با عرض سلام 1) چرا خداوند در حديث قدسي وجود پيامبر اكرم(ص) ، حضرت علي(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) را در...

با عرض سلام 1) چرا خداوند در حديث قدسي وجود پيامبر اكرم(ص) ، حضرت علي(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) را در ارتباط(قيد) با ديگري بيان كرده و آفريش كل هستي را به وجود آن بزرگواران مشروط نموده است مگر قبل از آفريش انسان و كلاً اين عالم هستي عالم ديگري وجود داشته ؟ 2) در كتابي مطلبي در باره رجعت آخرالزمان مي خواندم كه در آن به اين صورت بيان شده كه برگشت كافران اجباري و مومنين اختياري است تا كافران به جزاي اعمال شان برسند و مومنين از آنچه كه قبلا از كسب آن محروم مانده اند بهره مند گردند از مواردي كه در اين باره برايم سوال انگيز شده اين است كه فرموده شده اگر مومني به مرگ طبيعي از دنيا برود بازميگردد تا كشته و شهيد شود و اگر كشته يا به شهادت رسيده باشد بازميگردد تا بميرد حال سوالم اين است كه ميان اين دو چه تفاوتي مي باشد كه آنهايي كه كشته شده اند دوباره بميرند و آنهايي كه مرده اند شهيد شوند لطفا بيشتر توضيح دهيد.
يکشنبه، 9 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

با عرض سلام 1) چرا خداوند در حديث قدسي وجود پيامبر اكرم(ص) ، حضرت علي(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) را در...

( تحصیلات : کم سواد ، 33 ساله )

با عرض سلام
1) چرا خداوند در حديث قدسي وجود پيامبر اكرم(ص) ، حضرت علي(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) را در ارتباط(قيد) با ديگري بيان كرده و آفريش كل هستي را به وجود آن بزرگواران مشروط نموده است مگر قبل از آفريش انسان و كلاً اين عالم هستي عالم ديگري وجود داشته ؟
2) در كتابي مطلبي در باره رجعت آخرالزمان مي خواندم كه در آن به اين صورت بيان شده كه برگشت كافران اجباري و مومنين اختياري است تا كافران به جزاي اعمال شان برسند و مومنين از آنچه كه قبلا از كسب آن محروم مانده اند بهره مند گردند از مواردي كه در اين باره برايم سوال انگيز شده اين است كه فرموده شده اگر مومني به مرگ طبيعي از دنيا برود بازميگردد تا كشته و شهيد شود و اگر كشته يا به شهادت رسيده باشد بازميگردد تا بميرد حال سوالم اين است كه ميان اين دو چه تفاوتي مي باشد كه آنهايي كه كشته شده اند دوباره بميرند و آنهايي كه مرده اند شهيد شوند لطفا بيشتر توضيح دهيد.


مشاور: hassan najafi

دوست عزیز پاسختان را در قالب چند نکته بیان می کنیم: 1. متأسفانه پس از جستجوی زیاد، سند این حدیث را نیافتیم. ممکن است این عبارت یا حدیث در جائی نقل شده باشد که ما آن را پیدا نکرده ایم.لذا در تاویل یا تفسیر آن نکات زیر را خواهیم آورد. 2. شاید این روایت ترتیب و برتری ائمه اطهار و پیامبر اکرم (صلوات الله علیهم اجمعین) نسبت به یکدیگر را نشان ندهد و دلیلی برای برتری یکی یا بعضی از بعض دیگر ارائه نکند. بلکه فقط می خواهد این مقصود را برساند که این سه وجود مقدس لازم و ملزوم یکدیگرند و وجود همه برای ظهور کمال خلقت الهی لازم بوده و همه ی آنها (ائمه و پیامبر) نور واحد هستند و انسانیت را کامل می کنند. 3. تفکر در ترتیب مقامات ائمه تفکری نیست که در متون دینی و قرآنی توصیه ای برایش شده باشد و اصلاً‌ ضرورتی داشته باشد. این بحث نمی تواند ما را به نتیجه برساند. هرکدام از ائمه مقاماتی دارند که ما اصلاً ‌قادر به درک آن نیستیم. ما باید ببینیم با کدام یک از آنها و یا به واسطه ی کدام یک از این 14 نور مقدس می توانیم به هدف اصلی خود که کمال و انسانیت است برسیم. 