پرسش :
اگر اسلام كاملترين دين است و حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ آخرين پيامبر است چرا ظهور ايشان در عصر حاضر تحقق نيافت تا همه مردم به راحتي پيامش را دريافت كنند؟
پاسخ :
اين پرسش داراي سه ضلع است پاسخ هر كدام، جداگانه مطرح مي شود:
1. آيا اسلام كاملترين دين است؟
2. آيا حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ آخرين پيامبر است؟
3. چرا پيامبر اسلام در اين عصر، مبعوث نشد تا همهي مردم به آساني پيام او را دريافت كنند؟
الف. در مورد پرسش اوّل گوياتر و محكم تر از هر سخن، كلام خود حق سبحانه است كه در قرآن كريم فرمود: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً[1] امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم. اين آيه به وضوح دلالت دارد که دین اسلام دین کامل است، فرقی نمیکند کمال آن با شریعت باشد آن گونه که اهل سنت معتقدند و یا با ولایت که شیعه معتقدند، به هر حال آیه دلالت دارد دین اسلام دین کامل است.
در آيه ديگر فرمود: وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ و اين كتاب [قرآن] را به حق بر تو نازل كرديم، در حالى كه كتب پيشين را تصديق مىكند، و حافظ و نگاهبان آنهاست.[2] بنابراين آن چه دين اسلام به سوي آن هدايت ميكند قويمتر و كاملتر از همه برنامههايي است كه ساير اديان آسماني براي بشريت به ارمغان آوردهاند.[3]
لذا در قرآن كريم فرمود: هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ او كسى است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه آيينها غالب گرداند، هر چند مشركان كراهت داشته باشند![4] مدلول اين آيه مباركه آن است كه دين اسلام بر همه اديان حاكم و غالب است با در نظر گرفتن اين گونه آيات به خوبي معلوم ميشود كه در اين مسأله هيچ گونه جاي ترديد نيست كه اسلام كاملترين اديان الهي است.[5]
ب. پاسخ پرسش دوم: مسأله خاتميت همانند مسأله كامل بودن اسلام از ضروريات دين است، يعني هر كسي كه معتقد به اسلام است، بايد اين مسأله را كه حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ خاتم انبياء است نيز قبول داشته باشد، و اين مسأله جزو جدايي ناپذير دين اسلام است، قرآن كريم درباره خاتميت ميگويد: ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليما محمّد (ص) پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست ولى رسول خدا و ختمكننده و آخرين پيامبران است و خداوند به همه چيز آگاه است![6] اين آيه مباركه به صريحترين بيان مسأله خاتميت حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ را مطرح نموده، و هر كسي كه با زبان عربي آشنايي داشته باشد به آساني ميفهمد كه اين آيه ناظر به جريان خاتميت آن حضرت است لذا با قطع نظر از همه دلايل ديگر تنها از همين آيه ميتواند يقين پيدا كند كه ديگر پيامبري از جانب خدا نميآيد و حضرت محمد بن عبدالله آخرين فرستاده اوست.[7]
و روايات متعدد و مختلف از فریقین در این زمینه وارد شده که فوق حد تواتر است، که همگی دلالت بر خاتمیت پیامبر گرامی اسلام دارد)؛ بنابراين، اعتقاد به خاتميت حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي يك فرد مسلمان به گونهاي است كه اين تصور كه بعد از پيامبر اسلام احتمال ظهور داشته باشد، اساساً يك تصور محال و مخالف ضرورت است و واقعاً هم اين چنين است، لذا برخي از بزرگان گفتهاند. همان طوري كه اگر كسي بگويد من به قرآن ايمان دارم، ولي به توحيد و خدا و يا معاد اعتقاد ندارم، همه ميگويند: اين حرف تناقض است، زيرا قرآن كتاب توحيد و اعتقاد به قرآن برابر است با ايمان به وحدانيت خدا، چه اين كه ايمان به قرآن مساوي با اعتقاد به معاد است و ممكن نيست كسي قرآن را قبول داشته باشد، امّا به معاد باور نداشته باشد. مسأله ختم نبوت به حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيز چنين است زيرا هر كسي به قرآن ايمان داشته و آن را كلام خدا و وحي آسماني بداند در خاتميت حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ نه تنها ترديد بلكه پرسش نيز براي او پديد نخواهد آمد. و حتي اگر آيه ياد شده هم نبود، خاتميت فطرت محمد جزء ضروريات دين اسلام بود. چون در آيات متعدد مسأله خاتميت حضرت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ مطرح شده و در چندين جا از قرآن آمده كه در كتابهاي آسماني پيشينيان از پيامبر خاتم خبر داده شدهاست از آن جمله قرآن ميگويد: «به ياد آوريد هنگامي را كه عيسي فرزند مريم گفت: اي فرزندان اسرائيل من فرستاده خدا به سوي شما و تصديق كنندة كتابي به نام تورات هستم و بشارت دهندهام به آمدن رسولي كه پس از من ميآيد و نام او احمد است.[8]
و در جاي ديگر ميگويد: الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَر[9] يعني آنان كه از رسول و پيامبر درس نخوانده پيروي ميكنند پيامبري كه نبوت او در تورات و انجيل نوشته شده مييابند آنها را به معروف دستور مىدهد، و از منكر باز ميدارد.
