علی
در مورد( عابس بن ابي شبيب شاکري) از ياران امام حسين(ع) و شهيد کربلا از دوران کودکي تا لحظه شهادت و از...
در مورد( عابس بن ابي شبيب شاکري) از ياران امام حسين(ع) و شهيد کربلا از دوران کودکي تا لحظه شهادت و از اخلاقيات، طايفه، ارادت به امام علي(ع) و امام حسن(ع) و امام حسين(ع) و نحوه شهادت اطلاعاتي در اختيار من قرار دهيد.
مشاور: سيداميرحسين کامراني راد
اشاره یکی از آثار خوب مطالعه و بررسی تاریخ و سرگذشت پیشینیان این است که نه تنها ما را بر بسیاری از فراز و نشیبهای زندگی افراد و گروهها و طوایف و قبایل و نحوه عملکردهایشان آگاه میسازد و در بسیاری از موارد، سرمشق زندگی آیندگان را نیز ترسیم میکند. از این رو آگاهی یافتن بر زوایای مجهول مردانی با تقوا و زاهد و شب زندهدار همچو عابس بن ابی شبیب شاکری نقش مهمی را در ساختن فرد یا جامعه خواهد داشت. شخصیتی که در عین زهد و تقوی و تهجدش با جریانات سیاسی آن روز آشنایی کامل داشته و با حمایتهای بیدریغ خود از علی علیه السلام در جنگ صفین و پشتیبانی از مسلم بن عقیل در کوفه و جانبازیهایش در کربلا درس خوبی را به دشمن داده است. اینک در این نوشتار کوتاه نگاهی گذرا به نقش مهم عابس خواهیم داشت. خاندان عابس فرزند ابیشبیب بن شاکر شاکری است و از طایفه بنوشاکرشمرده میشود که در حقیقت تیرهای از طایفه همدان است. این طایفه از جمله قبایلی بودند که اخلاص و وفاداریشان بهعلی(ع)بسیار مشهور است. و همین اخلاص و ولایشان باعث آن همهرشادتها و فداکاریها در جنگ صفین بود. امیرمومنان(ع)در تقدیر وستایش از بنوشاکر در صفین فرمود: «لو تمت عدتهم الفا لعبدالله حق عبادته» اگر عده آنها به هزار میرسید، خداوند به حقیقت عبادت میشد. عابس از رجال شیعه، رئیس، شجاع، خطیب، عابد ومتهجد بودهاست. و به نقل شیخ طوسی، یکی از یاران امام حسین(ع)که در کربلاهمراه آن حضرت به شهادت رسیده است و در زیارت ناحیه و رجبیه براو سلام داده شده است. همراهی با علی(ع)در جنگ صفین عشق و ولایی که عابس به اهلبیت(علیهم السلام)و خصوصا علیبن ابیطالب(ع) داشت، وی را بر آن داشت تا ندای امامش را لبیک گفته،در جنگ صفین حضور یابد و نقش به سزایی داشته باشد. و هنگامی کهبا دشمن خدا در کربلا به جنگ میپردازد، ربیع بن تمیم همدانی بهیاد دلاوریهایش در جنگ صفین میافتد و چنین میگوید: وقتی عابسرادیدم به طرف ما میآید، وی راشناختم; زیرا قبلا او را در مغازیو جنگها و خصوصا در جنگ صفین دیده بودم و از شجاعترین مردمبود... مجروحیت از ناحیه پیشانی در جنگ بسیاری از تاریخ نویسان به تبعیت از طبری نوشتهاند که برپیشانی عابس بن ابیشبیب اثر ضربتی بود; اما نه او و نه دیگرانهیچ اشارهای به علت این ضربت و این که در کجا برپیشانی عابسوارد شده نکردهاند. جالب این است که این ضربت در جنگ صفین دررویارویی و جنگ بادشمنان خدا وارد شده است که برخی امثال طبریکلمه صفین را از روی عمد یا اشتباها انداختهاند. چنانچه حائریعین نقل طبری را آورده اما با اضافه کلمه صفین وی مینویسد: «ثم مضی بالسیف مصلتا نحو القوم و به ضربه علی جبینه یومصفین فطلب البراز. » عابس با شمشیر کشیده به طرف سپاه دشمن رفت در حالی که اثرضربتی بر پیشانیاش از جنگ صفین مانده بود. جالبتر این که این ضربتبه پیشانی عابس اصابت کرده که نشاندهنده شجاعت و دلیری این مرد بزرگ و قهرمان بوده است. نقش عابس در حوادث کوفه تاریخ به خوبی نشان میدهد که عابس از کسانی نبود که خود رااز حرکت و قیام مردم در کوفه دور بدارد. او با داشتن سوابقدرخشان در جنگ صفین باردیگر باآمدن سفیر و نماینده امامحسین(ع)در کوفه به وظیفه اسلامی خود که حمایت از مسلم بن عقیلبود. عمل کرد. دونکتهای که مورخان در این راستا ثبت کردهاند،عبارت است از: 1- سخنان