ناشناس

روانشناسی: سردرگم و نا امیدم" باید چیکار کنم؟

با سلام و عرض خسته نباشید راستش من از بچگی خیلی سختی کشیدم و کار کردم ولی مدت 2.3سالی میشه که انگیزه واسه زندگی ندارم.قبلا هم یکبار خودکشی کردم. از بچگی همش فکر میکردم که ۱۸ سالگی به تموم آرزو هام میرسم،بعداز۱۸ سالگی با خودم گفتم ۲۰سالگی به اهدافم میرسم به ۲۰ که رسیدم یواش یواش ناامیدشدم،چندبار عاشق شدم که همشون قبلا ازدواج کرده بودن،هرچی سنم می ره بالاتر سختگیرترمیشم نسبت به ظاهر به حجاب و شخصیت ظرف مقابلم.دوسال درگیر یک خانمی بودم که خیلی به دلم نشسته بود وخیلی عاشقش شده بودم چون هم خیلی محجبه بود هم قیافه شگفت انگیزی داشت ولی اونم ازدواج کرد ومن دیگه نمیتونم کسی مثل اونوپیداکنم.که سنش هم خیلی کوچیک نباشه از خودم و جایی هم ندام که دنبال کیس ازدواج باشم اعتقادی هم به دوستی ندارم،ازبچکی دوست داشتم که تو اروپا یا آمریکا یه مدل موفق بشم.باتوجه به پیشنهاد اطرافیان ولی حالا حتی پول توجیبی هم ندارم.راستش شدیدا احساس پیری میکنم‌شب وروز کارم شده گریه کردن.پدرمم وضع مالیش افتضاست ولی یه زمین داره و راضی به فروشش نیست.از نفس کشیدن خسته شدم هیچ امیدی ندارم.خیلی تنهام ولی نمیتونم کسی رو هم به زندگیم راه بدم با این شرایط مالی و اینکه از هیشکی خوشم نمیاد دیگه.ایده آل ترین فردی که میخواستم هم ازدواج کرد شک دارم بین موندن و رفتن.توروخدا راهنمایی کنید
چهارشنبه، 2 خرداد 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: سیده نرجس رضایی
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

روانشناسی: سردرگم و نا امیدم" باید چیکار کنم؟

ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 23 ساله )

با سلام و عرض خسته نباشید
راستش من از بچگی خیلی سختی کشیدم و کار کردم ولی مدت 2.3سالی میشه که انگیزه واسه زندگی ندارم.قبلا هم یکبار خودکشی کردم. از بچگی همش فکر میکردم که ۱۸ سالگی به تموم آرزو هام میرسم،بعداز۱۸ سالگی با خودم گفتم ۲۰سالگی به اهدافم میرسم به ۲۰ که رسیدم یواش یواش ناامیدشدم،چندبار عاشق شدم که همشون قبلا ازدواج کرده بودن،هرچی سنم می ره بالاتر سختگیرترمیشم نسبت به ظاهر به حجاب و شخصیت ظرف مقابلم.دوسال درگیر یک خانمی بودم که خیلی به دلم نشسته بود وخیلی عاشقش شده بودم چون هم خیلی محجبه بود هم قیافه شگفت انگیزی داشت ولی اونم ازدواج کرد ومن دیگه نمیتونم کسی مثل اونوپیداکنم.که سنش هم خیلی کوچیک نباشه از خودم و جایی هم ندام که دنبال کیس ازدواج باشم اعتقادی هم به دوستی ندارم،ازبچکی دوست داشتم که تو اروپا یا آمریکا یه مدل موفق بشم.باتوجه به پیشنهاد اطرافیان ولی حالا حتی پول توجیبی هم ندارم.راستش شدیدا احساس پیری میکنم‌شب وروز کارم شده گریه کردن.پدرمم وضع مالیش افتضاست ولی یه زمین داره و راضی به فروشش نیست.از نفس کشیدن خسته شدم هیچ امیدی ندارم.خیلی تنهام ولی نمیتونم کسی رو هم به زندگیم راه بدم با این شرایط مالی و اینکه از هیشکی خوشم نمیاد دیگه.ایده آل ترین فردی که میخواستم هم ازدواج کرد شک دارم بین موندن و رفتن.توروخدا راهنمایی کنید