بنابراين، براي يك فرد مسلمان هرگز اين پرسش مطرح نيست كه آيا پيغمبري بعد از حضرت محمد خواهد آمد يا نه؟
امّا بايد توجه داشت كه اين حرف كه خاتميت حضرت محمد ترديد بردار و پرسش بردار نيست، هرگز به آن معنا نيست كه پس بحث علمي هم نياز نيست و نبايد در اين باره از نظر علمي بحث شود.[10]
ج. پاسخ پرسش سوم: اولاً بايد گفت از اين كه چون اسلام و حضرت محمد در اين عصر ظهور نكرده، نميتوان اين نتيجه را گرفت كه اسلام دين كامل و حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ خاتم انبيا خواهد بود، زيرا روشنترين دليل بر بطلان اين نتيجهگيري آن است كه اين حرف پايان ندارد چون بعد از ميليونها سال ديگر هم كسي ميتواند بگويد اگر اسلام كاملترين اديان و محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ خاتم انبياء باشد، بايد در اين عصر ظهور مينمود. و همين طور اين حرف ميتواند تا ابد مطرح باشد در حالي كه اين تسلسل باطل است.
ثانياً، اسلام نه تنها امروز بلكه تا هميشه تاريخ همان طراوت را دارد كه چهارده قرن پيش و در زمان ظهورش داشتهاست و يك ذره كاهش و فروكشي در آيات قرآن و معارف زلال و قوانين منحصر به فرد آن پديد نيامده و تا ابد پديد نميآيد، سرّ زنده بودن اسلام و احكام دين پيامبر خاتم به گفته برخي بزرگان اين است كه: تعليمات اسلام در تمام ابعاد آن هرگز جايگزين ندارد، زيرا اسلام در تعليمات خود هرگز دنبال هدفهاي جزيي و موقت براي بشر نرفته است، چون اهداف جزئي و موقت بشر بستگي به زمان و مكان دارد. هر گاه شرايط زماني و مكاني تغيير كرد احكام و اهداف نيز تغيير ميكند، اولاً اگر يك حركت و نهضتي بر اساس اهداف نامحدود پايه ريزي شود هر اندازه بشر پيشرفت كند، براي هميشه اين نهضت و حركت و تعليم و پيام ميتواند زنده بماند. مثلاً نهضت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ يك نهضت توحيدي بود، اين حركت الهي پيامش «لا اله الا الله» است، اين پيام هميشه زنده است، و همان طور با جاهليت كهن و پرستش بتهاي در چيره «لات» و «عزي» و «هُبل» و امثال آن مبارزه و نبرد داشت با جاهليتهاي مدرن در همه زمانها و مكانها مبارزه ميكند و مردم را از پرستش هر نوع بت و در هر چهره كه ظهور كند، نهي مينمايد و به توحيد و پرستش خداي يكتا فرا ميخواند.