پرشور در تایید مسلم پس از ورود مسلم بن عقیل به کوفه و استقرار در منزل مختاربنابیعبیده و قرائت نامه امام حسین(ع)بر شیفتگانابیعبدالله(ع)، عابس از جای برمیخیزد و در آن جمعی که برایبیعتحضور پیدا کرده بودند، چنین اظهار میدارد: اما بعد، من خبر نمیدهم شما را از مردم و نمیدانم چه در دلایشان است و مغرور نمیسازم شما را به ایشان، به خدا سوگند کهمن خبر میدهم شما را از آنچه که نفس خود را برآن آماده کردهام،به خدا قسم که جواب دهم شما را هرگاه مرا بخوانید و کارزارخواهم کرد، البته با دشمنان شما. و پیوسته دریاری شما شمشیرمیزنم تا خدا را ملاقات کنم و مزد از کسی نخواهم جز از خدا. این سخن چنان در دیگران اثر گذاشت که بلافاصله حبیب بن مظاهراز جای برخاسته، سخنان عابس را چنین تایید میکند: «رحمک الله فقد قضیت ما فی نفسک بواجز من قولک والله الذی لااله الا هو علی مثل ما انت علیه.» خدا تو را رحمت کند ای عابس، همانا آنچه را در دل داشتی، بهبیان کوتاهی اداکردی، قسم به خدا، من نیز با تو هم عقیدهام. 2- پیک مسلم به امام حسین(ع) نقش دوم عابس بنابی شبیب این بود که وی ماموریتیافت نامهحضرت مسلم بن عقیل را که در باره اوضاع کوفه و بیعت آنها نوشتهبود، به مکه خدمت امام حسین(ع)ببرد. استاد باقر شریف قرشی مینویسد: «عابس به همراه عدهای از اهلکوفه، نامه مسلم بن عقیل را جهت تسلیم به امام حسین(ع)به مکهبرد و ضمن تسلیم نامه به امام(ع) گزارشی از ورود مسلم و اجتماعمردم جهتبیعتبا او، دادند که حضرت با دریافت نامه و گزارشپیک مسلم آماده سفر به کوفه شد.» همسفر امام حسین(ع)از مکه تا کربلا در این که عابس بن ابیشبیب پس از تسلیم نامه به امامحسین(ع)بار دیگر به کوفه برگشته باشد، ظاهرا هیچ مورخی به آناشاره نکرده و تصور هم نمیشود که وی به کوفه برگشته باشد. عابسدر مکه ماند و با کاروان امام حسین(ع)بود تا همراه آن حضرتوارد کربلا شد. علامه مازندرانی مینویسد: «وکان مع الحسین الی ان نزل معه کربلا مع شوذب.» همراه حسین بن علی(ع)بود تا این که همراه آن حضرت در کربلافرود آمدند. نقش عابس در کربلا همان گونه که از بیانات عابس بن ابیشبیب پیدا بود، وی خودرا آماده فداکاری و جانبازی در راه سبط پیامبر و تحقق آرمانهایآن حضرت کرد. بدین جهت دست از همه چیز شسته و با حضرت به کربلارفت تا این عقیده راسخ را به اثبات برساند و جانش را فدایابیعبدالله(ع)کند. عابس هم خود و هم شوذب را که آزادشده شاکر و یکی از بزرگانو شجاعان کوفه که در سفر، عابس را همراهی کرده بود. آماده کردتا او هم به فیض شهادت برسد. تشویق عابس از شوذب در روزعاشورا شوذب را که همراه خود به کربلا آورده بود. مخاطب قرار داده، میگوید: ای شوذب! امروز چه در خاطرداری؟ شوذبگفت: میخواهی چه در خاطر داشته باشم؟ قصدکردهام با تو در رکاب پسر پیامبرخدا(ص)مبارزه کنم تا کشتهشوم. عابس گفت: گمان من هم به تو همین بود. هم اکنون به خدمت آن حضرت بشتابتا تو را چون دیگر یاران در شمار شهدا به حساب گیرد; زیرادراین ساعت اگر کسی همراهم بود که من به او ازتو نزدیکتر بودمبه رفتنش بسیار خرسند میشدم، بدان که از پس امروز چنین سعادتیبه دست هیچ کس نیاید. بدین جهت، سزاوار است در چنین روزی در حدتوان به دنبال اجر و ثواب برویم، زیرا از پس امروز عملی درکارنیست و روز جزا فرا میرسد. شوذب خدمتحضرت شتافت و پس از رخصتمیدان رفتن، سلام وداع گفته، روانه میدان شد و جنگید تا به فیضشهادت نائل آمد. آخرین دیدار و آخرین سخن با معشوق پس از شهادت شوذب، عابس بن ابیشبیب نزد امام شتافته، نخستسلام کرد و سپس عرضه داشت: یا اباعبدالله! هیچ آفریدهای چهنزدیک و چه دور، چه خویش و چه بیگانه در روی زمین در نزد منعزیزتر و محبوبتر از تو نیست و اگر قدرت داشتم این ظلم و