علیرضا

با سلام و خسته نباشید: ماجرای من شاید یکم طولانی باشه و پیشاپیش از صبر و حوصله شما در مطالعه کامل این...

با سلام و خسته نباشید: ماجرای من شاید یکم طولانی باشه و پیشاپیش از صبر و حوصله شما در مطالعه کامل این سوال و پاسخگویی شفاف به ان صمیمانه سپاسگذارم. من تقریبا 3 ماه پیش به خواستگاری دختری رفتم.ابتدا مادرم صحبت های اولیه رو انجام داد و سپس به ما وقت دادند که من با این دختر خانم صحبت کنم. در جلسه ای که ما با هم صحبت کردیم در مورد کلیات از هم سوال کردیم.یکی از سوالات من از این خانم این بود که تا حالا خواستگاری داشتی یا نه؟و ایشون هم گفتند که دو سه نفر بودند هم فامیل و هم غریبه که به همشون جواب رد دادم و شما اولین نفری هستید که حضوری صحبت میکنم. قرار شد که بعد از یک هفته به ما جواب بدهند. بعد از این مدت گفتند که جوابمون منفی هست و بعد از اینکه مادرم دوباره رفت خونشون تا دلیل اصلی و قانع کننده این جواب منفی روبشنوه گفتند که یکی از پسرهای فامیلشون یکسال پیش در حد یک تماس تلفنی مثلا قصد خواستگاری داشته و تا اون لحظه ای که من به خواستگاری این خانم رفتم دیگه ازشون خبری نبوده و دقیقا دو روز بعد از جلسه صحبت کردن من با این خانم دوباره مادر اون پسر زنگ میزنه و قرار خواستگاری میزاه و حدس من اینه که خبر خواستگاری من به گوششون خورده و خواستن سریع اقدام کنن. خلاصه اینکه بالاخره به من جواب منفی داد. مادرم بهشون گفت روز اول باید تمام قضیه رو میگفتید که پای این شخص هم در میون هست ولی اونا در جواب گفتند که فکر نمیکردیم بعد از یکسال دوباره زنگ بزنند و خواستگاری کنن و من احساس میکنم این وسط سرکار بودم و یه جورایی بازیچه بودم. حتی این دختر خانم در جلسه ای که با هم داشتیم هم به این قضیه اشاره ای نکرده بود. من چون اولین بار بود که خواستگاری رفته بودم و اینطوری به من جواب رد دادند ضربه روحی بزرگی خوردم ولی خدا رو شکر به مرور زمان و بعد از گذشت این 3 ماه 90 درصد قضیه رو فراموش کردم و به فکر خواستگاری دوباره هستم. و الان قصد من این هست که از همین خونواده و از خواهر همین دخترخانم خواستگاری کنم اونهم به دلیل زیر: از این خونواده شناخت کامل دارم،خانواده بسیار خوش برخورد،در سطح خودمون،و متوقع و قانعی هستند و من همیشه دنبال همچین خونواده و دختری بودم. ولی مادرم بنا به دلایل زیر با خواستگاری دوباره از این خانواده مخالفت میکنه: 1-یکبار ازشون جواب رد شنیدیم 2-شاید دوباره جواب رد بدن و واین واقعا واسه خونواده خودمون خیلی بد خواهد بود. 3-و اینکه شاید اونا با خودشون فکر کنن که دیگه کی هستن که من میخوام خواستگاری دختر دیگشون برم. ولی پدرم موافق هست. خود من هم به این فکر کردم که اگه برم خواستگاری و بهم جواب مثبت بدن،برخورد من با خواهرش(همون کسی که اول رفتم خواستگاریش)چگونه خواهد بود؟ من شخصا تمایل زیادی به وصلت با این خانواده دارم و لی نمیدونم چطور مادرمو راضی کنم. حالا از شما خواهشمندم تمامی جزییات سوال من رو بطور کامل و واضح پاسخگو باشید. بسیار سپاسگذارم
پنجشنبه، 15 مهر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

علیرضا

با سلام و خسته نباشید: ماجرای من شاید یکم طولانی باشه و پیشاپیش از صبر و حوصله شما در مطالعه کامل این...

