سجاد
با سلام. در تقسيم ارث اگر كسي دو فرزند داشته باشد و يكي از فرزندان از دنيا برود و بعد از او پدر خانواده...
با سلام. در تقسيم ارث اگر كسي دو فرزند داشته باشد و يكي از فرزندان از دنيا برود و بعد از او پدر خانواده فوت كند، ديگر به فرزند اول كه فوت كرده هيچ ارثي نميرسد. حتي اگر همسر و فرزندانش بسيار نيازمند باشند ارث قانوني شامل حالشان نمي شود.آيا اين با عدالت منافاتي ندارد و دليل اين حكم چيست؟ ممنون
مشاور: sayed mojtaba navab
با عرض سلام و آرزوی احساس سبک بالی پس از ماه نور وقرآن و شهرالله خدمت کاربر گرامی! امیدوارم سوالتان را درست متوجه شده باشم: فلسفه احكام بحث از فلسفه احكام و قوانين و مقررات اسلامي از مهمترين بحثهايي است كه امروز با آن سر و كار داريم. مطالعه متون اسلامي مانند قرآن و احاديث پيامبر(ص) و ائمه(ع)، و گفتگوهاي اصحاب و ياران آنها نشان ميدهد كه همواره بحث از فلسفه احكام در ميان آنها رايج بوده است و بايد هم چنين باشد، زيرا آنان روش قرآن را يك روش استدلالي و منطقي و آزاد ميديدند و به خود حق ميدادند. در مباحث مربوط به احكام نيز از اين روش استفاده كرده و سؤال از فلسفه احكام كنند. البته ما درباره فلسفه احكام الهي بحث ميكنيم تا به ارزش و اهميت و آثار مختلف آنها آشناتر شويم، نه براي آن كه ببينيم آيا بايد به آنها عمل كرد يا نه؟ اين مسأله درست به اين ميماند كه از طبيب حاذق معالج خود در حالي كه به علم و دانش و تخصص او ايمان داريم توضيحاتي درباره فوائد داروهايي كه براي ما تجويز كرده و چگونگي تأثير آنها ميخواهيم تا آگاهي و علاقه بيشتري به آن پيدا كنيم، نه اين كه به كار بستن دستورات او مشروط به توضيحات قانع كننده او باشد، زيرا در اين صورت بايد خود ما هم طبيب باشيم. اكنون با توجه به اين مقدمه ميگوييم كه احكام و مقررات ديني هم چون نسخههايي است كه پيامبران الهي و پيشوايان دين از طرف خدا، براي بشر آوردهاند تا سعادت و خوشبختي آنان را از هر جهت تأمين نمايند. بديهي است وقتي كه ما اعتقاد داشته باشيم كه اين احكام از علم بي پايان خدا سرچشمه گرفته و به حكمت و لطف و مهرباني خدا ايمان داشته باشيم، و نيز بدانيم كه پيامبران خدا، در تبليغ و رساندن احكام به هيچ نحو گرفتار خطا و لغزشي نميشوند؛ يعني به معصوم بودن آنها معتقد باشيم، در اين صورت با كمال جديت و بدون هيچ اضطراب در عمل كردن به دستورات ديني ميكوشيم و هيچ نيازي نميبينيم كه از خصوصيات فلسفه احكام و مقرراتي كه قرار داده شده است سؤال نماييم؛ آري اگر كسي در وجود خدا، يا علم و دانش و حكمت او، يا در حقانيت انبياء و معصوم بودن آنها ترديد داشته باشد، لازم است قبل از اين سؤال، در اصل اعتقاد به خدا و صفات كماليه او و حقانيت پيامبران الهي و صفات آنها وارد بحث شود. البته ما نميگوييم كسي نبايد از فلسفه احكام سؤال كند و يا نبايد به دنبال تحقيق و جستجو برآيد، زيرا شكي نيست كه هر كسي اين حق را دارد كه با تمام وسائل ممكن براي آگاهي از اسرار احكام و قوانين ديني بكوشد و خوشبختانه امكانات زيادي هم براي اين كار موجود است. چنان چه در قسمتي از آيات قرآن مجيد و بسياري از كلمات پيشوايان بزرگ دين ما توضيحاتي درباره فلسفه احكام وارد شده است، ولي نبايد هرگز انتظار داشته باشيم كه با معلومات محدود بشري به تمام جزئيات اسرار و فلسفه احكام دست يابيم، زيرا اين احكام از