجه نداشتن به اینکه این خودخواهی ما، تا چه اندازه در طرف مقابل اثر منفی میذاره، و برعکس عشق زمانی شکوفا و عمیق میشه که همسران، همدل باشند و از طریق همدلی اوضاع را روبهراه کنند.
در هر حال، اولین قدم برای حل مشکلات و مسائلتون اینه که خود شما مسئولیت کارهاتون رو بپذیرید، و مسئولیت رفتارها، احیانا کم گذاشتنها، کوتاهی ها یا غیره رو به گردن همسرتون، اطرافیان و ... نندازید. چون کسی که همواره مسئولیت واکنشها، رفتارها و بیچارگیهای خود را به گردن دیگران، محیط، شرایط و ... میندازه و دیگران را سرزنش میکنه، هرگز برای تغییر، فرصتی پیدا نمیکنه؛ مثل کسی که با ماشین به درخت میزند و برای خودش دردسر درست میکنه ولی در نهایت، میگه از این ماشین لعنتی بدم میآید! مدام خودشو به این ور و آن ور میزنه. ماشینش را میفروشه و خیال میکنه که اگر ماشین نو بخره، اوضاع روبه راه و مشکلش حل میشه ولی ماشین نو هم مشکلش را حل نمیکنه. چون هرگز به نقش خودش در این ماجرا پی نمیبره. اگر اتفاقی میافته، به این دلیل است که از ما عملی سرزده، پس باید برای حل مسائل خود، فعالانه چارهجویی کنیم، حتی اگر خطا از سوی ما نباشه؛ زیرا خوشبختی، ثمره تلاش و از سرگذراندن مسائلی هست که موجب ناراحتی ما میشه.
زمانیکه زن و شوهر بتونن به یکدیگر احترام بذارن و تفاوتهای یکدیگر را بپذیرند، بیدرنگ جوانه های عشق، امکانی برای شکفتن پیدا میکنند. گذشته از این، توانایی زن و مرد در پذیرفتن و تحمل تفاوتها، نشانه بلوغ فکری آنهاست.
نکته دیگه اینکه، برای داشتن زندگی مشترک مناسب، نیاز نیست حتما عشق، بمعنی اسطوره ای آن هم در بین باشه، تا زندگی مشترک قابل قبولی داشته باشید، عشق بمعنی واقعی اون اصلا امکان پذیر نیست یا خیلی خیلی نادر و کمیابه، چون معنی عشق اینه که معشوق هر حرفی زد و هر کاری کرد، عاشق ناراحت نشه، حتی اگر معشوق هیچ توجهی به عاشق خودش نداشت و برعکس تمام توجهش را معطوف به فرد دیگری کرد، عاشق اصلا نباید ناراحت بشه و..، خلاصه اینکه میشه زندگی مشترک خوبی داشت حتی اگر عشق به آن معنا هم در بین نباشه.
نکته پایانی اینکه، شما مشکلات اول زندگی رو رد کردید، و این معنیش اینه که باز هم میتونید مشکلات کنونی رو رد کنید، خصوصا اینکه در حال حاضر انگیزه بسیار قوی تری برای حل مشکلات و مسائلتون دارید که اون موقع نداشتید.
امیدوارم که موفق و شاد و خوشبخت باشید
نکته اول اینکه، نگرانی شما در مورد تاثیر منفی بر فرزندتون بجاست و اگر پدر و مادر مشکلاتی داشته باشند، به نسبت مشکلاتشون، فرزندشون هم ممکنه در این میان آسیب ببینه، چون بمنظور برخورداری کودک از امنیت عاطفی، به دو نیاز اصلی او باید توجه کافی بشود: یکی اینکه به خود کودک توجه، محبت و ابراز علاقه بشه، تا بفهمد که والدین چقدر اونو دوست دارند، دوم اینکه شاهد روابط سالم و ابراز علاقه والدیننش به هم دیگه باشه، یعنی کودک ببینه که در محیطی که زندگی میکنه از امنیت عاطفی برخورداره، و در این محیط پدر و مادرش هم به هم علاقمندند و به هم ابراز محبت میکنن، یعنی صِرف توجه و محبت به خود کودک کافی نیست و به او امنیتِ عاطفیِ کافی نمیدهد، مثالا بخود کودک توجه و محبت میشه ولی در عین حال اگر بچه شاهد دعوا و تنش بین پدر و مادرش باشه، باز هم کودک احساس ناامنی میکنه و از جهت روانی تحت فشار قرار میگیره، شاید خود شما مشاهده کرده باشید که وقتی با همسرتون بحثی میکنید یا اختلاف دارید فرزند شما چقدر حالت ناراحت کننده ای پیدا میکنه. پس نکته اول اینکه اگر مشکلات شما و همسرتون جدّیه و اختلاف و تنش دارید، نگرانی شما در مورد فرزندتون بجاست.
نکته بعد، بیان کردید «مشکلات درک نکردن شوهرم اون مرد ایده ال که فکر میکردم نیست» باید توجه کنید که در واقع، بسیاری از عاشق شدنها بت کردن یک انسان ناکامل در ذهن است و ندانستن این نکته که آن زن یا مرد، چه چیزی از آن ایدهآل کم دارد. یعنی ما عاشق فردی میشیم و در ابتدا تنها نقاط مثبت اون فرد رو میبینیم، و نقاط منفی اونو نمیتونیم ببینیم، اما سرانجام در هر رابطه ای، واقعیت آشکار میشه. چون همه انسانها، در کنار ویژگیهای مثبت، صفات منفی هم دارند، و بعد از ازدواج وقتی همسر میبینه اون معشوقش ایده آلی که فکر میکرد نیست دچار یأس و ناامیدی میشه، در حالی که از ابتدا باید توجه میکرد که هیچ انسانی کامل و بدون عیب نیست. و در حال حاضر که واقعیت برای شما آشکار شده، بسیار اهمیت دارد که به شیوههای مفید با مسئله همسرتون برخورد کنید.
نکته بعد اینکه شما بیان کردید «با عشق ازدواج کردیم ولی عشق از بین برد»، من نمیدونم مسائل بین شما چی بوده و چه اتفاقی افتاده، ولی معمولا اینطوره که وقتی اتفاقی میافته زن و شوهر هر کدوم مسئولیت و تقصیر رو به گردن دیگری میندازن، شما هم در اینجا میگید که همسرتون عشق از بین برد، و نقش خودتون رو در این قضیه به نظر میرسه نپذیرفتید یا بیان نکردید، اما یک مسئله که ریشه اختلافات زناشوییه، خودخواهی ما و توجه نداشتن به اینکه این خودخواهی ما، تا چه اندازه در طرف مقابل اثر منفی میذاره، و برعکس عشق زمانی شکوفا و عمیق میشه که همسران، همدل باشند و از طریق همدلی اوضاع را روبهراه کنند.
در هر حال، اولین قدم برای حل مشکلات و مسائلتون اینه که خود شما مسئولیت کارهاتون رو بپذیرید، و مسئولیت رفتارها، احیانا کم گذاشتنها، کوتاهی ها یا غیره رو به گردن همسرتون، اطرافیان و ... نندازید. چون کسی که همواره مسئولیت واکنشها، رفتارها و بیچارگیهای خود را به گردن دیگران، محیط، شرایط و ... میندازه و دیگران را سرزنش میکنه، هرگز برای تغییر، فرصتی پیدا نمیکنه؛ مثل کسی که با ماشین به درخت میزند و برای خودش دردسر درست میکنه ولی در نهایت، میگه از این ماشین لعنتی بدم میآید! مدام خودشو به این ور و آن ور میزنه. ماشینش را میفروشه و خیال میکنه که اگر ماشین نو بخره، اوضاع روبه راه و مشکلش حل میشه ولی ماشین نو هم مشکلش را حل نمیکنه. چون هرگز به نقش خودش در این ماجرا پی نمیبره. اگر اتفاقی میافته، به این دلیل است که از ما عملی سرزده، پس باید برای حل مسائل خود، فعالانه چارهجویی کنیم، حتی اگر خطا از سوی ما نباشه؛ زیرا خوشبختی، ثمره تلاش و از سرگذراندن مسائلی هست که موجب ناراحتی ما میشه.
زمانیکه زن و شوهر بتونن به یکدیگر احترام بذارن و تفاوتهای یکدیگر را بپذیرند، بیدرنگ جوانه های عشق، امکانی برای شکفتن پیدا میکنند. گذشته از این، توانایی زن و مرد در پذیرفتن و تحمل تفاوتها، نشانه بلوغ فکری آنهاست.
نکته دیگه اینکه، برای داشتن زندگی مشترک مناسب، نیاز نیست حتما عشق، بمعنی اسطوره ای آن هم در بین باشه، تا زندگی مشترک قابل قبولی داشته باشید، عشق بمعنی واقعی اون اصلا امکان پذیر نیست یا خیلی خیلی نادر و کمیابه، چون معنی عشق اینه که معشوق هر حرفی زد و هر کاری کرد، عاشق ناراحت نشه، حتی اگر معشوق هیچ توجهی به عاشق خودش نداشت و برعکس تمام توجهش را معطوف به فرد دیگری کرد، عاشق اصلا نباید ناراحت بشه و..، خلاصه اینکه میشه زندگی مشترک خوبی داشت حتی اگر عشق به آن معنا هم در بین نباشه.
نکته پایانی اینکه، شما مشکلات اول زندگی رو رد کردید، و این معنیش اینه که باز هم میتونید مشکلات کنونی رو رد کنید، خصوصا اینکه در حال حاضر انگیزه بسیار قوی تری برای حل مشکلات و مسائلتون دارید که اون موقع نداشتید.
امیدوارم که موفق و شاد و خوشبخت باشید