مشاور: احسان فدایی

با سلام و سپاس از همراهی شما با مشاورین «راسخون»، از اینکه ما را به عنوان راهنمای خود انتخاب نمودید سپاسگزاریم. همچنین آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما را داریم.
احساس شما را می فهمیم و می دانیم که چقدر احساس بی حوصلگی و تنهایی می کنید. نداشتن انگیز زندگی، احساس تنهایی و نداشتن حامی و ... مشکلاتی است که شما را به ستوه آورده است. قبل از هر چیز لازم است انسان علت ناامیدی خود را بشناسد و بداند که چه مسایلی باعث شده تا از همه چیز ناامید شود. به اعتقاد برخی روان شناسان ریشه و علت اصلی ناامیدی در انتظارات نامعقول از خود و دیگران است و اصولا سه نوع تفکر و انتظار باعث ناامیدی در فرد می‌شود.
1. این که فرد از خود انتظار داشته باشد که حتماً "باید" در انجام کارهای مهم عملکرد خوبی داشته باشد و مورد تأیید دیگران قرار گیرد. در غیر این صورت آدم بی‌ارزشی خواهد بود (قانون همه یا هیچ).
2. دیگران "باید" با من مهربانانه و با ملاحظه رفتار کنند، ‌در غیر این صورت آدم‌های پستی هستند.
3. شرایط حتماً "باید" طبق میل من باشد و مانع اهداف من نشود. این سه «باید» هستند که برای انسان توقع و انتظار بی‌مورد ایجاد نموده و تحمل ناکامی را در فرد کم می‌کنند.(1) وقتی انسان انتظار داشته باشد که حتماً باید عملکرد خوبی داشته باشد و مورد تأیید دیگران قرار گیرد. وقتی خلاف انتظارش محقق شود، یعنی در موردی با شکست مواجه شود یا دیگران برخورد شایسته با او نشان ندهند، فرد ناامید می‌شود. اگر اوضاع و شرایط نیز بر وفق مراد او نباشد، باز هم دچار یأس و ناامیدی خواهد شد. بنابراین بهترین راه غلبه بر ناامیدی این است که انسان نحوه نگاه خود را نسبت به خود و دیگران و پدیده‌های زندگی اصلاح کند. زیرا انسان نمی‌تواند همه رویدادهای زندگی راکه به شکست و ناامیدی انسان منجر می‌شود تغییر دهد، ولی می‌تواند با «تغییر دادن باورهای خود»، واکنش خویش نسبت به این رویدادها را عوض کند. بنابراین نباید ناامید باشید و فکر کنید که مثلا چون در 20 سالگی به یک سری از اهدافتان نرسیدید، پس الان نیز نمی توانید به آنها برسید. بلکه باید سعی خود را افزایش دهید. در مورد ازدواج نیز سیاه و سفید به موضوع ازدواج توجه نکنید. زیرا به هر حال شما تعدادی معیار را برای انتخاب در نظر دارید و نباید در مورد آن دچار کمال گرایی افراطی شوید و فکر کنید که چون به یک مورد خاص نرسیده اید پس دیگر شانس ازدواج را از دست داده اید. مهمترین مسئله در ازدواج و انتخاب همسر رعایت ملاک‌های اصلی ازدواج است که در روایات نیز بر آن تأکید فراوان شده است. رعایت این معیارها ضامن اصلی سعادت و خوشبختی در ازدواج است و عدم رعایت آن عواقب سنگینی برای زوجین در پی خواهد داشت. از همین لحظه دقت کنید که عاقلانه بیندیشید که آیا او این معیارها را دارد یا خیر؟
این معیارها را می‌توان به دو بخش عمده تقسیم کرد: 
الف) معیارهای اساسی: ملاک‌هایی که حتماً آن‌ها را باید در نظر داشته باشیم تا زندگیمان توأم با سعادت باشد. در نظر نگرفتن این معیارها موجب بروز مشکلاتی در زندگی ما خواهد شد. مانند:‌ دین داری، اخلاق نیکو، شرافت خانوادگی (نجابت و پاکی)، عقل.
ب) معیارهایی که موجب کاملتر شدن زندگی ما می‌شود. این معیارها اگر رعایت شوند زندگی ما بهتر و کاملتر خواهد شد. البته این معیارها به سلیقه و موقعیت افراد بستگی دارد و در افراد مختلف، متفاوت می‌باشد. از جمله این ملاک‌ها می‌توان سلامت جسم و روح، زیبایی، علم و سواد و کفو همدیگر بودن را نام برد؛ در نتیجه معیارهای دینی اسلام فقط ایمان و اخلاق نیست و موارد دیگر را نیز شامل می‌شود. پس ناامید نباشید و اگر طالب زندگی موفقی هستید بر اساس همین معیارها و با در نظر گرفتن دیگر شرایط ازدواج کنید.
موفق باشید.
--------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
آلیس، آلبرت، احساس بهتر، بهتر شدن، بهتر ماندن، ترجمه مهرداد فیروز بخت، نشر رسا، 1382، ص 20 ـ 45.

بیشتر بخوانید:

هشت تکنیک برای غلبه بر ناامیدی



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.