منیژه
سلام در مشاوره های شما در رابطه با شروط ضمن عقد مطلبی خواندم که کامل متوجه نشدم. نوشته بود شرط وکالت...
سلام
در مشاوره های شما در رابطه با شروط ضمن عقد مطلبی خواندم که کامل متوجه نشدم. نوشته بود شرط وکالت مطلق زوج در طلاق و در قسمت بعد شرط وکالت مطلق زوجه در طلاق نوشته شده بود. ابندا بفرمایید این دو عنوان با هم تفاوت دارند؟
این شرط را لطفا طوری توضیح دهید که بنده متوجه شوم. با این شرط یعنی مرد و زن هر دو حق طلاق دارند یا فقط زن؟
ممنون
مشاور: سيداميرحسين کامراني راد
کاربر گرامی برای آگاهی بیشتر ، مقاله آقای دکتر عبد الرسول دیانی (استادیار دانشگاه) با عنوان «وکالت در طلاق، شیوهای برای تعدیل حق انحلال یک جانبه عقد نکاح» را در ذیل بخوانید. همانطور که در فقه اسلام آمده و قانون مدنی نیز از این نظریه تبعیت نموده است، طلاق اساسا به دست مرد است؛یعنی با اینکه نکاح یک عقد است،اما برای گسیختن این نهاد،یک اراده کفایت میکند و آن اراده مرد میباشند.این مطلب در ماده(1133)قانون مدنی آمده است که مستند آن،حدیث نبوی معروف"الطلاق بید من اخذ بالسّاق" میباشد و تقریبا همه مذاهب اسلامی بر آن اتفاق نظر دارند. سؤالی که در این رابطه مطرح میگردد این است که چگونه میتوان به نحوی،زوجه را نیز در انحلال این تأسیس،دخیل نمود؟ برای اینکه زوجه بتواند در امر انحلال نکاح دخالت داده شود،باید از روش حقوقی خاصی تبعیت نمود که با مبانی فقه امامیه نیز منطبق باشد،زیرا: اولا:براساس منع فقهی و همچنین نص صریح قانون مدنی،نمیتوان با پیشبینی حق فسخ نکاح برای زوجه(و یا حتی زوج)به این هدف نایل شد(ماده 1069 ق.م)دلیل آن این است که عقد نکاح،قبل از اینکه یک قرار داد صرف مالی باشد،یک تأسیس اخلاقی است و قواعد عمومی مربوط به قراردادهای معوض،در آن با همان خشکی قابل اعتماد نیست.اصولا در نکاح،اقاله راه ندارد و هر عقدی که قابل اقاله نباشد،قابلیت درج شرط (به تصویرصفحه مراجعه شود) فسخ را در آن نیز ندارد. ثانیا:همانطور که در جای دیگر بیان شده، حق طلاق به دست مرد بودن،یک حکم شرعی یا یک قاعده امری است نه یک نوع حق قابل گذشت و یک قاعده تفسیری.بنابراین، مرد نمیتواند از این حق خود بگذرد یا آن را به دیگری(که ازجمله زوجه خود میباشد) واگذار و منتقل نماید.بنابراین،در ضمن عقد نمیتوان به صورت شرط،حق طلاق را برای زن پیشبینی نمود. حال چه باید کرد؟و برای دخالت دادن زوجه یکی از اختصاصات فقه اسلام،امکان انجام نکاح و طلاق توسط وکیل میباشد. این امکان در کشورهای اروپایی تأثیر پذیرفته از دین مسیحیت،وجود ندارد در امر طلاق خود،از چه شیوهء حقوقی میتوان بهره جست؟ شیوه حقوقی ایجاد حق طلاق برای زوجه: یکی از اختصاصات فقه اسلام،امکان انجام نکاح و طلاق توسط وکیل میباشد.این امکان در کشورهای اروپایی تأثیر پذیرفته از دین مسیحیت،وجود ندارد2.استدلال بر منع انجام نکاح و طلاق توسط وکیل در حقوق فرانسه،این است که زوجین بتوانند تا آخرین دقایق،آزادانه در امر ورود در تشکیل خانواده تصمیم بگیرند که البته ایراد مزبور با جایز بودن عقد وکالت در حقوق اسلام،منتفی است؛یعنی برای هر کدام از وکیل و موکل، امکان رجوع از وکالت تا زمانی که به مفاد آن جامه عمل پوشیده نشده است،وجود دارد. بههرحال،در حقوق اسلام،وکیل میتواند شرایط لازم برای ایقاع طلاق را فراهم ساخته و به نیابت از موکل خود یعنی زوج،صیغه ایقاع طلاق را جاری سازد.