و يا مثلاً يكي از تعليمات اسلامي درباره معاد است فرمود: انا لله و انا اليه راجعون[11] همه از آن خدا هستيم و همه به سوي او باز ميگرديم، هر قدمي كه بر ميداريم و هر لحظهاي كه بر ما ميگذرد به خدا و قيامت نزديك ميشويم. يا مثلاً اسلام دعوت به تفكر و انديشه نموده و به علم و دانش توصيه فراوان نمودهاست. يا مثلاً انسان را به عبادت و بندگي و انجام عملهاي صالح فرا خواندهاست و هزارها نمونه ديگر، هر كدام از اين پيامها امروز و تا ابد همان گونه نو، تازه و شاداب و زلال و پر جاذبه و دل انگيز و عقل پسند و فطرت پذير است كه در هنگام ظهور اسلام در چهارده قرن قبل بود. مثلاً آيا روزي بر بشر خواهد آمد كه كسي اگر عقل و انديشه سالم داشته باشد بگويد، فكر و تفكر و انديشه چيز خوبي نيست يا كمك به ضعيفان كه دستور اسلام است خوب نيست و هم چنين ساير موارد.[12] بنابراين چون پيام هم چنان زنده و درخشان است، پس همان طور كه چهارده قرن پيش از ظهور اسلام و بعثت پيامبر خاتم بود، اين عصر و تمام اعصار بعدي همه عصر محمدي است و دين خاتم انبياء زنده و پرطراوت و دل انگيز و نجات بخش است، و پيام اسلام و قرآن در هر زمان متناسب به شرايط آن به گوش جهانيان رسيده و خواهد رسيد چون نداي اسلام، نداي فطرت انسانهاست و نداي فطرت هميشه گويا و طنين برانگيز است، امّا اين كه چه كسي لياقت عمل را پيدا خواهد كرد مسأله ديگر است.
از آن چه گفته شد به خوبي معلوم گرديد كه چون اسلام كاملترين و آخرين دين آسماني است لذا ظهورش در چهارده قرن قبل با امروز و آينده كه بشر ممكن است از نظر ارتباطات و سرعت انتقال اطلاعات و مسايلي از اين قبيل بيشتر از اين پيشرفت كند، هيچ تفاوتي ندارد. زيرا اولاً: همان طور كه اشاره شد تمام احكام و معارف اسلام نه تنها امروز و اين عصر بلكه تا ابديت تاريخ مثل زمان ظهورش زنده، پويا، پرطراوت، حيات بخش، پيشتاز است لذا گرچه در چهارده قرن قبل ظهور كرده، امّا چون همه اعصار بعد از بعثت خاتم انبياء، عصر اسلام و قرآن است، چنان زنده، مترقي و بروز است كه گويا در همين عصرتازه ظهور كرده است.
ثانياً: چون دين اسلام جامعترين اديان الهي است لذا خواستهاي فطري بشر را به طور كامل در نظر داشته و قوانين پيش رو و مترقي كه در هر عصر و زمان بتواند پاسخگوي نيازهاي بشر باشد، وضع نموده، لذا از اين نظر فرقي با گذشته و حال و آينده ندارد، چون فطرت بشر و خواستهاي فطري آن در همه اعصار و زمانها تفاوت نميكند.
ثالثاً: به همان ميزان كه امروز زمينه نشر فرهنگ اسلام فراهم است، در گذشته نيز مسلمين و مبلغين اسلام در نشر پيام اسلام موفق بودهاند. به همين دليل ميبينيد كه در اقصي نقاط جهان اسلام و مسلمان حضور و وجود دارد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. جوادي آملي، عبدالله، وحي و نبوت در قرآن، نشر مركز اسراء، قم، 1381ش.
2. علامه طباطبايي، الميزان، ج 4، ص 131، ج 9، ص 247.
3. مصباح، محمد تقي، معارف قرآن، ( 4 و 5) نشر مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، چ 1، سال 1376 ش.
4. جوادي آملي، نسبت دين و دنيا (بررسي و نقد نظريه سكولاريسم)، نشر اسراء، قم، اول، 1381 ش.
پی نوشتها:
[1] . مائده/3.
[2] . مائده / 48.
[3] . طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، بيروت، نشر المؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1403 ق، ج 13، ص 47.
[4] . توبه/ 33.
[5] . مصباح يزدي، محمد تقي، اصول عقايد، (راهنماشناسي)، قم، نشر مركز مديريت حوزه علميه، چاپ اول، 1367 ش، ج2.
[6] . احزاب/ 40.
[7] . مصباح يزدي، محمد تقي، اصول عقايد، (رهنما شناسي)، نشر پيشين، ج2، ص 368.
[8] . صف/ 6.
[9] . اعراف/ 157.
[10] . مطهري، مرتضي، خاتميت، نشر صدرا، اول، 1366 ش، ص 13.
[11] . بقره/ 156.
