ناشناس

با مخالفت خانواده ام مشکل دارم. آیا من می توانم با مخالفتشان مقابله کنم؟

با سلام و تشکر فراوان برای پاسخگویی، کاملا حرف شما را قبول دارم و می دانم کسی جز خودم نمی تواند به من کمک کند، ولی زمانی که به عنوان مثال خواستگاری دارم که شرایطش را قبول دارم ولی خانواده حتی حاضر نیست در موردش صحبت کند آیا من می توانم با مخالفتشان مقابله کنم؟ من همیشه با احترام با دیگران صحبت کردم مخصوصا خانواده ولی خواهر و مادرم به شدت توهین میکنند، جوابشان را نمیدهم ولی تمامی ندارد.خیلی اصرار دارند که بگویند من افسرده و مریضم و در روز چند بار این را به من میگویند و انگار منتظرند من افسرده شوم.
دوشنبه، 28 خرداد 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: سیده نرجس رضایی
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

با مخالفت خانواده ام مشکل دارم. آیا من می توانم با مخالفتشان مقابله کنم؟

ناشناس ( تحصیلات : فوق لیسانس ، 27 ساله )

با سلام و تشکر فراوان برای پاسخگویی، کاملا حرف شما را قبول دارم و می دانم کسی جز خودم نمی تواند به من کمک کند، ولی زمانی که به عنوان مثال خواستگاری دارم که شرایطش را قبول دارم ولی خانواده حتی حاضر نیست در موردش صحبت کند آیا من می توانم با مخالفتشان مقابله کنم؟ من همیشه با احترام با دیگران صحبت کردم مخصوصا خانواده ولی خواهر و مادرم به شدت توهین میکنند، جوابشان را نمیدهم ولی تمامی ندارد.خیلی اصرار دارند که بگویند من افسرده و مریضم و در روز چند بار این را به من میگویند و انگار منتظرند من افسرده شوم.