قانون مدنی نیز به تبعیت از فقه اسلام،هم در مورد ازدواج و هم در مورد طلاق،تحقق آنها را از طریق وکیل،جایز شمرده است.در مورد ازدواج،مواد(1071 تا 1074)قانون مدنی،و برای طلاق نیز ماده (1119)قانون مذکور،چنین امکانی را فراهم ساختهاند که موضوع بحث ما در این مجال،فقط وکالت در طلاق است. وکالت رد طلاق،از نظر فرد وکیل، خصوصیتی نسبت به سایر انواع وکالت ندارد. لذا همان طوری که زوج میتواند به فرد دیگری وکالت در طلاق زوجهء خود را بدهد،به همان ترتیب میتواند وکالت در انجام این کار را به زوجه خود محول نماید،در این صورت زوجه، وکیل در طلاق دادن خودش(یا حتی وکیل در توکیل نیز)از طرف زوج خواهد بود. به نظر میرسد از این امکان که توسط قانون مدنی پیشبینی شده است،میتوان برای ایجاد تعادل و توازن در عقد نکاح چارهای جست.بدین صورت که کل مجموعه نکاح و طلاق آثار مربوط به آن را در ضمن یک عقد واحد قلمداد نموده و بدین ترتیب،حقوق زوجه را که اکثرا مورد تضییع قرار میگیرد،پاسداری نمود.در نتیجه،زوجه شخصا در امر انحلال تأسیسی که ارادهاش در اصل پیدایش آن نقش داشته،نیز دخیل خواهد گردید و بدین ترتیب تا حدی،عملا اثر ایقاع را از طلاق گرفته و اراده زن را نیز بهطور غیرمستقیم در امر انحلال این تأسیس دخیل خواهد نمود.با این شیوه،اراده یک طرفه مرد بر طلاق بدون قید شرط زوجه خود که وفق ماده(133)قانون مدنی،حق وی شناخته شده را میتوان لجام زد. بههرحال،قانون ایران به زوجه حق داده است که از جانب زوج،وکیل در طلاق دادن خود باشد چون شرط مزبور،مخالف مقتضای عقد ازدواج نیست(ماده 1119 ق.م.)، منتها،از آنجایی که وکالت عقدی است جایز، برای اطمینان از عدم عزل وکیل توسط موکل،قانون مدنی تمهیدی اندیشیده است؛ به این صورت که اگر وکالت وکیل یا عدم عزل در ضمن عقد لازمی شرط شده باشد،امکان عزل وکیل وجود نخواهد داشت مگر اینکه عقد اصلی که در ضمن آن شرط وکالت شده، به جهتی از جهات منحل شود.برای عدم برخورد با این مانع،معمولا شرط وکالت در ضمن خود عقد نکاح یا یک عقد لازم دیگری درج میشود.در این صورت،اندراج شرط در ضمن عقد لازم دیگر،موجب عدم امکان عزل وکیل(که در اینجا زوجه است)،توسط زوج خواهد شد؛یعنی زوج حق عزل وکیل را نخواهد داشت. شایان گفتن است که برای اطمینان از غیرقابل نقض شدن شرط مزبور،بایستی آن را به صورت شرط نتیجه،در ضمن عقد لازم در وکالت مطلق،تحقق امری در عالم خراج،شرط نمیباشد.بدین صورت که زوج به زوجه وکالت میدهد هر وقت بخواهد خود را از جانب روج مطلقه سازد. هرچند در این موارد نیز در حقیقت زوج است که طلاق میدهد؛ولی اثر با موردی که زوجه رأسا مبادرت به طلاق میکند،یکسان است و زوجه نیز حق خواهد داشت رابطه زوجیت خود را به مردی که ادامه نکاح با وی را مضر به حال خود میبیند،خاتمه دهد دیگری مقید ساخت.