علیرضا ( تحصیلات : دیپلم ، 25 ساله )

با سلام و خسته نباشید:
ماجرای من شاید یکم طولانی باشه و پیشاپیش از صبر و حوصله شما در مطالعه کامل این سوال و پاسخگویی شفاف به ان صمیمانه سپاسگذارم.
من تقریبا 3 ماه پیش به خواستگاری دختری رفتم.ابتدا مادرم صحبت های اولیه رو انجام داد و سپس به ما وقت دادند که من با این دختر خانم صحبت کنم.
در جلسه ای که ما با هم صحبت کردیم در مورد کلیات از هم سوال کردیم.یکی از سوالات من از این خانم این بود که تا حالا خواستگاری داشتی یا نه؟و ایشون هم گفتند که دو سه نفر بودند هم فامیل و هم غریبه که به همشون جواب رد دادم و شما اولین نفری هستید که حضوری صحبت میکنم.
قرار شد که بعد از یک هفته به ما جواب بدهند.
بعد از این مدت گفتند که جوابمون منفی هست و بعد از اینکه مادرم دوباره رفت خونشون تا دلیل اصلی و قانع کننده این جواب منفی روبشنوه گفتند که یکی از پسرهای فامیلشون یکسال پیش در حد یک تماس تلفنی مثلا قصد خواستگاری داشته و تا اون لحظه ای که من به خواستگاری این خانم رفتم دیگه ازشون خبری نبوده و دقیقا دو روز بعد از جلسه صحبت کردن من با این خانم دوباره مادر اون پسر زنگ میزنه و قرار خواستگاری میزاه و حدس من اینه که خبر خواستگاری من به گوششون خورده و خواستن سریع اقدام کنن.
خلاصه اینکه بالاخره به من جواب منفی داد.
مادرم بهشون گفت روز اول باید تمام قضیه رو میگفتید که پای این شخص هم در میون هست ولی اونا در جواب گفتند که فکر نمیکردیم بعد از یکسال دوباره زنگ بزنند و خواستگاری کنن و من احساس میکنم این وسط سرکار بودم و یه جورایی بازیچه بودم.
حتی این دختر خانم در جلسه ای که با هم داشتیم هم به این قضیه اشاره ای نکرده بود.
من چون اولین بار بود که خواستگاری رفته بودم و اینطوری به من جواب رد دادند ضربه روحی بزرگی خوردم ولی خدا رو شکر به مرور زمان و بعد از گذشت این 3 ماه 90 درصد قضیه رو فراموش کردم و به فکر خواستگاری دوباره هستم.
و الان قصد من این هست که از همین خونواده و از خواهر همین دخترخانم خواستگاری کنم اونهم به دلیل زیر:
از این خونواده شناخت کامل دارم،خانواده بسیار خوش برخورد،در سطح خودمون،و متوقع و قانعی هستند و من همیشه دنبال همچین خونواده و دختری بودم.
ولی مادرم بنا به دلایل زیر با خواستگاری دوباره از این خانواده مخالفت میکنه:
1-یکبار ازشون جواب رد شنیدیم
2-شاید دوباره جواب رد بدن و واین واقعا واسه خونواده خودمون خیلی بد خواهد بود.
3-و اینکه شاید اونا با خودشون فکر کنن که دیگه کی هستن که من میخوام خواستگاری دختر دیگشون برم.
ولی پدرم موافق هست.
خود من هم به این فکر کردم که اگه برم خواستگاری و بهم جواب مثبت بدن،برخورد من با خواهرش(همون کسی که اول رفتم خواستگاریش)چگونه خواهد بود؟
من شخصا تمایل زیادی به وصلت با این خانواده دارم و لی نمیدونم چطور مادرمو راضی کنم.

حالا از شما خواهشمندم تمامی جزییات سوال من رو بطور کامل و واضح پاسخگو باشید.
بسیار سپاسگذارم


مشاور: hassan najafi

دوست گرامی به هر حال ممکن است این مورد برای شما حساسیت زا باشد و بر فرض اینکه آنها به شما جواب مثبت بدهند عملکرد شما ممکن است حساسیت های خود را داشته باشد و نگرانی هایی را ایجاد کند . به هر حال اگر شما بلافاصله پس از جواب رد خواستگاری خواهرش را مطرح می نمودید بهتر بود . البته باید ببینید که به هر حال خواستگار دختر اول شاید ملاکهایی داشته که آنها حاضر به رد کردن شما شده اند و این چندان خوشایند شما نخواهد بود . پیشنهاد ما به شما اینست که اگر مطمئن به جواب مثبت آنها نیستید اقدام نکنید و گزینه مناسب دیگری برای خود بیابید . مشورت با بزرگترها لازم است . موفق باشید .



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.