ناشناس
مشاوره خانواده: مادرشوهرم یکسره توی زندگی من دخالت داره، چی کار کنم؟
سلام.من مشکلم راجع به مادرشوهرم.ایشون یک سره توزندگی من دخالت داره.و خیلی حسود.یک سره به همسرم یادمیده براش پول خرج نکن.چی کار کنم.رو شوهرم اثردارا
مشاور: علی محمد صالحی
عرض سلام و احترام.
این مسئله ای که مطرح کردی، دو بُعد داره، یک بعد اون همینه که گفتی مادرشوهرت تو زندگی شما دخالت میکنه، و بُعد دیگه این مسئله اینه که تو هم به شوهرت وابسته ای و دوست نداری که اون به جز تو، به شخص دیگه ای خیلی توجه کنه، و وقتی میبینی که همسرت به مادرش خیلی توجه میکنه، یا برعکس مادرشوهرت با همسرت ارتباط داره و شوهرت رو بر علیه تو تحریک میکنه، باعث رنجش و آزار تو میشه. البته منظورم این نیست که بگم چرا به شوهرت وابسته ای یا چرا رو شوهرت حساسیت داری، اصل این مسئله اگه در حد معقولی باشه و بیش از حد نباشه اشکالی نداره. البته اینکه مادرشوهرت تو زندگیتون دخالت میکنه، یک جنبه دیگه هم داره، و اون جنبه اینه که همسرت هم تا حدودی به مادرش وابستگی داره، و الا صحبتها و حرفهای مادرش بر او تاثیر زیادی نمیگذاشت، و برای حل موضوع دخالت مادر شوهرت هم، بهتره وابستگی شوهرت به مادرش رو حتی الامکان کم کنی. چون نمیتونی بر مادرشوهرت تاثیر زیادی بذاری و اونو تغییر بدی، ولی احتمال اینکه بتونی بر همسرت تاثیر بذاری بیشتره. در هر حال باید به این نکته توجه کنی که نوع ارتباط یک مرد با مادرش، با نوع ارتباط وی با همسرش متفاوته و جنس این ارتباط فرق میکنه. یک فرد احساسش نسبت به مادر یک احساس عاطفی از نوع مادر - فرزنده، و به هیچ وجه این احساس نمیتونه فرایند احساس زناشویی یک زن و شوهر را پوشش بده. و یادت باشه که مادر شوهرت، رقیبت نیست و اون احساسی که شوهرت نسبت به تو داره، هیچ وقت نسبت به مادرش نداره. همونطور که خود تو نسبت به مادرت علاقه داری و این علاقه تو ربطی به ارتباط عاطفی – جنسی تو نسبت به شوهرت نداره. بنابراین اولین قدم اینه که اگه نسبت به شوهرت رفتارهای کنترلگرانه و سختگیرانه داری، از این رفتارها دست برداری، چون وقتی او وابسته به مادرش باشه، هر چی بیشتر او را نهی کنی کار بدتر میشه و شوهرت فک میکنه میخوای بین اون و مادرش فاصله بندازی، بنابراین رابطش با تو بدتر میشه. دومین اقدام شما این باید باشه که به شوهرت کمک کنی تا به آرامی و در طول چند ماه قدم به قدم و به صورت میلیمتری وابستگی خودش رو نسبت به مادرش کم کنه. و بهش بگی که از نظر روانشناسی وقتی مردی ازدواج میکنه و زندگی مستقلی تشکیل میده، باید تصمیمات زندگیش رو خودش بگیره و اراده و اختیار داشته باشه... سومین اقدام شما باید این باشه که با انجام رفتارهای ارضا کننده عاطفی و جنسی، نیازهای طبیعی همسرت را به خوبی ارضا کنی تا او به حد کافی از کنار تو بودن احساس راحتی کنه و آرامش خود را از ارتباط با تو به دست بیاره. چهارمین اقدامت هم اینه که به مادر شوهرت نزدیک بشی و به او محبت کنی و سعی کنی رابطه خودت را با او بهتر کنی، چون هرچه از او دور باشی بیشتر احساس منفی خواهید داشت. و برای نزدیک شدن به او باید خودت رو جای اون تصور کنی و تا اندازه ای مادرشوهرت رو درک کنی، و توجه کنی که اون کسی است که پسرش رو بزرگ کرده و به سر و سامون رسونده و الان که پسرش بالغ و عاقل شده، شخص دیگه ای اومده و صاحب احساسات و عواطف پسرش شده، منظورم اینه که اگه تو هم خودت رو جای اون تصور کنی بهتر میتونی حرفها و رفتارهای اونو درک کنی و به او هم یه کمی حق بدی.