4. همانطور که در قسمت دوم ذکر شد شاید این حدیث قدسی هیچ ترتیبی را نرساند بلکه همه ی ائمه و معصومین لازم و ملزوم یکدیگرند اما نکته ی دیگر اینکه شاید عده ای این حدیث را دلیلی بر برتری بعضی از معصومین بر بعضی دیگر بدانند که البته نظرهای متفاوتی در این زمینه وجود دارد. حضرت امام خمینی (ره) این حدیث را از دیدگاه عرفانی مورد بررسی قرار می دهند و بر اساس نظر عرفا عقیده دارند که اولین مخلوق که خداوند خلق کرده حقیقت محمدیه است. یعنی خداوند به واسطه نور وجود پیامبر اکرم بقیه ی عوالم را خلق کرد. در عالم وحدت یا اعیان ثابته یا عالم اسماء و صفات نور وجود پیامبر و ائمه یکی است. ولی وقتی خداوند این نور را بخواهد در عالم خلقت و کثرت، متجلی کند، این نور به صورت 14 شخص ظهور و بروز پیدا می کند. از این دیدگاه ائمه بر یکدیگر برتری و فضیلت ندارند. اما چون در این عالم ضیق و محدودیت وجود دارد هرکدام از این ائمه تجلی خاصی پیدا کرده اند. مرحوم شاه آبادی نظرشان این بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امام علی (علیه السلام) هیچ برتری در رتبه و مقام نداشتند. فقط علی (علیه السلام) دیرتر به دنیا آمدند و اگر علی (ع) زودتر از پیامبر به دنیا می آمدند، ‌علی (ع) پیامبر می شدند و پیامبر (ص) امام علی می شدند. 5. تفسیر دیگری که عده ای قائل به آن هستند این است که هدف خلقت این عالم وجود انسان کامل است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) نمونه بارز این انسان کامل است. حال برای محقق شدن این هدف اصلی لوازمی باید مهیا باشد. چنانچه اگر امیرالمومنین نبودند جریان ولایت ابتر و ناتمام می ماند و اگر ایشان نبودند دلیلی وجود نداشت که پیامبر خلق شوند و اگر حضرت زهرا (سلام الله علیها) نبودند ائمه از ایشان به وجود نمی آمدند، پس غرض خداوند محقق نمی شد. از این دیدگاه مقام حضرت زهرا بالاتر نیست،‌ بلکه ادامه و کمال جریان ولایت با وجود مقدس حضرت زهرا (س) کامل می شد. پس بر اساس این مبنا ائمه برتری بر یکدیگر ندارند. در این زمینه مطالعه شرح فصوص الحکم آقای حسن زاده آملی (باب فص و حکمه عصمتیه فی کلمه فاطمه) و کتاب عرفان نظری نوشته آقای دکتر یثربی را به شما پیشنهاد می کنیم. 6. برخی قائل هستند که برخی ائمه بر دیگری برتری دارند. که پیامبر در رتبه ی اول، ‌علی (ع) رتبه ی دوم، حضرت زهرا (س) رتبه سوم، ‌امام حسن (ع) رتبه چهارم، امام حسین (ع) رتبه پنجم،‌ حضرت صاحب الزمان رتبه ششم و بقیه ائمه در یک رتبه بعد از ایشان (حضرت مهدی) قرار دارند. در بعضی روایات نقل شده که وجود مقدس پیامبر در مرتبه ی اول،‌ علی (ع) رتبه دوم و حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) رتبه سوم و همه ی ائمه تحت ولایت حضرت زهرا هستند و ایشان (حضرت زهرا) حجتند بر 11 ائمه دیگر. در کتاب فاطمه بهجهُ قلب المصطفی از رحمانی همدانی روایات زیادی در