زیرا در صورتی که مفاد شرط به صورت شرط فعل بیان شود،مرد ممکن است متعاقبا زن را وکیل در امر طلاق دادن خودش بنماید؛ولی قبل از انجام مفاد وکالت توسط زوجه و مطلقه کردن خود،با توجه به جایز بودن عقد وکالت،زن را عزل کند و بدین صورت شرط نیز بلااثر شود.یعنی اگر "وکیل نمودن زوجه توسط زوج"شرط شود، این نوعی شر فعل خواهد بود که همان محذور را به همراه خواهد داشت؛ولی اگر "وکیل بودن زوجه از جانب روج،"شرط شود، این نوعی شرط نتیجه خواهد بود چون اثر شرط نتیجه به مجرد عقد ظاهر میشود، حدوث و بقای شرط،تابع عقد اصلی خواهد بود و تا زمانی که عقد اصلی فسخ و یا اقاله نشده،شرط نتیجه در ضمن آن نیز اثر خود را خواهد داشت. در صورت تبعیت از چنین شیوهای،حتی بدون رضایت زوج،زوجه میتواند طلاق بگیرد زیرا چنین وکالتی قابل عزل نیست و اثر عقد لازم را پیدا میکند به گونهای که حتی شرط مزبور با توافق بعدی نیز وفق ماده (244)قانون مدنی،قابل اسقاط نیست. بههرحال،وکالت زوجه در مطلقه ساختن خود از طرف شوهر،به دو صورت میتواند محقق شود: -وکالت مطلق؛ -وکالت مقید به تحقق شرطی در عالم خارج. وکالت مطلق: در وکالت مطلق،تحقق امری در عالم خارج،شرط نمیباشد.بدین صورت که زوج به زوجه وکالت میدهد هر وقت بخواهد خود را از جانب زوج مطلقه سازد.هرچند در این موارد نیز در حقیقت زوج است که طلاق میدهد؛ ولی اثر آن با موردی که زوجه رأسا مبادرت به طلاق میکند،یکسان است و زوجه نیز حق خواهد داشت رابطه زوجیت خود را به مردی که ادامه نکاح با وی را مضر به حال خود میبیند، خاتمه دهد.این امر صریحا در قانون مدنی پیشبینی نشده است؛ولی از قواعد عمومی مربوط به وکالت و نکاح طلاق در حقوق مدنی بر اینکه،فقهایی چون امام خمینی(ره) نیز بر صحت آن تصریح نمودهاند3. البته شاید وجود مصالحی با گسترش نهضت فمینیسم یا عقلانیت غیرعاطفی، وجود چنین شرطی را توجیه کند؛ولی بر نویسنده دقیقا مکشوف نیست کدام مردی و تحت چه انگیزههای حاضر میشود در ضمن عقد نکاح،چنین وکالت بیقید و شرطی را به زوجه خود بدهد. وکالت مقید به تحقق شرطی در عالم خارج: معمولا زوج به زوجه وکالت مطلق برای مطلقه ساختن خود نمیدهد؛بلکه آن را به شروطی مقید میسازد که اگر آن شروط محقق شد،زوجه بتواند خود را مطلقه سازد. در وکالت مقیّد،تمسک به شرط و استفاده از وکالت زوجه،مقید به تحقق اموری در خارج میشود که موارد عمده آن در ماده(1119) قانون مدنی آمدهاند.این ماده مقرر میدارد: "طرفین عقد ازدواج میتوانند هر شرطی که مخالف با مقتضای عقد مزبور نباشد،در ضمن عقد ازدواج یا عقد لازم دیگر بنماید مثل اینکه شرط شود هر گاه شوهر زن دیگر بگیرد،یا در مدت معینی غایب شود،یا ترک انفاق نماید،یا علیه حیات زن سوء قصد کند،یا سوء رفتاری نماید زندگانی آنها با یکدیگر غیرقابل تحمل شود،زن وکیل و کیل در توکیل باشد که پس از اثبات تحقق شرط در محکمه و صدور حکم نهایی،خود را مطلّقه سازد." ممکن است امر اثبات تحقق شرط در محکمه،در شرط اصلی یعنی شرط وکالت در طلاق درج نشود؛در این صورت،زن بنابه تشخیص خود مبنی بر تحقق شرایط فوق، مبادرت به طلاق خویش مینماید.البته اگر مرد شرایط مذکور را محقق نداند،میتواند با مراجعه به دادگاه،عدم تحقق شرایط مذکور را مدعی شود و بدین وسیله طلاق مزبور را باطل نماید.