سلام.من با پدر و مادری که نمیذارن حتی حرف ازدواجو بزنم چی کار باید کنم...دوساله یکی هم کلاسیهامو دوست دارم کل خانوادش میدونن..راضین ...ما سال سوم دانشگاهیم و خداروشکر به واسطه رشته خوبمون هردو الان سرکار میریم و درامد خوبی داریم و این اقا حتی لازم نیست سربازی بره بلکه به جاش باید در بیمارستان ارتش با حقوق و موقعیت کاملا متفاوت از سربازی کار کنه...بار ها خواستن بیان خواستگاری و من حتی نتونستم حرفشو بزنم...تا حرفشو میزنم میگن زوده بای ارشد بگیری بعد باید حتما فلان ماشین و خونه رو داشته باشه اما شخص مورد علاقه من درسته کار داره و پدرش همایتش میکنه اما ماشین و خونه نداره و این حرفا منو واقعا میترسونه چون ما واقعا همدیگرو دوست داریم و به جایی رسیدیم که واقعا دوست داریم و نیاز دارین ازدواج کنیم... اونا اصرار دارن تابستون بیان و عقد کنیم تا سال بعد که درسمون تموم شد ازدواج کنیم اما من واقعا از خانوادم میترسم خیلی دردناکه حتی جرات ندارم به خواهرم بگم.... چقد بده آدمایی که ادعای نماز خوون بودنشوون میشه درک نکنن که وقت ازدواجه منه و درک نکنن که همه چیز پول نیست... راهنماییم کنید خستم...........خسته....