ناشناس

مشاوره تربیت فرزند: یه مادر عصبی هستم که از این موضوع عذاب میکشم؛ تو رو خدا کمکم کنید.

با سلام. من یه مشکلی بزرگی دارم که شده کابوس من. من یه پسر ۲ سال دارم من خیلی عصبی شدم باهاش بد حرف میزنم وقتی کار بدی میکنه که قبلش کلی بهش هشدار دادم از قبل. نمیدونم چجوری باید خودمو کنترل کنم دارم عذاب میکشم شوهرمم میگه خیلی با بچه بد حرف میزنم . البته شوهرم بیشتر وقت ها نیست. شیفت ۲۴ ساعته کار میکنه یعنی یه روز کامل نیست و ۱ روز کامل خونس . البته باید بگم اون یه روزی هم که هست ما زیاد نمبینیمش چون صبح که میاد میخوابه تا ظهر بعد پا میشه غذا میخوره اگه باشگاه داشته باشه ساعت ۴ میره تا ۹ شب بیاد بچمونو یه پارکی ببریم. یعنی سعی میکنه بچه رو حتما روزی که هست جایی ببره ولی برای من کلا وقت زیادی نداره و همیشه حسرت وقت گذروندن با شوهرم یه غم شده برام بارها باهم صحبت کردیم چه اروم چه با بحث ولی تاثیری روش نداره هرکاری دلش بخواد میکنه هرجا با رفیقاش بخواد بره قرار میزاره میره.از نظر مالی هیچی برامون کم نمیزاره فقط من این کمبودشو خیلی حس میکنم از این همه تنهایی خسته شدم .البته من خودم کودکی شادی نداشتم همش دعوا و توهین و کتک زدن مادرمو تجربه کردم واسه همین ارتباط خوبی باهاش ندارم. همیشه ترسم از اینه که بشم یکی مثل مادرم .همش شبا وقتی میخوابم عذاب وجدان دارم خیلی ناراحتم کلافم هیچکسم ندارم . هیچ جایی هم نمیتونم برم تا بچم بزرگ نشده بخوام کلاسی برم یا باشگاهی برم شوهرمم قبول نمیکنه نگهش داره پی تفریحات خودشه . از نظر شوهرم همین که سقف بالاسری تهیه کرده خورد و خوراک خوبی فراهم کرده من دارم تو خونه خودم پادشاهی میکنم.البته اینم بگم شوهرم خیلی ادم عصبی ولی سعی میکنه خودشو کنترل کنه مخصوصا با بچمون. من ادم فوق العاده ارومی بودم ولی متاسفانه خیلی با بچم بد حرف میزنم کنترل ندارم رو رفتارم البته با شوهرم جرات بد اخلاقی ندارم.من وقتی پسرم ۸ ماهش بود دوباره باردار شدم وتو شرایط فوق العاده سختی بودم چون مادشوهرم بیمارستان بستری بود و کلا شوهرم خونه نبود کسی نبود که مراقبم باشه خانوادمم ازم دورن. شیر نداشتم به پسرم بدم همیشه گشنه بود شیر خشک هم نمیخورد از اونطرفم یه بچه ۶ ماهه تو شکمم که مادر شوهرم فوت کرد کلی ضربه روحی خوردم خیلی با پسرم بدخلقی کردم خودمو زدم حالم خیلی بد بود تو ۶ ماهگی بچم سقط شد از دستش دادم .الان همش فکر میکنم بخاطر من بچم از دستم رفت بخاطر عصبانیتام من با جفت بچه هام بد کردم نمیدونم چجوری باید اون دنیا جوابشونو بدم الان که دارم اینا رو با گریه مینویسم من فقط بخاطر بچم زندم از خودم دیگه چیزی نمونده فقط بخاطر پسرم. همش کابوس میبینم که من رفتم جایی چیزی بخرم یه دفه یادم میوفته که پسرم خونه تنهاس جا گذاشتمش کلی خودمو میزنم و گریه میکنم که بچمو خونه گذاشتم تنهایی الان کلی گریه کرده نکنه چیزیش شده باشه وقتی بیدار میشم از ناراحتی دوست دارم بمیرم. توروخدا کمکم کنید چرا نمیتونم با بچم خوب رفتار کنم طفل معصوم خیلی گناه داره منم نمیتونم کنترلش کنم. از کفگیر هم میترسه وقتی کار بدی میکنه من هیچ جوره نمیتونم حالیش کنم کفگیر برمیدارم میترسه خودش میره البته نمیزنمش با کفگیر فقط واسه اینه که حرفمو گوش کنه میدونم که اشتباه بزرگیه ولی بدجوری درماندم و خسته . تو رو خدا کمکم کنید
سه‌شنبه، 2 مرداد 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: سیده نرجس رضایی
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