مشاور: علی محمد صالحی

عرض سلام و ادب مجدد.
این خیلی خوبه که همیشه با احترام با دیگران صحبت میکنی، این نشونه اینه که به شخصیت خودت احترام میذاری و برای خودت ارزش قائلی که با احترام با دیگران صحبت میکنی. خواهر و مادرت هم که توهین میکنن در واقع نشونه اینه که برای شخصیت خودشون احترام و ارزشی قائل نیستند، به هر صورت اونا هم انسان هستند و همه انسانها ممکنه خطا یا اشتباهاتی در رفتارشون داشته باشن، حتی اگه اون فرد مادر ما باشه، و راجع به اینکه گفتی «خیلی اصرار دارند که بگویند من افسرده و مریضم و در روز چند بار این را به من میگویند»، واقعا این ناراحت کننده است که اونا همچین حرفی رو به تو میزنن، ولی برای اینکه حال خودمون از حرف دیگران خراب نشه و دچار فشار عصبی و ناراحتی بیشتر نشیم، خیلی وقتها باید توهین و حرف نامناسب دیگران رو نشنیده بگیریم و ازش بگذریم. نمیخوام خدای ناکرده به خواهر و مادرت اهانتی بکنم ولی یه داستان در زمینه شیوه برخورد با افرادی که به ما اهانت میکنن هست به نام «قانون کامیون حمل زباله» که به این صورته: «روزی من با تاکسی عازم فرودگاه بودم. ما داشتیم در خط عبوری صحیح رانندگی می کردیم که ناگهان یک ماشین درست در جلوی ما از محل پارک خود، بیرون پرید. راننده تاکسی محکم ترمز گرفت. ماشین سُر خورد، و دقیقاً به فاصله خیلی کمی از ماشین دیگه متوقف شد! راننده اون ماشین سرش را ناگهان بیرون آورد و شروع کرد به فریاد زدن و فحش و توهین به راننده تاکسی. راننده تاکسی فقط لبخند زد و برای آن شخص دست تکان داد. بعد از این قضیه با تعجب از او پرسیدم: چرا شما این رفتار را کردید؟ آن شخص مرتکب خلاف شد و بدون توجه از پارک بیرون اومد و نزدیک بود ماشین تان را از بین ببرد وما را به بیمارستان بفرستد! در آن هنگام بود که راننده تاکسی درسی را به من آموخت که هرگز فراموش نمیکنم، درس «قانون کامیون حمل زباله». او توضیح داد که بسیاری از افراد مانند کامیون های حمل زباله هستند. آنها سرشار از آشغال، ناکامی، خشم، و ناامیدی در اطراف می گردند. وقتی آشغال در اعماق وجودشان تلنبار میشود، آنها به جایی احتیاج دارند تا آن را تخلیه کنند و گاهی اوقات روی شما خالی میکنند. به خودتان نگیرید. فقط لبخند بزنید، دست تکان بدهید، برایشان آرزوی خیر بکنید، و بروید. آشغال های آنها را نگیرید تا به افراد دیگری در سرکار، در منزل، یا توی خیابان پخش کنید. افراد موفق اجازه نمیدن که کامیون های آشغال، روزشان را خراب کنند و باعث ناراحتی آنها شوند. زندگی خیلی کوتاهتر از آن است که صبح با تأسف از خواب برخیزید، از این رو... افرادی را که با شما خوب رفتار می کنند دوست داشته باشید. برای آنهایی که رفتار مناسبی ندارند دعا کنید». البته این قانون کامیون حمل زباله، بیشتر برای افرادی که در جامعه به ما توهین یا اهانتی میکنن استفاده میشه ولی میتونیم این قانون رو نسبت به افرادی که تو خونه هم به ما توهین میکنن به کار ببریم. کار مهمتری که میتونی در زمینه مقابله با توهین اونا انجام بدی اینه که در رفتارت، به اونا نشون بدی که، اشتباه میکنن و نه تنها افسرده و مریض نیستی، بلکه خیلی هم شاد و خوشحالی. و اگه واقعا قبول داری که کسی بجز خودت نمیتونه بهت کمک کنه باید در عمل هم نشون بدی و صِرف قبول داشتن کافی نیست، بلکه میبایست بهش ایمان داشته باشی و مطمئن باشی که خودت باید زندگیت رو تغییر بدی و فرض کنی تنهای تنها هستی و به توانمندیها و استعدادهای خودت تکیه کنی. موضوع هدفگذاری که دفعه قبل گفتم خیلی در این زمینه میتونه بهت کمک کنه چون هدف داشتن باعث رشد و نشاط درونی ما میشه.ردر مورد خواستگاری هم که گفتی من نمیدونم، شاید اون فردی که بعنوان خواستگار مطرح میکنی از نظر خودت شرایطش خوب باشه، ولی از نظر خانوادت واقعا فرد مناسبی نباشه و به مصلحت شما ندونن که با اون ازدواج کنی، و مطمئنا ازدواج نکردن، بهتر از ازدواج با فردیه که شرایط ازدواج رو نداشته باشه، چون ممکنه بعد از ازدواج دچار سختیها و ناراحتیهای بمراتب بیشتری بشی. ولی به هرحال ازدواج کردن یکی از اهداف اصلیته که حتما هم به اون میرسی، ولی بهتره تو زندگیت اهداف کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت داشته باشی و همه انرژیت رو بر یک هدف نذاری. و ابتدا بر اهداف کوتاه مدت که زودتر به اونا میرسی تمرکز کنی، و ازدواج هم جزء اهداف میان  مدت یا بلندمدتت باشه. نکته دیگه اینکه، راجع به پدرت صحبتی نکردی، اگه رابطت با ایشون بهتره میتونی علاوه بر تکیه بر توانمندیهای خودت، در زمینه خواستگارت یا موضوعات دیگه، باهاش صحبت کنی یا بقول بعضی باهاش لابی کنی و رضایت اونو بدست بیاری.
موفق و شاد و خوشبخت باشی.

بیشتر بخوانید:
علائم هشدار دهنده‌ی افسردگی



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.