ناشناس
مشاوره خانواده : نمیتونم با ادامه ارتباط شوهرم با زن دیگه کنار بیام، چکار کنم؟
شوهر من طی ی ماجرای صحبت کردن با ی خانومی که در معرض طلاق بود و این خانوم ی احساسی نسبت به ایشون پیدا کرده بود ،به این خانوم علاقه مند شد من خیلی سعی کردم صبوری کنم و جریان به هیچ کس نگفتم همش سعی کردم فکر کنم و فکر کنم و راه حل پیدا کنم با شوهرم حرف زدم و نیازم گفتم حرف دلم گفتم همون روز شوهرم با اون خانوم قرار گذاشت و بهش گفته بود که امیدی برای ازدواج با من نداشته باش.خیلی خوشحال شدم.فقط نمیدونم چرا شوهرم گفت تو برای من خیلی عزیزی به خاطر تو ازدواج کنسل کردم ولی ارتباط من با این خانوم ادامه داره منظورش ارتباط تلگرامی و همچنان ارتباطشون ادامه داره.زدواجون کنسل شد ولی این چت کردن و ملاقاتشون هم اعصابم خورد میکنه البته چند بار همونطور که شما یاد داده بودید ابراز نیاز کردم ولی شوهرم گفت ی دلیل منطقی بیار که چه ایرادی داره ادامه ی این رابطه آیا کم توجهی از طرف من میبینی ؟آیا الان من برای شما کم گذاشتم؟که خوب جوابش اینکه نه عزیزم .
هردومون این ماجرارو سعی کردیم با محبت پیش ببریم.زمانی هم که ایشون حرف ازدواج زد میگفت هردومون دوس داره و میگفت ایکاش شما دو نفر باهمدیگه دوس میشدید و باهم زندگی میکردید تا منهم بتونم هردوی شمارو داشته باشم البته داخل پرانتز شوهرم توانایی مالی اداره کردن دو خانواده رو نداره
مشکل الان من دو مورد:یکی ادامه داشتن این ارتباط شوهرم با این خانم که مثل سوزن تو مغزم فرو شده و با اینکه شوهرم ازم خواسته بیخیالش بشم اما نمیتونم(البته ایشون بارها گفته یقین داشته باش ماجرای ازدواج کنسل چه الان چه در آینده)
دومی اینکه از دردلای شوهرم فهمیدم کم حرفی و ساکتی من باعث میشه ایشون اذیت بشه و گاهی حوصله اش سر بره و من نمیدونم راه حلش چیه
من کارهایی مثل بیشتر بروز دادن احساسات و هیجانات و قدردانی و حس اقتدار بخشیدن و مهربانی واحترام گذاشتن خوب انجام دادم ولی راه حل کم حرفیم نمیدونم چیه
از بدبیاری من اون خانم خیلی خوش صحبت و پایه ی حرف زدن
این روزها هم شوهرم ازم خواهش داره دوباره این وارد این مبحث نشیم هم نمیتونم با خودم کنار بیام بیخیال این ارتباط بشم واقعا اذیت میشم و اعصابم خورد میکنه.