مبدئي سرچشمه گرفته است كه تمام علوم و دانشهاي وسيع امروز، در برابر او حكم قطره در برابر دريا را هم ندارد، و اساساً ناچيزي معلومات ما در برابر مجهولات مطلبي است كه امروز دانشمندان بزرگ دنيا با صراحت كامل به آن اعتراف ميكنند. بنابراين اگر ما تمام كوششهاي لازم را براي آگاهي از فلسفه يك حكم به كار برديم ولي مطلب قابل توجهييبه دست نياورديم، هرگز نميتوانيم آن حكم راناديده بگيريم ويا بگوييماين حكم هيچ فايده و مصلحتي ندارد چون اين كه مامصلحت آن رادرك نكنيم غير از آن است كه آن حكم مصلحتي نداشته باشد. حضرت رضا(ع) ميفرمايد: انا وجدنا كل ما احل الله تبارك و تعالي ففيه صلاح العباد و بقائهم و لهم اليه الحاجة التي لا يستغنون عنها و وجدنا المحرم من الاشياء لاحاجة للعباد اليه و وجدنا مفسداً داعيا الي الفناء و الهلاك {P - علل شرايع، ج 1، ص P 13} ما ميبينيم كه خداي متعال چيزهايي را حلال كرده است كه مردم در زندگي و ادامه آن به آنها نيازمند هستند و براي آنان مصلحت و فايدهاي دارد و چيزهايي را حرام كرده است كه علاوه بر اين كه مورد نياز بشر نيست، موجب فساد و فنا و نيستي او ميباشد. و بر همين اساس دانشمندان ميگويند، احكام شرع تابع مصالح و مفاسد است، يعني هيچ چيزي بدون جهت حلال و يا واجب نميشود، اين طور نيست كه خدا مثلاً شراب را بي هيچ مفسده و ضرري حرام و يا نماز صبح را بي هيچ مصلحت و فايدهاي واجب كرده باشد. البته وقتي گفته ميشود فلان كار به مصلحت بشر است نبايد فقط فوايد جسمي و بهداشتي به نظر بيايد، بلكه فوايد جسمي، روحي، فردي، اجتماعي، دنيوي و اخروي و هر نوع فايده ديگر كه فرض شود را در نظر گرفت. مثلاً در مورد زكات، امامان(ع) به فوايد اجتماعي آن نيز اشاره كردهاند. امام رضا عليه السلام ميفرمايد: و علّة الزكوة من اجل قوت الفقراء و تحصين اموال الاغنياء و نيز امام ششم(ع) ميفرمايد: ان الله عزوجل فرض للفقراء في المال الاغنياء ما يسعهم... و لو انا الناس ادّوا حقوقهم لكانوا عايشين بخير. و در حديث ديگر ميفرمايد: و لو ان الناس ادّوا زكوة اموالهم ما بقي مسلم فقيراً محتاجاً خلاصه معناي اين چند حديث اين است كه خداي متعال با مقرر كردن قانون زكوة خواسته است نيازمنديهاي فقرا و مستمندان برطرف گردد و اموال اغنيا محفوظ بماند و همه مردم زندگي رضايت بخش داشته باشند و اگر مردم زكوة و ساير حقوق مالي را ميپرداختند هرگز فقير و نيازمندي در جامعه مسلمين پيدا نميشد، و همه با خير و خوبي زندگي ميكردند. گفتني است در موارد زيادي فلسفه اصول احكام و واجبات و محرمات، مثل فلسفه تحريم شراب (كه مضرات جسمي و روحي آن از نظر علم هم ثابت شده است) و وجوب نماز و زكوة و وضو (كه يكي از فلسفههاي وضو همان نظافت و پاكيزگي است) براي ما روشن است، ولي فلسفه خصوصيات آنها به طور كامل براي ما روشن نيست. مثلاً نميدانيم كه چرا نماز صبح دو ركعت و نماز ظهر و عصر چهار ركعت است؟ چرا موقع وضو بايد دستها را از بالا به پايين بشوييم؟ و چرا وقتي گندم به يك حد معلومي رسيد زكوة دارد؟ و همچنين... ولي يقين داريم كه آنها بدون فايده و مصلحت هم نيست، زيرا همانطور كه قبلاً گفته شد، خداي حكيم هيچ حكمي را بدون حكمت و مصحلت نفرموده است و كسي كه به علم و حكمت بيپايان خدا ايمان داشته باشد، دانستن فلسفه احكام و ندانستن آن براي او هيچ تأثير عملي ندارد، بلكه در هر صورت با جديت كامل در صدد اطاعت و انجام دستورات الهي بر ميآيد. در خاتمه لازم است به دو نكته توجه شود: 1- فلسفههايي كه در بعضي از روايات وارد شده است غالباً به عنوان يكي از فلسفهها و فوائد حكم ذكر شده است. مثلاً در روايت آمده است كه: »امروا بدفن الميت لئلايتاذي به الاحياء بريحه و بما يدخل عليه من الافه و الفساد«. فلسفه لزوم دفن ميت اين است كه مردم از بوي تعفن او ناراحت نشوند و نيز موجب امراض و بيماريها نگردد. اين گفتار معنايش اين نيست كه تنها فلسفه وجوب دفن ميت همين است، بلكه منظور بيان يكي از فلسفههاي آن بوده است. 2- در بيان فلسفه احكام فقط به دو اصل ميتوان تكيه كرد: الف) آنچه از قرآن مجيد و كلمات پيشوايان ديني به ما رسيده است كه بيشتر آنها را مرحوم شيخ صدوق در كتابي به نام »علل الشرايع« جمع آوري كرده و به چاپ نيز رسيده است؛ ب) آنچه از نظر علم به طور قطع ثابت شده است؛ مثل اين كه امروز ثابت شده است كه شراب براي جسم و روان انسان ضررهاي زيادي دارد. يا گوشت مردار كانون ميكرب و منشأ بيماريهايي است كه خوردن آن خطرناك است. اين دو اصل بايد مورد اعتماد قرار گيرد و به عنوان فلسفه احكام ذكر شود، زيرا همانطور كه احكام ديني حقايقي است كه صددرصد ثابت است، بايد فلسفههايي هم كه براي آنها در نظر گرفته ميشود و بيان ميگردد جنبه قاطعيت و ثبوت داشته باشد. بنابراين، تئوري و فرضيهاي كه اساس محكمي ندارد، ممكن است چند روز بعد تغيير پيدا كند، نبايد در فلسفه احكام مورد اعتماد قرار بگيرد. تأكيد اين نكته لازم است كه منظور از بحث و بررسي درباره اسرار احكام دين نيست كه آسمان و ريسمان را به هم ببافيم و براي احكام و دستورات عالي مذهبي با يك مشت تخيلات و حدس و گمان، فلسفههايي سرهم كنيم و مثلاً نماز را يك نوع ورزش سوئدي و اذان را وسيلهاي براي تقويت تارهاي صوتي و روزه را منحصراً رژيمي براي لاغر شدن و حج را وسيلهاي براي كمك مالي به باديه نشينان عرب و ركوع و سجود را دستوري براي بهداشت ستون فقرات و پيشگيري از بيماري سياتيك بدانيم. نه، منظور هرگز اين نيست. زيرا اين فلسفهبافيهاي مضحك نه تنها كسي را به دستورات اسلامي علاقهمند نميسازد، بلكه وسيله خوبي براي از بين بردن ارزش آنها و بياعتبار جلوه دادن آنها خواهد بود. - به موارد زیر دقت فرمایید شاید کمکتان نماید: مركز: نهاد نمايندگي ولي فقيه در دانشگاهها پرسش: فلسفه تقسيم ارث بين يك خانواده چيست و چرا پسر دو برابر دختر ارث مي برد؟ پاسخ: الف) در مواردي ارث زن مساوي با مرد است. ب ) احكام و قوانين هميشه با توجه به موارد غالب وضع ميشود، ولي اطلاق و عموميت آنها موارد نادر را نيز شامل ميشود و فقط موارد ضروري خاصي از آنها استثنا ميگردد. در مثل هنگام قرمز بودن چراغ تقاطع بايد توقف كرد. فلسفه اساسي وضع چنين مقرراتي جلوگيري از تصادف و راهبندان است. و اين در صورتي مصداق دارد كه از جوانب مختلف خودروهايي در حركت باشند، ولي اگر تنها يك خودرو، از يك طرف در حركت باشد و به چراغ قرمز برخورد كند، هرگز چنين فلسفهاي در مورد او صدق نميكند، ولي در عين حال موظف به رعايت مقررات ميباشد. چنانكه گفته شد اين وضعيت در همه احكام و قوانين اعم از الهي و بشري جاري است. و خود داراي فلسفههاي برتري است كه تفصيل آن در اين مختصر نميگنجد. ج ) مسأله ارث از مسائل اقتصادي احكام خانواده در اسلام است، به عبارت ديگر جزئي از يك كل است و براي