مرتضی
با سلام و عرض خسته نباشید در آیات ابتدایی سوره های...
با سلام و عرض خسته نباشید در آیات ابتدایی سوره های فتح و عبس خداوند متعال حضرت پیامبر(ص) رو به طور مستقیم خطاب قرار داده به گونه ای که به ذهن متبادر میسازه که ایشون دچار خطا و لغزش شده اند؟؟ (که این با عصمت و مصومیت حضرت رسول (ص) مغایر است) دلیل آن چیست؟ با توجه به صراحت و روانی و قابل فهم بودن کلام الله مجید برای عموم آیا ایراد در برگردان و ترجمه این آیات به فارسی است یا ...؟
مشاور: حجةالاسلام منتظمی
**کاربر محترم: از حسن اعتمادتان به مشاوره راسخون، تشكر ميكنيم و اميدواريم كه پاسخ ارائه شده، راهگشاي مشكلاتان باشد. جواب اجمالی: 1- برداشت شما از آیه با عقل و ذهن ابتدایی صورت گرفته که نیاید به آن اکتفا کنید. زیرا تفسیر به رای است . 2- اگر آیه ایی از قرآن را نفهمیدیم باید به تفاسیر وصاحبان نظر رجوع کنیم.تا دچار سردر گمی نشویم 3- خیلی مواقع ترجمه ظاهری قرآن( با فرض صحت آن ترجمه) نمی تواند .بطن و واقع مطلب را بیان کند باید به اهل فن ارجاع داد. جواب:تفصیلی: خداوند متعال، در قرآن کریم، در آیات متعددی درباره پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ سخن گفته است. در این آیات، گاهی به طور مستقیم و گاهی به شکل غیر مستقیم، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ معرفی شده است. دقت در این گونه آیات؛ انتظار خداوند متعال را از محبوب ترین بندگانش را مشخص می کند. و آشنایی با این گونه آیات الهی انگیزه انسان را در پایبندی و پایداری بر سنت و سیره پیامبر (ص) دو چندان می کند. 1. خطاب های مسئولیت آفرین «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذی خَلَقَ؛ بخوان به نام پروردگارت كه آفرید». (سوره علق، آیه 1) اولین فرمان خداوند به شخص پیامبر (ص) با دستور «بخوان» آغاز گردید و این نشان از آن دارد که رهبر آسمانی، قبل از تبلیغ و ابلاغ به دیگران، خود پیش قدم در خواندن می باشد و قبل از دستور به دیگران خود دستورپذیر می باشد. خواندن نیز به نام «پروردگار» است که جهت و هدف رشد و پرورش را نشان می دهد. در ادامه آیه شریفه؛ به آفرییندگی خداوند و آفرینش انسان اشاره شده؛ که حکایت از آن دارد برکات وجودی پیامبر (ص) همه آفرینش همگی و نوع انسان ها را فرا می گیرد. چنان که در نهج البلاغه جهت رعایت حقوق همه انسان ها می خوانیم: «فانهم صغفان اما اخ لک فی الدین و اما نظیر لک فی الخلق؛ مردمان دو گروهند یا برادر تو هستند در دین، و یا همانند تو هستند در آفرینش». (نهج البلاغه، عهدنامه مالک اشتر) 2. خطاب های تبلیغی برخی از آیات الهی که پیامبر (ص) را مورد خطاب قرار داده است، جنبه ابلاغ و تبلیغ به مردمان را نیز دارد. مانند آیاتی که با کلمه «قل» یا کلمات «یا ایها الرسول» آغاز شده است. این گونه فرمان ها نیز بیانگر آن است که اولین گوینده و عمل کننده به دستورات الهی نیز شخص پیامبر (ص) است. مانند «قل هو الله احد» که شهادت و گواهی به وحدانیت خداوند، قبل از هر کس از سوی پیامبر (ص) اظهار شده است. علاوه بر این که این گونه خطاب ها، بر قاطعیت پیامبر (ص) در هنگام ابلاغ و تبلیغ و رویارویی با مخالفان تأکید دارد. چنان که درباره شأن نزول سوره «کافرون» آمده است، گروهی از سران مشرکان مانند ولید بن مغیره» .... (تفسیر نمونه، ج 27، ص 384) در برابر هر گونه تهدید، تطمیع دشمنان با قاطعیت ایستادگی می کرد و بر هر گونه تکثرگرایی و کوتاه آمدن در برابر ارزش های خط بطان می کشید. هم چنین هنگامی که انتقال دهنده پیام گفته می شود «بگو» به طور معمول کلمه «بگو» را تکرار نمی کند. اما در آیات قرآن «قل» از زبان پیامبر نیز بیان شده است و این نشان دهنده کمال آمانت داری در ابلاغ وحی است. که هر آنچه از سوی خدا به ایشان نازل شده بدون هیچ گونه اضافه و کاستی به مردم منتقل شده است. حتی کلمه «قل». 