هم نمیخام اذیتش کنم هم نمیتونم باادامه اون ارتباط کنار بیام
نمیدونم چکار کنم؟؟؟؟؟
مشاور: علی محمد صالحی
کار خوبی کردید که صبوری کردید و این مسئله رو به کسی نگفتید و تلاش نمودید بجای برخورد احساسی و هیجانی، از طریق فکر کردن بدنبال راه حل بگردید. همچنین کار درستی انجام دادید که نیازتون رو بخوبی مطرح و حرف دلتون رو بیان کردید، و شوهر شما هم که ازدواجش با اون خانم رو کنسل کرد اقدام خوبی بوده، ولی شوهرتون، به تمام خواسته شما توجه نکرده و با یک رندی و زیرکی، از کنسل کردن ازدواجش به نفع خودش استفاده کرده، یعنی همون قضیه «به مرگ می گیره که به تب راضی بشه»، پیش اومده. و شاید جواب سوال شما که گفتید «نمیدونم چرا شوهرم گفت تو برای من خیلی عزیزی به خاطر تو ازدواج کنسل کردم ولی ارتباط من با این خانوم ادامه داره». در همین ضرب المثل نهفته باشه. چون درسته که ازدواج نکردن شوهر شما با اون خانم، به نفع زندگی مشترک شماست، ولی اگه قرار باشه شوهر شما با اون خانم ازدواج نکنه ولی هنوز با اون در ارتباط باشه، در اصل ماجرا و تحت فشار روحی و روانی قرار گرفتن شما، تاثیر چندانی نخواهد داشت، و همون پیامدها رو برای شما در پی خواهد داشت. اما در رابطه با درخواست شوهر شما مبنی بر اینکه یک دلیل منطقی بیار که ادامه ی این رابطه چه ایرادی داره؟ میتونید اینطوری بگید: اولا برای اینکه بتونی منو درک کنی باید با تمام وجود، خودت رو جای من تصور کنی، و به این تصدیق برسی که یک خانم هستی، و درک کنی که وقتی یک زن با مردی ازدواج میکنه تمام زندگی و وجود اون زن، شوهرش میشه و حتی شوهرش رو، بر خانواده خودش ترجیح میده، و اون زن نسبت به شوهرش یک «حس تملک» پیدا میکنه، و نمیتونه ببینه که شخص دیگه ای در شوهرش سهیم باشه یا بخشی از وجود و روان شوهرش رو، تصاحب کرده، برای اینکه بتونی منو بیشتر درک کنی، تصور کن منم، با وجودی که به تمام نیازهای شوهرم توجه میکنم و همه خواسته هاشو برآورده میسازم، با مرد دیگه ای هم ارتباط داشته باشم، و بخشی از فکر، توجه و احساسات من درگیر اون باشه، در عین حالی که بر فرض، از طرف من کم توجهی نبینی، یا من برات کم نذارم.
آیا صِرف اینکه من به تو کم توجهی نکنم یا برات کم نذارم کافیه؟؟؟ و باعث نمیشه که تو بخاطر اینکه من به شخص دیگه ای هم توجه میکنم، ناراحت بشی؟؟؟ و همون طور که اگر من به شخص دیگه ای توجه کنم و از جهت عاطفی درگیر اون بشم، تو ناراحت میشی، منم با تو در این زمینه فرقی ندارم و وقتی تو بخشی از توجه، حواس و فکرت رو درگیر زن دیگه ای میکنی، حتی اگه بر فرض، به من کم توجهی هم نکنی، برای من خیلی سخت و عذاب آوره. پس اولین دلیل منطقی برای اینکه ادامه این ارتباط چه اشکالی داره؟، شما میتونید بگید که اگر صِرف توجه و کم نذاشتن کافیه، پس منم باید بتونم به تو توجه کنم و کم نذارم و در عین حال با شخص دیگه ای هم ارتباط داشته باشم، و همونطور که تو نمیتونی تحمل کنی، منم نمیتونم؛ علاوه بر اینکه حس تملکی که ما زنان نسبت به شوهرمون داریم خیلی شدیده و واقعا تحمل زن دیگه ای حتی اگه باهاش ازدواج نکرده باشی برای من واقعا اذیت کننده است و اعصابم رو خورد میکنه. شاید گفتن این جملات براتون سخت باشه ولی گفتنش باعث میشه که شوهرتون شما و احساسی که دارید رو، بهتر درک کنه حتی اگه با شنیدنش ناراحت بشه و عکس العمل منفی نشون بده. و اگه گفتنش براتون خیلی سخته میتونید روی کاغذ بنویسید و به او