قضاوت پيرامون چنين احكامي بايد مجموعه نظام خانوادگي در اسلام و احكام آن را در نظر گرفته و با يافتن پيوند و ربط منطقي بين آنها به نتيجهگيري پرداخت. بنابراين اگر گفته ميشود علت نصف بودن ارث يا ديه زن آن است كه مرد نانآور خانواده است، در واقع نظر به نظام حقوقي و خانوادگي اسلام است كه اساساً مسؤوليت تأمين معاش و به دوش كشيدن بار اقتصادي خانواده را بر عهده مرد نهاده است. د ) افزون بر مسأله فوق به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه به طور معمول آنچه مرد به دست آورد، چه از راه ارث و يا راههاي ديگر به خاطر مسؤوليت اقتصادي كه در خانواده دارد، عنداللزوم بايد آنها را در جهت تأمين نياز خانواده صرف نمايد؛ در حالي كه زن چنين وظيفهاي ندارد و هر چه به دست آورد، مال خود اوست و حتي اگر شوهر توان تأمين نيازهاي او را ندارد، بر زن واجب نيست از دارايي خود استفاده كند. ه ) در احكام خانواده در اسلام افزون بر ميراث و تأمين مايجتاج اقتصادي، حقوق ديگري مانند مهريه براي زن قرار داده شده است كه در واقع كسر كردن از دارايي مرد و افزودن بر دارايي زن ميباشد. و ) از طرف ديگر كسي كه ازدواج نكرده و يا بيوه باشد، باز در احكام اقتصادي خانواده، تأمين نيازهاي او بر عهده پدر يا جدش ميباشد و حتي در برخي از موارد بر عهده دولت اسلامي است. بنابراين همه اين فروض در احكام اسلامي ملاحظه گرديده و در حقوق اسلامي در هيچ شرايطي زن بدون تكيهگاهي براي تأمين نيازهاي اقتصادي رها نشده است. -------- در مورد برخی احکام ارث مثل تفاوت ارث زن و مرد توضیح فرمایید: شايسته است پاسخ در دو بخش بيان شود: الف ـ اشاره به آياتي كه در مورد ارث آمده است. ب ـ علّت كمتر بودن ارث زن از مرد. الف ـ آيات فراواني در قرآن مجيد، دربارة ارث و سهمي كه خويشاوندان از اموال ميت دارند آمده است: 1. ارث فرزندان و پدر و مادر: "يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِيَّ أَوْلَـَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الاْ ?ُنثَيَيْن...;(نسأ،11) خداوند دربارة فرزندانتان به شما سفارش ميكند كه سهم ]ميراث[ پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد و اگر فرزندان شما، ]دو دختر و[ بيش از دو دختر باشند، دو سوّم ميراث از آنِ آنهاست، و اگر يكي باشد، نيمي از ميراث از آنِ اوست. و براي هر يك از پدر و مادر او يك ششم ميراث است، اگر ]ميّت[، فرزندي داشته باشد و اگر فرزندي نداشته باشد، و تنها پدر و مادر از او ارث برند، براي مادر او يك سوّم است و بقيه از آن پدر است و اگر او برادراني داشته باشد، مادرش يك ششم ميبرد و بقيه براي پدر است..." 2. ارث برادر و خواهر: "اگر مردي از دنيا برود كه فرزند نداشته باشد و براي او خواهري باشد، نصف اموالي را كه به جا گذاشته از او ارث ميبرد و اگر خواهري از دنيا برود و ارث او يك برادر باشد، او تمام اموال را از آن خواهر به ارث ميبرد، در صورتي كه ميّت فرزند نداشته باشد واگر دو خواهر ]از او[ باقي باشند، دو سوم اموال را ميبرند و اگر برادران و خواهران با هم باشند، براي برادر، دو برابر سهم خواهر است."