ناشناس
از رفتار پدر مادرم خسته شدم. تمام اعتماد بنفس منو گرفتن" خواهش می کنم کمکم کنین.
خانوادم خیلی سخت گیرن هرجایی نمیزارن کار کنم .هزار تا کار معرفی کردم بهشون نمیزارن .شدم ربات دست اینا.بابت ازدواج بابت خیلی جیزا مسخرم میکنن ک عرضه نداری شوهر پیدا کنی عرضه تداری یه کار درست پیدا کنی ولی...
مشاور: علی محمد صالحی
سلام و عرض ادب.
اینکه آدم مجبور باشه تو خونه ای زندگی کنه که، درکش نکنن یا اونو مسخره کنن، خیلی سخت و ناراحت کننده است. برای ازدواج هم همینطور که خودت گفتی، تا کسیو دوس نداشته باشی نمیشه ازدواج کنی. اما اینکه گفتی «یک نفرو دوست دارم ولی نمیشه باهم ازدواج کنیم»، نکته قابل تأملیه، اینکه چرا نمیشه با هم ازدواج کنید؟ ببین الان تو در سن ازدواج هستی، نیاز به ازدواج هم داری، خانوادت هم اصرار به ازدواجت دارن، تو خونه هم دچار تنشهایی با خودت و خانوادت شدی. خلاصه، اینکه میگی نمیشه با هم ازدواج کنیم بنظرم از طرف تو نیست، و احتمالا از طرف مقابله. اینجا باید دلیل عدم امکان ازدواج شما با دقت بررسی بشه، تا مبادا زندگی اکنون و آینده تو بخاطر این مسئله دچار مشکل جدی نشه. چون بعضی مواقع دختران جوان بخاطر حُسن نیت و عواطفی که دارن، و از خودگذشتگی هایی که میکنن، زندگی و آینده خودشون رو بخطر میندازن. و اگه امکانش باشه که در این زمینه بیشتر صحبت کنی و توضیحات کاملتری رو بدی من بهتر میتونم بهت کمک کنم. چون در شرایط حاضر، اصلی ترین مسئله تو، مسئله ازدواجه، و اگه خدای ناکرده بخاطر دلایل غیر موجه، بتأخیر بندازی در آینده بخاطر اینکه فرصت ها رو از دست دادی پشیمون میشی. همچنین، بنظرم یه بخشی از حساسیت و زودرنجی که پیدا کردی و از خانوادت ناراحت و دلگیر میشی، بی ارتباط با اون فردی که دوستش داری، نیست.
نکته دیگه، راجع به اینکه گفتی «من از نظر خودم دختر زرنگی هستم و با اعتماد بنفس»، این نکته خیلی خوب و مثبتیه که از نظر خودت زرنگ و بااعتماد بنفسی، و باید این حس رو در وجود خودت تقویت کنی. چون اعتمادبنفس یه چیز درونیه و هرکسی از درون خودش باید به این باور و ایمان برسه که قوی و توانمنده و از عهده کارها برمیاد، و هرچی این حسه در وجود تو قویتر باشه، دیگران کمتر میتونن با حرفهاشون بر روحیه تو تاثیر منفی بذارن و حال تو رو خراب کنن. اما در مقابل، مسئله ای که ضد اعتماد بنفسه و باعث افسردگی و ناراحتی ما میشه، بی برنامگی و بی کاریه. حق با توست، آدم شغلی که میخواد انجام بده باید مورد علاقش هم باشه، اما در شرایط فعلی که وضعیت شغل و کار درکشور ما مناسب نیست و حتی برای کسانی که مدرک ارشد و دکتری هم دارن کار بسختی پیدا میشه، بخصوص کار اداری که تو دوست داری، در اینصورت مخیّری بین اینکه بیکار بشینی، و خدای ناکرده و دور از جون، افسرده و غمگین و پژمرده بشی، و دائم با خونوادت هم، تنش و درگیری داشته باشی؛ . خب عقل و منطق حکم میکنه که فعلا بری سر کاری که خانوادت میگن تا بعد که کار مناسبتری پیدا شد، دیگه اونجا نری. در ضمن کاری که میگن هم، کار خوبیه و در عین حال که حتما سختیهای خاص خودش رو داره، شیرینی و جذابیت هم داره و بقول معروف کار با کلاسی هم هست و میتونی درآمدی هم برای خودت کسب کنی، و وقتی درآمدی داشتی دستت برای برنامه ریزی و هدفگذاری بازتر میشه. با کار کردن حال روحیت هم بهتر میشه.