3. خطاب های عتاب گونه و تهدید آمیز برخی از آیات الهی بیانگر خطاب های عتاب گونه و کلمات تهدید آمیز به شخص پیامبر (ص) است. مانند آیات شریفه: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ اْلأَقاویلِ*لأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمینِ *ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتینَ؛ و اگر [او] پارهی گفتهها بر ما بسته بود، دست راستش را سخت مىگرفتیم. سپس رگ قلبش را پاره مى كردیم». (سوره حاقه، آیه 46) از این گونه آیات به خوبی استفاده می شود که خداوند متعال حتی با محبوب ترین بندگانش در صورت انجام خطا، به شدت برخورد می کند. و هر کس مسئولیتش بیشتر باشد، انتظار از او بیشتر است اما از آنجا پیامبر (ص) گرفتار مؤأخذه الهی نشده به خوبی آشکار می شود که ایشان به طور کامل به وظایف و مسؤلیت های خویش عمل کرده است و بلکه بیش از حد انتظار برای هدایت مردم دلسوزی و تلاش می کرده است، تا آنجا که خداوند فرمود: «طه*ما أَنْزَلْنا عَلَیْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی*إِلاّ تَذْكِرَةً لِمَنْ یَخْشى؛ قرآن را بر تو نازل نكردیم تا به رنج افتی. جز اینكه بری هر كه مى ترسد پندی باشد». (سوره طه، آیه 1 و 2) 4. خطاب های تکلیفی برخی از آیات الهی بیانگر خطاب های تکلیفی به پیامبر (ص) می باشد. چنان که در قرآن مجید می خوانیم: «یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ*قُمِ اللَّیْلَ إِلاّ قَلیلاً* نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلیلاً*أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتیلا؛ ی جامه به خویشتن فرو پیچیده. به پا خیز شب را مگر اندكی. نیمی از شب یا اندكی از آن را بكاه یا بر آن [نصف] بیفزی و قرآن را شمرده شمرده بخوان». (مزمل، آیات 1 تا 4) از این گونه آیات به خوبی استفاده می شود که رهبران آسمانی نه تنها مانند دیگر بندگان موظف به اطاعت از فرمان های الهی هستند بلکه در انجام مسؤلیت ها و عبادت ها «پیش تر» و «بیش تر» از دیگران نیز اقدام می کنند. از آن جمله اهتمام و انس فراوان پیامبر (ص) نسبت به تلاوت قرآن در طول شبانه روز به ویژه در ماه مبارک رمضان بوده است. اما در مورد آیات ابتدایی سوره های فتح ترجمه: غرض اين بود که خداوند گناهان گذشته و آيندهاي را که به تو نسبت ميدادند ببخشد و نعمتش را بر تو تمام کند، و به راه راست هدايتت فرمايد. (2) دوسؤال 1- با اينکه پيامبر به حکم مقام عصمت از هر گناهي پاک است منظور از اين جمله چيست؟ 2- به فرض که از اين ايراد صرفنظر کنيم چه ارتباطي ميان «فتح حديبيه» (آیه اول) و «آمرزش گناهان» (آیه دوم) مطرح است؟ به جامعترين پاسخ و تفسير دقيق اين آيات ذکر مقدمهاي لازم به نظر ميرسد و آن اينکه:مهم اين است که ما رابطه «فتح حديبيه» را با مسأله «آمرزش گناه» پيدا کنيم که کليد اصلي پاسخ به سؤالات دوگانه فوق در آن نهفته است و هر دو سؤال را يکجا پاسخ ميگويد با دقت در حوادث و رويدادهاي تاريخي به اين نتيجه ميرسيم: هنگامي که مکتبي راستين ظاهر ميشود و قد برميافرازد، وفاداران به سنن خرافي که موجوديت خود را در خطر ميبينند هرگونه تهمت و نسبت ناروا به آن ميبندند، شايعهها ميسازند، و دروغها ميپردازند، گناهان مختلف براي او ميشمرند و در انتظارند ببينند سرانجام کارش به کجا ميرسد؟. اگر اين مکتب در مسير پيشرفت خود مواجه با شکست شود، دستاويزي محکم براي اثبات نسبتهاي ناروا به دست مخالفان ميافتد، و فرياد ميکشند نگفتيم چنين است، نگفتيم چنان است؟ اما هنگامي که به پيروزي نائل گردد و برنامههاي خود را از بوته آزمايش موفق بيرون آورد، تمام نسبتهاي ناروا نقش برآب ميشود، و تمام «نگفتيمها» به افسوس و ندامت مبدل ميگردد و جاي خود را به «ندانستيمها» ميدهد!. مخصوصا در مورد پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله اين نسبتهاي ناروا و گناهان پنداري بسيار فراوان بود، او را جنگطلب، آتشافروز، بياعتنا به سنتهاي راستين، غير قابل تفاهم، و مانند آن ميشمردند. صلح حديبيه به خوبي نشان داد که آئين او بر خلاف آنچه دشمنان ميپندارند يک آئين پيشرو و الهي است، و آيات قرآنش ضامن تربيت نفوس انسانها و پايانگر ظلم و ستم و جنگ و خونريزي است. او به خانه خدا احترام ميگذارد، هرگز بيدليل به قوم و جمعيتي حمله نميکند، او اهل منطق و حساب است، پيروانش به او عشق ميورزند، او به راستي همه انسانها را به سوي محبوبشان الله دعوت ميکند، و اگر دشمنانش جنگ را بر او تحميل نکنند او طالب صلح و آرامش است. به اين ترتيب فتح حديبيه تمام گناهاني که قبل از هجرت، و بعد از هجرت، يا تمام گناهاني که قبل از اين ماجرا و حتي در آينده ممکن بود به او نسبت دهند همه را شست، و چون خداوند اين پيروزي را نصيب پيامبر صلي الله عليه و آله نمود ميتوان گفت خداوند همه آنها را شستشو کرد. نتيجه اينکه اين گناهان، گناهان واقعي نبود، بلکه گناهاني بود پنداري و در افکار مردم و در باور آنها، چنانکه در آيه 14 سوره شعراء داستان موسي عليهالسلام ميخوانيم که موسي به پيشگاه خدا عرضه داشت: و لهم علي ذنب فاخاف ان يقتلون: «فرعونيان بر من گناهي دارند که ميترسم به جرم آن گناه مرا بکشند» در حالي که گناه او چيزي جز ياري فرد مظلومي از بنياسرائيل و کوبيدن ستمگري از فرعونيان نبود. بديهي است اين نه تنها گناه نبود بلکه حمايت از مظلوم، بود ولي از دريچه چشم فرعونيان گناه محسوب ميشد. به تعبير ديگر «ذنب» در لغت به معني آثار شوم و تبعاتکاري است، ظهور اسلام در آغاز، زندگي مشرکان را به هم ريخت، ولي پيروزيهاي بعد سبب شد که آن تبعات به دست فراموشي سپرده شود. هرگاه خانه کهنه و فرسودهاي را که سرپناه فعلي ما است، و به آن دلبستگي داريم خراب کنند ممکن است اين کار را تخطئه کنيم، ولي بعد از آنکه ساختماني محکم و مجهز به جاي آن ساخته شد، و تمام ناراحتيها برطرف گشت، قضاوت ما به کلي دگرگون ميشود. مشرکان مکه، چه قبل از هجرت و چه بعد از آن، ذهنيات نادرستي درباره اسلام و شخص پيامبر صلي الله عليه و آله داشتند که پيروزيهاي بعد بر همه آنها خط بطلان کشيد. آري اگر رابطه آمرزش اين گناهان را با مسأله فتح حديبيه در نظر بگيريم مطلب کاملا روشن است، رابطهاي که از «لام» «ليغفر لک الله» استفاده ميشود و کليد رمز براي گشودن معني آيه است. شاهد ديگر اين تفسير حديثي است که از امام علي ابن موسي الرضا عليهالسلام آمده است که مأمون هنگامي که از اين آيه سؤال کرد امام در پاسخ فرمود: «هيچ کس نزد مشرکان مکه گناهش سنگينتر از رسولالله نبود، زيرا آنها 330 بت ميپرستيدند، هنگامي که پيامبر صلي الله عليه و آله آنها را به توحيد دعوت کرد بسيار بر آنها گران آمد و گفتند: آيا او همه خدايان ما را تبديل به يک خدا کرده؟ چيز عجيبي است... ما هرگز چنين چيزي را از پدران خود نشنيدهايم اين فقط يک دروغ بزرگ است. اما هنگامي که خداوند مکه را براي پيامبرش (بعد از صلح حديبيه) گشود خداوند فرمود اي محمد صلي الله عليه و آله ما فتح مبيني را براي تو فراهم کرديم تا گناهان گذشته و آيندهاي که نزد مشرکان عرب به خاطر دعوت به توحيد داشته و داري ببخشد، زيرا بعضي از مشرکان مکه تا آنروز ايمان آورده و بعضيها از مکه بيرون رفتند و ايمان نياوردند، ولي قادر بر انکار توحيد نبودند، و لذا گناه پيامبر در نظر آنها نيز به خاطر پيروزي بخشوده شد. هنگامي که مامون اين سخن را شنيد عرض کرد بارک الله اي ابوالحسن (نور الثقلين جلد 5 صفحه 56). اما در مورد آیات ابتدایی سوره ی عبس شان نزول: اين آيات اجمالا نشان ميدهد که خداوند کسي را در آنها مورد عتاب قرار داده به خاطر اينکه فرد يا افراد غني و ثروتمندي را بر نابيناي حقطلبي مقدم داشته است، اما اين شخص مورد عتاب کيست؟ در آن اختلاف نظر است: مشهور در ميان مفسران عامه و خاصه اين است که:عدهاي از سران قريش مانند عتبة بن ربيعه، ابوجهل، عباس بن عبدالمطلب، و جمعي ديگر، خدمت پيامبر صلي اللَّه عليه و آله بودند و پيامبر مشغول تبليغ و دعوت آنها به سوي اسلام بود و اميد داشت که اين سخنان در دل آنها مؤثر شود (و مسلما اگر اينگونه افراد اسلام را ميپذيرفتند گروه ديگري را به اسلام ميکشاندند و هم کارشکنيهاي آنها از ميان ميرفت و از هر دو جهت به نفع اسلام بود) در اين ميان «عبداللَّه بن اممکتوم» که مرد نابينا و ظاهرا فقيري بود وارد مجلس شد،و از پيغمبر صلي اللَّه عليه و آله تقاضا کرد آياتي از قرآن را براي او بخواند و به او تعليم دهد، و پيوسته سخن خود را تکرار ميکرد و آرام نميگرفت، زيرا دقيقا متوجه نبود که پيامبر صلي اللَّه عليه و آله با چه کساني مشغول صحبت است. او آن قدر کلام پيغمبر صلي اللَّه عليه و آله را قطع کرد که حضرت صلي اللَّه عليه و آله ناراحت شد، و آثار ناخشنودي در چهرهي مبارکش نمايان گشت و در دل گفت: اين سران عرب پيش خود ميگويند پيروان محمد صلي اللَّه عليه و آله نابينايان و بردگانند، و لذا رو از «عبداللَّه» برگرداند، و به سخنانش با آن گروه ادامه داد. در اين هنگام آيات فوق نازل شد (و در اين باره پيامبر صلي اللَّه عليه و آله را مورد عتاب قرار داد) رسول صلي اللَّه عليه و آله بعد از اين ماجرا «عبداللَّه» را پيوسته گرامي ميداشت، و هنگامي که او را ميديد ميفرمود: مرحبا بمن عاتبني فيه ربي: «مرحبا به کسي که پروردگارم به خاطر او مرا مورد عتاب قرار داد و سپس به او ميفرمود: «آيا حاجتي داري آن را انجام دهم»؟ و پيامبر صلي اللَّه عليه و آله دو بار او را در غزوات اسلامي در مدينه جانشين خويش قرار داد. شان نزول دومي که براي آيات فوق نقل شده اين است که اين آيات دربارهي مردي از «بنياميه» نازل شده که نزد پيامبر نشسته بود، در همان حال «عبداللَّه بن اممکتوم» وارد شد، هنگامي که چشمش به «عبداللَّه» افتاد خود را جمع کرد، مثل اينکه ميترسيد آلوده شود و قيافه درهم کشيده و صورت خود را برگردانيد، خداوند در آيات فوق عمل او را نقل کرده، و مورد ملامت و سرزنش قرار داده است، اين شان نزول در حديثي از امام صادق عليهالسلام نقل شده است. محقق بزرگ شيعه مرحوم «سيد مرتضي» اين شان نزول را پذيرفته است. البته در آيه چيزي که صريحا دلالت کند که منظور شخص پيامبر صلي اللَّه عليه و آله است وجود ندارد تنها چيزي که ميتواند قرينهاي بر اين معني باشد خطابهائي است که از آيات 8 تا 10 اين سوره آمده که ميگويد: «کسي که پيوسته (براي شنيدن آيات خدا) به سرعت سراغ تو ميآيد، و از خدا ميترسد، تو از او غافل ميشوي»! اين چيزي است که بهتر از هرکس در مورد پيامبر صلي اللَّه عليه و آله ميتواند صادق باشد. ولي به گفتهي مرحوم «سيد مرتضي» قرائني نيز در اين آيات وجود دارد که نشان ميدهد منظور شخص پيامبر صلي اللَّه عليه و آله نيست از جمله اينکه: «عبوس بودن» از صفات پيامبران مخصوصا پيغمبر اسلام نيست، او حتي نسبت به دشمنان خود با چهره گشاده سخن ميگفت، تا چه رسد به مؤمنان حقيقت جو. ديگر اينکه پرداختن به اغنيا و غافل شدن از فقراي حق طلب با اخلاق آن حضرت که در آيهي 4 سورهي «ن» به آن اشاره شده و انک لعلي خلق عظيم: «تو اخلاق عظيم و برجستهاي داري» هرگز نميسازد، (بخصوص اينکه معروف است سورهي «ن» قبل از سورهي عبس نازل شده است). ولي به فرض که شان نزول اول واقعيت داشته باشد اين مطلب در حد ترک اولائي بيش نيست: و کاري که منافات با مقام عصمت داشته باشد در آن مشاهده نميشود. زيرا «اولا» پيامبر صلي اللَّه عليه و آله هدفي جز نفوذ در سران قريش، و گسترش دعوت اسلام از اين طريق، و درهم شکستن مقاومت آنها، نداشت. «ثانيا» چهره درهم کشيدن در برابر يک مرد نابينا مشکلي ايجاد نميکند چرا که او نميبيند، به علاوه عبداللَّه بن اممکتوم نيز رعايت آداب مجلس را نکرده بود زيرا که هنگامي که ميشنود پيامبر صلي اللَّه عليه و آله با گروهي مشغول صحبت است نبايد سخن او را قطع کند. ولي از آنجا که خداوند اهميت فوقالعادهاي به محبت و ملاطفت کردن با مؤمنان مستضعف حقيقت طلب ميدهد همين مقدار بياعتنائي را در برابر اين مرد مؤمن براي پيامبرش نميپسندد و او را مورد عتاب قرار ميدهد، اينها همه از يکسو. از سوي ديگر، اگر به اين آيات از زاويه حقانيت و عظمت پيامبر صلي اللَّه عليه و آله نگاه کنيم، ميبينيم در سرحد يک معجزه است، چرا که رهبر بزرگ اسلام در کتاب آسماني خود آنچنان مسؤوليت براي خود ذکر ميکند که حتي کوچکترين ترک اولي، يعني بياعتنائي مختصري نسبت به يک مرد نابيناي حق طلب، را مورد عتاب خداوند ميبيند، اين دليل زندهاي است بر اينکه اين کتاب آسماني از سوي خدا است و او پيامبر صادق است، مسلما اگر اين کتاب از سوي خداوند نبود چنين محتوائي نداشت. و عجبتر اينکه پيامبر صلي اللَّه عليه و آله طبق روايتي که در بالا آورديم هر وقت «عبداللَّه بن اممکتوم» را ميديد به ياد اين ماجرا ميافتاد و او را بسيار احترام ميکرد. و از سوي ديگر اين آيات ميتواند بيانگر فرهنگ اسلام در برخورد با مستضعفان و مستکبران باشد، که چگونه مرد فقير نابيناي مؤمني را بر آن همه اغنيا و سران قدرتمند مشرک عرب مقدم ميشمرد، اين به خوبي نشان ميدهد که اسلام حامي مستضعفان و دشمن مستکبران است. در پايان اين سخن بار ديگر تکرار ميکنيم که مشهور در ميان مفسران.گرچه شان نزول اول است ولي بايد اعتراف کرد که در خود آيه چيزي که صريحا دليل بر اين معني باشد که منظور پيامبر صلي اللَّه عليه و آله است وجود ندارد. من الله توفیق