(نسأ،176) 3. ارث زن و شوهر: "وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَ َجُكُمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّهُنَّ وَلَدٌ;(نسأ،12) براي شما، نصف ميراث زنانتان است، اگر آنها فرزندي نداشته باشند، و اگر فرزند داشته باشند، يك چهارم از آنِ شماست، پس از انجام وصيّتي كه كردهاند، و اداي دين آنها و براي زنان شما، يك چهارم ميراث شماست، اگر فرزندي نداشته باشيد; و اگر براي شما فرزندي باشد، يك هشتم از آنِ آنها است." البته در آيات ديگري هم به طور كلّي، به موضوع ارث اشاره شده است; مانند: آيات: نسأ، 6 و انفال 75 و احزاب، 6 ليكن در آياتي كه بيان شد، سهم هر خويشاوند نيز به طور واضح معيّن گرديده; بنابراين، ارث حكمي الهي است كه اسلام به عنوان يك قانون ثابت براي پيروان خود مشخّص فرموده است. ب ـ دين مقدّس اسلام، همة احكام را بر مبناي حكمت و فطرت و تعقّل مقرّر فرموده، از اين جمله است قانون ارث كه بر اساس دو اصل قرابت و رحم تدوين گرديده و هيچ اختلافي در اصل اين قانون، بين دختر و پسر قائل نشده است، بلكه براي جنين در شكم مادر هم سهم ارث قرار داده، در حالي كه در دنياي قديم يا به زن اصلاً ارث نميدادند واگر ميدادند با او مانند صغير رفتار ميكردند و به او استقلال و شخصيت حقوقي نميدادن. در يونان، دختر و زن و خواهر را از ارث منع ميكردند. در هند و چين و روم نيز زنان و ضعفا را از اين حق محروم مينمودند; عرب جاهلي هم زنان را از ارث منع ميكرد و علّت اصلي محروميت زنان از ارث، جلوگيري از انتقال ثروت خانوادهاي به خانواده ديگر بود. علّت اين كه اسلام ارث مرد را دو برابر زن قرار داده، اختلاف در طبيعت اين دو است. خداوند هر يك از زن و مرد را به گونهاي آفريده كه هر كدام كاري ميتواند انجام دهد كه ممكن است از عهده ديگري خارج باشد، مرد را عقلانيتر و زن را عاطفيتر آفريده، مرد به سبب داشتن روحيه تعقلي، بهتر ميتواند از عهدة تدبير عقلاني زندگي و تأمين مخارج خانه برآيد و زن با داشتن روحيه عاطفي بهتر ميتواند به تربيت فرزندان و اموري از اين قبيل بپردازد و هر دو مكمل يكديگرند، مرد براي اداره بهتر زندگي و چاره انديشي بهتر مشكلات، نياز به اختيارات مالي بيشتري دارد در نتيجه سهم الارث بيشتري به او تعلق ميگيرد.(ر.ك: الميزان، علامه طباطبايي، ج 4، ص 221، مؤسسه اعلمي للمطبوعات.) ولي اين نقصان در اموال زنان به گونهاي ديگر جبران ميشود، شما با اندك تأملي و مختصر محاسبهاي ميتوانيد به اين نكته پي ببريد كه زنان عملاً دو برابر مردان بهره ميبرند و آن به جهت حمايتي است كه اسلام از حقوق آنان نموده است، زيرا بر اساس وظايفي كه بر عهده مردان است نيمي از درآمد آنها براي زنان به مصرف ميرسد در حالي كه بر عهدة زنان چيزي گذارده نشده است. مرد بايستي هزينة همسر و فرزندانش را بر اساس نيازمنديهايشان اعم از خوراك، پوشاك، مسكن و ساير لوازم بپردازد در حالي كه آنان از پرداخت هرگونه هزينه حتي براي مخارج خودشان معاف هستند، لذا زن ميتواند سهمالارث خود را پسانداز كند ولي مرد ناچار است آن را به مصرف همسر و فرزندانش برساند از اينرو نيمي از درآمد مردان براي زنان خرج شده و نيمي براي خودشان; در صورتي كه سهم زنان همچنان باقي است.(ر.ك: تفسير نمونه، مكارم شيرازي و ديگران، ج 3، ص 290 ـ 291، نشر دارالكتب الاسلامية.) در روايات اسلامينيز در بيان دليل اين امر آمده است كه چون زنها ازدواج ميكنند و در حالي كه سهم خودشان دست نخورده باقي ميماند در سهم همسرشان شريك ميشوند علاوه بر اين به آنها نفقه تعلق ميگيرد و...(ر.