خصوص شأن حضرت زهرا آمده که از ائمه نقل شده که ما حجت خدا بر مردمان هستیم و فاطمه حجت خدا بر ماست و یا از امام زمان نقل کرده اند که دختر رسول خدا برای من اسوه ای نیکو است،‌ در این تعبیر فاطمه (س) از بقیه ائمه به جز حضرت علی برتری دارند و برخی مثل آقای فاطمی نیا معتقدند که از برخی روایات بر می آید که حضرت زهرا محورند و ایشان از بقیه ائمه و اوصیاء بالاترند. (والله العالم) از لحاظ علوم تجربی استخوان هایی از انسان های چند ده هزار سال قبل بدست آمده است. اما از آنجایی که احتمال دارد قبل از آدم نیز انسان هایی وجود داشته و منقرض شده باشند، پس تحقیقات علوم تجربی نمی تواند ملاک باشد. از لحاظ تاریخی نیز شواهد تاریخی از نوع غیر تجربی یعنی متون و دست نوشته ها، تا حدود 7000 سال را در کره زمین نشان می دهد. البته منظور از دست نوشته؛ دست نوشته ای بسیط و اشکال آدم ها و ... نیست بلکه دست نوشته های پر معناتر منظور است. اما درباره آدم نیز در این مورد چیزی معلوم نمی شود. تنها منبع قابل اتکا آیات قرآن مجید و عقاید یهودیان است. قرآن مجید در باره این مدت تعبیر صریحی نیاورده است. اما تاریخ و عقائد یهود در این مورد مطلبی دارد که علامة طباطبائی آنرا نقل و ارزیابی کرده اند: ایشان (در ذیل آیه 1 سوره نساء) می فرمایند: در تاریخ یهود آمده است که: عمر نوع بشر از روزى که در زمین خلق شده تاکنون، بیش از حدود هفت هزار سال نیست، که اعتبار عقلى هم کمک و مساعد این تاریخ است، براى اینکه اگر ما از نوع بشر یک انسان مرد و یک زن را که با هم زن و شوهر باشند فرض کنیم که در مدتى متوسط نه خیلى طولانى و نه خیلى کوتاه با هم زندگى کنند و هر دو داراى مزاجى معتدل باشند و در وضع متوسطى از حیث امنیت و فراوانى نعمت و رفاه و مساعدت و ... و همه عوامل و شرایطى که در زندگى انسان مؤثرند قرار داشته باشند و از سوى دیگر فرض کنیم این دو فرد در اوضاعى متوسط توالد و تناسل کنند و باز فرض کنیم که همه اوضاعى که درباره آن دو فرض کردیم در باره فرزندان آن دو نیز محقق باشد و فرزندانشان هم از نظر پسرى و دخترى بطور متوسط به دنیا بیایند ، خواهیم دید که این انسان که در آغاز فقط دو نفر فرض شده بودند، در یک قرن یعنى در رأس صد سال عددشان به هزار نفر مى‏رسد، در نتیجه هر یک نفر از انسان در طول صد سال پانصد نفر مى‏شود. آنگاه اگر عوامل تهدیدگر را که با هستى بشر ضدیت دارد (از قبیل بلاهاى عمومى، یعنى سرما، گرما، طوفان، زلزله، قحطى، وبا، طاعون، زیر آوار رفتن، جنگ هاى خانمان برانداز و سایر مصائب غیر عمومى که احیاناً به تک تک افراد مى‏رسد) در نظر بگیریم و از آن آمار که گرفتیم سهم این بلاها را کم کنیم و در این کم کردن حداکثر را در نظر بگیریم یعنى فرض کنیم که بلاهاى نامبرده از هر هزار نفر انسان نهصد و نود و نه نفر را از بین ببرد و در هر صد سال که بر حسب فرض اول در هر نفر هزار نفر مى‏شوند، غیر از یک نفر زنده نماند و به عبارت دیگر: عامل تناسل که باید در هر صد سال دو نفر را هزار نفر کند تنها آندو را سه نفر کند و از هزار نفر تنها یک نفر بماند، آنگاه این محاسبه را به طور تصاعدى تا مدت هفت هزار سال یعنى هفتاد قرن ادامه دهیم، خواهیم دید که عدد بشر به دو بلیون و نیم مى‏رسد و این عدد