ناشناس
مشاوره خانواده: احساس می کنم همسرم به من بی علاقه شده؛ باید چیکار کنم؟
سلام.ازدواج سنتی داشتم. نامزدی نداشتم در حد تحقیق و دوسه جلسه حرف زدن بود چندوقته عروسی کردیم.اول طبق گفته روانشناسا فقط از همسرم بدم نیومد تو خواستگاری ولی حس دوس داشتن ب اون معنانبود ینی تقریبا خوشم...
مشاور: علی محمد صالحی
با عرض سلام و احترام.
باید توجه کنی که عدم ارتباط محبت آمیز و موفق زن و شوهر با یکدیگه، به این معنی نیست که شما به اندازه کافی یکدیگه رو دوست ندارید، ممکنه همسرت اون قدر که تو میخوای ابراز علاقه و محبت نکنه ولی این بمعنی این نیست که تو رو دوست نداره، چون به هرحال شما از دو جنس مختلف هستید و از نظر احساس، عواطف و نحوه ابراز محبت و ویژگیهای دیگر با هم تفاوت دارید. و اینکه بسیاری از زنان دیگه هم، دقیقا مسائل اونا عین همین موضوعاتی هست که بیان کردی، منظورم اینه که این مسائلی که بیان کردی اصلا به تو اختصاص نداره و خیلی های دیگه هم درگیر این مسئله هستند. نکته دیگه اینکه، من نمیخوام سهم همسرت در کوتاهی و محبت نکردن به تو رو نادیده بگیرم، به هر حال نیاز اصلی یک بانو، در زندگی مشترک، محبت و توجه شوهرشه، که یک مرد باید به همسرش بذل کنه، تا همسر اون مرد، از لحاظ روانی و جسمانی ارضاء بشه، و اگر مردی در این زمینه کوتاهی بکنه مسئوله و باید پاسخگوی کوتاهی خودش باشه، اما طرف دیگه ی ماجرا، گاهی زنانی هستند که از همان روز اول زندگی مشترک، آرمان های عاشقانه دارند، و نگرش اونا به زندگی، یک نگرش واقع گرایانه نیست. و این نگرش آرمان گرایانه باعث میشه که از زندگی مشترک و از شوهرشون، انتظارات و توقعات آرمانی و بیش از حدی داشته باشند، و وقتی در زندگی واقعی به اون انتظارات و توقعات نمیرسن، باعث میشه که از زندگی مشترک ناامید و سَرخورده بشن و گاهی حرف از جدایی و طلاق بزنن. اما حقیقت اینه که ازدواج و زندگی مشترک، نه تنها ساده نیست بلکه اتفاقا کار مشکل و سختیه، و اصلا راحت نیست، و براساس یک دیدگاه واقعگرایانه، ازدواج شامل حدود 20 درصد خوشی و شادی، 30 درصد رضایت و 50 درصد کار سخته، یعنی زندگی مشترک حداکثر 20 درصد میتونه خوشی داشته باشه و 80 درصد دیگه اینه که خودت رو سازگار کنی و بسختی تلاش کنی تا مسائل پیش رو، را حل کنی. تو خودت گفتی که «من انقد قوی هستم ک حاضرم واس زندگی خودم تصمیم بگیرم و دنبال اون تصمیم درستم»، من نمیدونم در وضعیت الآنت آیا جدایی و طلاق تصمیم درستیه یا نه؟ ولی مطمئنم سعی و تلاش بیشتر و دنبال راهکاری بودن که در زندگی مشترک فعلیت، به آرامش بیشتری برسی، تصمیم درستیه، و اگر هم در آینده، بعد از سعی و تلاش بیشتر، به این نتیجه رسیدی که جدا بشی، دیگه بعدا پشیمون نمیشی که چرا به اندازه کافی تلاش نکردم که زندگی خودم رو نگه دارم و مسائلش رو حل کنم. راجع به اینکه گفتی «چجوری میشه ینفر گرم باشه ب محض ازدواج سرد بشه خب حتما طرفشو نمیخواد»، نکته اول اینه که معنای گرمی و سردی چیه؟ کسی که مجرده و ازدواج نکرده و نیاز شدیدی به رابطه جنسی داره، با خودش فکر میکنه که حتما من از لحاظ جنسی فرد گرمی هستم یا طرف مقابلش این فکر رو میکنه، ولی وقتی ازدواج کرد و نیازش برآورده شد، متوجه میشه که معمولیه یا نسبتا سرده، منظورم اینه که از کجا مطمئنی که همسرت فرد گرمی بوده که حالا سرده شده، نیاز شدید دوران مجردی یا دوران عقد دلیل بر این نیست که فردی در این زمینه گرمه، ثانیا بر فرض مثال، کسی گرم باشه و بعد سرد بشه، بازم این مسئله دلیل نمیشه که حتما طرفشو نمیخواد که سرد شده، چون سرد شدن هزارتا دلیل میتونه داشته باشه، و صرفا دلیلش