[12] . مطهري، مرتضي، خاتميت، نشر پيشين، ص 73، ص 78.
منبع: اندیشه قم
اين پرسش داراي سه ضلع است پاسخ هر كدام، جداگانه مطرح مي شود:
1. آيا اسلام كاملترين دين است؟
2. آيا حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ آخرين پيامبر است؟
3. چرا پيامبر اسلام در اين عصر، مبعوث نشد تا همهي مردم به آساني پيام او را دريافت كنند؟
الف. در مورد پرسش اوّل گوياتر و محكم تر از هر سخن، كلام خود حق سبحانه است كه در قرآن كريم فرمود: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً[1] امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم. اين آيه به وضوح دلالت دارد که دین اسلام دین کامل است، فرقی نمیکند کمال آن با شریعت باشد آن گونه که اهل سنت معتقدند و یا با ولایت که شیعه معتقدند، به هر حال آیه دلالت دارد دین اسلام دین کامل است.
در آيه ديگر فرمود: وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ و اين كتاب [قرآن] را به حق بر تو نازل كرديم، در حالى كه كتب پيشين را تصديق مىكند، و حافظ و نگاهبان آنهاست.[2] بنابراين آن چه دين اسلام به سوي آن هدايت ميكند قويمتر و كاملتر از همه برنامههايي است كه ساير اديان آسماني براي بشريت به ارمغان آوردهاند.[3]
لذا در قرآن كريم فرمود: هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ او كسى است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه آيينها غالب گرداند، هر چند مشركان كراهت داشته باشند![4] مدلول اين آيه مباركه آن است كه دين اسلام بر همه اديان حاكم و غالب است با در نظر گرفتن اين گونه آيات به خوبي معلوم ميشود كه در اين مسأله هيچ گونه جاي ترديد نيست كه اسلام كاملترين اديان الهي است.[5]
ب. پاسخ پرسش دوم: مسأله خاتميت همانند مسأله كامل بودن اسلام از ضروريات دين است، يعني هر كسي كه معتقد به اسلام است، بايد اين مسأله را كه حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ خاتم انبياء است نيز قبول داشته باشد، و اين مسأله جزو جدايي ناپذير دين اسلام است، قرآن كريم درباره خاتميت ميگويد: ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليما محمّد (ص) پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست ولى رسول خدا و ختمكننده و آخرين پيامبران است و خداوند به همه چيز آگاه است![6] اين آيه مباركه به صريحترين بيان مسأله خاتميت حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ را مطرح نموده، و هر كسي كه با زبان عربي آشنايي داشته باشد به آساني ميفهمد كه اين آيه ناظر به جريان خاتميت آن حضرت است لذا با قطع نظر از همه دلايل ديگر تنها از همين آيه ميتواند يقين پيدا كند كه ديگر پيامبري از جانب خدا نميآيد و حضرت محمد بن عبدالله آخرين فرستاده اوست.[7]
و روايات متعدد و مختلف از فریقین در این زمینه وارد شده که فوق حد تواتر است، که همگی دلالت بر خاتمیت پیامبر گرامی اسلام دارد)؛ بنابراين، اعتقاد به خاتميت حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي يك فرد مسلمان به گونهاي است كه اين تصور كه بعد از پيامبر اسلام احتمال ظهور داشته باشد، اساساً يك تصور محال و مخالف ضرورت است و واقعاً هم اين چنين است، لذا برخي از بزرگان گفتهاند. همان طوري كه اگر كسي بگويد من به قرآن ايمان دارم، ولي به توحيد و خدا و يا معاد اعتقاد ندارم، همه ميگويند: اين حرف تناقض است، زيرا قرآن كتاب توحيد و اعتقاد به قرآن برابر است با ايمان به وحدانيت خدا، چه اين كه ايمان به قرآن مساوي با اعتقاد به معاد است و ممكن نيست كسي قرآن را قبول داشته باشد، امّا به معاد باور نداشته باشد. مسأله ختم نبوت به حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيز چنين است زيرا هر كسي به قرآن ايمان داشته و آن را كلام خدا و وحي آسماني بداند در خاتميت حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ نه تنها ترديد بلكه پرسش نيز براي او پديد نخواهد آمد. و حتي اگر آيه ياد شده هم نبود، خاتميت فطرت محمد جزء ضروريات دين اسلام بود. چون در آيات متعدد مسأله خاتميت حضرت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ مطرح شده و در چندين جا از قرآن آمده كه در كتابهاي آسماني پيشينيان از پيامبر خاتم خبر داده شدهاست از آن جمله قرآن ميگويد: «به ياد آوريد هنگامي را كه عيسي فرزند مريم گفت: اي فرزندان اسرائيل من فرستاده خدا به سوي شما و تصديق كنندة كتابي به نام تورات هستم و بشارت دهندهام به آمدن رسولي كه پس از من ميآيد و نام او احمد است.[8]
و در جاي ديگر ميگويد: الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَر[9] يعني آنان كه از رسول و پيامبر درس نخوانده پيروي ميكنند پيامبري كه نبوت او در تورات و انجيل نوشته شده مييابند آنها را به معروف دستور مىدهد، و از منكر باز ميدارد.
