ناشناس

چیکار کنم از زندگی با همسرم لذت ببرم؟

سلام من یه خانم ۲۸ ساله هستم ۳ فرزند دارم و همسرم ۳۸ سالشه و اهل رمانتیک بازی و این کارا نیست. یه چند وقتیه رمان میخونم و تحت تاثیر قرار گرفتم و همش گریه میکنم. دلم میخواد برگردم به زمان قبل. همه چیز رو از نو بسازم و شخصیت های رمان مدام داخل ذهنم هست. لطفاً بگید چیکار کنم تا از این افسردگی در بیام؟ ببخشید من یه توضیح مختصر از زندگی ام میگم شاید طولانی بشه. من ۱۶ سالم بود که با ایشون ازدواج کردم فقط ۶ ماه عقد بودیم. اوایل ازدواج همش دعوا میکردیم. من مدرسه هم میرفتم. همسرم قبل از من قرار بود با دختر عموش که دقیق همسن و هم اسم من بود ازدواج کنه ولی چون شوهرم یه خورده بداخلاق ‌‌‌و بد دل بود بهش جواب رد داد ولی از بچگی با هم بودند و به اسم هم اوایل پدر شوهر و مادر شوهرم حتی برادر شوهرام توی زندگیم دخالت زیاد میکردند تا وقتی اولین پسرم بعد از ۲ سال زندگی به دنیا اومد زندگیم بهتر شد پسر بعدیم ۴سال بعد از پسر اولم و دخترم هم که کاملا ناخواسته بود ۳سال بعد از پسر دومم مامانم همش می‌گفت با سن کمت ۳تا بچه داری. خلاصه خیلی توی فشار بودم همش گریه میکردم دختر عموی شوهرم بعد ده سال از شوهرش جدا شده یه بار دیدم همسرم اسمش رو توی گوشی سرچ کرده دوست داره شمارش رو پیدا کنه. وقتی بهش گفتم انکار کرد و من دیگه چیزی نگفتم بعد از به دنیا اومدن دخترم اخلاقش یه کم بهتر شده ولی من هرچی بهم میگه عزیزم از این حرفا میزنه باور نمیکنم و فکر میکنم از ته دل نمیگه. هردوقت یادم میاد گریم میگیره برای همین دلم میخواد برگردم عقب و همه چیز رو از نو بسازم. .
چهارشنبه، 13 اسفند 1399
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: سیده نرجس رضایی
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

چیکار کنم از زندگی با همسرم لذت ببرم؟

ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، 28 ساله )

سلام من یه خانم ۲۸ ساله هستم ۳ فرزند دارم و همسرم ۳۸ سالشه و اهل رمانتیک بازی و این کارا نیست. یه چند وقتیه رمان میخونم و تحت تاثیر قرار گرفتم و همش گریه میکنم. دلم میخواد برگردم به زمان قبل. همه چیز رو از نو بسازم و شخصیت های رمان مدام داخل ذهنم هست. لطفاً بگید چیکار کنم تا از این افسردگی در بیام؟ ببخشید من یه توضیح مختصر از زندگی ام میگم شاید طولانی بشه. من ۱۶ سالم بود که با ایشون ازدواج کردم فقط ۶ ماه عقد بودیم. اوایل ازدواج همش دعوا میکردیم. من مدرسه هم میرفتم. همسرم قبل از من قرار بود با دختر عموش که دقیق همسن و هم اسم من بود ازدواج کنه ولی چون شوهرم یه خورده بداخلاق ‌‌‌و بد دل بود بهش جواب رد داد ولی از بچگی با هم بودند و به اسم هم اوایل پدر شوهر و مادر شوهرم حتی برادر شوهرام توی زندگیم دخالت زیاد میکردند تا وقتی اولین پسرم بعد از ۲ سال زندگی به دنیا اومد زندگیم بهتر شد پسر بعدیم ۴سال بعد از پسر اولم و دخترم هم که کاملا ناخواسته بود ۳سال بعد از پسر دومم مامانم همش می‌گفت با سن کمت ۳تا بچه داری. خلاصه خیلی توی فشار بودم همش گریه میکردم دختر عموی شوهرم بعد ده سال از شوهرش جدا شده یه بار دیدم همسرم اسمش رو توی گوشی سرچ کرده دوست داره شمارش رو پیدا کنه. وقتی بهش گفتم انکار کرد و من دیگه چیزی نگفتم بعد از به دنیا اومدن دخترم اخلاقش یه کم بهتر شده ولی من هرچی بهم میگه عزیزم از این حرفا میزنه باور نمیکنم و فکر میکنم از ته دل نمیگه. هردوقت یادم میاد گریم میگیره برای همین دلم میخواد برگردم عقب و همه چیز رو از نو بسازم.
.


مشاور: مشاور راسخون

سلام همراه راسخون

متن شما را خواندم، مسائلی که مطرح کردید تقریبا اکثر افراد با این مشکلات مواجه شدند و تعارض و مشکلات برای همه وجود دارد و در زندگی مشترک تعارض امری عادی است و به جای نگرانی باید مهارت حل مساله را بیاموزید. در مورد نوع رابطه تان با همسر چیزی ننوشتید و با توجه به توضیحاتتان مسئله عهد شکنی ایشان و مطرح کردید در این حد که دنبال شماره دختر عمویشان میگشتند؟ و این تصور شما بوده و همسرتان انکار میکنند. همراه گرامی شما خیلی خوب است که روی بهبود رابطه و ایجاد صمیمیت بیشتر با همسرتان کار کنید و اجازه ندهید افکار مزاحم و منفی روزتان را خراب کند و همچنین اوقات تلخی برای خود و همسر و بچه ها بوجود نیاورید. اما جای بسی خوشحالی است که متوجه اشتباهات شده اید و دنبال راهکار هستید که چگونه زندگی را از نو بسازید.
یک نکته مهم را در زندگیتان مد نظر داشته باشید. هیچ گاه شوهرتان را با همسران دیگران مقایسه نکنید یا شخصیت های رمان. چون که مسلما همسر شما ویژگی هایی دارد که همسران آن ها ندارند ولی چون شما آنقدر غرق در چنین افکاری هستید ویژگی های خوب همسرتان را فراموش می کنید. ضمن اینکه ممکن است اگر حرفهای همسرتان را بشنویم، ایشان هم شکایت هایی از اخلاق شما داشته باشند. با قاطعیت نیاز برآورده نشده‌ تان را به همسرتان در طی یک گفتگو بدون گلایه و شکایت، فقط از زبان احساس خودتان و نیازی که دارید مطرح کنید و حالات ناراحت کننده ای که تجربه کردید را بیان کنید. از ویژگی مثبتش قدر دانی کنید و بگویید که بهترین هست. تصویر ذهنی خود را درباره یک رابطه ایده آل برای همسرتان  توضیح دهید. از همسرتان هم بخواهید که خواسته های خود را بیان کند و با صبر و احترام به تمام حرف های او گوش دهید. همچنین به کمک زوج درمانگر بهتر میتوانید مسائلتان را ریشه یابی کنید و مهارتهای لازمه زندگی را بیاموزید.
موفق باشید



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.