ك: فروع كافي، كليني، ج 7، ص 87، دارالأضوأ / من لايحضره الفقيه، ابنبابويه، ج 4، ص 261 (باب نوادر)، دارالتعارف للمطبوعات.) در پايان توجّه به چند امر لازم است: 1. در صورتي كه زن، مهريه خود را هنوز دريافت نكرده باشد، پس از فوت شوهر، نخست بايد مهر زن را از اموال مرد جدا كنند و سپس مال او را تقسيم نمايند. 2. اگر زن در مدت زندگي با مرد، درآمدي از كسب و كار به دست آورده و يا ديگران هدايايي به او داده و با مال شوهر مخلوط شده باشد، آن اموال تنها حق زن است و بايد از مال شوهر جدا گردد. ج ـ چنان چه مرد در زندگي خود، چيزي به زن بخشيده باشد، آن مال نيز حقّ شخصي زن است و ديگران در آن سهمي ندارند. د ـ مرد ميتواند براي تقدير و تشكر از زحمتهاي زن يك سوم مال خود را براي او وصيّت كند و به اين وسيله، بخشي از زحمتها و نيكيهاي او را جبران نمايد. 'û ـ بر اساس قانون، آن چه محصول زندگي مشترك باشد و زن و مرد هر دو در جمعآوري آن نقش داشتهاند، بين آنها نصف ميشود.(ر.ك: نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهري، ص 247، انتشارات صدرا / تفسير مواهب الرحمان في تفسيرالقرآن، سيدعبدالاعلي سبزواري، ج 7، ص 312.) --------------- مركز: ستاد اقامه نماز پرسش: فلسفه اينكه زن نصف مرد ارث مي برد چيست ؟ پاسخ: موضوع حقوق زن و مرد و مقايسه آنها در نظامهاي حقوقي، از مسائلبسيار قابل بحث و داراي گسترهاي وسيع است. آيا اساساً اين گفته كه بايد بينزن و مرد تساوي كامل برقرار باشد، گزينه صحيح و مبرهني هست يا نه؟نگرش به زن و مرد در نظام انساني چگونه بايد باشد؟ و دهها موضوع ديگر دراين زمينه، از مباحث بسيار دقيق و قابل تأمل حقوقي بوده كه اسلام و قرآن بههمه اين مسائل پاسخ داده است. در نظام تكليف و برنامة تكامل انساني، هيچ تفاوتي بين زن و مرد وجود ندارد و تساوي كامل برقرار است. براي دريافت بهتر اين موضوع، كافي استاين آيه را به دقت بخوانيم: «ومن يعمل من الصالحات ... ؛ هر كه از زن و مردمؤمن كاري شايسته كند به بهشت وارد ميشود و ذرهاي به او ستم نميشود»، (النساء، آيه 124) و «ان المسلمين والمسلمات ... ؛ خداوند كليه زنان و مردان مسلمان...براي همه آنها خدا مغفرت و پاداش بزرگ مهيا ساخته است»، (الاحزاب ، آيه 35).هم چنين آيات فراوان ديگر مانند: آل عمران، آية 195 - النحل ، آية 97 -غافر ، آية 40 - حجرات ، آية 13 و... اما در مسائل حقوقي، اگر مقصود از تساوي نظام عدل است، نظام حقوقياصيل اسلام عين عدل ميباشد. لازم است، به اين نكته تأكيد شود كهمساوات همواره عدل نيست؛ بلكه گاهي مساوات ضد عدل است؛ مثلاً اگريك كارگر ساده و يك متخصص عالي رتبه هر دو به مقدار مساوي مزد دريافتكنند، تساوي بين آنها برقرار شده ولي عدالت برقرار نشده است. لذا اين قضيهكه: «مساوات همواره عدالت است» گزينهاي ناموجّه مينمايد. اگر از ايندريچه به نظام حقوقي اسلام نظر شود، درخواهيم يافت نظام حقوقي اسلامنظامي عادلانه است؛ مثلاً در مورد ارث، ارث مردان در مواردي دوبرابر حقارث زنان است كه البته تساوي برقرار نشده، ولي عدالت برقرار است؛ زيرامردان موظف به پرداخت نفقهاند و هم چنين به طور عام در زمينههاي فعّالاقتصادي و مشاغل سخت اشتغال دارند. روشن است كه اختصاص سهمبيشتري از ميراث به جهت مسؤوليت افزونتري است كه نظام حقوقي اسلامبراي آنان در نظر گرفته است. ------ مركز: مركز فرهنگ و معارف قرآن پرسش: آيا در قرآن مجيد، دربارة ارث و نحوة تقسيم آن، آياتي بيان شده، يا قانون ارث، به وسيلة قانونگذاران تنظيم يافته است؟ اگر شوهر زني پس از بيست سال زندگي مشترك، از دنيا ميرود، تنها يك هشتم اموال شوهر بابت ارث به او داده ميشود آيا اين ظلم نيست؟ پاسخ: شايسته است پاسخ در دو بخش بيان شود: الف ـ اشاره به آياتي كه در مورد ارث آمده است. ب ـ علّت كمتر بودن ارث زن از مرد. الف ـ آيات فراواني در قرآن مجيد، دربارة ارث و سهمي كه خويشاوندان از اموال ميت دارند آمده است: 1. ارث فرزندان و پدر و مادر: "يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِيَّ أَوْلَـَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الاْ ?ُنثَيَيْن...;(نسأ،11) خداوند دربارة فرزندانتان به شما سفارش ميكند كه سهم ]ميراث[ پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد و اگر فرزندان شما، ]دو دختر و[ بيش از دو دختر باشند، دو سوّم ميراث از آنِ آنهاست، و اگر يكي باشد، نيمي از ميراث از آنِ اوست. و براي هر يك از پدر و مادر او يك ششم ميراث است، اگر ]ميّت[، فرزندي داشته باشد و اگر فرزندي نداشته باشد، و تنها پدر و مادر از او ارث برند، براي مادر او يك سوّم است و بقيه از آن پدر است و اگر او برادراني داشته باشد، مادرش يك ششم ميبرد و بقيه براي پدر است..." 2. ارث برادر و خواهر: "اگر مردي از دنيا برود كه فرزند نداشته باشد و براي او خواهري باشد، نصف اموالي را كه به جا گذاشته از او ارث ميبرد و اگر خواهري از دنيا برود و ارث او يك برادر باشد، او تمام اموال را از آن خواهر به ارث ميبرد، در صورتي كه ميّت فرزند نداشته باشد واگر دو خواهر ]از او[ باقي باشند، دو سوم اموال را ميبرند و اگر برادران و خواهران با هم باشند، براي برادر، دو برابر سهم خواهر است."(نسأ،176) 3. ارث زن و شوهر: "وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَ َجُكُمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّهُنَّ وَلَدٌ;(نسأ،12) براي شما، نصف ميراث زنانتان است، اگر آنها فرزندي نداشته باشند، و اگر فرزند داشته باشند، يك چهارم از آنِ شماست، پس از انجام وصيّتي كه كردهاند، و اداي دين آنها و براي زنان شما، يك چهارم ميراث شماست، اگر فرزندي نداشته باشيد; و اگر براي شما فرزندي باشد، يك هشتم از آنِ آنها است." البته در آيات ديگري هم به طور كلّي، به موضوع ارث اشاره شده است; مانند: آيات: نسأ، 6 و انفال 75 و احزاب، 6 ليكن در آياتي كه بيان شد، سهم هر خويشاوند نيز به طور واضح معيّن گرديده; بنابراين، ارث حكمي الهي است كه اسلام به عنوان يك قانون ثابت براي پيروان خود مشخّص فرموده است. ب ـ دين مقدّس اسلام، همة احكام را بر مبناي حكمت و فطرت و تعقّل مقرّر فرموده، از اين جمله است قانون ارث كه بر اساس دو اصل قرابت و رحم تدوين گرديده و هيچ اختلافي در اصل اين قانون، بين دختر و پسر قائل نشده است، بلكه براي جنين در شكم مادر هم سهم ارث قرار داده، در حالي كه در دنياي قديم يا به زن اصلاً ارث نميدادند واگر ميدادند با او مانند صغير رفتار ميكردند و به او استقلال و شخصيت حقوقي نميدادن. در يونان، دختر و زن و خواهر را از ارث منع ميكردند. در هند و چين و روم نيز زنان و ضعفا را از اين حق محروم مينمودند; عرب جاهلي هم زنان را از ارث منع ميكرد و علّت اصلي محروميت زنان از ارث، جلوگيري از انتقال ثروت خانوادهاي به خانواده ديگر