ناشناس
پدر و مادرم از هم جدا شدن؛ به فرزند مادرم حسادت می کنم، ازتون راهنمایی می خوام.
سلام خسته نباشید .من وقتی که سه ساله بودم مادر و پدرم از هم جدا شدن و هر دواذدواج دیگر کردند و صاحب فرزند شدند من الان با اینکه چند سال میگذره همش ب فرزند مادرم حسادت میکنم و میگم چرا اون مادر منو...
مشاور: خانم عقیقی
با سلام. از اینکه به ما اعتماد کردید از شما سپاسگذارم
مسئله جدایی والدین معظلی بوده است همیشه چالش هایی را برای فرزندان خانواده ها به همراه داشته است. فرزندان بدون آنکه نقشی داشته باشند درگیر چنین چالشی در زندگی خود میشوند. ولی به هر حال شما تنها، نبوده اید که چنین مسئله ای را تجربه کرده اید. بساری از کودکان و نو جوانان بوده اند که در سنین مختلف با این چالش روبه رو شده اند. به هر حال وقتی چنین مسئله ای پیش می آید بسیاری از موقعیت ها و واکنش ها تغییر می می کند.
- این حق طبیعی شما بود که همراه پدر و مادر خودتان زندگی میکردید. من شما را درک میکنم و میدانم که احساس غم و ناراحتی و نوعی احساس از دست دادن می کنید. اما مهم ترین چیز این است که شما باید موقعیت خود را بپذیرید و در همین موقعیت ، زندگی خود را بسازید. به پایین دست خود نگاه کنید به دخترانی که بعد از جدایی والدین شان بدون سرپرست باقی می مانند. به آنهایی که دیگر محبت هیچ کدام را ندارند. ولی شما محبت هر دو را دارید.
- این را بدانید که شما برای پدرتان همان دختر عزیزی هستید که قبلا بوده اید. جایگاه شما تغییری نکرده است ولی باید به پدرتان حق بدهید که برای ثبات زندگیش محتاطانه رفتار کند. البته بگویم که رفتار پدرتان در قبال همسرش و شما اشتباه بوده . زنی که پدر شما را قبول کرده حتما شما را هم قبول کرده است، کسی شما را به او تحمیل نکرده است ولی به هر حال ا فکار پدرتان این را می پسندد که محتاطانه رفتار کند این نشان میدهد که می خواهد هم شما را داشته باشد و هم یک مادر برای شما وجود داشته باشد. برای پدرتان احترام قائل باشید.
- در مورد اینکه کار کنید و از پدرتان پول نگیرید: باید عرض کنم که اینکه کار کنید خوب است شما را سرگرم می کند به شما استقلال مالی میدهد و می تواند برای آینده تان سودمند باشد. اما اینکه از پدران پول نگیرید نه. این باعث میشود که خود را از کانون خانواده دور کنید و به نحوی جایگاه خود را متزلزل کنید. سعی کنید در همه حال در خانه برای پدرتان دختر باشید. اگر سرکار هم رفتید گاهی از پدرتان پول بگیرید.
- در مورد اینکه به فرزند مادرتان حسادت می کنید... اولا این را بدانید که شما برای مادرتان با آن فرزند هیچ فرقی ندارید او به طور فیزیکی مادر شما را دارد و شما به طور احساسی و معنوی.مطمئن باشید مادرتان همیشه به یاد شما هست.عشق مادری را دست کم نگیرید اگر شما مادرتان را حضوری ندارید اما دعاهای او همیشه همراه شماست و چه چیزی بهتر از این.. مادرتان خیلی دوست داشت که همراه شما باشد و اصلا دلش نمیخواسته که جدای از شما زندگی کند اما حتما مسئله مهمی بئوده است که آنها تصمیم گرفته اند جدا شوند و کنار هم بودن آنها غیر ممکن بوده است.
- در مورد رفتارهای برادرتان بهتر است با او رک و راست صحبت کنید.با او و نامزدش.به نامزدش بگویید که برای شما مثل یک خواهر است و دوست دارید که در آینده روابط خوبی با هم داشته باشد و دلیلی برای این خصومت ها نمیبینید. هیچ چیز بهتر از صحبت کردن نیست.هیچ وقت عقب نکشید و به برادرتان بگویید که بعد از پدرش او پشت و پناه شماست. بگویید که می خواهید او را داشته باشد و دوست ندارید روابطتان تیره شود.به او اطمینان بدهید که هیچ مسئله غیر اخلاقی در این میان نیست .
- در مورد عشق شما... احساس می کنم بهتر است کامل این فرایند را بدانید.عشق مقدس و زیبا است. اما شما نمی توانید با عشق یک طرفه پیش بروید.در خانواده هایی که جدایی در آن اتفاق می افتد معمولا برای دختر خانم ها به خاطر اینکه فکر میکنند محبت یکی ا والدین را از دست داده اند گرایش به عشق های دیگر پیدا میشود. فکر میکنند که یک فرد دیگر از بیرون خانواده بخصوص جنس مخالف می تواند این عشق را برای آنها جبران کند. اما نه.... این را بدانید شما دارید عشق را از و گدایی می کنید و این بسیار مخرب است و امکان دارد در صورت پذیرش طرف مقابل احساس ترحم کند. شما باید او را کم کم فراموش کنید. اجازه دهید کسی خودش، شما را انتخاب کند. با عشق و علاقه. همانی که هستید.... شاید اوایل برای شما سخت باشد که او را فراموش کنید خیلی هم سخت است اما امکان دارد و چیز ناممکنی نیست... خیلی به خودتان فشار نیاورید که من نباید به او فکر کنم.و هرگز نباید وارد ذهن من شود. اگر اینطورباشد تازه بیشتر شما به او فکر میکنید. برای این کار شما باید خودتان را به چیزی سرگرم کنید. هنر،ورزش، کار... سرگرمی جدید افکار شما را در مورد عشقتان کمتر می کند.
و حرف آخر هر کسی مسئول زندگی خودش است. مسئول اینکه زندگیش را بسازد.هر کسی با چالشی در زندگی مواجه است. در حدیثی خواندم که خداوند برای همه انسان ها به یک اندازه سختی و مشکل قرار داده است هر کسی به شکلی. بنابر این مشکل زندگی شما شکل دیگری از مشکل زندگی دوست شماست. وظیفه ما حل این مشکلات است و مطمئن باشید خداوند به همه بندگانش کمک می کند و هیچ وقت آنها را تنها نمی گذارد.
موفق و پیروز باشید...
بیشتر بخوانید:
روانشناسی فرزندان طلاق
مسئله جدایی والدین معظلی بوده است همیشه چالش هایی را برای فرزندان خانواده ها به همراه داشته است. فرزندان بدون آنکه نقشی داشته باشند درگیر چنین چالشی در زندگی خود میشوند. ولی به هر حال شما تنها، نبوده اید که چنین مسئله ای را تجربه کرده اید. بساری از کودکان و نو جوانان بوده اند که در سنین مختلف با این چالش روبه رو شده اند. به هر حال وقتی چنین مسئله ای پیش می آید بسیاری از موقعیت ها و واکنش ها تغییر می می کند.
- این حق طبیعی شما بود که همراه پدر و مادر خودتان زندگی میکردید. من شما را درک میکنم و میدانم که احساس غم و ناراحتی و نوعی احساس از دست دادن می کنید. اما مهم ترین چیز این است که شما باید موقعیت خود را بپذیرید و در همین موقعیت ، زندگی خود را بسازید. به پایین دست خود نگاه کنید به دخترانی که بعد از جدایی والدین شان بدون سرپرست باقی می مانند. به آنهایی که دیگر محبت هیچ کدام را ندارند. ولی شما محبت هر دو را دارید.
- این را بدانید که شما برای پدرتان همان دختر عزیزی هستید که قبلا بوده اید. جایگاه شما تغییری نکرده است ولی باید به پدرتان حق بدهید که برای ثبات زندگیش محتاطانه رفتار کند. البته بگویم که رفتار پدرتان در قبال همسرش و شما اشتباه بوده . زنی که پدر شما را قبول کرده حتما شما را هم قبول کرده است، کسی شما را به او تحمیل نکرده است ولی به هر حال ا فکار پدرتان این را می پسندد که محتاطانه رفتار کند این نشان میدهد که می خواهد هم شما را داشته باشد و هم یک مادر برای شما وجود داشته باشد. برای پدرتان احترام قائل باشید.
- در مورد اینکه کار کنید و از پدرتان پول نگیرید: باید عرض کنم که اینکه کار کنید خوب است شما را سرگرم می کند به شما استقلال مالی میدهد و می تواند برای آینده تان سودمند باشد. اما اینکه از پدران پول نگیرید نه. این باعث میشود که خود را از کانون خانواده دور کنید و به نحوی جایگاه خود را متزلزل کنید. سعی کنید در همه حال در خانه برای پدرتان دختر باشید. اگر سرکار هم رفتید گاهی از پدرتان پول بگیرید.
- در مورد اینکه به فرزند مادرتان حسادت می کنید... اولا این را بدانید که شما برای مادرتان با آن فرزند هیچ فرقی ندارید او به طور فیزیکی مادر شما را دارد و شما به طور احساسی و معنوی.مطمئن باشید مادرتان همیشه به یاد شما هست.عشق مادری را دست کم نگیرید اگر شما مادرتان را حضوری ندارید اما دعاهای او همیشه همراه شماست و چه چیزی بهتر از این.. مادرتان خیلی دوست داشت که همراه شما باشد و اصلا دلش نمیخواسته که جدای از شما زندگی کند اما حتما مسئله مهمی بئوده است که آنها تصمیم گرفته اند جدا شوند و کنار هم بودن آنها غیر ممکن بوده است.
- در مورد رفتارهای برادرتان بهتر است با او رک و راست صحبت کنید.با او و نامزدش.به نامزدش بگویید که برای شما مثل یک خواهر است و دوست دارید که در آینده روابط خوبی با هم داشته باشد و دلیلی برای این خصومت ها نمیبینید. هیچ چیز بهتر از صحبت کردن نیست.هیچ وقت عقب نکشید و به برادرتان بگویید که بعد از پدرش او پشت و پناه شماست. بگویید که می خواهید او را داشته باشد و دوست ندارید روابطتان تیره شود.به او اطمینان بدهید که هیچ مسئله غیر اخلاقی در این میان نیست .
- در مورد عشق شما... احساس می کنم بهتر است کامل این فرایند را بدانید.عشق مقدس و زیبا است. اما شما نمی توانید با عشق یک طرفه پیش بروید.در خانواده هایی که جدایی در آن اتفاق می افتد معمولا برای دختر خانم ها به خاطر اینکه فکر میکنند محبت یکی ا والدین را از دست داده اند گرایش به عشق های دیگر پیدا میشود. فکر میکنند که یک فرد دیگر از بیرون خانواده بخصوص جنس مخالف می تواند این عشق را برای آنها جبران کند. اما نه.... این را بدانید شما دارید عشق را از و گدایی می کنید و این بسیار مخرب است و امکان دارد در صورت پذیرش طرف مقابل احساس ترحم کند. شما باید او را کم کم فراموش کنید. اجازه دهید کسی خودش، شما را انتخاب کند. با عشق و علاقه. همانی که هستید.... شاید اوایل برای شما سخت باشد که او را فراموش کنید خیلی هم سخت است اما امکان دارد و چیز ناممکنی نیست... خیلی به خودتان فشار نیاورید که من نباید به او فکر کنم.و هرگز نباید وارد ذهن من شود. اگر اینطورباشد تازه بیشتر شما به او فکر میکنید. برای این کار شما باید خودتان را به چیزی سرگرم کنید. هنر،ورزش، کار... سرگرمی جدید افکار شما را در مورد عشقتان کمتر می کند.
و حرف آخر هر کسی مسئول زندگی خودش است. مسئول اینکه زندگیش را بسازد.هر کسی با چالشی در زندگی مواجه است. در حدیثی خواندم که خداوند برای همه انسان ها به یک اندازه سختی و مشکل قرار داده است هر کسی به شکلی. بنابر این مشکل زندگی شما شکل دیگری از مشکل زندگی دوست شماست. وظیفه ما حل این مشکلات است و مطمئن باشید خداوند به همه بندگانش کمک می کند و هیچ وقت آنها را تنها نمی گذارد.
موفق و پیروز باشید...
بیشتر بخوانید:
روانشناسی فرزندان طلاق