ناشناس

راه رهایی از ترس چیست؟

ببخشید ما چند روز پیش دزد اومده بود خونمون و حدود 7 میلیون بهمون ضرر زده بود ولی الان من و خانواده ام میترسیم که باز هم اون دزد ها بیان (فقط من و مامانم میترسیم ولی بابام نمیترسه) بابام میگه : دزده دیگه جرات نمیکنه بیاد ولی پدرم صبح ها که میره سر کار و منم که میرم مدرسه مامانم تنها میمونه و من میترسم دزدها بلایی سرش بیارن الان ما میخوایم خونمون رو عوض کنیم چون که خونه ی کناریمون خالیه و هیچ کس اهمیت بهش نمیده و معتاد ها و اینا توش جمعن و دزد ها هم تو اون خونه بودن و پریدن تو حیاط ما دزدی کردن و ...... خلاصه چیرای خیلی مهم مثل گوشی و طلا و اینا رو نتونستن ببرن چون ما سر موقع رسیدیم ولی از تو حیاط کناری فرار کرده بودند و هول شده بودند الان خونه ی ما 2 طبقه است و من و مامانم میترسیم کلید ها رو از روش زده باشند و یا باز هم بیان خلاصه من تو شرایط خیلی بد و ترسناک به سر میبرم لطفا راهنماییم کنید و ازتون خواهششش میکنم اس ام اس بدید زنگ نزنید نمیخوام خانواده ام بفهمند و بترسند . مرسی بابت سایتتون لطفا زود راهنمایی کنید من خیلی میترسم
يکشنبه، 25 آذر 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

راه رهایی از ترس چیست؟

ناشناس ( تحصیلات : راهنمایی ، 14 ساله )

ببخشید ما چند روز پیش دزد اومده بود خونمون و حدود 7 میلیون بهمون ضرر زده بود ولی الان من و خانواده ام میترسیم که باز هم اون دزد ها بیان (فقط من و مامانم میترسیم ولی بابام نمیترسه) بابام میگه : دزده دیگه جرات نمیکنه بیاد ولی پدرم صبح ها که میره سر کار و منم که میرم مدرسه مامانم تنها میمونه و من میترسم دزدها بلایی سرش بیارن الان ما میخوایم خونمون رو عوض کنیم چون که خونه ی کناریمون خالیه و هیچ کس اهمیت بهش نمیده و معتاد ها و اینا توش جمعن و دزد ها هم تو اون خونه بودن و پریدن تو حیاط ما دزدی کردن و ...... خلاصه چیرای خیلی مهم مثل گوشی و طلا و اینا رو نتونستن ببرن چون ما سر موقع رسیدیم ولی از تو حیاط کناری فرار کرده بودند و هول شده بودند الان خونه ی ما 2 طبقه است و من و مامانم میترسیم کلید ها رو از روش زده باشند و یا باز هم بیان خلاصه من تو شرایط خیلی بد و ترسناک به سر میبرم لطفا راهنماییم کنید و ازتون خواهششش میکنم اس ام اس بدید زنگ نزنید نمیخوام خانواده ام بفهمند و بترسند . مرسی بابت سایتتون لطفا زود راهنمایی کنید من خیلی میترسم


مشاور: خانم قربانی

سلام بر شما همراه گرامی سایت راسخون
کاملا مشهود است که چقدر از اتفاق و دزدی پیش امده وحشت کرده اید و با توجه به اینکه در دوره نوجوانی هستید شدت هیجان تان بالاست، واکنش های هیجانی تان هم باعث شدت گرفتن این ترس شده است.
دوست نوجوان، احساس شما و شدت ان قابل درک است زیرا که در هر اتفاقی، زمان لازم است که افراد مرتبط با ان، به پذیرش و خو گرفتن با ان دست بیابند. اما انچه که میتواند این ترس را در شما ماندگار کند و به شما اجازه ندهد که به شرایط عادی برگردید، افکار منفی اتوماتیک شماست. به این افکار، افکار خودایند منفی نیز میگویند.شما به طور ناخودآگاه به دنبال یافتن شواهدی برای افکار منفی خود هستید و سعی دارید همه چیز را با اندیشه های خود مرتبط ببنید تا صحت انها تایید شود. افکار شما ظاهرا منطقی و صحیح به نظر میرسد. همه توضیحات شما با اینکه دزدان از خانه مجاور امده اند و یا به انجا گریخته اند، پیوند میخورد بدون اینکه شاهدی واقعی و مستنداتی برای این امر داشته باشید.فقط میدانید که ان خانه خالی است و معمولا خانه خالی مأمنی برای معتادین و ... است، معتادین به دنبال پول و اشیا قیمتی هستند، خانه شما در مجاور ان است، مادرتان تنها و بی دفاع است، پس حتما انان در جستجوی پول، به خانه شما حمله کرده و مادر شما را مجروح و اموالتان را سرقت خواهند کرد.این فکر یا امثال ان به راحتی شما را با یک حادثه تلخ مواجه میکند و بدون اتفاق افتادن حادثه ، ترس و وحشت را تجربه میکنید و به قول خودتان شرایط بدی را تجربه میکنید.دوست گرانقدر، اگر خوب دقت کنید:
اولا، این قصه ساخته ذهن شماست نه واقعیت کنونی و جاری؛
دوما، تمامی این موارد یا بیشتر انها فاقد ادله لازم و کافی است و منطبق بر واقعیت نیست؛یعنی زمانی که مقدمات ضعیف یا نادرست باشد، نتیجه ای هم که میگیرید، ناصحیح است و قرار نیست اتفاقی که ذهن شما ان را دنبال میکند صورت بگیرد پس نگرانی هم معنا ندارد.برای دور شدن از افکار، کمتر در مورد این اتفاق تمرکز کنید و بدانید که هر چه توجه خود را غافل کنید زود تر به شرایط عادی باز میگردید. هر زمان که به یاد این اتفاق می افتید، با گفتن اینکه "هر چه بود تمام شد"، به سراغ فعالیتی بروید که برای شما جذاب است.از مادرتان نیز بخواهید با حضور در کنار اقوام و دوستان و یا دعوت آنها به منزل، اندکی صبوری کرده و اجازه بدهند که از خاطره این دزدی از ذهن شان کمرنگ شود.اگر با مرور زمان نتوانستید این بر این حالت خود فائق بیاید، حتما همراه با مادرتان، به روانشناس مراجعه فرمایید.
شاد و سلامت باشید.



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.