مشاوره تربیت فرزند: یه مادر عصبی هستم که از این موضوع عذاب میکشم؛ تو رو خدا کمکم کنید.

ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، 22 ساله )

با سلام. من یه مشکلی بزرگی دارم که شده کابوس من. من یه پسر ۲ سال دارم من خیلی عصبی شدم باهاش بد حرف میزنم وقتی کار بدی میکنه که قبلش کلی بهش هشدار دادم از قبل. نمیدونم چجوری باید خودمو کنترل کنم دارم عذاب میکشم شوهرمم میگه خیلی با بچه بد حرف میزنم . البته شوهرم بیشتر وقت ها نیست. شیفت ۲۴ ساعته کار میکنه یعنی یه روز کامل نیست و ۱ روز کامل خونس . البته باید بگم اون یه روزی هم که هست ما زیاد نمبینیمش چون صبح که میاد میخوابه تا ظهر بعد پا میشه غذا میخوره اگه باشگاه داشته باشه ساعت ۴ میره تا ۹ شب بیاد بچمونو یه پارکی ببریم. یعنی سعی میکنه بچه رو حتما روزی که هست جایی ببره ولی برای من کلا وقت زیادی نداره و همیشه حسرت وقت گذروندن با شوهرم یه غم شده برام بارها باهم صحبت کردیم چه اروم چه با بحث ولی تاثیری روش نداره هرکاری دلش بخواد میکنه هرجا با رفیقاش بخواد بره قرار میزاره میره.از نظر مالی هیچی برامون کم نمیزاره فقط من این کمبودشو خیلی حس میکنم از این همه تنهایی خسته شدم .البته من خودم کودکی شادی نداشتم همش دعوا و توهین و کتک زدن مادرمو تجربه کردم واسه همین ارتباط خوبی باهاش ندارم. همیشه ترسم از اینه که بشم یکی مثل مادرم .همش شبا وقتی میخوابم عذاب وجدان دارم خیلی ناراحتم کلافم هیچکسم ندارم . هیچ جایی هم نمیتونم برم تا بچم بزرگ نشده بخوام کلاسی برم یا باشگاهی برم شوهرمم قبول نمیکنه نگهش داره پی تفریحات خودشه . از نظر شوهرم همین که سقف بالاسری تهیه کرده خورد و خوراک خوبی فراهم کرده من دارم تو خونه خودم پادشاهی میکنم.البته اینم بگم شوهرم خیلی ادم عصبی ولی سعی میکنه خودشو کنترل کنه مخصوصا با بچمون. من ادم فوق العاده ارومی بودم ولی متاسفانه خیلی با بچم بد حرف میزنم کنترل ندارم رو رفتارم البته با شوهرم جرات بد اخلاقی ندارم.من وقتی پسرم ۸ ماهش بود دوباره باردار شدم وتو شرایط فوق العاده سختی بودم چون مادشوهرم بیمارستان بستری بود و کلا شوهرم خونه نبود کسی نبود که مراقبم باشه خانوادمم ازم دورن. شیر نداشتم به پسرم بدم همیشه گشنه بود شیر خشک هم نمیخورد از اونطرفم یه بچه ۶ ماهه تو شکمم که مادر شوهرم فوت کرد کلی ضربه روحی خوردم خیلی با پسرم بدخلقی کردم خودمو زدم حالم خیلی بد بود تو ۶ ماهگی بچم سقط شد از دستش دادم .الان همش فکر میکنم بخاطر من بچم از دستم رفت بخاطر عصبانیتام من با جفت بچه هام بد کردم نمیدونم چجوری باید اون دنیا جوابشونو بدم الان که دارم اینا رو با گریه مینویسم من فقط بخاطر بچم زندم از خودم دیگه چیزی نمونده فقط بخاطر پسرم. همش کابوس میبینم که من رفتم جایی چیزی بخرم یه دفه یادم میوفته که پسرم خونه تنهاس جا گذاشتمش کلی خودمو میزنم و گریه میکنم که بچمو خونه گذاشتم تنهایی الان کلی گریه کرده نکنه چیزیش شده باشه وقتی بیدار میشم از ناراحتی دوست دارم بمیرم. توروخدا کمکم کنید چرا نمیتونم با بچم خوب رفتار کنم طفل معصوم خیلی گناه داره منم نمیتونم کنترلش کنم. از کفگیر هم میترسه وقتی کار بدی میکنه من هیچ جوره نمیتونم حالیش کنم کفگیر برمیدارم میترسه خودش میره البته نمیزنمش با کفگیر فقط واسه اینه که حرفمو گوش کنه میدونم که اشتباه بزرگیه ولی بدجوری درماندم و خسته . تو رو خدا کمکم کنید