این نیست که چون طرفشو نمیخواد سرد شده، و این فکر که میگی حتما طرفشو نمیخواد فکر درستی نیست، نکته بعد اینکه میبایست رابطه جنسی رو از صمیمیت و علاقه جدا کنی، یعنی اینطور نیست که هر زن و مردی که زیاد با هم رابطه جنسی دارن، لزوما بینشون علاقه و صمیمیت زیادی هم هست، یا برعکس زن و شوهری که با هم رابطه ندارن یا کم رابطه دارن، علاقه و صمیمیتی بینشون نیست یا کم همدیگه رو دوست دارن، مسلّمه که یکی از مسائل مهم و اساسی در زندگی مشترک همسران جوان، بحث روابط زناشوییه، ولی رابطه زناشویی و صمیمیت و علاقه، لزوما ارتباط مستقیم ندارن که اگر رابطه کم بود پس حتما همسرم منو دوست نداره یا چون خیلی رابطه داریم حتما منو خیلی دوست داره. نکته دیگه اینکه، مسائل زناشویی و زندگی مشترک، یک بخشی از زندگی توست و نباید همه زندگی تو باشه، منظورم اینه که زندگی ما دو بخش داره: یکی بخش زندگی مشترک، دوم زندگی شخصی ما، اگه ما همه توان و تمرکز خودمون رو، روی یکی از این دو بخش بذاریم و از بخش دیگه غفلت کنیم موجب عدم رضایتمندی کافی از زندگیمون میشه، مثلا کسی که همه تمرکزش رو روی زندگی شخصیش بذاره و از زندگی مشترک و زناشوییش غفلت کنه، موجب میشه رابطش با همسرش دچار مشکل بشه و در زندگی مشترکش راضی نباشه، و برعکس اگه کسی فقط بر زندگی مشترکش تمرکز بکنه، و به زندگی شخصی خودش اهمیتی نده، بازم ممکنه از زندگی خودش احساس رضایت کافی رو نداشته باشه، چون اگه نسبت به زندگی مشترکش هم رضایت کامل نداشته باشه، بازم احساس سرخوردگی و ناامیدی میکنه چون همه زندگی اون، زندگی مشترکش بوده، اما اگه بخشی از تمرکز و انرژی روانیش رو روی زندگی شخصیش گذاشته باشه و در اون قسمت پیشرفتهایی کرده باشه، کاستی های زندگی مشترک خیلی باعث اذیت و ناراحتی اون نمیشه. خلاصه اینکه برای زندگی شخصی خودت هم برنامه هایی داشته باش تا کاستی ها و کم توجهی های شوهرت، خیلی تو رو اذیت نکنه.
موفق و شاد و خوشبخت باشی.
بیشتر بخوانید:
صمیمیت واقعی همسران
باید توجه کنی که عدم ارتباط محبت آمیز و موفق زن و شوهر با یکدیگه، به این معنی نیست که شما به اندازه کافی یکدیگه رو دوست ندارید، ممکنه همسرت اون قدر که تو میخوای ابراز علاقه و محبت نکنه ولی این بمعنی این نیست که تو رو دوست نداره، چون به هرحال شما از دو جنس مختلف هستید و از نظر احساس، عواطف و نحوه ابراز محبت و ویژگیهای دیگر با هم تفاوت دارید. و اینکه بسیاری از زنان دیگه هم، دقیقا مسائل اونا عین همین موضوعاتی هست که بیان کردی، منظورم اینه که این مسائلی که بیان کردی اصلا به تو اختصاص نداره و خیلی های دیگه هم درگیر این مسئله هستند. نکته دیگه اینکه، من نمیخوام سهم همسرت در کوتاهی و محبت نکردن به تو رو نادیده بگیرم، به هر حال نیاز اصلی یک بانو، در زندگی مشترک، محبت و توجه شوهرشه، که یک مرد باید به همسرش بذل کنه، تا همسر اون مرد، از لحاظ روانی و جسمانی ارضاء بشه، و اگر مردی در این زمینه کوتاهی بکنه مسئوله و باید پاسخگوی کوتاهی خودش باشه، اما طرف دیگه ی ماجرا، گاهی زنانی هستند که از همان روز اول زندگی مشترک، آرمان های عاشقانه دارند، و نگرش اونا به زندگی، یک نگرش واقع گرایانه نیست. و این نگرش آرمان گرایانه باعث میشه که از زندگی مشترک و از شوهرشون، انتظارات و توقعات آرمانی و بیش از حدی داشته باشند، و وقتی در زندگی واقعی به اون انتظارات و توقعات نمیرسن، باعث میشه که از زندگی مشترک ناامید و سَرخورده بشن و گاهی حرف از جدایی و طلاق بزنن. اما حقیقت اینه که ازدواج و زندگی مشترک، نه تنها ساده نیست بلکه اتفاقا کار مشکل و سختیه، و اصلا راحت نیست، و براساس یک دیدگاه واقعگرایانه، ازدواج شامل حدود 20 درصد خوشی و شادی، 30 درصد رضایت و 50 درصد کار سخته، یعنی زندگی مشترک حداکثر 20 درصد میتونه خوشی داشته باشه و 80 درصد دیگه اینه که خودت رو سازگار کنی و بسختی تلاش کنی تا مسائل پیش رو، را حل کنی. تو خودت گفتی که «من انقد قوی هستم ک حاضرم واس زندگی خودم تصمیم بگیرم و دنبال اون تصمیم درستم»، من نمیدونم در وضعیت الآنت آیا جدایی و طلاق تصمیم درستیه یا نه؟ ولی مطمئنم سعی و تلاش بیشتر و دنبال راهکاری بودن که در زندگی مشترک فعلیت، به آرامش بیشتری برسی، تصمیم درستیه، و اگر هم در آینده، بعد از سعی و تلاش بیشتر، به این نتیجه رسیدی که جدا بشی، دیگه بعدا پشیمون نمیشی که چرا به اندازه کافی تلاش نکردم که زندگی خودم رو نگه دارم و مسائلش رو حل کنم. راجع به اینکه گفتی «چجوری میشه ینفر گرم باشه ب محض ازدواج سرد بشه خب حتما طرفشو نمیخواد»، نکته اول اینه که معنای گرمی و سردی چیه؟ کسی که مجرده و ازدواج نکرده و نیاز شدیدی به رابطه جنسی داره، با خودش فکر میکنه که حتما من از لحاظ جنسی فرد گرمی هستم یا طرف مقابلش این فکر رو میکنه، ولی وقتی ازدواج کرد و نیازش برآورده شد، متوجه میشه که معمولیه یا نسبتا سرده، منظورم اینه که از کجا مطمئنی که همسرت فرد گرمی بوده که حالا سرده شده، نیاز شدید دوران مجردی یا دوران عقد دلیل بر این نیست که فردی در این زمینه گرمه، ثانیا بر فرض مثال، کسی گرم باشه و بعد سرد بشه، بازم این مسئله دلیل نمیشه که حتما طرفشو نمیخواد که سرد شده، چون سرد شدن هزارتا دلیل میتونه داشته باشه، و صرفا دلیلش این نیست که چون طرفشو نمیخواد سرد شده، و این فکر که میگی حتما طرفشو نمیخواد فکر درستی نیست، نکته بعد اینکه میبایست رابطه جنسی رو از صمیمیت و علاقه جدا کنی، یعنی اینطور نیست که هر زن و مردی که زیاد با هم رابطه جنسی دارن، لزوما بینشون علاقه و صمیمیت زیادی هم هست، یا برعکس زن و شوهری که با هم رابطه ندارن یا کم رابطه دارن، علاقه و صمیمیتی بینشون نیست یا کم همدیگه رو دوست دارن، مسلّمه که یکی از مسائل مهم و اساسی در زندگی مشترک همسران جوان، بحث روابط زناشوییه، ولی رابطه زناشویی و صمیمیت و علاقه، لزوما ارتباط مستقیم ندارن که اگر رابطه کم بود پس حتما همسرم منو دوست نداره یا چون خیلی رابطه داریم حتما منو خیلی دوست داره. نکته دیگه اینکه، مسائل زناشویی و زندگی مشترک، یک بخشی از زندگی توست و نباید همه زندگی تو باشه، منظورم اینه که زندگی ما دو بخش داره: یکی بخش زندگی مشترک، دوم زندگی شخصی ما، اگه ما همه توان و تمرکز خودمون رو، روی یکی از این دو بخش بذاریم و از بخش دیگه غفلت کنیم موجب عدم رضایتمندی کافی از زندگیمون میشه، مثلا کسی که همه تمرکزش رو روی زندگی شخصیش بذاره و از زندگی مشترک و زناشوییش غفلت کنه، موجب میشه رابطش با همسرش دچار مشکل بشه و در زندگی مشترکش راضی نباشه، و برعکس اگه کسی فقط بر زندگی مشترکش تمرکز بکنه، و به زندگی شخصی خودش اهمیتی نده، بازم ممکنه از زندگی خودش احساس رضایت کافی رو نداشته باشه، چون اگه نسبت به زندگی مشترکش هم رضایت کامل نداشته باشه، بازم احساس سرخوردگی و ناامیدی میکنه چون همه زندگی اون، زندگی مشترکش بوده، اما اگه بخشی از تمرکز و انرژی روانیش رو روی زندگی شخصیش گذاشته باشه و در اون قسمت پیشرفتهایی کرده باشه، کاستی های زندگی مشترک خیلی باعث اذیت و ناراحتی اون نمیشه. خلاصه اینکه برای زندگی شخصی خودت هم برنامه هایی داشته باش تا کاستی ها و کم توجهی های شوهرت، خیلی تو رو اذیت نکنه.
موفق و شاد و خوشبخت باشی.
بیشتر بخوانید:
صمیمیت واقعی همسران