بود. علّت اين كه اسلام ارث مرد را دو برابر زن قرار داده، اختلاف در طبيعت اين دو است. خداوند هر يك از زن و مرد را به گونهاي آفريده كه هر كدام كاري ميتواند انجام دهد كه ممكن است از عهده ديگري خارج باشد، مرد را عقلانيتر و زن را عاطفيتر آفريده، مرد به سبب داشتن روحيه تعقلي، بهتر ميتواند از عهدة تدبير عقلاني زندگي و تأمين مخارج خانه برآيد و زن با داشتن روحيه عاطفي بهتر ميتواند به تربيت فرزندان و اموري از اين قبيل بپردازد و هر دو مكمل يكديگرند، مرد براي اداره بهتر زندگي و چاره انديشي بهتر مشكلات، نياز به اختيارات مالي بيشتري دارد در نتيجه سهم الارث بيشتري به او تعلق ميگيرد.(ر.ك: الميزان، علامه طباطبايي، ج 4، ص 221، مؤسسه اعلمي للمطبوعات.) ولي اين نقصان در اموال زنان به گونهاي ديگر جبران ميشود، شما با اندك تأملي و مختصر محاسبهاي ميتوانيد به اين نكته پي ببريد كه زنان عملاً دو برابر مردان بهره ميبرند و آن به جهت حمايتي است كه اسلام از حقوق آنان نموده است، زيرا بر اساس وظايفي كه بر عهده مردان است نيمي از درآمد آنها براي زنان به مصرف ميرسد در حالي كه بر عهدة زنان چيزي گذارده نشده است. مرد بايستي هزينة همسر و فرزندانش را بر اساس نيازمنديهايشان اعم از خوراك، پوشاك، مسكن و ساير لوازم بپردازد در حالي كه آنان از پرداخت هرگونه هزينه حتي براي مخارج خودشان معاف هستند، لذا زن ميتواند سهمالارث خود را پسانداز كند ولي مرد ناچار است آن را به مصرف همسر و فرزندانش برساند از اينرو نيمي از درآمد مردان براي زنان خرج شده و نيمي براي خودشان; در صورتي كه سهم زنان همچنان باقي است.(ر.ك: تفسير نمونه، مكارم شيرازي و ديگران، ج 3، ص 290 ـ 291، نشر دارالكتب الاسلامية.) در روايات اسلامينيز در بيان دليل اين امر آمده است كه چون زنها ازدواج ميكنند و در حالي كه سهم خودشان دست نخورده باقي ميماند در سهم همسرشان شريك ميشوند علاوه بر اين به آنها نفقه تعلق ميگيرد و...(ر.ك: فروع كافي، كليني، ج 7، ص 87، دارالأضوأ / من لايحضره الفقيه، ابنبابويه، ج 4، ص 261 (باب نوادر)، دارالتعارف للمطبوعات.) در پايان توجّه به چند امر لازم است: 1. در صورتي كه زن، مهريه خود را هنوز دريافت نكرده باشد، پس از فوت شوهر، نخست بايد مهر زن را از اموال مرد جدا كنند و سپس مال او را تقسيم نمايند. 2. اگر زن در مدت زندگي با مرد، درآمدي از كسب و كار به دست آورده و يا ديگران هدايايي به او داده و با مال شوهر مخلوط شده باشد، آن اموال تنها حق زن است و بايد از مال شوهر جدا گردد. ج ـ چنان چه مرد در زندگي خود، چيزي به زن بخشيده باشد، آن مال نيز حقّ شخصي زن است و ديگران در آن سهمي ندارند. د ـ مرد ميتواند براي تقدير و تشكر از زحمتهاي زن يك سوم مال خود را براي او وصيّت كند و به اين وسيله، بخشي از زحمتها و نيكيهاي او را جبران نمايد. 'û ـ بر اساس قانون، آن چه محصول زندگي مشترك باشد و زن و مرد هر دو در جمعآوري آن نقش داشتهاند، بين آنها نصف ميشود.(ر.ك: نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهري، ص 247، انتشارات صدرا / تفسير مواهب الرحمان في تفسيرالقرآن، سيدعبدالاعلي سبزواري، ج 7، ص 312.) ان شاء الله خوشبخت و سعادتمند شوید. از کمک به همنوعان خود مخصوصا مردم مظلوم سومالی و دعا برای حق خواهان عالم مخصوصا مردم بحرین غفلت نورزید. موفق ، موید و پیروز و سربلند باشید!