بنابراين، براي يك فرد مسلمان هرگز اين پرسش مطرح نيست كه آيا پيغمبري بعد از حضرت محمد خواهد آمد يا نه؟
امّا بايد توجه داشت كه اين حرف كه خاتميت حضرت محمد ترديد بردار و پرسش بردار نيست، هرگز به آن معنا نيست كه پس بحث علمي هم نياز نيست و نبايد در اين باره از نظر علمي بحث شود.[10]
ج. پاسخ پرسش سوم: اولاً بايد گفت از اين كه چون اسلام و حضرت محمد در اين عصر ظهور نكرده، نميتوان اين نتيجه را گرفت كه اسلام دين كامل و حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ خاتم انبيا خواهد بود، زيرا روشنترين دليل بر بطلان اين نتيجهگيري آن است كه اين حرف پايان ندارد چون بعد از ميليونها سال ديگر هم كسي ميتواند بگويد اگر اسلام كاملترين اديان و محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ خاتم انبياء باشد، بايد در اين عصر ظهور مينمود. و همين طور اين حرف ميتواند تا ابد مطرح باشد در حالي كه اين تسلسل باطل است.
ثانياً، اسلام نه تنها امروز بلكه تا هميشه تاريخ همان طراوت را دارد كه چهارده قرن پيش و در زمان ظهورش داشتهاست و يك ذره كاهش و فروكشي در آيات قرآن و معارف زلال و قوانين منحصر به فرد آن پديد نيامده و تا ابد پديد نميآيد، سرّ زنده بودن اسلام و احكام دين پيامبر خاتم به گفته برخي بزرگان اين است كه: تعليمات اسلام در تمام ابعاد آن هرگز جايگزين ندارد، زيرا اسلام در تعليمات خود هرگز دنبال هدفهاي جزيي و موقت براي بشر نرفته است، چون اهداف جزئي و موقت بشر بستگي به زمان و مكان دارد. هر گاه شرايط زماني و مكاني تغيير كرد احكام و اهداف نيز تغيير ميكند، اولاً اگر يك حركت و نهضتي بر اساس اهداف نامحدود پايه ريزي شود هر اندازه بشر پيشرفت كند، براي هميشه اين نهضت و حركت و تعليم و پيام ميتواند زنده بماند. مثلاً نهضت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ يك نهضت توحيدي بود، اين حركت الهي پيامش «لا اله الا الله» است، اين پيام هميشه زنده است، و همان طور با جاهليت كهن و پرستش بتهاي در چيره «لات» و «عزي» و «هُبل» و امثال آن مبارزه و نبرد داشت با جاهليتهاي مدرن در همه زمانها و مكانها مبارزه ميكند و مردم را از پرستش هر نوع بت و در هر چهره كه ظهور كند، نهي مينمايد و به توحيد و پرستش خداي يكتا فرا ميخواند.