همان عدد نفوس بشر امروزى است، که آمارگران بین المللى آنرا ارائه داده‏اند. پس اعتبار عقلى هم همان را مى‏گوید که تاریخ گفته است، ولیکن دانشمندان طبقات الارض و به اصطلاح ژئولوژى معتقدند که عمر نوع بشرى بیش از میلیون ها سال است و بر این گفتار خود ادله‏اى از فسیل‏هائى که آثارى از انسان ها در آنها هست و نیز ادله‏اى از اسکلت سنگ شده خود انسانهاى قدیمى آورده‏اند، که عمر هر یک از آنها به طورى که روى معیارهاى علمى خود تخمین زده‏اند بیش از پانصد هزار سال است. این اعتقاد ایشان است لیکن ادله‏اى که آورده‏اند قانع کننده نیست، دلیلى نیست که بتواند اثبات کند این فسیل‏ها، بدن سنگ شده اجداد همین انسان هاى امروز است و دلیلى نیست که بتواند این احتمال را رد کند که این اسکلت‏هاى سنگ شده مربوط است به یکى از ادوارى که انسان هائى در زمین زندگى مى‏کرده‏اند، چون ممکن است چنین بوده باشد و دوره ما انسان ها متصل به دوره فسیل‏هاى نامبرده نباشد، بلکه انسان هائى قبل از خلقت آدم ابو البشر در زمین زندگى کرده و سپس منقرض شده باشند و همچنین این پیدایش انسانها و انقراضشان تکرار شده باشد، تا پس از چند دوره نوبت به نسل حاضر رسیده باشد. و اما قرآن کریم بطور صریح متعرض کیفیت پیدایش انسان در زمین نشده، که آیا ظهور این نوع موجود (انسان) در زمین منحصر در همین دوره فعلى است که ما در آن قرار داریم و یا دوره‏هاى متعددى داشته و دوره ما انسان هاى فعلى آخرین ادوار آن است؟ هر چند که ممکن است از بعضى آیات کریمه قرآن استشمام کرد که قبل از خلقت آدم ابو البشر (علیه‏السلام) و نسل او انسان هائى دیگر در زمین زندگى مى‏کرده‏اند، مانند آیه شریفه: (و اذ قال ربک للملائکة انى جاعل فى الارض خلیفة قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء) که از آن بر مى‏آید قبل از خلقت بنى نوع آدم دوره دیگرى بر انسانیت گذشته، که ما در تفسیر همین آیه به این معنا اشاره کردیم. بله در بعضى از روایات وارده از ائمه اهل بیت علیهم السلام مطالبى آمده که سابقه ادوار بسیارى از بشریت را قبل از دوره حاضر اثبات مى‏کند. و اما قرآن کریم ظاهر قریب به صریحش این است که نسل حاضر از انسان از طرف پدر و مادر منتهى مى‏شود به یک پدر (بنام آدم) و یک مادر (که در روایات و در تورات به نام حوا آمده) و این دو تن، پدر و مادر تمامى افراد انسان است، همچنانکه آیات زیر بر این معنا دلالت مى‏کند) و بدء خلق الانسان من طین ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهین) و (ان مثل عیسى عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون). (و اذ قال ربک للملائکة انى جاعل فى الارض خلیفة قالوا ا تجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک، قال انى اعلم ما لا تعلمون، و علم آدم الاسماء کلها اذ قال ربک للملائکة انى خالق بشرا من طین فاذا سویته و نفخت فیه من روحى فقعوا له ساجدین) بطورى که ملاحظه مى‏کنید آیاتى که نقل شد شهادت مى‏دهند بر اینکه سنت الهى در بقاى نسل بشر این بوده که از راه ساختن نطفه این بقا را تضمین کند و لیکن این خلقت با نطفه بعد از آن بود که دو نفر از این نوع را از گل بیافرید و او آدم و پس از او همسرش بود که از خاک خلق شدند (و پس از آنکه داراى بدنى و