امیر

با سلاممن شدیداً به کامپیوتر علاقه دارم رهایی از...

با سلام من شدیداً به کامپیوتر علاقه دارم رهایی از آن برایم بسیار مشکل است.حتی خانواده ام خیلی به من توصیه می کنند که زیاد از حد پای کامپیوتر نشینم و همین کار به درس خواندنم آسیب زده آما گه گاهی فوتبال هم بازی میک نم آما 99% روزم را پای کامپیوتر می نشینم و بازی میکنم و بعضی وقت در اینترنت می گردم به وبلاگم می رسم، باید چکار کنم رهایی از کامپیوتر برایم سهل و آسان شود؟ با تشکر از راسخون
چهارشنبه، 28 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

امیر

با سلاممن شدیداً به کامپیوتر علاقه دارم رهایی از...

امیر ( تحصیلات : راهنمایی ، 13 ساله )

با سلام
من شدیداً به کامپیوتر علاقه دارم رهایی از آن برایم بسیار مشکل است.حتی خانواده ام خیلی به من توصیه می کنند که زیاد از حد پای کامپیوتر نشینم و همین کار به درس خواندنم آسیب زده آما گه گاهی فوتبال هم بازی میک نم آما 99% روزم را پای کامپیوتر می نشینم و بازی میکنم و بعضی وقت در اینترنت می گردم به وبلاگم می رسم، باید چکار کنم رهایی از کامپیوتر برایم سهل و آسان شود؟
با تشکر از راسخون