بدید. دلیل دیگه مبنی بر اینکه ادامه این رابطه مناسب نیست، همین وضعیت جسمانی خودته، چون منشأ خیلی از بیماریها فشار عصبی و روانیه، بخصوص قلب و معده، و همین ارتباط با این خانم و درگیری ذهنی که برای تو و من ایجاد میکنه و آرامش من و خودت رو به هم میزنه، باعث میشه تا روی وضعیت جسمانی و سلامتت هم تاثیر منفی بذاره، اما اگه این ارتباط بصورت کامل تموم بشه عواقب و درگیریهای فکری هم برای هیچ کدوم از ما نخواهد داشت. دلیل دیگه، آینده بچه هامونه، اگر این ارتباط ادامه داشته باشه من به عنوان یک زن نمیتونم آرامش داشته باشم، و همیشه تحت فشار روانی هستم، بالطبع این عدم آرامش من، به بچه ها و خود تو هم سرایت میکنه، و تموم خانواده آرامشش رو از دست میده. و سلامت روحی – روانی بچه ها و آیندشون بخطر میافته. دلیل دیگه بخطر افتادن آینده شغلی و پیشرفت خودته. اگر بخشی از انرژی روانی تو بجای اینکه صرف پیشرفت و موفقیتت بشه صرف اون خانم بشه، طبیعتا مانع جدی برای موفقیت های دیگت خواهد بود. و اگر متوجه بشن که تو با دانشجوت، درگیر همچین مسئله ای شدی، طبیعتا مسائل ناخوشایندی برات پیش میاد. و دلایل دیگه ای که فعلا جای مطرح کردنش نیست. و در ادامه بگید که من میدونم که فراموش کردنش و قطع رابطه سخته و براحتی ممکن نیست، ولی اگه به عواقب این ارتباط دقت کنی و برسی به اینکه پیامدهای منفیش خیلی بیشتره میتونی موفق بشی. برای این کار فقط باید بر عیب ها و ویژگیهای منفیش تمرکز کنی و اونا رو یادداشت کنی و هر شب مرور کنی و به عیب ها و موارد منفیش که نوشتی، اضافه کنی. و اگر بتنهایی هم نمیتونی خوبه که از یک روانشناس یا مشاور کمک بگیری.
اما راجع به مسئله دومی که مطرح کردید، باید خدمت شما بگم، اولا باید خودتون رو همین طور که هستید بپذیرید، و تا وقتی که شما خودتون رو همین طور که هستید نپذیرید، از دیگران نمیتونید انتظار داشته باشید. و این مسئله کم حرفی نباید باعث بشه فکر کنید عیب بزرگی دارید و اعتماد به نفس شما آسیب ببینه، هر انسانی یک شخصیت خاص و ویژه خودش داره، که در جای خودش اون شخصیت ارزشمنده، شما هم به همین صورت، و هر شخصیتی هم، ویژگیها و صفات مثبت و منفی داره، شوهرتون هم شما رو، همین طور که هستید قبول کرده و با شما ازدواج کرده، همین طور که شما هم شوهرتون رو قبول کردید و باهاش ازدواج کردید، منظورم اینه که فکر نکنید شوهر شما یک انسان کاملِ بدون عیب و نقصه، و شما بخاطر اینکه کم حرف هستید انباشته از عیب هستید، به هیچ وجه خودتون رو دست کم نگیرید، برعکس سعی کنید روز به روز بر اعتماد به نفستون بیفزایید و به توانمدیهاتون اضافه کنید. راجع به کم حرفی، توجه کنید که اولا کم حرفی عیب نیست، بلکه یک ویژگی شخصیتیه، ثانیا، اگه بخواید با همسرتون بیشتر حرف بزنید، میتونید راجع به موضوعاتی که علاقمنده، در حد توانتون اطلاعات بیشتری کسب کنید و راجع به همون موضوعات با همسرتون بیشتر صحبت کنید. مثلا اگه همسر شما به مباحث سیاسی علاقمنده شما هم درباره همون حزب سیاسی، روزنامه ها و...، که شوهر شما طرفدارشه اطلاعات کسب کنید و با او بحث و گفت و گو کنید. و اصلا فکر نکنید که چون دانشجوی دکتری فلسفه هست شما نمیتونید موضوع مشترکی برای صحبت پیدا کنید یا در صحبت به پای اون برسید، خیر، هر کسی دیدگاه و نگاه خاص خودش رو به موضوعات داره.
موفق، محکم و سربلند باشید
بیشتر بخوانید:
7 تکنیک کارآمد برای ارتقای اعتماد به نفس