جهازى تناسلى شدند فرزندان او از راه پدید آمدن نطفه در بدن آدم و همسرش خلق شدند) پس در ظهور آیات نامبرده بر اینکه نسل بشر به آدم و همسرش منتهى مى‏شوند جاى هیچ شک و تردیدى نیست، هر چند که مى‏توان (در صورت اضطرار) این ظهور را تاویل کرد. و چه بسا گفته باشند که: مراد از آدم که در آیات مربوط به خلقت بشر، نامش ذکر شده، آدم نوعى است، نه یک فرد معینى از بشر، گوئى که مطلق انسان از این جهت که خلقتش منتهى به مواد زمین است و از این جهت که به امر تولید مثل پرداخته، آدم نامیده شده و چه بسا که این احتمال خود را به ظاهر آیه زیر مستند کرده باشند، که مى‏فرماید: (لقد خلقناکم ثم صورنا کم ثم قلنا للملائکة اسجدوا لادم) چون این آیه از این اشاره خالى نیست که فرشتگان مامور شده‏اند براى کسى سجده کنند که خداى تعالى با خلقت او و تصویرش آماده سجده‏اش کرده است و آیه شریفه فرموده او شخص معین نبوده، بلکه جمیع افراد بشر بوده است، چون فرموده: شما را خلق کردیم و سپس صورتگرى نمودیم ... و همچنین در آیه دیگر فرموده: (قال یا ابلیس ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدى ... قال انا خیر منه خلقتنى من نار و خلقته من طین ... قال فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین) نخست سخن از خلقت یک فرد دارد، مى‏فرماید: اى ابلیس چه چیز تو را باز داشت از اینکه سجده کنى براى کسى که من او را به دست خود خلق کردم؟ ... ابلیس گفت: من از او شریف‏ترم، چرا که مرا از آتش و او را از گل آفریدى و در آخر از همان یک فرد تعبیر به جمع کرده مى‏فرماید: ابلیس گفت: به عزتت سوگند که همه آنان را گمراه خواهم کرد، مگر بندگان مخلصت را. لیکن این احتمال قابل قبول نیست و اشکال هاى زیر آن را رد مى‏کند: نخست اینکه مخالف ظاهر آیاتى است که نقل کردیم. دوم اینکه مخالف صریح آیه‏اى است که در دنبال نقل داستان خلقت آدم و سجده ملائکه و خوددارى ابلیس از آن -در سوره اعراف- آمده و فرموده :(یا بنى آدم لا یفتننکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنة ینزع عنهما لباسهما لیریهما سواتهما) چون ظهور این آیه در اینکه آدم شخصى معین بوده و در بهشت بسر مى‏برده و شیطان، او و همسرش را فریب داده، جاى تردید نیست. سوم مخالفتش با ظاهر این آیه است که مى‏فرماید: (و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس قالء اسجد لمن خلقت طینا قال ا رایتک هذا الذى کرمت على لئن اخرتن الى یوم القیمة لاحتنکن ذریته الا قلیلا) و چهارم مخالفتش با ظاهر آیه مورد بحث است که مى‏فرماید: (یا ایها الناس اتقوا ربکم الذى خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیرا و نساء ...). پس همه این آیات -بطورى که ملاحظه مى‏فرمائید- با این معنا که جنس بشر به اعتبارى آدم نامیده شود و یک فرد از این جنس هم به اعتبارى دیگر آدم خوانده شود نمى‏سازد و نیز با این معنا که خلقت بشر به اعتبارى به تراب نسبت داده شود و به اعتبارى دیگر به نطفه، هیچ سازگارى ندارد، مخصوصاً آیه شریفه: (ان مثل عیسى عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون ...) که صریح در این است که خلقت آدم مانند خلقت عیسى و خلقت عیسى مانند خلقت آدم خلقتى استثنائى است و اگر منظور از کلمه آدم آدم