و يا مثلاً يكي از تعليمات اسلامي درباره معاد است فرمود: انا لله و انا اليه راجعون[11] همه از آن خدا هستيم و همه به سوي او باز ميگرديم، هر قدمي كه بر ميداريم و هر لحظهاي كه بر ما ميگذرد به خدا و قيامت نزديك ميشويم. يا مثلاً اسلام دعوت به تفكر و انديشه نموده و به علم و دانش توصيه فراوان نمودهاست. يا مثلاً انسان را به عبادت و بندگي و انجام عملهاي صالح فرا خواندهاست و هزارها نمونه ديگر، هر كدام از اين پيامها امروز و تا ابد همان گونه نو، تازه و شاداب و زلال و پر جاذبه و دل انگيز و عقل پسند و فطرت پذير است كه در هنگام ظهور اسلام در چهارده قرن قبل بود. مثلاً آيا روزي بر بشر خواهد آمد كه كسي اگر عقل و انديشه سالم داشته باشد بگويد، فكر و تفكر و انديشه چيز خوبي نيست يا كمك به ضعيفان كه دستور اسلام است خوب نيست و هم چنين ساير موارد.[12] بنابراين چون پيام هم چنان زنده و درخشان است، پس همان طور كه چهارده قرن پيش از ظهور اسلام و بعثت پيامبر خاتم بود، اين عصر و تمام اعصار بعدي همه عصر محمدي است و دين خاتم انبياء زنده و پرطراوت و دل انگيز و نجات بخش است، و پيام اسلام و قرآن در هر زمان متناسب به شرايط آن به گوش جهانيان رسيده و خواهد رسيد چون نداي اسلام، نداي فطرت انسانهاست و نداي فطرت هميشه گويا و طنين برانگيز است، امّا اين كه چه كسي لياقت عمل را پيدا خواهد كرد مسأله ديگر است.
از آن چه گفته شد به خوبي معلوم گرديد كه چون اسلام كاملترين و آخرين دين آسماني است لذا ظهورش در چهارده قرن قبل با امروز و آينده كه بشر ممكن است از نظر ارتباطات و سرعت انتقال اطلاعات و مسايلي از اين قبيل بيشتر از اين پيشرفت كند، هيچ تفاوتي ندارد. زيرا اولاً: همان طور كه اشاره شد تمام احكام و معارف اسلام نه تنها امروز و اين عصر بلكه تا ابديت تاريخ مثل زمان ظهورش زنده، پويا، پرطراوت، حيات بخش، پيشتاز است لذا گرچه در چهارده قرن قبل ظهور كرده، امّا چون همه اعصار بعد از بعثت خاتم انبياء، عصر اسلام و قرآن است، چنان زنده، مترقي و بروز است كه گويا در همين عصرتازه ظهور كرده است.
ثانياً: چون دين اسلام جامعترين اديان الهي است لذا خواستهاي فطري بشر را به طور كامل در نظر داشته و قوانين پيش رو و مترقي كه در هر عصر و زمان بتواند پاسخگوي نيازهاي بشر باشد، وضع نموده، لذا از اين نظر فرقي با گذشته و حال و آينده ندارد، چون فطرت بشر و خواستهاي فطري آن در همه اعصار و زمانها تفاوت نميكند.
ثالثاً: به همان ميزان كه امروز زمينه نشر فرهنگ اسلام فراهم است، در گذشته نيز مسلمين و مبلغين اسلام در نشر پيام اسلام موفق بودهاند. به همين دليل ميبينيد كه در اقصي نقاط جهان اسلام و مسلمان حضور و وجود دارد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. جوادي آملي، عبدالله، وحي و نبوت در قرآن، نشر مركز اسراء، قم، 1381ش.
2. علامه طباطبايي، الميزان، ج 4، ص 131، ج 9، ص 247.
3. مصباح، محمد تقي، معارف قرآن، ( 4 و 5) نشر مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، چ 1، سال 1376 ش.
4. جوادي آملي، نسبت دين و دنيا (بررسي و نقد نظريه سكولاريسم)، نشر اسراء، قم، اول، 1381 ش.
پی نوشتها:
[1] . مائده/3.
[2] . مائده / 48.
[3] . طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، بيروت، نشر المؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1403 ق، ج 13، ص 47.
[4] . توبه/ 33.
[5] . مصباح يزدي، محمد تقي، اصول عقايد، (راهنماشناسي)، قم، نشر مركز مديريت حوزه علميه، چاپ اول، 1367 ش، ج2.
[6] . احزاب/ 40.
[7] . مصباح يزدي، محمد تقي، اصول عقايد، (رهنما شناسي)، نشر پيشين، ج2، ص 368.
[8] . صف/ 6.
[9] . اعراف/ 157.
[10] . مطهري، مرتضي، خاتميت، نشر صدرا، اول، 1366 ش، ص 13.
[11] . بقره/ 156.
[12] . مطهري، مرتضي، خاتميت، نشر پيشين، ص 73، ص 78.
منبع: اندیشه قم