موفق و شاد و خوشبخت باشی.
بیشتر بخوانید:
افسردگی
اینکه آدم مجبور باشه تو خونه ای زندگی کنه که، درکش نکنن یا اونو مسخره کنن، خیلی سخت و ناراحت کننده است. برای ازدواج هم همینطور که خودت گفتی، تا کسیو دوس نداشته باشی نمیشه ازدواج کنی. اما اینکه گفتی «یک نفرو دوست دارم ولی نمیشه باهم ازدواج کنیم»، نکته قابل تأملیه، اینکه چرا نمیشه با هم ازدواج کنید؟ ببین الان تو در سن ازدواج هستی، نیاز به ازدواج هم داری، خانوادت هم اصرار به ازدواجت دارن، تو خونه هم دچار تنشهایی با خودت و خانوادت شدی. خلاصه، اینکه میگی نمیشه با هم ازدواج کنیم بنظرم از طرف تو نیست، و احتمالا از طرف مقابله. اینجا باید دلیل عدم امکان ازدواج شما با دقت بررسی بشه، تا مبادا زندگی اکنون و آینده تو بخاطر این مسئله دچار مشکل جدی نشه. چون بعضی مواقع دختران جوان بخاطر حُسن نیت و عواطفی که دارن، و از خودگذشتگی هایی که میکنن، زندگی و آینده خودشون رو بخطر میندازن. و اگه امکانش باشه که در این زمینه بیشتر صحبت کنی و توضیحات کاملتری رو بدی من بهتر میتونم بهت کمک کنم. چون در شرایط حاضر، اصلی ترین مسئله تو، مسئله ازدواجه، و اگه خدای ناکرده بخاطر دلایل غیر موجه، بتأخیر بندازی در آینده بخاطر اینکه فرصت ها رو از دست دادی پشیمون میشی. همچنین، بنظرم یه بخشی از حساسیت و زودرنجی که پیدا کردی و از خانوادت ناراحت و دلگیر میشی، بی ارتباط با اون فردی که دوستش داری، نیست.
نکته دیگه، راجع به اینکه گفتی «من از نظر خودم دختر زرنگی هستم و با اعتماد بنفس»، این نکته خیلی خوب و مثبتیه که از نظر خودت زرنگ و بااعتماد بنفسی، و باید این حس رو در وجود خودت تقویت کنی. چون اعتمادبنفس یه چیز درونیه و هرکسی از درون خودش باید به این باور و ایمان برسه که قوی و توانمنده و از عهده کارها برمیاد، و هرچی این حسه در وجود تو قویتر باشه، دیگران کمتر میتونن با حرفهاشون بر روحیه تو تاثیر منفی بذارن و حال تو رو خراب کنن. اما در مقابل، مسئله ای که ضد اعتماد بنفسه و باعث افسردگی و ناراحتی ما میشه، بی برنامگی و بی کاریه. حق با توست، آدم شغلی که میخواد انجام بده باید مورد علاقش هم باشه، اما در شرایط فعلی که وضعیت شغل و کار درکشور ما مناسب نیست و حتی برای کسانی که مدرک ارشد و دکتری هم دارن کار بسختی پیدا میشه، بخصوص کار اداری که تو دوست داری، در اینصورت مخیّری بین اینکه بیکار بشینی، و خدای ناکرده و دور از جون، افسرده و غمگین و پژمرده بشی، و دائم با خونوادت هم، تنش و درگیری داشته باشی؛ . خب عقل و منطق حکم میکنه که فعلا بری سر کاری که خانوادت میگن تا بعد که کار مناسبتری پیدا شد، دیگه اونجا نری. در ضمن کاری که میگن هم، کار خوبیه و در عین حال که حتما سختیهای خاص خودش رو داره، شیرینی و جذابیت هم داره و بقول معروف کار با کلاسی هم هست و میتونی درآمدی هم برای خودت کسب کنی، و وقتی درآمدی داشتی دستت برای برنامه ریزی و هدفگذاری بازتر میشه. با کار کردن حال روحیت هم بهتر میشه.
موفق و شاد و خوشبخت باشی.
بیشتر بخوانید:
افسردگی