مشاور: خانم ضیایی

سلام و احترام خدمت شما مادر گرامی. از اینکه ما را محرم اسرار خود دانستید و سفره ی دلتان را گشودید سپاسگزارم. موقعیتی را که در آن قرار دارید را درک می کنم امیدوارم صحبت هایم بتواند راهگشا باشد. بیان کردین" پسری 2 ساله دارید که برخورد مناسبی با او ندارید و نمی توانید خشم خود را کنترل کنید": خیلی خوب هست که شما بزرگوار به رفتارهای خود، آگاهی دارید و ان شاالله سعی در اصلاح و تغییر آن خواهید داشت. پیشنهاداتی را خدمتتان عرض می کنم:
- لازم است در وهله ی اول، شما روی افکار، احساسات و هیجاناتتان کار کنید تا بتوانید مدیریتشان را برعهده بگیرید. یعنی لزوما رفتارهای کودک و همسرتان باعث آشفتگی شما نمی شود بلکه تفسیر و تحلیل شما از رویدادها هست که سبب ناراحتی شما می شود.چه بسا شما اتفاقات پیرامون را به صورت اغراق آمیز و بیش از حد فاجعه انگیز پیش خود توصیف می کنید و این امر، در پی داشتن هیجانات و احساسات منفی را در برخواهد داشت.
- محرک‌های خود را شناسایی کنید. شناختن و رسیدگی کردن به عوامل محرک بسیار مهم هستند؛ زیرا احساس خشم، ترس یا گناه در نتیجه واکنش به عوامل محرک در انسان ایجاد می‌شوند.یا تحت چه شرایطی نیاز به کنترل خود دارید. مثلا خستگی، بی خوابی، اضطراب. بعد از اینکه شرایط و محرک ها را شناسایی کردید، باید روی خودتان کار کنید تا در زمان قرار گرفتن در این موقعیت‌ها، انتخاب بدی نداشته باشید.
- زمانی‌که احساس می‌کنید که در حال عصبانی شدن هستید موقعیت را تشخیص داده و از مکان دور شوید. یک فعالیت ۶۰ ثانیه‌ای را تا بهبود حالت جسمانی و روحی خود آغاز کنید. مثلا صلوات فرستادن، آب خوردن، نفس عمیق کشیدن، هر چیزی که شما را آرام می کند.
- تفکر کنید و این جملات را با خود بگویید: "من درباره رفتار بد فرزندم چه چیزی به خودم می‌گویم که اینطور باعث خشمگین شدن من می‌شود؟" در واقع با چالش کشیدن افکارتان متوجه می شوید واقعا رفتار کودکتان، ارزش این همه عصبانیت و آشفتگی را ندارد.
- همواره این مساله را به خود گوشزد کنید که هر انسانی می‌تواند اشتباه کند و اشتباه کودکان بیشتر بخاطر ناآگاهی آن ها در انجام کارها و رفتارهایشان می‌باشد و چه بسا اقتضای سنشان هست، پس بایستی با رفتار مناسب شیوه مناسب رفتارها را به آنها آموخت.
- از مسائل و اتفاقات زندگی کوه نسازید و سعی کنید مقاوم , استوار و مصمم با آن ها روبه رو شوید و با استفاده از تفکر خلاق، برای مسائل راه حل مناسبی پیدا کنید. اینگونه کمتر احساس ناکامی بهتون دست می دهد. مثلا پسر 2 ساله ام باعث شده، هیچ فعالیت و وقتی برای خودم نداشته باشم. با استفاده از بارش فکری تمام فعالیت های مورد علاقه ای که می توان در کنار یک بچه انجام داد را برای خود لیست کنید و از بین آن ها، اونی را که مناسب تره انتخاب کنید. یک مادر طبیعتا باید برای خودش، نیازها و علایقش وقت بگذارد تا بتواند یک مادر و همسر شاد و سرحال و باانگیزه باشد. بنابراین لازم هست زمانی هر چند کوتاه را برای خود اختصاص دهید .
- بیان کردین "همسرم برای من هیچ وقتی نمیزاره و تفریحاتش را بیشتر با دوست هایش صورت می گیرد": گفت و گوی ما اگر همدلانه و منطقی باشد، تاثیر بسیار زیادی در افزایش محبت بین زوج ها دارد. اینکه ما خواسته ها و نیازهایمان را به صورت خیلی صریح، واضح و قاطع بیان کنیم بدون اینکه تهدید، سرزنش و تحقیر داشته باشیم، بسیار موثر و راهگشاست. سعی کنید با هم یک فعالیت مشترک و لذت بخش را پیدا کنید و زمان هایی را تعیین کنید که این فعالیت را با هم انجام دهید. مثلا هر دوی شما از پیاده روی لذت می برید، روزی نیم ساعت به این کار بپردازید.
- در انجام فعالیت مشترک تلاش کنید وجودتان فارغ از باید ها ونباید ها و مسئولیت ها باشد و هدف شما کسب لذت و تفریح بیشتر با همسرتان باشد. یعنی واقعا از وجود آن تفریح لذت ببرید بدون اینکه بخواهید در مورد مشکلات و درگیری هایی که با هم داشتید صحبت کنید. به طوری که به تدریج، همسرتان برای اختصاص دادن زمان بیشتری برای شما، لحظه شماری کنید. اگر دل کسی را نرم کنید، عقلش هم با شما همراه می شود، کاری که با بارها بحث و جدال و مشاجره و متقاعد کردن به دست نمی آید. بنابراین کافی است فعالیت های مشترک را با تداعی های خوشایندی همراه کنید که به هدفتان برسید.
- آگاه باشید تغییرات نیازمند زمان و توجه و اصلاحات هست و با دلسردی و احساس گناه تغییری ایجاد نمی شود.
- همچنین بهتر است روی نقاط مثبت همسر و زندگی تان بیشتر تمرکز کنید مثلا خودگویی های آرامش بخشی را داشته باشید: "اینکه همسرم نیازهای مالی و اسباب آسایش ما را فراهم می کند نشان دهنده ی مسئولیت پذیری اش است". در ضمن یکی از زبان های ابرازعشق ، خدمت رسانی است که بعضی آقایان سعی می کنند به صورت عملی، مهر و محبت خودشان را به همسر نشان دهند. یادآوری این مسائل می تواند حال شما را بهبود بخشد.
و در نهایت بهتر است برای آموزش مدیریت خشم و تسریع بهبود حالتان به روانشناس مراجعه کنید.
به امید موفقیت برای شما مادر گرامی

بیشتر بخوانید:
پرخاشگری و پرخاشگر



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مشاوره مرتبط