سؤالی که دانستن آن بسیار مهم است، این است که آیا در مواردی که زوجه با استناد به وکالت خود از جانب زوج،مبادرت به طلاق خود میکند هم در موارد وکالت مطلق و هم در موارد وکالت مقید آیا این طلاق،رجعی است یا بائن؟ البته،فعلا مواردی که دادگاه به استناد مواد (1129)و یا(1130)قانون مدنی،تحت عنوان عسر و حرج مبادرت به اجبار زوج برای طلاق زوجه خود مینماید،و یا حاکم رأسا به استناد"الحاکم ولی الممتنع"مبادرت به ایقاع صیغه طلاق زوجه مینماید،را از محل بحث خارج میسازیم و محل نزاع رامتوجه مواردی می سازیم که زوجه به استناد وکالت داشتن از جانب زوج،مبادرت به مطلقه ساختن خود مینماید(موضوع ماده 119 ق.م). ممکن است امر اثبات تحقق شرط در محکمه،در شرط اصلی یعین شرط وکالت در طلاق درج نشود.در این صورت،زن بنابه تشخیص خود مبنی بر تحقق شرایط فوق،مبادرت با طلاق خویش مینماید.البته اگر مرد شرایط مذکور را محقق نداند،عدم تحقق شرایط مذکور را مدعی شود و بدین وسیله طلاق مزبور را باطل نماید اکثر حقو قدانان،کلیه مواردی که بنابه درخواست زن،طلاق به حکم دادگاه واقع میشود را طلاق بائن دانستهاند و برای نظر خود دلایلی4آوردهاند.این استدلالات اگر برای طلاقی که بر مبنای عسر و حرج صادر میگردد،بتواند موجه باشد،ولی در مورد بحث ما که طلاق به وکالت از جانب زوج انجام میگیرد،توجیه مناسبی نیست؛یعنی با پیروی از فقه و مستفاد از نظر امام خمینی(ره)،باید معتقد شد که این طلاق اخیر،رجعی است و میتوان بر این ادعا استدلالات ذیل را اقامه نمود: از آنجایی که حفظ و بقای خانواده یکی از اهداف اولیه قانونگذار است،باید تا آنجا که ممکن است از گسیخته شدن این نهاد مقدس پرهیز نمود و این تأسیس الهی و پیوندی که اصالتا باید همیشگی باشد را با اندک پیش آمد خلاف میل،دستخوش از هم پاشیدگی قرار نداد.با توجه به اینکه در این مورد، در حقیقت زن در امر جدایی تصمیمگیرنده است و معمولا زنها بنا به غلبه احساسات خود عمل میکنند بایستی تمهیدی اندیشید و به یاری این نهاد الهی رسید و نگذاشت که بسادگی منحل گردد. چگونه است که در مواردی که زوج قانونا حق طلاق دادن زوجه خود را دارد،آن را با دهها شرط و شروط مقید میسازیم و مثلا، گواهی عدم سازش و مانند آن را روزی وی مطالبه مینماییم؛و نهایتا مهریه را به نرخ روز و نفقه ایام زوجیت و نحله اجباری را بر وی تحمیل میکنیم.که از هر طرف دست و پای وی بسته شود ولی در این مورد،به زن اختیار مطلق بدهیم که با یک"ترفند هوشمندانهای" که به خرج داده،بدون هیچگونه شرطی بتواند خود را مطلقه سازد!عمق فاجعه در جایی بروز میکند که چنین وکالتی بدون قید و شرط هم باشد!مثلا چه تضمینی وجود دارد که،شب که مرد از سر کار به منزل میرسد،زوجه او با تمسک به شرط در ضمن عقد،قبل از ورود وی به خانه،خود را مطلقه ننموده است! اصل رجعی بودن طلاق مقتضی این است كه تا زمانی كه نص خاص مبنی بر بائن بودن طلاق نداشته باشیم حكم اصل را جای سازیم بویژه اینكه ماده 1145 قانون مدنی این گونه طلاق را در ردیف انواع طلاقهای بائن محسوب ننموده است مضاف بر اینكه در حقیقت چنین طلاقی از مواردی كه طلاق به دست مرد است خارج نشده است یعنی