مشاور: خانم سعیده صفری

باسلام. برادر گرامی خوشحالم که انگیزه تغییر رفتارتان را پیدا کرده اید و در این سن برای کمک از مشاوره تخصصی کمک گرفته اید. این مسئله درایت و فهمیده بودن شما را می رساند. اگر مرتب از طریق این سایت مشاوره خود را پیگیری کنید شاید بتوان با وجود محدودیت هایی که به دلیل فضای مجازی وجود دارد تا حدی به شما کمک کرد اما می توانید برای راهنمایی بیشتر به صورت حضوری به یک روانشناس بالینی مراجعه کنید. در ادامه مطالبی را خدمتتان عرض خواهم کرد. اما برای اینکه بهتر متوجه مشکلت شوی می خواهم آن را با یک داستان برایت توضیح دهم. فرض كن يك روز با مامانت برای خريد بیرون رفته ای، وقتي از خريد بر ميگردي جلوي در خانه يتان يك بچه ببر كوچك مي بينيد، آن قدر كوچك است كه شبيه يك گربه است. سراغش مي روي و مي گويي چه قدر زيباست، چه قدر دوست داشتني است و از مادر ميخواهي آن را به خانه بياوريد، مامان مي گويد نه اين ببر است، الآن هر چه قدر هم که قشنگ باشد اما به هرحال وحشي است من اجازه نمي دهم تو اين را به خانه بياوري ، ولي شما باز هم اصرار مي كنيد مامان ببين چشم هايش چه قدر زيبا هستند، پوستش چه قدر نرم است، من دوست دارم با اين حيوان بازي كنم، هر چه قدر مامان دليل مي آورد كه نمي تواني آن را برداري شما باز هم اصرار مي كنيد و در نهايت موفق مي شويد، او را به خانه می اوريد و داخل يك قفس مي گذاريد. و خلاصه شروع مي كنيد با آن بازي كردن همين كه در حال بازي هستيد ميو ميو مي كند و شما متوجه مي شويد كه ببر كوچولو گرسنه شده و چون شما خيلي دوستش داريد ، سريع مي رويد از يخچال برايش يك كاسه شير مي آوريد. ببر شما شير را كه خورد مي خوابد فردا دوباره با آن بازي مي كنيد و دوباره برايش شير مي آوري. چند روز به همين شيوه مي گذرد تا اينكه متوجه مي شويد اين مقدار شير دیگه او را سير نمي كند و نياز به شير بيشتري دارد ، پس يك كاسه ي شير بزرگ تر مي آوريد تا آرام شود و چون دوستش داري اين كار را انجام مي دهي. 2 ماه به این منوال مي گذرد و امروز وقتي گرسنه اش شد برايش دوباره شير مي آوري، ولي ببر تو ديگر شير نمي خورد ؟ چرا؟ چون با شير سير نمي شود، متوجه مي شوي بايد برايش گوشت بياوري. از حالا به بعد كارت اين است... بعد از اينكه بازي كرديد و صدايش درآمد چون دوستش داري برايش گوشت بياوري. ولي چون ببر هر روز در حال بزرگ شدن است، مقدار گوشتي هم كه مي خواهد بيشتر است. اگر گوشت كوچك آوردي نعره ميكشد و مي گويد گوشت بزرگ تر مي خواهم. ولي چون باز هم دوستش داري اين كار را انجام مي دهي، ببر گوشت ها را مي خورد و بزرگ و بزرگ تر مي شود. اما يك روز كه از خواب بلند شدي و مي روي تا با آن بازي كني مي بيني كه يك نعره وحشتناك كشيد و شما از اين نعره ميترسي، ميپري سر يخچال و يك تكه گوشت خيلي بزرگ برايش مي آوري تا بخورد. انگار برنامه عوض شد تو تا الآن ببر را دوست داشتي و برايش گوشت مي آوردي و حالا ازش مي ترسي و برایش غذا می آوری. و حالا شما مي گوييد وضعيت من را ببين ، ببين به چه روزي افتادم، من ميام خانه ي شما و مي خواهم به تو بگويم مشكل كار كجاست؟ مامان و بابا اگر در جریان باشند مي گويند مشكل اين است كه تو زياد به اين ببر گوشت مي دهي اصلاً نبايد به آن گوشت بدهي. ولي تو ميگويي نمي توانم گوشت ندهم صدايش اذيتم مي كند، نعره هايش مرا مي ترساند، روزهاي اول دوستش داشتم ولي الآن چون از صدايش مي ترسم به آن گوشت مي دهم ولي من مي گويم مشكل نه اين است كه مامان و بابا مي گويند و نه اينكه تو مي گويي . مشكل چيز ديگري است . مشكل اين است كه تو مي خواهي زود آرام شوي. تا ببر نعره كشيد و اذيت شدي خيلي سريع مي خواهي خودت را آرام كني، به خاطر همين حاضري هر چه گوشت خواست به آن بدهي ولي ببرت ساكت شود. خب اين داستان چه ربطي به تو دارد؟ اين شبيه چيزي است كه براي شما اتفاق افتاده است.يك روز يك ببر كوچولو دم در خانه تان بود به اسم ببر میل به بازی های کامپیوتری . مامانت گفت اين ببر را در خانه نياور، دعوات کرد، گفت نباید بیشتر از یک ساعت در روز پای کامپیوتر بنشینی ، يعني مامان به تو گفت ببر نشستن زیاد پای کامپیوتر را داخل خانه نياور و تو گفتي مگر بد است كه آدم وقتش پر باشد، مگر بد است كه کامپیوتر یاد بگیرد و با این شیوه آرام شود و اضطرابش را کم کند؟ الان همه باید کامپیوتر بلد باشنداوايل دوستش داشتي و مرتب به ببرت شير ميدادي، چه طور شير ميدادي؟ شیر دادن کارهایی بود که انجام میدادی، با کامپیوتر بازی میکردی، در وبلاگت میگشتی و ... اما يك روز رسيد كه انگار از آن خوشت نيامد، ازش ميترسيدي ، ازش بدت مي آمد، ناراحتت مي كرد، وقتت را گرفته بود ، به درست نمی رسیدی و حاضر بودي هر تلاشي بكني تا میل نشست پای کامپیوتر را ساكت كني، مثال ها را از موقعيت هایی كه ببر كوچك بوده تا الآن كه غير قابل كنترل شده را به یاد بیاورید. و حالا مشكل تو اين است كه مي خواهي خيلي زود اين ببر را ساكت كني و بلافاصله پس از ورود میل به استفاده پای کامپیوتر بنشینید. اگر این داستان را متوجه شدی این هفته انتظار ندارم استفاده از کامپیوتر را به یکباره ترک کنی ولی می خواهم این تکلیف را انجام دهی که گوشت هایی که به ببر میلت میدی تا آن را ساکت کنی کاملا بشناسی و هفته ی بعد اینها را برایم بنویس و اگر توانستی فقط چند تا گوشت کوچولو که ببرت میدی را حذف کن و بزار اون نعره بکشه ... به تدیج وقتی به ببر غذا ندهی هم خود ببر کوچک می شود و هم نعره هایش آهسته تر می شوند. اگر هم مثال را خوب متوجه نشدی حتما در سؤال بعدی به این نکته اشاره کن تا توضیح بیشتری دهم. به تدریج سعی می کنیم این گوشت ها را که به ببر می دهیم حذف کنیم و در جلسات بعدی یاد می گیریم اگر به ببر گوشت ندهیم وقتی غرش می کشد و اذیتمان می کند چه کار باید بکنیم.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما