ناشناس

روانشناسی: با مادرم مشکل دارم، لطفا راهنمایی کنید.

سلام یه دختر مجردم که با خانوادم زندگی میکنم و کارمندم اما مادرم نمیذاره تنها جایی برم دیگه از دستش خسته شدم ازش بدم میاد. خدا میدونه حیا و شخصیتم تو فامیل زبونزده. مامانم چه باشه چه نباشه من هرجایی باشم همینجوری سنگین هستم و به هیچ عنوان تو مکان های عمومی بگو بخند نمیکنم و گرم نمیگیرم. ولی نمیدونم تا کی میخواد این رفتار مسخرشو ادامه بده.تا جایی که دیگ ازش بدم میاد. میگم میخوام تنها برم پارک قدم بزنم میگه بیخود میکنی تا جایی که اشکمو در میاره و لباس میپوشه و همرام راه میفته میاد و میگه دیگ حق نداری حتی به زبون بیاری چه برسه به اینکه بخوای بری. اصلا درک نداره. فضای خونه مثل جهنمه برام. تو خونه با هیچکسی حرف نمیزنم هیچکسم نمیپرسه چته و چرا حرف نمیزنی. فقط خداروشکر میکنم ک شاغلم و یه ساعتایی خونه نیستم و نفس میکشم. بعضی وقتا به سرم میزنه وقتایی که داد و بیداد میکنه و اشکمو در میاره بهش بی احترامی کنم و از خونه بذارم برم و قدم بزنم... مثلا میخواد چکار کنه؟ دعوا کنه؟ کتک بزنه؟ برام مهم نیست چون منم یاد میگیرم بهش بی احترامی کنم. چون هرچی بیشتر بهش احترام میذارم بدتره انگار چکار کنم متوجه بشه که منم نیاز به تنهایی دارم
چهارشنبه، 19 ارديبهشت 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: سیده نرجس رضایی
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

روانشناسی: با مادرم مشکل دارم، لطفا راهنمایی کنید.

ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 25 ساله )

سلام
یه دختر مجردم که با خانوادم زندگی میکنم و کارمندم اما مادرم نمیذاره تنها جایی برم دیگه از دستش خسته شدم ازش بدم میاد. خدا میدونه حیا و شخصیتم تو فامیل زبونزده. مامانم چه باشه چه نباشه من هرجایی باشم همینجوری سنگین هستم و به هیچ عنوان تو مکان های عمومی بگو بخند نمیکنم و گرم نمیگیرم. ولی نمیدونم تا کی میخواد این رفتار مسخرشو ادامه بده.تا جایی که دیگ ازش بدم میاد. میگم میخوام تنها برم پارک قدم بزنم میگه بیخود میکنی تا جایی که اشکمو در میاره و لباس میپوشه و همرام راه میفته میاد و میگه دیگ حق نداری حتی به زبون بیاری چه برسه به اینکه بخوای بری.
اصلا درک نداره. فضای خونه مثل جهنمه برام. تو خونه با هیچکسی حرف نمیزنم هیچکسم نمیپرسه چته و چرا حرف نمیزنی. فقط خداروشکر میکنم ک شاغلم و یه ساعتایی خونه نیستم و نفس میکشم.
بعضی وقتا به سرم میزنه وقتایی که داد و بیداد میکنه و اشکمو در میاره بهش بی احترامی کنم و از خونه بذارم برم و قدم بزنم... مثلا میخواد چکار کنه؟ دعوا کنه؟ کتک بزنه؟ برام مهم نیست چون منم یاد میگیرم بهش بی احترامی کنم. چون هرچی بیشتر بهش احترام میذارم بدتره انگار
چکار کنم متوجه بشه که منم نیاز به تنهایی دارم


مشاور: خانم عقیقی

با سلام. ممنون از اعتمادتون به راسخون.
والدین نقش مهم خود را حمایت و مراقبت از فرزندان می دانند. بعضی از والدین احساس می کنند که اگر همیشه و همه جا مراقب فرزندان خود باشند و کنار آنان بمانند، مشکلی پیش نمی آید و فرزندانشان در این محیط های آشفته سالم باقی خواهند ماند.این رفتار های کنترل گرانه دلیل بر این نیست که  دارند نهایت تلاش خود را برای مراقبت از فرزندان خود انجام دهند. برای احساسات مادرتان احترام قائل باشید. اینکه شما بی احترامی کنید و منزل را با اعتراض ترک کنید اوضاع را بدتر می کند. آن موقع اگر مادر شما شکاک باشد، شک او تشدید میشود.
- در وهله اول من به شما توصیه می کنم با مادرتان صحبت کنید بدون بی احترامی و عصبانیت. برای بعضی از خانواده سخت است که با هم حرف بزنند و نمی دانند که چگونه باید با هم حرف بزنند.شما تمام احساسات خود را به او بگویید اینکه همه آدم ها دوست دارند زمان هایی را به تنهایی یا با دوستانشان بیرون بروند و این دلیلی بر این نیست که قرار است اتفاقی برای کسی بیفتد. به او بگویید یک بار هم که شده با تمام شرایطی که او می خواهد اجازه بدهد بیرون بروید مثلا با چه پوششی، تا چه مدت زمانی؟ و تا چه مسافتی از خانه .. به او بگویید یک بار به شما اعتماد کند و اگر اتفاق بدی افتاد دیگر به شما اعتماد نکند.
- از او بپرسید که او فکر می کند که اگر به تنهایی بیرون بروید قرار است چه اتفاقی بیفتد و نگران چه چیز بدی است؟
- اگر با صحبت کردن فایده ای حاصل نشد از یکی از افراد خانواده یا  فامیل که قابل اعتماد هستند کمک بگیرید و بخواهید با مادر شما صحبت کنند.
- و در مرحله آخر به صورت حضوری با مادرتان به یک مشاور مراجعه کنید.
موفق باشید.

بیشتر بخوانید:

چگونه یک رابطه‌ی مادری دختری سالم داشته باشیم؟



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.