نوعى بود، دیگر تشبیه خلقت عیسى به آن معنا نداشت، چون خلقت عیسى خارق العاده بود و خلقت نوع بشر بطور عادى است و صاحبان این احتمال از نظریه از حد اعتدال و میانه‏روى به حد تفریط گرائیده‏اند، همچنانکه زین العرب یکى از علماى اهل سنت به سوى افراط گرائیده و گفته است اعتقاد به خلقت بیش از یک آدم، کفر است (یعنى آنقدر پاى بند به فردیت شخص آدم شده که حاضر نیست آدم‏هاى متعدد در نسل‏هاى متعدد را بپذیرد، با اینکه طبق روایات و نیز کشفیات اخیر آدم‏هاى بسیارى بوده‏اند که هر یک سر سلسله نسل خود به شمار مى‏آیند). 2. نباید به هر مطلبی که در کتب گوناگون خواندید استناد کنید. لطفاً در ارتباط بعدی نام کتاب و نویسنده ی آن را ذکر کنید تا پاسخ کاملی ارائه نمائیم. رجعت از مسلمات مذهب شیعه می‏باشد و پیرامون آن دلایل متعددی وجود دارد. رجعت به معنی بازگشت است. در اینجا به معنی بازگشت به سوی دنیا می‏باشد و در اصطلاح معنی رجعت از نظر علما و دانشمندان شیعه چنین است که می‏گویند، پیش از قیام قیامت در ادامه حکومت حضرت مهدی (ع) به ترتیب، دوران رجعت هر یک از ائمه هدی (علیهم السلام) فرا رسد و جمعی از افراد بسیار نیک از هر دوران و همچنین افراد بسیار بد از هر زمان به دنیا باز خواهند گشت. نیکان برای دیدن دولت کریمه اهلبیت و رسیدن به آرزوی حکومت عدل و داد و بدکاران از برای عقوبت و عذاب دنیا که سزای اعمال خود را در این دنیا ندیده‏اند. مسأله رجعت امری حتمی است و به وقوع خواهد پیوست و در این باره اسناد و مدارک قرآنی و بیان مفسران که آیات بسیاری را درباره رجعت در مقام تأویل بیان کرده‏اند و همچنین احادیث بسیاری قریب به دویست روایت به طور تواتر موجود است. ماهیت رجعت آن است که بعد از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) و در آستانه رستاخیز، گروهی به این جهان بازمی گردند. از مجموع روایات بر می آید که همانگونه که ذکر شد دو گروه رجعت دارند: 1. مؤمنان خالص، آن هایی که در مرحله عالی از ایمان قرار دارند. 2. کفار و ستمگرانی که در مرحله منحطی از کفر و ظلم قرار دارند. امام صادق علیه السلام فرمودند: (رجعت عمومی نیست، بلکه جنبه خصوصی دارد. تنها گروهی رجعت می کنند که ایمان خالص یا شرک خالص دارند). در برخی روایات آمده است: اولین کسی که از بزرگان دین زنده می شود، امام حسین (علیه السلام) هستند که از دشمنان خود انتقام می گیرند. از متون دیگر استفاده می شود که ائمه(علیهم السلام) زنده شده، هر کدام حکومت می کنند. در برخی روایات آمده است که بعد از امام زمان (سلام ا... علیه) دوازده نفر حکومت می کنند. شیخ طوسی از ابوحمزة ثمالی روایت می کند که حضرت صادق (علیه السلام) ضمن حدیث طولانی فرمودند: (ای ابوحمزه! ما را بعد از قائم یازده مهدی خواهد بود که همه از اولاد حسین (علیه السلام) می باشند). برای کسب اطلاعات بیشتر می توانید مراجعه کنید: موعود شناسی و پاسخ به شبهات نوشته علی اصغر رضوانی. تفسیر نمونه، ج15، ص 556. بحارالانوار، ج 53، ص 43. مهدی موعود، ‌ص 1238. رجعت یا دولت کریمه خاندان وحی از محمد خادمی شیرازی مؤسسه نشر و تبلیغ. اين سوال توسط فرهنگسراي پرسش پاسخ داده شده است . www.porsesh.ir



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.