درست است كه مبتدی به طلاق, زوجه است ولی در این كار استقلال ندارد بلكه به نیابت از روج عمل می نماید؛ یعنی در واقع حتی در چنین موردی این زوج است كه مبادرت به طلاق زوجه خود نموده منتها این كار را از طریق وكالت انجام داده است. مرد می تواند به زن خود وكالت در طلاقی را بدهد كه خود شرعاً توان انجام آن را دارد از آنج كه زوج ( در جایی كه زوجه مدخوله غیر یائسه باشد) فقط توان طلاق رجعی را دارد نیابت در همین اختیار را می تواند به شخص دیگری واگذار نماید وقتی كه اصل امكان نیابت ثابت شد فرقی نمی كند كه فرد نایب ثابت شد فرقی نمی كند كه فرد نایت یا وكیل خود زوجه باشد و یا فرد دیگری به هر حال همان طور كه مرحوم امام خمینی (ره) فرموده اند؛ طلاق رجعی یا شرط بائم نمی شود. البته ماده واحده قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق مصوب مجمع تشخیص مصلحت نظام در تمام مواردی كه زوجین قصد طلاق و جدایی را دارند آنها را موظف می نماید كه با مراجعه به دادگاه و دادگاه نیز از طریق ارجاع امر به حكمین تلاش برای جلوگیری نماید و در صورت عدم توفیق در این امر نسبت به صدور گواهی عدم سارش اقدام نماید؛ و ثبت هرگونه طلاقی بدون داشتن گواهی عدم سازش مزبور, غیر قانونی بوده و سردفتری كه مبادرت به ثبت چنین طلاقی نموده سلب صلاحیت خواهد شد یعنی در همه مواردی كه مساله جدایی زوجین در میان باشد پای مداخله قاضی به میان خواهد آمد. اما این مداخله قاضی و احیاناً صرف هزینه و وقت نباید وسیله ای باشد برای توجیه بائن بودن طلاقی كه بنا به ذات, رجعی است. بنابراین به نظر می رسد طلاق موضوع ماده 1119 قانون مدنی رجعی باشد یعنی صرفا در مرحله سوم و پس از دوبار رجوع, بائن خواهد گردید چه قاضی در امر طلاق مداخله كرده باشد چه نكرده باشد مگر اینكه بذل زوجه نسبت به قسمتی از حقوقش مورد قبول زوج واقع یا در صورت امتناع و اقتضای حكم شرع دادگاه از طرف زوج مقارن اجرای صیغه طلاق بذل را قبول نماید كه در این صورت طلاق مزبور از نوع طلاق خلع خواهد بود و البته شكی نیست كه چنین طلاقی طبیعتاً بائن می باشد. به هر حال در موردی كه زن ( مدخوله غیر یائسه) یا استفاده از شرط وكالت در طلاق خود كه از ضمن عقد لازم دیگری به دست آورده است خود را مطلقه می نماید كه این طلاق رجعی خواهد بود بدیهی است درهر بار رجوع از عقد سابق با شرایط قبلی خود عدول می نماید یعنی حق وكالت در طلاق برای زن _ در نكاح تجدید شده_ محفوظ است و لذا اگر مجدداً زن با استناد به وكالتش مبادرت به مطلقه نمودن خود بنماید باز مرد حق رجوع دارد و تنها پس از سومین طلاق جدایی و بینونت همیشگی ثابت خواهد شد یعنی فقط طلاق سوم بائن خواهد بود. مرد می تواند به زن خود وكالت در طلاقی را بدهد كه خود شرعا توان انجام را دارد از آنجا كه زوج در حایی كه زوجه مدخوله غیر یائسه باشد فقط توان طلاق رجعی را دارد. نیابت در همین اختیار را می توان به شخص دیگری واگذار نماید وقتی كه اصل امكان نیابت ثابت شد فرقی نمی كند كه فرد نایب یا وكیل خود زوجه باشد و یا فرد دیگری به هر حال, همانطور كه مرحوم امام خمینی (ره) فرموده اند طلاق رجعی با شرط بائن نمی شود.