ستم وکشتن را از تو دفع کنم... در آن سستی نمیکردم و آن را به پایانمیرسانیدم. آنگاه آن حضرت را سلام داد و گفت: گواه باش که من بردین تو و دین پدرت هستم. سپس راهی میدان شد. عابس در میدان نبرد هنگامی که عابس بن ابیشبیب پا به میدان نبرد گذارد در حالیکه ضربتی برپیشانی او رسیده بود، ربیع بن تمیم که مردی ازلشکر عمربن سعد بود. تا نگاهش به عابس افتاد، بی درنگ او راشناخت و چون سابقه دلاوریهای او را از جنگ صفین در ذهن داشتبیاختیار فریاد زد: «هذا اسد الاسود، هذا ابن ابی شبیب...» این شیر شیران است، ابن عابس بن ابیشبیب است. هیچ کس به جنگاو نرود و گرنه از جنگ او به سلامت نرهد. علامه مجلسی اضافه میکند: عابس فریاد میکشید: «الا رجل،الا رجل; آیا هماوردی نیست، آیا مردی نیست که به جنگ منبیاید؟»لشکر ابن سعد همچنان از نزدیک شدن به او خودداری میکرد، اینکار برابن سعد ناگوار آمد. بدین جهت، فریاد کشید: او راسنگباران کنید. سپاه به دستور او از هرسو عابس را سنگ بارانکردند. عابس که چنین دید زره از تن دور کرد و کلاهخود را ازسربیفکند. شمشیر به دست، مردانه وارد کارزار شد. ربیع گوید: چون چنین دیدم، به عابس گفتم: آیا پرهیز نمیکنی و وحشتی نداری که در گرماگرم جنگسربرهنهای؟! عابس در پاسخ گفت: آنچه از سوی دوستبه دوستبرسد،آسان است. ربیع میگوید: به خدا قسم میدیدم که عابس به هر طرف که حملهمیکرد، زیاده از دویست تن از پیش او میگریختند و بر روی یکدیگرمیریختندبه تعبیر مرحوم ملاحبیب الله شریف(به نقل از برخی راویان): «فوالله لقد رایت الناس یجفلون من بین یدیه کما یجفل الغنم منالذئب وهو یفرس فیهم مثل الاسد و هو یضربهم یمینا و شمالا فقتلمنهم تسعمائه فارس.» به خدا قسم، دیدم لشکر را در پیش انداخته و ایشان چنان فرارمیکردند مانند گوسفندانی که از گرگ فرار میکنند و او مانند شیرژیان میزند و میکشد و از چپ و راست میاندازد. او همچنان میغریدو میرزمید تا آن که لشکر ازهرسو او را به محاصره خود در آوردهو از کثرت جراحتسنگ و زخم شمشیر و سنان وی را از پای درآوردندو به شهادت رساندند. نزاع برای بریدن سرعابس پس از شهادت عابس، دشمن به طرف پیکر پاکش شتافته تا سر مقدسشرا از بدن جدا کند; اما سختبه نزاع افتادند، زیرا هریکمیخواستخودش این کار را انجام دهد. عمربن سعد که این اختلاف رامشاهده کرد، برای قطع نزاع، خود آمد و سرعابس را از تن جداکرد. به نقل ربیع، چون سر او را بریدند، جماعتی از دلاوران هریکمیخواست کشته شدن عابس را به خود نسبت دهد. عمربن سعد گفت: بیجهت نزاع نکنید; زیرا هیچ یک به تنهایی او را نکشته، همگی درکشتن او دست داشتید. پرتاب کردن سرعابس به سوی امام حسین(ع) گرچه روشن نیست عمر بنسعد از پرتاب کردن برخی سرهای شهدا بهسوی امام حسین(ع) چه هدفی را دنبال میکرد، اما این روشن است کهوی سرمقدس سه تن از شهدا را به طرف امام حسین(ع)پرتاب کرد: 1- عبدالله بن عمیر کلبی. 2- عمروبن جناده. 3- عابس بن ابیشبیب شاکری. پایان زندگی عابس این بود خلاصهای از زندگی و راه و روش این مرد باوفا و بااخلاص و این مرد بینظیر و استثنایی. آری، سلام برتو ای عابس، ایکه سراسر زندگیات برای ما درس اخلاق بود و راه و رسم زندگی. بهآیندگان تفهیم کردی که عبادت و شب زندهداری بدون ولایتاهلبیت(علیهم السلام)هیچ معنی و مفهومی ندارد و زندگی راهبانهایکه در عبادت و گوشه نشینی و کنارهگیری از مردم بدون درک مسایلسیاسی زمان و شناخت ولیامر دوران خلاصه شود، جز زیان و از دستدادن ایمان چیز دیگری در برنخواهد داشت. معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر: 1. معارف و معاريف، سيدمصطفي دشتي. 2. مقتل ابي مخنف. 3. لهوف، ابن طاووس. 4. منتهي الآمال، شيخ عباس قمي. منبع: پایگاه حوزه، محمدجواد طبسی